اصغر رستگار و زوایای انسانشناختی شاهکار داستایفسکی
«جنایات و مکافات» را یکی از برجستهترین آثار فئودور داستایفسکی ارزیابی کردهاند. اثری که چندین ترجمه از آن در ایران چاپ و منتشر شده است و یکی از بهترین ترجمهها به قلم اصغر رستگار در سال ۷۹ در حوزه ادبیات داستانی که جایزه کتاب سال را از آن خود کرد اما این اثر سالها اجازه تجدید چاپ پیدا نکرد تا اینکه چندی پیش توسط انتشارات نگاه منتشر شد. اصغر رستگار متولد ۱۳۲۸ تهران حدود ۲۰ سال است که در اصفهان سکونت دارد، لیسانس ریاضی گرفته و فوق لیسانس مدیریت اما در حوزه ادبیات ترجمه بیش از چهل عنوان کتاب در کارنامهاش دیده میشود. نخستین کتاب او «سیستم و روشهای هنر خلاق» در سال ۵۴ توسط انتشارات پیام منتشر شد و آخرین کتابش «در انتظار گودو» چند ماه پیش توسط انتشارات نگاه به بازار آمد. حالا هم حدود بیست عنوان کتابش اعم از تألیف و ترجمه توسط همین ناشر در مراحل مختلف چاپ و آمادهسازی است. دو مجموعه از نمایشنامههای ایبسن و یک مجموعه نمایشنامه از استریندبرگ.
آقای رستگار در این روزها چه میکنید و چه آثاری در دست چاپ دارید؟
علاوه بر این که سه نمایشنامه از استریندبرگ آماده کردهام و برای چاپ به انتشارات نگاه واگذار کردم، کتابی در نقد و تحلیل آثار استریندبرگ نوشتم به نام «گزارشگر رازهای نهفت» که توسط همین ناشر منتشر خواهد شد. ضمن این که کتابی در «نقد و تحلیل کتب عهد عتیق» و کتابی در «نقد و تحلیل کتب عهد جدید» تألیف کردهام که هر یک از این دو عنوان احتمالاً در دو جلد تدوین و چاپ خواهد شد.
حدود ۱۰سال قبل نشر نی هم کتابهایی از عهد عتیق و عهد جدید منتشر کرده بود.
بله آن کتابها ترجمه متن عهد عتیق و عهد جدید به قلم آقای پیروز سیار منتشر شده که ترجمه بسیار خوبی هم داشت. اما این دو عنوان کتابی که من در دست چاپ دارم، آثار تألیفی است، من آثار دیگران را ترجمه نکردهام. حتی آیاتی که در این نقد و تحلیل مورد استناد و استفاده قرار گرفت، همه را خودم ترجمه کردهام و از ترجمههای موجود چشم پوشیدم. به دلایلی که در مقدمه کتاب آوردهام.
چه شد که سراغ نقد و تحلیل این آثار رفتهاید؟
هر مترجمی که با آثار ادبی سر و کار دارد، باید با کتاب مقدس آشنایی داشته باشد. آشنایی من البته مربوط به ۴۰ سال پیش میشود ولی بحث بر سر خوانش و درک و دریافت عهد جدید و عهد عتیق به این سادگی نیست. هر کسی نمیتواند. تحقیقاتی که از قرن هفده و هجده در اروپا شروع شده بود و تحقیقاتی که در قرن بیستم و بخصوص نیمه دوم قرن بیستم صورت گرفت بسیاری از راز و رمزهای این آثار را کشف و روشن کند. در نتیجه من هم براساس مطالعات و تحقیقات خودم سعی کردهام برای مخاطبان فارسی زبان و علاقهمندان به ادبیات قدمی بردارم. البته نقد و تحلیلهایم برای محققان دانشگاهی و استادان نبوده است هر چند برای آنها هم قابل استفاده است.
شما هم به ترجمه داستان و رمان میپردازید هم نمایشنامه. حتماً اطلاع دارید مخاطبان نمایشنامه در مقایسه با علاقهمندان رمان بسیار معدودند.
من سابقه کار نمایش و تئاتر از دوران دانشجویی داشتم و با آقای ناصر رحمانینژاد و دیگر دوستان در انجمن تئاتر ایران کار میکردم. البته این سوابق مربوط به سالهای پیش از انقلاب است. طبیعتاً با ایبسن واستریندبرگ از اواخر دهه چهل آشنایی داشتم. از طرف دیگر خود این نمایشنامهها مضامین اجتماعی داشتند که امروز مرتبط با جامعه ما هم است و لازم بود ترجمه شوند.
کتابهایی مثل «در انتظار گودو» و « جنایات و مکافات» ترجمههای دیگری هم دارند. چه ضرورتی به ترجمه مجدد وجود داشت؟
«جنایات و مکافات» را خانم مهری آهی به فارسی برگردانده بودند که خوارزمی منتشر کرد. ولی به نظرم ترجمه خوبی نبود به هیچ وجه. این اثر بزرگتر و عظیم تر از آن است که چنین ترجمهای جوابگوی آن باشد. من سعی کردم در این ترجمه چند گام جلوتر از خانم آهی حرکت کنم. احتمالاً در آینده ممکن است کس دیگری ترجمه بهتری از من ارائه کند و باید هم همین طور باشد.
«در انتظار گودو» را که نجف دریابندری ترجمه کرده بودند و دهها ترجمه دیگر هم از آن منتشر شده بود!
ترجمه «در انتظار گودو» قبل از انقلاب نخستین بار توسط آقای سیروس طاهباز منتشر شد که ترجمه خوبی نبود و براساس همین ترجمه هم نمایشنامهاش اجرا شد. بعد آقای نجف دریابندری آن را ترجمه کردند که خیلی جلوتر از طاهباز بود اما ترجمه دریابندری را اگر با متن اصلی مقایسه کنید متوجه میشوید که دریابندری هم در ترجمه این اثر دچار لغزشهایی شده است.
از میان ۴۰ عنوان اثری که ترجمه و منتشر کردهاید، کدام یک موفقتر بود؟
رمان «جنایات و مکافات» در سال ۷۹ به عنوان کتاب سال و بهترین ترجمه در حوزه ادبیات داستانی انتخاب و معرفی شد. جوایزی هم به ما تعلق گرفت. طبیعتاً این کتاب در میان ترجمههای من شناخته شدهتر از بقیه بود، اما متأسفانه از سال ۷۹ به بعد به من اجازه انتشار آثارم را ندادند تا اواخر سال ۹۱ که انتشارات نگاه موفق شد مجوز چاپ دوم جنایات و مکافات را بگیرد. این کتاب در زمان انتشار و پس از برگزیده شدن خیلی سریع نایاب شد تا چندی پیش که چاپ دوم آن در آمد و به دنبال آن «در انتظار گودو» هم مجوز چاپ گرفت و منتشر شد. البته از این به بعد دیگر نه کار ترجمه رمان انجام میدهم. نه نمایشنامه، کارهای دیگری در حوزه تألیف انجام میدهم.
در روسیه زمان داستایفسکی چه گروههایی و تحت چه عنوان دست به جنایات آرمانخواهانه میزدند که در این رمان بازتاب آن را میبینیم؟
بعد از افتادن داستایفسکی به زندان، تزار روسیه را به قتل رسانده بودند. برادر لنین یکی از همین تروریستهایی بود که تزار روس را کشتند. این رویدادها مربوط به قرن نوزده است و خود داستایفسکی هم در ارتباط با یک گروه تروریستی دستگیر شد و به زندان افتاد.
شما در جایی اشاره میکنید: «اندیشه جنایات آرمانخواهانه» تنها مضمون موردنظر داستایفسکی نبود. مضمون فلسفی دیگری همزمان با طرح جنایات و مکافات، در اندیشه فلسفی غرب شکل گرفته بود، «ابر انسان» که نیچه فیلسوف آلمانی در آثار خود، به طرح مختصات کلی آن پرداخته بود. فلسفه ابرانسان چه ارتباطی با رمان جنایات و مکافات میتوانست داشته باشد؟
مسأله این است که «ابرانسان» قبل از نیچه، در فلسفه هگل مطرح شده بود. هم در فلسفه و آثار داستایفسکی آمده بود، هم شوپنهاور در فلسفهاش آورده بود اما نیچه آن را نامگذاری کرد. مفهوم این فلسفه را خیلیها مطرح کرده بودند. داستایفسکی در رمان جنایات و مکافات همین مفهوم را القا میکند و همین مقوله انسان برتر را مطرح کرده بود. عنوان سوپرمن یا ابرانسان را نیچه باب کرد.
این چه ارتباطی با رمان جنایات و مکافات دارد؟
ابرانسان کسی است که خودش را برتر از انسانهای دیگر میداند. به خاطر اهداف و آرمانهایی که در سر دارد. به این معنا که فکر میکند «من میدانم. دیگران نمیدانند. من فهمیدهام، دیگران نمیفهمند. من متعالیام، آنها نامتعالیاند. من رسالت اجتماعی دارم، آنها ندارند» به همین دلیل به خودش حق میدهد، هر جنایتی را مرتکب شود.
فلسفه ابرانسان، چه ارتباطی با جنایات و مکافات داستایفسکی دارد؟
قهرمان رمان میخواهد خودش را آزمایش کند به عنوان ابرانسان. قهرمان داستان که راسکولنیکف است میخواهد بداند ابرانسان است یا نیست و برای این کار پیرزن ثروتمند رباخواری را انتخاب میکند تا او را بکشد و با پول او صدها کار خیر و انسانی انجام بدهد. یک جنایت کوچولو در برابر صدها کار خیر. معادلهای وسوسهانگیز بود. راسکولنیکف در هیأت ابرانسان و شریف در جریان قتل این پیرزن شریر بی تفاوت عمل میکند اما پس از جنایت دچار بیماری روانی شد و فهمید ابرانسان نیست. راسکولنیکف براساس اندیشه هگلی خودش را ابرانسان میداند.
شخصیت دیگری هم در این رمان حضور دارد به اسم سویدریگایلوف که با دیدگاه دیگری مرتکب جنایت میشود.
بله. شخصیت دیگر و نوع دیگری از جنایت در این رمان مطرح میشود که جنایت سوید ریگایلوفی نامیده میشود. این جنایت در راستای اندیشهای است که بعدها نیچه فیلسوف آلمانی مطرح کرد اما سویدریگایلوف برخلاف راسکولنیکف نظریهپرداز نبود و به دنبال آزمودن نظریه خود در عرصه عمل نیز نبود. او بر این گمان بود که هیچ قدرتی برتر و فراتر از خواست و اراده انسان برتر وجود ندارد، ولی در نهایت این دو انسان که هریک در راستای یکی از این دو نظریه خواسته است برتر بودن خود را بیازماید، در نهایت به تنهایی کامل و جدایی از جامعه میرسد و هریک سرنوشت خاص خود را پیدا میکند. در این رمان دو نوع تفکر، دو نوع فلسفه وجود دارد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.