اگرچه ترامپ در سخنرانی هایش همواره از «دولت بزرگ» انتقاد می کند، برنامه ی اقتصادی او که عمدتا شامل کاهش مالیات برای شرکت های بزرگ و کاهش عظیم بودجه ی بخش دولتی می شود، در تضاد با حاکمیت یک دولت/ارتش قدرتمند نیست. اقتدارگرایی ترامپ ممکن است شبیه به آنچه باشد که در اقتصادهای نوظهور مانند روسیه و چین در طی ۲۵ سال گذشته مشاهده کرده ایم.

 

11111

پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در ۸ نوامبر یک فاجعه است. از میان ۲۲۵ میلیون فرد واجد شرایط برای رای دادن، تقریبا ۱۲۲ میلیون یا ۵۴% رای دادند ۴۷.۸% به کلینتون و ۴۷.۲ % به ترامپ. اما از آنجا که هیئت انتخاب کنندگان رئیس جمهور و نه تعداد دقیق آرای مردم نتیجه ی انتخابات را تعیین می کند، ترامپ که نمایندگان بیشتری در این هیئت داشت پیروز شد. اکثریت مردم در کلیه ی ایالت های ساحلی شمال شرقی به علاوه ی مریلند، ویرجینیا، مینه سوتا، ایلینوی و کلیه ی ایالت های ساحلی غرب آمریکا به علاوه ی نوادا، کولورادو و نیو مکزیکو به کلینتون رای دادند. در سایر ایالت ها، اکثریت به ترامپ رای دادند. جمهوری خواهان همچنین در مجلس نمایندگان و مجلس سنا اکثریت نمایندگان را از آن خود کردند. در نتیجه دولت ترامپ خواهد توانست بسیاری از قوانین بیانگر دستیابی های کارگران، زنان، آمریکایی های آفریقایی تبار، لاتین تبارها و همجنس گرایان و دگرباشان جنسی را مورد حمله قرار دهد و باطل کند، حرکتی که به سادگی توسط این اقشار جامعه پذیرفته نخواهد شد.
درباره ی استفاده ی ترامپ از نژادپرستی ، زن ستیزی و همجنس گرا ستیزی برای جلب رای دهندگان مقالات بسیاری نوشته شده است. بسیاری نیز به این موضوع پرداخته اند که چگونه پدیده ی جهانی شدن و کاهش عظیم شغل های صنعتی در آمریکا باعث شد که اکثریت طبقه ی کارگر سفیدپوست جلب پیام عوام فریبانه و خاک پرستانه ی ترامپ شوند. اما لازم است بیشتر به این موضوع پرداخت که ترامپ چگونه یک پدیده ی اقتصادی جهانی را نمایندگی می کند.
ترامپ: نمود یک پدیده ی اقتصادی جهانی
اگرچه ترامپ در سخنرانی هایش همواره از “دولت بزرگ” انتقاد می کند، برنامه ی اقتصادی او که عمدتا شامل کاهش مالیات برای شرکت های بزرگ و کاهش عظیم بودجه ی بخش دولتی می شود، در تضاد با حاکمیت یک دولت/ارتش قدرتمند نیست.
اقتدارگرایی ترامپ ممکن است شبیه به آنچه باشد که در اقتصادهای نوظهور مانند روسیه و چین در طی ۲۵ سال گذشته مشاهده کرده ایم. در این اقتصادها ما شاهد ظهور چنین تحولاتی بوده ایم: شکل جدیدی از شرکت‌های دورگه که از سوی دولت حمایت می‌شوند اما مانند یک شرکت سهامی چند ملیتی عمل می‌کنند ، دولت/ارتش همه جا حاضر است. بسیاری از شرکت ها از لحاظ صوری خصوصی تلقی می شوند اما از حمایت آشکار یا پنهان دولت بهره مندند. بنگاه های متعلق به دولت همزمان با کاهش بخش دولتی ثروتمند تر و نیرومند تر می شوند. همزمان با رشد بخش خصوصی، دولت ها کنترل بیشتری بر اقتصاد اعمال می کنند. [i]
می توان استدلال کرد که روند فعلی در اقتصادهای نوظهور، در واقع یک پدیده ی اقتصادی جهانیست: بخش دولتی در مجموع رو به کاهش است اما کنترل دولت‌ها بر اقتصاد رو به افزایش. [ii]
به زبان مارکسیستی، ترامپ بیان منطق شیوه ی تولید سرمایه داری است که به سوی تراکم و تمرکز بیشتر سرمایه در دستان سرمایه داران معدود تری حرکت می کند. گرایش به انحصار سرمایه نتیجه ی این واقعیت است که سرمایه داری بر کار انتزاعی و در نتیجه ارزش آفرین بنا شده و نیازمند افزایش نرخ استخراج ارزش اضافه از کارگران به منظور افزایش سود است. این منطق محدود به سرمایه داری خصوصی نیست و در جهت سرمایه داری دولتی حرکت می کند.
اگرچه منطق سرمایه داری به جنگ بین قدرت های سرمایه داری-امپریالیستی می انجامد، این منطق همچنین به اتحادهای موقتی بین امپریالیستی می انجامد که هدفش تسهیل انباشت سرمایه است. لذا شاهد همبستگی ترامپ با اقتدارگرایی پوتین و سیاست های او در خاورمیانه نیز هستیم.
ترامپ، پوتین و خاورمیانه
ترامپ به شکلی آشکار خواستار اتحاد با پوتین شده است. علیرغم مخالفتش با برجام، مدافع سیاست های پوتین در خاورمیانه است که اتحاد روسیه با رژیم اقتدارگرای ایران را نیز در بر می گیرد. پوتین و دولت ایران مشترکا در سوریه دخالت نظامی کرده اند تا رژیم فاشیستی بشار اسد را حفظ و هرآنچه از اپوزیسیون انقلابی و میانه روی نماینده ی انقلاب مردمی سال ۲۰۱۱ باقی مانده است را نابود کنند.
برخلاف اوباما که علیه حملات هوایی پوتین به ۲۷۵۰۰۰ ساکن بیگناه شرق حلب شعار می دهد و ادعا می کند که اتحادش با پوتین محدود به مبارزه با داعش است، ترامپ شعارهای انسان دوستانه را کنار گذاشته و به شکلی آشکار از کشتارهای دولت های روسیه و ایران در سوریه حمایت می کند. [iii]
چرا با سیر قهقرایی تاریخ روبروییم ؟
با در نظر گرفتن حمایت آشکار ترامپ از فاشیست ها، از زن ستیزی، نژادپرستی، همجنس گرا ستیزی و همچنین ستایش او از بهره کشی در نظام سرمایه داری، چطور می توان رای ۶۰ میلیون نفر را در ایالات متحده و خصوصا رای اکثریت طبقه ی کارگر سفید پوست و بخشی از طبقه ی کارگر لاتین تبار و بیش از ۴۰ % از زنان را به او توضیح داد؟ آیا چنین واقعیتی دیدگاه انسان باوری را به زیر سوال نمی برد؟ یعنی این دیدگاه که انسان ها بالقوه موجوداتی خودمختارند که از طریق به کار بردن خرد خود پیشرفت می کنند.
من به عنوان یک انسان باور مارکسیست می پندارم که واژه ی کلیدی در تعریف فوق از انسان باوری همانا “بالقوه” است. طبیعت انسان نه خوب است و نه بد بلکه برساخته ای اجتماعی و تاریخیست. انسان ها نیز لزوما موجوداتی خودمختار نیستند که بر اساس عقلانیت عمل کنند. انسان ها در صورتی عقلانی عمل می کنند و تاریخ در صورتی به پیش می رود که ما انسان ها مسئولیت درک دستیابی های مبارزات انسان ها در گذشته و تلاش های فلسفی برای بسط دادن مفهوم رهایی انسان را متقبل شویم. تاریخ تنها در صورتی به پیش می رود که ما آن را با در نظر گرفتن تضادهایش درک کنیم و از آن بیاموزیم.
مبارزه برای عدالت اجتماعی بسیار پیچیده است. این مبارزه از ما می طلبد که تضادهای طبقاتی، نژادی/قومی و جنسیتی درون و برون جنبش هایمان را به چالش بکشیم و همواره تلاش خود را در چارچوب مبارزه ای بین المللی برای رهایی انسان ببینیم. هیچ جنبش عدالت خواهانه ای نمی تواند بدون پرداختن به این مسائل پیچیده و بدون پرورش دادن یک چشم انداز فلسفی انسان باور و جهانی به منظور فراروی از سرمایه داری، نژادپرستی، جنسیت باوری و همجنس گرا ستیزی پیروز شود.
آن ۶۱ میلیون نفری که علیه ترامپ رای دادند و آن بیش از ۱۰۰ میلیون نفری که واجد شرایط بودند و رای ندادند هنوز اکثریت جمعیت بزرگسالان ایالات متحده محسوب می شوند و به رسمیت شناخته نشده اند.
فریدا آفاری
۹ نوامبر ۲۰۱۶
[i] “How Red Is Your Capitalism? Telling a State-Controlled from a Private Firm Can be Tricky.” In “Special Report on Business in China.” Economist. September 12, 2015.
“Emerging Market Multinationals: The Rise of State Capitalism.” Economist. January 21, 2012
“State Capitalism’s Global Reach: New Masters of the Universe.” Economist. January 21, 2012
[ii] توماس پیکتی در کتاب سرمایه در قرن بیست و یکم می نویسد که نفوذ دولت ها بر اقتصاد جهانی بسیار بیشتر از سال های ۱۹۳۰ و “از بسیاری جهات بیشتر از هر زمانی در گذشته است.”
See Piketty, Thomas. Capital in the Twenty-First Century. Belknap Press, 2014, p. 473.
همچنین رجوع کنید به فریدا آفاری. “اتحادهای جدید در خاورمیانه و بحث های ایرانیان درباره ی امپریالیسم در قرن بیست و یکم.” ۲۴ اوت ۲۰۱۶ سایت اتحاد سوسیالیست های سوری و ایرانی
http://www.allianceofmesocialists.org/%d8%a7%d8%aa%d8%ad%d8%a7%d8%af%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af-%d8%af%d8%b1-%d8%ae%d8%a7%d9%88%d8%b1%d9%85%db%8c%d8%a7%d9%86%d9%87-%d9%88-%d8%a8%d8%ad%d8%ab-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a7%db%8c/?lang=fa
[iii] رچوع کنید به فریدا آفاری، “درس های انقلاب سوریه برای ایرانیان” ۱۱ ژوئیه ۲۰۱۶. تارنمای رادیو زمانه

درس‌های انقلاب سوریه برای ایرانیان

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com