کتاب همیشه نشانۀ فرهیختگی بوده است، حتی برای کسانی که از کتاب‌خواندن متنفرند
بعضی‌ها از کتاب‌ها نه برای مطالعه بلکه جهت تزئین اتاق ناهارخوری استفاده می‌کنند. برخی دیگر فقط تلاش می‌کنند تمایزشان با خوانندگان سطح پایین را حفظ کنند. کتاب همیشه نشانۀ فرهیختگی بوده است، حتی برای کسانی که از کتاب‌خواندن متنفرند. به همین خاطر است که مردم، در طول تاریخ، سعی کرده‌اند هویتی کتاب‌دوست برای خود کسب نمایند. امروزه با ظهور تکنولوژی دیجیتال، نمایشِ خواندن عوض شده است، اما ابلهان کتاب‌باز هنوز هم در میان ما هستند.

 
کتاب‌باز، ۱۸۷۹، اثر لوئیس خیمنس آراندا.
کتاب‌باز، ۱۸۷۹، اثر لوئیس خیمنس آراندا.

ایان — شنبه ۱ نوامبر ۲۰۱۴ است. مشغول جست‌وجوی کتاب در کتاب‌فروشی بارنز اند نوبل در خیابان پنجم نیویورک‌سیتی هستم که مجموعه‌ای از کتاب‌ها با ظاهری زیبا نظرم را جلب می‌کند. نزدیک‌تر می‌روم و متوجه می‌شوم که این کتاب‌ها بخشی از چیزی هستند که «مجموعۀ کلاسیک جلدچرمی» نام دارد. یکی از فروشندگان به من اطلاع می‌دهد که این کتاب‌های زیبا در کنار دیگر کتاب‌هایتان باعث می‌شود کتابخانه‌تان زیباتر به‌نظر برسد. پس از این گفت‌وگو، همیشه و همیشه به یاد می‌آورم که کتاب‌ها اهمیت زیادی به‌عنوان نماد فرهیختگی دارند. ما مثلاً در عصری دیجیتالی زندگی می‌کنیم، اما اهمیت نمادین کتاب همچنان دارای ارزش فرهنگیِ خود است. به همین خاطر است که وقتی مصاحبه‌ای تلویزیونی در خانه یا دفترم در دانشگاه انجام می‌دهم، از من می‌خواهند تا جلوی قفسۀ کتابم بایستم و تظاهر کنم که دارم یکی از این کتب را می‌خوانم.

از زمان اختراع خط میخی در بین‌النهرین در حدود سال ۳۵۰۰ ق.م و خط هیروگلیف در مصر در حدود ۳۱۵۰ ق.م، خوانندگان جدیِ نوشته‌ها از تحسینی فرهنگی بهره‌مند بوده‌اند. لوح‌های گلی که علامت‌ها و نشانه‌ها بر آن‌ها حک می‌شد، اشیایی ارزشمند یا بعضاً مقدس محسوب می‌شدند. توانایی رمزگشایی و تفسیر این نمادها و نشانه‌ها را دستاوردی فوق‌العاده به حساب می‌آوردند. این‌گونه می‌پنداشتند که هیروگلیفِ مصری دارای قدرت‌های جادوئی است و تا به امروز همچنان بسیاری از خوانندگانْ کتاب را رسانه‌ای برای کسب تجربۀ معنوی به شمار می‌آورند. باتوجه‌به اینکه نوشته دارای چنین اهمیت نمادینی است، نحوۀ خواندن و مطلبی که افراد می‌خوانند عموماً از ویژگی‌های مهم هویتشان محسوب می‌شود. خواندن همیشه شاخصی برای شخصیت بوده است. به همین خاطر است که مردم، در طول تاریخ، منابع فرهنگی و عاطفی زیادی را به کار گرفته‌اند تا هویتی کتاب‌دوست برای خود کسب نمایند.

در بین‌النهرینِ باستان، که فقط گروهی انگشت‌شمار از کاتبان می‌توانستند لوح‌های خط میخی را رمزگشایی کنند، مفسرانِ این نشانه‌ها دارای شأن بسیار زیادی بودند. در این نقطه از تاریخ است که یکی

کتاب‌خوانی‌های افراد خودستا و خودبین در رم و دیگر بخش‌های امپراتوری به سوژۀ طنزهای طعنه‌آمیز تبدیل شد

از اولین نشانه‌های قدرتِ نمادین و امتیازی را می‌بینیم که خوانندگان از آن بهره می‌برند. کاتبان جاه‌طلب، با محدودکردن دسترسی به دانش جادوییِ خود، جانانه از اقتدار فرهنگی خود به‌عنوان خواننده دفاع می‌کردند.

در قرن هفتم ق.م، زمانی که سفر تثنیه از عهد عتیق تحت حمایت شاه‌یوشیا در اورشلیم نوشته شد، جایگاه والایی برای این کتاب تعیین گشت. یوشیا از تومارهایی که «تثنیه‌نویسانِ» او نوشته بودند برای تقویت عهد میان بنی‌اسرائیل و خدا استفاده می‌کرد و، در نوعی راهبرد سیاسی هوشمندانه، میراث و ادعای خود را برای حکومت سرزمین از این راه مشروعیت می‌بخشید.

در روزگار روم باستان، که از قرن دوم ق.م آغاز می‌شود، کتاب‌ها از آسمان به زمین نازل می‌شدند و در آنجا به‌عنوان کالاهایی تجملاتی عمل می‌کردند که شأنی فرهنگی به مالکان ثروتمند خود می‌بخشند. سنکا، فیلسوف رومی که در قرن اول می‌زیست، عشق بت‌وار به نمایش آنچنانیِ نوشته‌ها را مورد طعنه قرار می‌دهد و گلایه می‌کند که «بسیاری افراد، بدون داشتن هیچ‌گونه تحصیلاتی، از کتاب‌ها نه برای مطالعه بلکه جهت تزئین اتاق ناهارخوری استفاده می‌کنند». او درمورد تومارجمع‌کن‌های خودنما می‌نویسد: «می‌توانید آثار کامل سخنوران و مورخان را در قفسه‌ها ببینید که تا سقف بالا رفته‌اند، چراکه کتابخانه، همچون حمام، به یکی از تزئینات ضروری در منزل‌های اعیانی تبدیل شده است.»

دشمنی سنکا با کتاب‌جمع‌کن‌های خودنما احتمالاً متأثر از بیزاری او از «جنونِ» کتاب‌خوانی‌های عمومی بود که ظاهراً امپراتوری اولیۀ روم گرفتار آن بود. این دوره شاهد ظهور رسیتاسیو۱ یعنی کتاب‌خوانی‌هایی ادبی و عمومی بود که نویسندگان و شاعران آن را اجرا کرده و بسیاری از شهروندان ثروتمند آن را فرصتی برای تبلیغ خود به حساب می‌آوردند. سنکا به دیدۀ تحقیر به این اجراهای مبتذلِ غرور ادبی می‌نگریست و در داشتن چنین دیدگاهی تنها نبود. کتاب‌خوانی‌های افراد خودستا و خودبین در رم و دیگر بخش‌های امپراتوری به سوژۀ طنزهای طعنه‌آمیز تبدیل شد. بسیاری از نویسندگان و طنزنویسان برجستۀ رومی، از هوراس (۶۵تا ۸ق.م) و پترونیوس (۲۷تا ۶۶م) گرفته تا پرسیوس (۳۴ تا ۶۲م) و جوونال (۵۵ یا ۶۰ تا ۱۲۷م) این نمایش‌های خودنمایانه از کتاب‌خوانی‌های عمومی را سوژۀ طنز خود قرار دادند.

به‌گفتۀ مارکوس والریوس مارشال۲، طنز نویس رومی، حتی دست‌شویی‌های عمومی هم از شر کتاب‌خوان‌های عمومی در امان نبود. او در یکی از قطعه‌های طعنه‌آمیز خود می‌نویسد:
وقتی می‌ایستم برایم می‌خوانی، وقتی می‌نشینم برایم می‌خوانی،
وقتی می‌دوم

اروپایی‌هایی که دارای ثروت مادی بودند اما بهره‌ای از فرهیختگیِ بالادستان اجتماعی و نجیب‌زادۀ خود نداشتند کتابخانه‌های شخصی ایجاد کردند تا شهرتی در فرهیختگی برای خود دست‌وپا کنند

برایم می‌خوانی، وقتی به دست‌شویی می‌روم برایم می‌خوانی.
به حمام می‌گریزم، در گوشم زمزمه می‌کنی.
به استخر می‌روم، نمی‌گذاری شنا کنم.
شتابان به سراغ شام می‌روم، در مسیر مرا متوقف می‌کنی.
سر میز غذا می‌رسم، واژگانت حال مرا به هم می‌زند.

طنزنویسانی که رسیتاسیو را به تمسخر می‌گرفتند درک می‌کردند که شهرت به‌خاطر کتاب‌خوانی فاخرانهْ منبعی مهم از سرمایۀ فرهنگی است. طنز تندی را که آن‌ها برای سوژه‌های خود به کار می‌گرفتند می‌توان نوعی «نظارت ادبی» دانست. وقتی پترونیوس در ساتیریکونِخودْ ائومولپوس، «خسته‌کننده‌ترین عاشقِ شعرخوانی»، را به تمسخر می‌گیرد، این را نیز می‌توان نوعی نظارت بر ذائقه دانست. بی‌دلیل نیست که هم‌دوره‌های پترونیوس، او را آربیتر الگانسیاروم یعنی قاضی فرهیختگی در دربار نرون، امپراتور روم می‌دانستند.

پس از سقوط امپراتوری روم در قرن پنجم، اروپایی‌هایی که دارای ثروت مادی بودند اما بهره‌ای از فرهیختگیِ بالادستان اجتماعی و نجیب‌زادۀ خود نداشتند کتابخانه‌های شخصی ایجاد کردند تا شهرتی در فرهیختگی برای خود دست‌وپا کنند. حتی به‌زعم خیلی‌ها، داشتن کتابخانۀ خوب، خودش هدف بود. حدود هزار سال بعد، با آغاز رنسانس و رشد تجارت، مالکیتِ کتابْ گسترش یافت و تمایز فرهنگی‌ای که از راه کتاب‌خوانی به دست می‌آمد، در دسترس افراد بیشتری قرار گرفت. جفری چاسر در شعر «افسانۀ زنان نیکو»۳ اثر سال ۱۳۸۰م، با اعلام اینکه کتاب‌ها را «مورد احترام» قرار می‌دهد، نمونه‌ای از این طرز تفکر بود.

در قرن چهاردهم و پانزدهم، کتاب‌خوانانِ خودنما و مغرور با اوج قدرت ظهور کردند. مقالۀ فیلوبیبلون۴(عشق کتاب) اثر ریچارد دو بری را «اولین رسالۀ انگلیسی درمورد لذت ادبیات» می‌دانند. این مقاله در سال ۱۳۴۵ نوشته شد، اما تا ۱۴۷۳ منتشر نشد. اما فیلوبیبلون چیز چندانی از تجربۀ واقعیِ کتاب‌خوانیِ بری نشان نمی‌دهد. او جمع‌کنندۀ سرسخت کتاب‌های کلاسیک بود که علاقه‌اش بیشتر به جمع‌آوری کتاب بود، نه خواندن آن.

زندگی‌نامه‌نویس او یعنی ویلیام دو چیمبر ادعا کرد که دو بری در تمام اقامتگاه‌های خود در احاطۀ کتاب‌ها بود و «کتاب‌های خیلی زیادی در اتاق خوابش بود، به‌طوری‌که به‌سختی می‌شد ایستاد یا حرکت کرد، بدون اینکه روی آن‌ها پا گذاشت». دو بری احتمالاً پیش‌بینی می‌کرده است که میل حریصانه‌اش به جمع‌آوری کتاب می‌تواند سوژۀ انتقاد و طعنه قرار گیرد، به همین خاطر در پیشگفتار فیلوبیبلون آشکارا از خودش در برابر تهمت افراط دفاع می‌کند و اعلام می‌دارد که «عشق جذبه‌ای» او به کتاب‌ها باعث شد تا او «تمام افکار دیگر چیزهای دنیوی» را کنار بگذارد. هدفِ نوشتنِ فیلوبیبلون این بود که نیتش را به آیندگان بفهماند و «برای همیشه جلوی زبان یاوه‌گوی شایعه‌پردازان را بگیرد». او امید داشت که شرح اشتیاقش «عشقی را که برای کتاب‌ها داشته است، از اتهام افراط مبرا کند».

اما

با گسترش سوادِ خواندن در میان عوام در قرن هجدهم، روشن‌فکران تمام تلاش خود را کردند که، با تأکید بر تمایز میان خود و خوانندگان سطح پایین، جایگاه برتر خود را حفظ نمایند

سباستین برانت، کلام‌شناس اومانیست آلمانی، هرگز پیام دو بری را نگرفت. او در اثر کشتی ابلهان۵ (۱۴۹۴)، ۱۱۲ نوع مختلف ابله را نشان می‌دهد. اولین کسی که سوار بر کشتی می‌شود «ابله کتاب‌باز»۶ است که کتاب‌ها را برای خودنمایی، جمع می‌کند و می‌خواند. برانت از زبان این نوع ابله می‌گوید:
در این کشتی من شمارۀ یکم
به‌دلایلی که از قبل مشخص است.
بله، می‌بینید که من اولین نفرم،
چون کتابخانه‌ام را دوست دارم.
کتاب‌های باشکوهی که دارم تمامی ندارند،
اما کمتر کتابی از آن‌ها را می‌توانم بفهمم.
من کتاب‌های تمام اعصار را گرامی می‌دارم
و مگس‌ها را از صفحاتشان دور می‌کنم.
وقتی سخن از هنر و علم شود،
من می‌گویم که در خانه شادتر از هرجا هستم.
من هیچ‌گاه شادتر از زمانی نیستم
که کتاب‌هایم در کنارم هستند.

طنز برانت فروش زیادی داشت و فوراً از آلمانی به لاتین، فرانسه و انگلیسی ترجمه شد. اما نمی‌شد جلوی کتاب‌بازها، چه ابله و چه غیرابله، را گرفت. در قرن شانزدهم، آرمانی‌سازی سکولارِ «عشق کتاب‌خوانی» کاملاً نهادینه شده بود. کتاب‌خوانی را رسانه‌ای برای خودیابی و کسب بینش معنوی درمورد راه‌ورسم دنیا به حساب می‌آوردند.

بار نمادینِ کتاب‌خوانی شاید بزرگ‌تر از خودِ عمل کتاب‌خوانی بود. افراد در پی این بودند که تعهد خود را به کتاب‌ها از طریق پرتره‌های نقاشی‌شده‌شان ثبت نمایند: درحالی‌که غرق در کتاب‌خوانی هستند. نقاشی‌های افرادی که کتاب می‌خوانند و پرترۀ افرادی که کتابی را به آغوش گرفته‌اند در هنر دورۀ رنسانس بسیار مرسوم شد. لورا امتاور در درگیری با واژگان؛ فرهنگ کتاب‌خوانی در قرون وسطی۷ می‌نویسد که دست‌نوشته‌های این دوره «لبریز از تصاویر کتاب‌ها و البته همچنین افرادی که کتاب می‌خوانند» هستند.

در طی قرن‌های بعد، هنرمندان پرتره، که مسحور ویژگی‌های معنوی و فکری کتاب بودند، همچنان آن را به‌عنوان صنعتی هنری به کار گرفتند. نقاشی‌های شاعر اومانیست، دانته، بلااستثنا او را در حال کتاب‌خواندن نشان می‌دهند. نقاشی قرن شانزدهمی آنیولو برونزینو، به‌نام «پرترۀ تمثیلی دانته»، این شاعر را نشان می‌دهد که نسخه‌ای بسیار بزرگ از کتاب «بهشت» از کمدی الهی را در دست دارد. این پرتره، همان‌قدر که به دانته مربوط است، درمورد کتاب نیز هست. مشاهدۀ کتاب‌خوانی دانتهْ جایگاه والای معنوی و فرهنگی این مرد را به بیننده یادآوری می‌کند.

با گسترش سوادِ خواندن در میان عوام در قرن هجدهم، روشن‌فکران تمام تلاش خود را کردند که، با تأکید بر تمایز میان خود و خوانندگان سطح پایین، جایگاه برتر خود را حفظ نمایند. در آن زمان، منتقدان ادبی جای طنزنویسان رومی را گرفته بودند و خوانندگان فرهیخته را «ادیب» و رقیبان اخلاقی‌شان را «نافرهیخته» می‌خواندند.

ادیت وارتونِ رمان‌نویس در مقالۀ «عیب کتاب‌خوانی»۸ (۱۹۰۳) اصرار دارد که «خواندنْ فی‌نفسه

در قرن بیستم، کتاب‌خوانی تا جایگاه نوعی هنر ترفیع یافته بود، به‌طوری‌که روشن‌فکرانْ حدومرز خود را با عوام مشخص می‌کردند. در یک سوی مرز، خوانندۀ اصطلاحاً متظاهر بود و در سوی دیگر، نخبگان

فضیلت نیست، بلکه خوب و درست خواندنْ هنر است، هنری که فقط خواننده‌ای مادرزادی می‌تواند به آن دست یابد». وارتون می‌نویسد که «خوانندۀ مکانیکی» فاقد «استعداد ذاتی» و «موهبت کتاب‌خوانی» است و هرگز نمی‌تواند به این هنر دست یابد.

در قرن بیستم، کتاب‌خوانی تا جایگاه نوعی هنر ترفیع یافته بود، به‌طوری‌که روشن‌فکرانْ حدومرز خود را با عوام مشخص می‌کردند. در یک سوی مرز، خوانندۀ اصطلاحاً متظاهر بود و در سوی دیگر، نخبگان. حتی ویرجینیا وولفِ رمان‌نویس هم وارد عرصه شد. او در مقالۀ «خوانندۀ عام»۹، خوانندۀ معمولی را کسی تعریف می‌کند که دارای «تحصیلات پایین‌تری» از منتقدان است، فردی که «طبیعت به او موهبتی» چنان «دست‌ودل‌بازانه» مانند همتایان فرهیخته‌اش نداده است. به‌گفتۀ وولف، خوانندۀ عام «عجول، غیردقیق و سطحی» است و البته «نقص‌های او به‌عنوان منتقد چنان بدیهی هستند که نیازی به ذکر ندارد». این نظر نهادینه شد: خوانندگان تا به امروز هم طبقه‌بندی شده و مورد قضاوت قرار می‌گیرند. آلن جاکوبز، منتقد ادبی، در کتاب لذت‌های کتاب‌خوانی (۲۰۱۱) تمایزی جسورانه قائل می‌شود میان خوانندگانی که لاف خواندن می‌زنند و «افراد فروتنی که می‌خوانند».

درواقع این عمل چنان ارجی یافته است که کتاب‌خواندن برای کودکانْ حداقل نشانۀ صلاحیت پدر و مادری و در بهترین حالتْ نشانۀ برتریِ اخلاقی و فرهنگی است. مادر یا پدری که در فضایی عمومی برای بچه کتاب می‌خواند چیزی را به دنیا اعلام می‌کند. این فعالیت چنان والامقامانه است که مادران و پدرانْ وقت و منابع قابل‌توجهی را صرف این می‌کنند که کودکان را ترغیب کنند که کتاب‌ها را در آغوش بگیرند. چیز غیرمرسومی نیست که کودکی را ببینیم که کمربندبسته روی صندلی کودکان در ماشین نشسته و به کتابی کوچک نگاه می‌کند.

پس از مدتی نه‌چندان طولانی، همین کودکانِ قرن بیست‌ویکمی ممکن است عادت خودنمایانۀ کتاب‌خواندن نمایشی در جمع را کنار گذاشته و، به‌جای آن، مرتباً به گوشی هوشمندِ خود خیره شوند. اگر سنکا یا مارشال امروز زنده بودند، احتمالاً قطعه‌های طعنه‌آمیزی درمورد خواندن پیام‌های متنی یا پیام‌نویسی در ملاءعام می‌نوشتند. خواندنِ دیجیتال، همچون خواندن طومارهای باستانی، بیانیه‌ای مهم درمورد کیستی ماست. همچون خوانندگان همگانی روم در دوران مارشال، خوانندگانِ مشتاقِ پیام‌های متنی و دیگر انواع رسانه‌های اجتماعی ظاهراً همه‌جا هستند. در هر دو مورد، اجراکنندگانِ عملِ خواندنْ بی‌وقفه به‌دنبال ساختن خودانگاره‌شان هستند، اما هویتی که می‌خواهند برقرار کنند بسیار متفاوت است. جوانانی که در کافه‌ای می‌نشینند و گوشی‌شان را برای پیام‌های متنی نگاه می‌کنند، نمی‌خواهند چیزی درمورد فرهیختگی ادبی‌شان بگویند، بلکه می‌خواهند بگویند که در ارتباط هستند و، مهم‌تر از آن، توجهشان دائماً موردنیاز است.

با ظهور تکنولوژی دیجیتال، نمایشِ خواندن عوض شده است. مغایرت میانِ زنی که

امروزه مصرف‌کنندۀ متون دیجیتالْ برای تأیید فرهنگی با خوانندۀ کتاب‌های کاغذی رقابت می‌کند

در پرتره‌ای قرن هجدهمی غرق کتاب‌خواندن است با نوجوانی که خودآگاهانه به گوشی هوشمند خود خیره شده نشان می‌دهد که افراد چگونه، به‌روش‌های مختلف، هویت خود را از طریق عمل خواندن بنا می‌کنند. امروزه مصرف‌کنندۀ آن‌چنانیِ متون دیجیتالْ برای تأیید فرهنگی با خوانندۀ کتاب‌های کاغذی رقابت می‌کند، اما کدام نمایشِ خواندن را باید بیشتر ارج نهاد؟

از نظر کسانی که می‌خواهند خِرد خود را به جهان اعلام کنند پاسخ آشکار است: متون دیجیتال شاخص تمایز فرهنگی نیستند. شاید به همین علت است که، باوجود استفاده گسترده از تبلت، فروشِ کتاب‌های کاغذی اخیراً افزایش یافته است. تبلت‌ها، برخلاف کتاب، رسانه‌ای برای نمایش ذائقه و فرهیختگی فراهم نمی‌کنند. به همین خاطر است که طراحان دکورِ داخلی برای ایجاد حس وقار و فرهیختگی در اتاق از قفسه‌های کتاب استفاده می‌کنند. کسب‌وکارهایی هستند که، با عرضۀ کتابخانه‌های آماده به مشتریانی که علاقه به داشتنِ ظاهری خوش‌ذائقه دارند، فعالعانه ظاهر فرهیخته‌مآبانه را ترویج می‌دهند. شرکتی آنلاین به‌نام «بوکز بای دِ فیت»۱۰ اینگونه تبلیغ می‌کند: «کتابخانه‌ای را ترتیب می‌دهیم که متناسب با شخصیت و فضایتان باشد» و نوید می‌دهد که کتاب‌هایی «براساس رنگ، جلدبندی، موضوع، اندازه، بلندی و موارد دیگر عرضه می‌کنیم که مجموعه‌ای با ظاهری فوق‌العاده به وجود می‌آورد». کسب‌وکار آنلاینی که با فروش کتابخانه‌های درخواستی شکوفا می‌شود نشانۀ این است که حتی در عصر دیجیتال هم قفسۀ کتاب نماد فرهنگ والاست.

ابلهان کتاب‌باز هنوز هم در میان ما هستند، اما خوشبختانه بسیاری از خوانندگان صرفاً علاقه‌ای به خودنمایی ندارند. آن‌ها هنوز هم غرق در نوشته شده و واقعاً عاشق داستان‌هایی می‌شوند که می‌خوانند. صرف‌نظر از رسانه، چیزی که اهمیت دارد همین اشتیاق انسان برای عزیمت در این سفر است. نه نمایش و نه دیدگان‌اند که اهمیت دارند؛ چیزی که مهم است، تجربۀ سفر به ناشناخته‌هاست.


پی‌نوشت‌ها:
* این مطلب در تاریخ ۲۰ اکتبر ۲۰۱۶ با عنوان Bookish fools در وب‌‌سایت ایان منتشر شده است و وب‌سایت ترجمان در تاریخ ۲۵ آبان ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان ابلهان کتاب‌باز ترجمه و منتشر کرده است.
* فرانک فوردی جامعه‌شناس و مفسر اجتماعی است. این استاد سابق دانشگاه کنت در کانتربری، نویسندۀ هفده کتاب است که آخرین آن‌ها چه بلایی سر دانشگاه‌ها آمده است؟ (۲۰۱۶) نام دارد.
[۱] recitatio
[۲] Marcus Valerius Martial
[۳] The Legend of Good Women
[۴] Philobiblon
[۵] Ship of Fools
[۶] Bookish Fool
[۷] Engaging Words: The Culture of Reading in the Middle Ages
[۸] The Vice of Reading
[۹] The Common Reader
[۱۰] Books by the Foot

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com