در پایان این رشته گزارش در مورد بنیانگذار سلسلۀ منقرض پهلوی، نخست به نقل قولی از یک نویسندۀ قدیمی که در دوران رضاخان می زیست می پردازم . سپس به نکات ارزشمندی از معلم مبارز، هاشم خواستار که جانش را کف دست گرفته و برعلیه شیخ و شاه شوریده، اشاره خواهم کرد. سرانجام هم به جمع بندی و برداشت شخصی خودم از این نوشته برخاسته و خروجی و هدف از نوشتن این رشته از مقالات را قلمی خواهم کرد.

صادق هدایت و چشمه ای از توصیفاتش از قزاق سوادکوهی

در کتاب حاجی آقا در مورد اعلیضرت! رضاخان و روزهای پایانی حاکمیتش در جایی نوشته است: «این قائد عظیم‌الشأن که همه هستی مملکت را بالا کشید، جواهرات سلطنتی را دزدید و عتیقه‌ها را با خودش برد، حالا یک مشت عکس رنگین خودش را توی دست مردم به یادگار گذاشته که به لعنت شیطان نمی ارزه… یکی نبود ازش بپرسه: مرتیکه پول ملت را کجا می‌بری؟…

خودش هم آلت بود، هم مسخره. یک مرتیکه حمال بود که خودش را فروخته، بار خودش را تا آخرین دقیقه بست. شام سی شبش را هم کنار گذاشت. به ریش ملت خندید و با آن رسوائی دک شد.

حالا هر کدام از تخم و ترکه‌اش می‌توانند تا صد پشت دیگر، با پول این ملت گدا و گشنه، توی هفت اقلیم معلق‌ وارو بزنند!… شما گمان می‌کنید که هر اقدامی می‌شد برای رفاه حال مردم و یا آبادی مملکت بود؟ فقط راه دزدی تازه‌ای بنظر مقامات عالیه میرسید و اجرا می‌کردند. باقیش را هم از اربابش دستور می‌گرفت، خودش نمی‌دانست چه کار می‌کنه!

صادق هدایت در قسمتی دیگر از کتابش نوشت: «این نابغه همه اش توی مرغدانی شکار می‌کرد! ایلاتی را که خلع سلاح شده بودند، توی شکم شان مسلسل می بست! اما چرا آرارات را مشعشعانه از دست داد؟! چرا در اختلاف سرحدی با افغانها به ریشش خندیدند و در باب کشتی‌رانی فرات تو دهنی خورد؟! چرا جزیره بحرین را نتوانست پس بگیرد؟ آنجا تو پوزی خورد، چون امر به خودش مشتبه شده بود».

«ما نظام نداشتیم، ادای قشون را درآورده بودیم، تازه با آنهمه آهن و توپ که مانور می‌دادند، افسرهایش سه شب سه شب گشنگی می‌خوردند! آنوقت توی شلوغی جنگ می‌خواست آذوقه به افراد برساند؟!

سوم شهریور خودم تانکچی دولت را بیرون دروازه شاه عبدالعظیم دیدم که از مخزن تانک به اتوموبیل فراری بنزین می‌فروخت!! آنوقت اینها می‌خواستند از جان و مال و حیثیت ما دفاع بکنند؟ نظامی ما تا سرباز هست، توسری می‌خوره، همین که درجه گرفت توسری می‌زنه و می‌دزده و دیگر شمر هم جلودارش نیست. این معنی قشونه یا آن وکلای پست خائن جاسوس نماینده بنده و شما بودند؟! 

یادش بخیر صادق هدایت که در نوشتۀ بالا،  بسیار ساده زبان حال مردمانش در رابطه با رضاخان قلدر شده بو. در همین جملات اندک  بسیاری نکات را که اسنادش در بخشهای قبلی آمده است را به صورت عامیانه به رشتۀ تحریر در آورده است.  نمونۀ دیگر در رابطه با سلطنت پهلوی ها، شهادت نامۀ وصیت گونه ای از معلم مبارز و آگاه خراسانی است که بارها و بارها به زندان افتاده است. معلم مبارزی که غل و زنجیر را به زندگی آرام و بی دغدغه ترجیح داده است. یک تنه زبان حال قاطع معلمانی است که نان شب ندارند و کرامت انسانی آنها زیر سم نعلین آخوندهای مرتجع ضد علم و دانش، له شده است.  هاشم خواستار در آخرین نامۀ سرگشاده از زندان وکیل آباد مشهد خطاب به ملت ایران از جمله نوشته است:

«گر ما ز سر بریده می‌ترسیدیم در محفل عاشقان نمی‌رقصیدیم.

در تاریخ معاصر ایران، شاه و شیخ در همدستی باهم و در سر بزنگاهها، همیشه علیه منافع ملت ایران عمل کردند. این همدستی تاریخی را حتی الآن هم در هر قیامی که اوج می‌گیرد و ملتی که بپامی‌خیزند می‌توان دید. وقتی اعتراضات و قیام ملت ایران جدی شده و اوج می‌گیرد یا سرکوبش می‌کنند یا می‌خواهند به انحراف بکشانند. در هر قیامی شاهد بوده و هستیم که شاه و شیخ با صحنه گردانی وزارت اطلاعات، شعار مسخره «رضا شاه روحت شاد» را توسط مزدوران بسیجی و شناخته شده‌شان وارد تظاهرات و جایگزین شعارهای رادیکال و حق طلبانه مردم می‌کنند به این صورت می‌خواهند قیام را به انحراف بکشانند و ملت ایران را حسرت بدل گذشته ویک شاه مرده نشان دهند و نگذارند مردم رو به آینده و یک حاکمیت مردمی حرکت کنند. با این ترفند، ملایان حاکم می‌خواهند چند صباحی دیگر، سرنگونی‌شان را به عقب بیاندازند.

پیش به سوی انقلاب آزادی‌بخشی که تنها ملت، حاکمیت داشته باشد و هر فرد در درون سیستم به اندازه قدرت و مسئولیتش پاسخگوی اعمالش باشد. آن کس که بتواند رأی دهد باید بتواند کاندید نیز بشود در رژیمهای استبدادی همه می‌توانند رأی دهند اما تنها خران می‌توانند کاندید شوند که ملت از میان سه خرس سیاه و سفید و خاکستری یکی را انتخاب کند خر که خر است فرق نمی‌کند که چه رنگی باشد دیگر انتخاب ندارد با آزادی و دموکراسی هر گونه تبعیض به ظلم و بی‌عدالتی و نابرابری از بین خواهد رفت. »

بند ۶/۱ زندان وکیل‌آباد مشهد نماینده معلمان آزاده ایران اردیبهشت۱۴۰۱ هاشم خواستار

هاشم خواستار بارها گفته و نوشته است که سربازان گمنام وزارت اطلاعات بارها به او گفته اند خط قرمز آنها تنها فاصله گرفتن از مجاهدین خلق ایران است. به او پیشنهاد کرده اند حالا که می خواهد با رژیم ملاها مخالفت  و مبارزه کند بهتر است سراغ رضا پهلوی برود!! این پیشنهاد را وزارت اطلاعات در عمل نیز به اثبات رسانده است. بسیاری از چهره های اپوزیسیون نما که زیر بیرق و علم شازده سینه می زنند آزادند تا در تلوزیونهای  خارجی آزادانه مصاحبه کنند. هرچه دل تنگشان می خواهد نثار مسئولین ریز و درشت نظام بکنند. حتی آشکارا رهبری شازدۀ بی خطر را جار بزنند و کسی هم مانع آنها نشود.  در پایان این نوشتار و پس از چند بار بازخوانی دقیق فاکتهای جمع آوری شده، شخصاً به نتایجی رسیده ام که می خواهم با خوانندگان این سطور به اشتراک بگذارم.

  1. دوران افول قاجاریه در ایران مقارن است با پیدایش و اوج گیری جنبشهای آزادیبخش در ادامۀ انقلاب مشروطیت در ایران. برای استعمار پیر و کهنه کاری چونان انگلیس، شرایط پیش آمادۀ اجتماعی بخصوص خیزشهای مردمی اینجا و آنجای کشور پهناور ایران، قابل تحمل نیست. می باید کسی را برای قلع و قمع جنبشها و خفه کردن مردمان آزاد اندیش استخدام و پرورش داد. بدین مناسبت همچنانکه تصمیم گیران انگلیس در رابطه با ایران در آن زمان نوشته و گفته اند بهترین کس رضا خان قلدر است و بس!
  2. برغم اینکه می خواستند وانمود کنند ساختن خط راه آهن از افتخارات رضاخان است. معلوم شد که کشیدن خطوط سراسری راه آهن با پول مردم محروم ایران و کارگران ستمدیده در راستای منافع استعماری از ما بهتران بوده است.
  3. معلوم شد بر قراری امنیت جاده ها و شهرها پس از سرکوب همۀ دزدان سرگردنه و جایگزین ساختن سرگردنه ها توسط گماشتگان رضاشاه و خودش عملی گردیده است. یعنی دزد بزرگ و غارتگر اصلی رضا قلدر بوده است.
  4. حرص و ولع سیری ناپذیر رضاشاه در بلعیدن تمامیت هست و نیست مردم ایران به قدری عیان شده بود که ارباب انگلیسی او هم ناچار به اعتراف شده و بیان کرده است اگر بشنویم که همۀ مملکت در تیول رضا شاه است تعجب نخواهیم کرد!
  5. به جز تعداد انگشت شماری از آخوندها- مانند مدرس که به تیر غیبی رضا شاه دچار شد- بسیاری از آخوندها در به قدرت رساندن و لباس پادشاهی پوشاندن به رضا قزاق و قلدر! دخیل بودند.
  6. رضاخان در قتل مبارزان و روشنفکران بنا به خواستۀ بیگانگان و بویژه انگلیس، گوی سبقت را از همۀ نوکران قبل از خودش ربوده بود. به مجموعۀ دلایلی که شمردم رضاخان بهترین مهره برای استعمار پیر و کهنه کار انگلیس بود.
  7. می خواهیم از گذشته ها درس بگیریم برای آینده ای که در پیش است. به کمک اسناد معتبر معلوم شد که رضاخان و پسرش هردو نوکر بیگانه بودند. هردو در پایان زندگی نکبتی خویش، آواره شدند و هردو در غربت چشم از جهان فرو بستند. لاجرم ولیعهد پهلوی ها که خمینی و خامنه ای باشند سرانجامی جز تباهی و خفت و خواری همچون سلف خود شاهان خیانت پیشه نخواهند داشت.
  8. شهرهای ایران به یمن رنج و شکنج فرزندان مجاهد و مبارز و خلق ستمدیده، این روز ها بشدت ملتهب است. زمین زیر پای قیام کنندگان به لرزه در آمده است.
  9. مردم ایران با دادن قیمت سنگین از جان و مال خویش، توطئه های ارتجاعی- استعماری را یکی پس از دیگری پشت سرنهاده اند. حنای اصلاحات قلّابی و آلترناتیو سازی های بدلی و مجازی بکلی رنگ باخته است.
  10. مردم بپاخاستۀ ایران، مدتهاست که دشمن اصلی را نشانه رفته اند. میگویند دشمن ما آمریکا نیست، همینجا بیخ گوشمان در بیت العنکبوت جماران است. خامنه ای در چشم انداز مگسک تفنگ هر ایرانی است که آماده شلیک است.
  11. در این تنگنای نفس گیر و شرایط خطیر و حساس  است که خامنه ای از موضع استیصال سراغ نبش قبر رضا قلدر می رود. شعار انحرافی و آخوند ساخته و پرداختۀ رضا شاه روحت… برای نا امید کردن شورش گران است.
  12. مردم ایران در کف خیابانها، «نه» بزرگ خود را به دیکتاتوری دودمان پهلوی و ولایت سفیانی آخوند ها نشان داده اند. مردم و مقاومت ایران گذشته را دفن کرده اند. آخوندهای جنایتکار و حاکمیت جهل وجور آنها را بر نمی تابند. آینده همچنانکه سردار کبیر خلق موسی خیابانی گفته اند از آن مردم و انقلابیون است. برای حسن ختام این مجموعه، نظر شما را به اشعار زیبای شاعر صمیمی گودرز، تحت عنوان ای قزاق روحت شاد جلب می کنم.

ای قزاق روحت شاد!!

گفت شیخی ای رضا شاه کبیر

شاد بادا روحت ای قزاق پیر

ما به روح تو توسل جسته‌ایم

مرحبا صد بارک الله گفته‌ایم

بسته ایم بر روحت ای شاها دخیل

این عمل هرگز نبوده بی دلیل

ما همیشه بوده‌ایم غمخوار هم

همره و هم آخور و همیار هم

روح قزاقی‌ات ای سلطان پیر

بهر ما دارد مزایای کثیر

روح تو درمان حال زار ما

می‌گشاید صد گره از کار ما

چون ببینیم خویش را در تنگنا

نیست جز نیرنگ راهی پیش ما

مردمی آشوب خواه و «فتنه گر»

مرد و زن پیر و جوان دختر پسر

کرده‌اند رأس ولایت را نشان

واژگونی نظام اهدافشان

روز ما را کرده‌اند چون شام تار

با تجمع با تهاجم با شعار

همصدا گویند باشد «ننگ ما»

«سیدعلی» این «رهبر الدنگ ما»

یا که می‌گویند «آقا»‌ «قاتله»‌

هم ولایت هم حکومت «باطله»

می‌خروشند «‌توپ تانک و فشفشه»

«باید آخوند و بسیجی گم بشه»

این سخنها سخت وحشت افکن است

قصدشان بر سرنگونی روشن است

خدعه‌ای در ذهن ما آمد پدید

حیله‌گر چون ما در عالم کس ندید

خدعه ما رمز استیصال بود

 «حضرت آقا» پریشان حال بود

 شادی روح تو شد ما را سپر

شاید اوضاع را کند جورِ دگر

ما غریق هستیم روح تو حشیش

تا رها سازیم با آن جان خویش

«اوجب واجب»‌ چو شد حفظ نظام

روح شاه گردد مقدس چون امام

خدعه و تاکتیک شیخ حیله‌گر

دوره‌اش بگذشت و باشد بی اثر

  گودرز  – خرداد ۱۴۰۱

از همین مجموعه:

رضا شاه، از آغاز تا پایان! (شمارۀ نهم)

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)