این روزها فضای مجازی آنقدر فراگیر شده که جا را برای فضای حقیقی تنگ کرده است. فضای مجازی، یعنی ارتباطات و شبکه جهانی و امکاناتی که دانش و ابزار کامپیوتری و اینترنتی در اختیار بشر قرار داده، شگفت انگیز نیست، معجزه آساست. شاید برای نسل جوان کنونی که با این ابزار و امکانات بزرگ شده آنقدر عجیب نباشد، زیرا اینان از وقتی که چشم باز کرده اند این امکانات را دیده اند و برایشان در شمار بدیهیات زندگی است. اما، برای نسلهای پیشین که در نبود آن رشد کرده اند همچون به واقعیت پیوستن خواب و خیال است. به یاد دارم روزگاری را که پدرم در سفر فرنگ تلویزیون را، در زمانی که حتی در فرنگ عمومی نشده بود، در پشت ویترین فروشگاهی در پاریس دیده بود و برای ما تعریف میکرد و ناباورانه و با دهان باز به او مینگریستیم. بعدها تلویزیون سیاه و سفید نخست به زبان انگلیسی برای پرسنل مستشاری آمریکا و سپس به صورت نیمه وقت یعنی روزی چند ساعت برای ایرانیان راه اندازی شد و توسعه یافت. وقتی رنگی شد به همان شیوه خطی بود که هر بار باید رنگ آن را با دست و با چرخاندن پیچهای رنگ، با کم و زیاد کردن رنگهای قرمز و آبی تنظیم میکردیم، و از سایه و برفک هم گریزی نبود. پیچهای تنظیم را باید آنقدر کم و زیاد میکردیم که رنگ چهره انسانها به رنگ طبیعی نزدیک میشد . وقتی تلویزیون عادی شد، این شایعه پیچید که شاید در آینده تلفنی ساخته شود که طرفین هنگام صحبت کردن یکدیگر را هم ببینند. البته به گوینده پوزخندی میزدیم که یعنی خودتی! اما آمد. کامپیوترهای چندتنی و چند میلیون دلاری به دستگاههای کوچک خانگی بدل شد، با یکی دو میلیون تومان، که کاربرد و توانمندی اش از آن چند تُنیها نیز بیشتر بود. نخست از نزدیک شدن به آن میترسیدیم. گویی نیاز به تخصصی حرفه ای و دست نایافتنی داشت. بعدها، دست کم از لحاظ ماشین نویسی دو زبانه و انواع جستجو و مراودات اینترنتی هر کداممان حرفه ای شدیم. تا جایی که در سرشماری امسال اعلام شد که در حدود ۴۵ درصد خانوارها اطلاعات لازم را از طریق شبکه اینترنتی ارسال کرده بودند. خودمان هنگام مراجعه مأمور سرشماری شماره رهیابی را به دستش دادیم و وارد دستگاه دستی اش کردیم و خلاص.
پول که دیگر کمتر از بانک در میآید. همانجا جا خوش کرده و رقمش هی کم و زیاد میشود. جیب برها هم که با کاهش پول در جیب «امرشان نمیگذرد» به جعل کارت بانکی و رمزیابی ربایشهای خود را با انتقال از حساب به حساب با «تراکنش» موفق انجام میدهند. رفته بودم گذرنامه ام را تعویض کنم، خانم منشی یک فرم برای نوشتن نام و نشانی به دستم داد که خودم مشخصاتم را بنویسم و بعد یک عکس جدید و گذرنامه قبلی را از من خواست، سپس کارت بانکی ام را چند بار در کارتخوانش کشید و کُد را وارد کرد، و بعد از چند بار قژقژ کردن چند رسید خروجی از دستگاه کارتخوان به دستم داد، که یعنی اینقدر بابت عوارض، اینقدر بابت شهرداری، و اینقدر هزینه تمبر گذرنامه به حسابهای ذیربط پرداخت شده است. سپس فرمی چاپی که عکس بنده هم گوشه آن نقش بسته بود به دستم داد و گفت تطبیق کنید اشتباه نداشته باشد. درست بود و امضا کردم. بعد آن فرم خطی اولیه و همان یک عکس را هم به من پس داد و گفت، «بفرمایید.» گفتم کجا؟ گفت «خانه، یکی دو روز دیگر با پست برایتان میرسد.» ما هم فرماییدیم و دو روز بعد هم گذرنامه به دستمان رسید. اینها برای شما نسل امروزی که توی صف گذرنامه باتوم نخورده و از ساعت ۵ صبح منتظر نمانده و برای هر بررسی از پلهها بالا و پایین نرفته و برای هر کاری دوازده قطعه عکس «شش در چهار» نداده اید عادیست، اما برای امثال من جالب است. تازه من از روز اول خودم را با شرایط زمان و کامپیوتر تطبیق داده ام. از حدود بیست سال پیش به عنوان مترجم و نویسنده مداد و قلم را کنار گذاشته ام. کتاب و مقاله را با ایمیل برای ناشر یا روزنامه میفرستم، حتی حروفچین که صفحه بندی و غلط گیری میکند به همان طریق برایم پس میفرستند و پس میگیرد و دیدارها و مراجعات مستلزم صرف وقت و تحمل ترافیک حذف شده است.
این روزها بلالی کنار جاده حصارک و اناری سرگردنه قوچک و سبزی خوردن فروش سر سه کنجی که هر آن در معرض ایراد مأمور شهرداری است با حروف درشت بر مقوا درشت اعلام کرده که کارتخوان موجود است.
دیگر فراموش کردن بلیط سفر هوایی و واماندگی در فرودگاه معنی ندارد، یعنی بلیط معنی ندارد، کارت ملی یا گذرنامه را میدهی، نام را وارد میکنند و کارت سوار شدن میدهند. این خدمات قدری دیرتر از غرب وارد ایران شد، اما با چه سرعتی همگانی شد. تلفن همراه که روزی نشانه خودنمایی و تشخص بود و نامی در همین مایه بر آن نهاده بودند، امروز ابزار کار کارگران ساختمانی است. بنّا میخواهی؟ گچ کار؟ جوشکار؟ شوفاژی؟ بازکردن گرفتکی لوله؟ اگر تلفن همراه نداشته باشند «اموراتشان نمیگذرد». و همه هم به این تلگرام لعنتی متصل هستند. با مد شدن ایمیل، دیگر پست و تلگراف از رده خارج شده بود، که ناگهان سر و کله تلگرام و گروه بندیهای مرتبط وارد معرکه شد. تبادل اطلاعات، عکس، جوک، و اطلاع رسانی راست و دروغ و به میان آمدن قضیه چت و ارتباطات بلوتوتی و ازدواجها و البته طلاقهای ناشی از آن هم جای خود دارد.
با این مقدمات میخواستم بگویم در این فضای مجازی هرچه هم گفته و نوشته میشود راست نیست. بسیاری از اطلاعات موهوم است. برخی به قول جوانان «سرکاری» است و برخی کاملاً انحرافی. خواص گیاهان که مثلاً اگر روز سیصد کیلو ریحان بخوردید چنین و چنان میشود، تا برسد به پیامهای مشکوکی مانند به آرای عمومی گذاشتن نام خلیج فارس از سوی گوگل! و برخی هم به عنوان یک وظیفه ملی آن را برای دوستان دیگر میفرستند، که تا کنون فارس اینقدر رأی آورده و اینقدر نسبت به عرب کسری دارد، بشتابید وگرنه . . . هرچه میگویم جانم، عزیزم، گول این حرفها را نخور، به گوش کسی نمیرود. مثل این است که کسی عاشق جمال و مدعی عیال دیگری بشود و ادعای خود را هم به آراء عمومی واگذار کند! گیرم مدعی چنین کند، صاحب عیال که نباید زیر بار برود!. معلوم است که در دنیا ۳۰۰ میلیون عرب است و به همین تعداد حامیان مسلکی دارد در مقابل ۸۰ میلیون ایرانی. اگر به رأی بود، چینیها کانال مانش را هم تبدیل به کانال چین میکردند! خلاصه اینکه باید بکوشیم از فضای مجازی استفاده حقیقی کنیم و در دام مجازهای آن نیفتیم. هرچه در سایتها و ایمیلها میآید حقیقت ندارد مگر آنکه حقیقت بودن آن اثبات شود! نه برعکس.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.