رضاشاه بنا به گفتۀ نزدیکان و حتی پسرش محمدرضا، قبل از رسیدن به قدرت یک قزاق ساده و فقیر بود و هیچ ثروتی نداشت. آن هنگام که تاریخ مصرفش برای استعمار گران تمام شده و قرار گردید دمش را گرفته و به آن سوی آبها پرتابش کنند، تبدیل شده بود به بزرگترین ملاک و سرمایه دار دوران خودش. رضاخان موقع تبعید اجباری به جزیرۀ موریس به ثروتهای افسانه ای دست پیدا کرده بود.
با تکیه بر اسناد معتبر و قابل روایت ، رضاشاه در دوران حکومتش، آن قدر ثروت تصاحب کرد که به ثروتمندترین فرد ایران تبدیل شد. بر اساس برآورد یکی از زندگینامهنویسان هوادار رضاشاه، ثروت وی به هنگام مرگ، سه میلیون پوند و حدود ۱٫۵ میلیون هکتار زمین بودهاست. بیشتر این زمینها در منطقه اجدادیاش مازندران قرار داشت. وی همچنین صاحب مزارع گندم در همدان، گرگان و ورامین بود. بخشی از این املاک با مصادرۀ مستقیم، دیگری از طریق نقل و انتقال مشکوک اموال دولتی و بخشی دیگر از طرق آبیاری زمینهای بایر و سرانجام بخشی نیز با مجبور کردن زمین داران بزرگ و کوچک برای فروش زمینهایشان به قیمت اسمی، به دست آمده بود.[۵۰]
واشنگتن پست در تاریخ اول اکتبر ۱۹۴۱ پس از اخراج رضا شاه از ایران در گزارشی به قلم دانیل دلوس خبرنگار آسوشیتدپرس و برنده جایزه ادبی پولیتزر مینویسد: ثروت نهفته در حسابهای بانکی رضاشاه بین ۲۰ تا ۳۰۰میلیون دلار تخمین زده میشود!
روزنامه آژیر شماره ۱۸۸ مورخ ۱۶شهریور ۱۳۲۳ مینویسد: «سپرده رضاخان در بانکهای خارج، مبلغ ۳۶۰میلیون دلار حدس زده میشود.»
در همان اوایل سال ۱۹۳۲-۱۳۱۱، سفارت بریتانیا گزارش داد که رضاشاه حرص و ولع غریبی نسبت به زمین دارد، طوریکه همۀ خانوادهها را روانه زندان میکرد، مگر اینکه با فروش املا کشان به وی موافقت کنند: «اشتهای سیری ناپذیر وی به اندازه ای است که عجیب نخواهد بود اگر چند صباح دیگر کسی بپرسد چرا اعلیحضرت بیدرنگ همۀ ایران را به نام خود به ثبت نمیرساند؟» این گزارش در ادامه میافزاید: «به رغم نارضایتی شمار چشمگیری از زمین داران، سایرین بر این باورند که صرفاً کاری را میکنند که دودمانهای پیشین انجام داده بودند، و او بهتر از زمین بهرهبرداری میکند و به هر حال سراسر مملکت در واقع به وی تعلق دارد».[۵۱]
حسین مکی در تاریخ ۲۰ساله ج ۶ص ۱۳۵ درباره میزان املاک رضاشاه نوشته است: «رضا خان پس از نشستن به تخت سلطنت، حدود ۴۴هزار سند از دست مردم گرفت و املاک و زمینهای روستاییان گیلان و مازندران، تنکابن و نور و بسیاری جاهای دیگر را مالک شد».
روزنامهی فرانسوی اومانیته در تیتر کاریکاتوری نوشت: «باز هم گربه مازندران را بلعید». این روزنامه در ۴ مارس ۱۹۳۷ رضاشاه را بهصورت گربهیی در حال بلعیدن مازندران نشان میداد.[۵۲]
روزنامه آژیر شماره ۱۸۸ مورخ ۱۶شهریور ۱۳۲۳ در این مورد نوشته است:
«سپرده رضاشاه در بانکهای خارج، مبلغ ۳۶۰میلیون دلار حدس زده میشود!».[۵۳]
گزارش شهرداری تهران در همان دوران نیز قابلتوجه است. در گزارش شهرداری تهران آمده بود:
«سالی ۷۰ملیون تومان عواید املاک و مستغلات شاه سابق بود».[۵۴]
حسین مکی در تاریخ ۲۰ساله درباره میزان ثروت رضاشاه نوشته است:
«رضاخان پس از نشستن به تخت سلطنت، حدود ۴۴هزار سند از دست مردم گرفت و املاک و زمینهای روستاییان گیلان و مازندران، تنکابن و نور و بسیاری جاهای دیگر را مالک شد».[۵۵]
رضاشاه تمامی املاک غصبی را با شکنجه از صاحبان اصلی آنها میگرفت. تنها برخی از آن موارد بعداً افشا شد، میزان حقیقی هرگز روشن نشد. روزنامه کوشش شماره ۴۷۷۲ مورخ ۱۴آذر ۱۳۲۰ در مورد املاک غصبی رضاشاه نوشت:
«اغلب این بیچارگان کسانی هستند که به ضرب شلاق و شکنجه و بر اثر اقامت در زندان ناچار شدهاند املاک و مزارع خود را در مقابل چند شاهی و احیانا بدون دریافت چند شاهی به رؤسای املاک دربار شاه واگذارکنند… زارع بدبخت و دهقان بیچاره مازندرانی را به روزی انداختهاند که نه کفش در پا و نه لباس در بر و نه برنج در خانه دارد و شب تا صبح نظیر انسانهای ماقبل تاریخ بهواسطه نداشتن بنیه خرید دو سیر نفت، در تاریکی نشسته و میخوابد».[۵۶]
«لمپتون» LAMPTON محقق و استاد دانشگاه لندن در کتاب خود معروف به نام «اصلاحات ارضی ایران» نوشته: «رضاخان در ترکمن صحرا که قسمت اعظم آن منطقه خالصهجات بود، چهارصد ده خالصه خریداری کرد.»
اکنون میتوان درک کرد که آن ۴۰۰ منطقه خالصهجات چگونه خریداری شده است. ضمن اینکه باید به یاد داشت یکی از مناطقی که رضاشاه سرکوب کرد، همین منطقه ترکمن صحرا بود که او به پاس آن سرکوب یک درجه نایبی (معادل سروانی قزاق) هم گرفته بود.
روزنامه «داد» تحت عنوان «راجع به املاک واگذاری» می نویسد:
«دولت در شهرستان گرگان یک صد و بیست و پنج پارچه و قریه و قصبه مهم که اغلب آن قرای شش دانگی بوده داشته. وزیر دارایی وقت مثل این که از کیسه پرفتوت خود بخشش میکند، تمام این ۱۲۵ پارچه خالصه دولت را فقط و فقط در مقابل هفتاد و پنج هزار تومان به شاه سابق انتقال داده که تنها سه دانگ قصبه مهم کردکوی و مزارع تابعه آن که از جمله ۱۲۵ پارچه مورد انتقال بوده، بیش از ۲ و نیم میلیون ریال یعنی سه برابر وجهی که برای ۱۲۵ پارچه داده شده است ارزش داشته».
روزنامه «اقدام»، شمارهٔ ۱۸، مورخه ۱۳مهر۱۳۲۰ از مذاکرات مجلس در جلسه مورخه ۱۲دی ۱۳۲۰ مطلبی نقل کرده و نوشته:
«تخمین دقیق درآمد و ثروت رضاخان از املاک و مستغلات و کارخانهها و معاملات ارز و غیره در مدت سلطنتش مقدور نیست. ولی بنا به نوشته مطبوعات « در سالهای آخر، سالی ۷۰ میلیون تومان عواید املاک و مستغلات شاه سابق بود. ساختمانها و قصرها و ویلاها نیز با مخارج شهرداری ساخته میشد. … در همان سالها سالیانه ۶۰ میلیون تومان معادل ۲۵ میلیون دلار به خارج ارسال میشد.»
«موید احمدی» نماینده مجلس، در جلسه اول مهرماه ۱۳۲۰ مجلس شورای ملی با اشاره به برداشتهای غیرقانونی رضاشاه از عایدات نفتی کشور گفت: «ما الآن مقابل ۳۱میلیون لیره مخارجی هستیم که اصلاً نمیدانیم چطور خرج شده؟!». حسین مکی از وزیر دارایی وقت، دکتر سجادی، نقل کرده است که:
«رضاشاه هنگام ترک ایران، ۶۸میلیون تومان در حساب شخصی خود در بانک ملی داشت».[۵۷]
منوچهر فرمانفرماییان، سفیر شاه در ونزوئلا، از قول عبدالحسین هژیر، وزیر دربار و نخستوزیر شاه در سال ۱۳۲۷، عدد و رقمهای دیگری نقل کرده است. وی گفته است:
«هژیر در اوایل دهه ۲۰ برای بازپسگیری دارایی رضاشاه(که مبلغی بالغ بر ۲۰ تا ۳۰میلیون پوند بوده و دولت انگلیس تا پس از جنگ آن را توقیف کرده بود) سفری به انگلستان داشتهاست».[۵۸]
سرکلارمونت اسکراین مأمور تبعید رضاشاه مینویسد:
«رضاشاه هنگام رفتن به تبعیدگاه میگفت: شما میگویید که به ایران بهعنوان یک کانال ارتباطی جهت حمل تجهیزات جنگی به شوروی احتیاج داشتید، (در این صورت) به جای عملیات اگر مرا مطلع میساختید من میتوانستم تمام راهآهن سراسری ایران را در اختیارتان بگذارم».[۵۹]
وقتی که رضاشاه به قدرت رسید، آخوندهای مطرح آن دوره از رضاشاه و سلطنتش حمایت کردند، از جمله ابوالقاسم کاشانی.
رضاشاه رابطه نزدیکی با عبدالکریم حائری یزدی بزرگترین مرجع تقلید آن زمان داشت. روزنامه ایران ما، شماره ۵۴۷، از قول مستر فوت نماینده مجلس انگلستان با کنایه نوشته بود:
«…رضاخان دزدان و راهزنان را از سر راههای ایران برداشت و به افراد ملت خود فهماند که از اینپس در سرتاسر ایران فقط یک راهزن باید وجود داشته باشد» همچنانکه در شماره های قبلی آمد، رضاخان بی سواد بود. پدر و مادرش را در دوران کودکی از دست داده بود. سرپرستی او را اقوام قزاقش به عهده گرفته بودند. تا آنجاییکه اسناد گواهی میدهد رضاشاه هیچ شغل و هنری به غیر از پوشیدن لباس قزاقی و خدمت به بیگانگان نداشت. از فقر مطلق به ثروت افسانه ای دست یافته بود. موقعی که با زد و بند به صندلی پادشاهی تکیه زد، مردان هنر، دانش و فرهنگ این سرزمین را کشت و هست و نیست مردم را به غارت برد. خودش را قبلۀ عام و یکه تاز این سرزمین کهنسال می دانست. هیچ خدایی را بنده نبود. با این وجود، همچنانکه یک تماس تلفنی انگلیسی ها، زمینه ساز به قدرت رسیدنش بود ، سرانجام نیز با تلگرامی از جانب دولت فخیمه! حکومتش با خفت و خاری به پایان رسید. سفارت انگلیس در شهریور ۱۳۲۰ در یک تلگراف آمرانه به رضاشاه ابلاغ کرد که از سلطنت کنار برود. متن تلگراف به این شرح است:
«اعلیحضرت لطفاً از سلطنت کنارهگیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند. ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راهحل دیگری وجود دارد».
این دستور تلگرامی نشان میدهد که اولًا ادامۀ حکومت پسر نیز تحت سایه و قیمومت اجنبی است. قابل توجه شازده متوهم که به پدر و پدر بزرگ خویش می نازد. غافل از اینکه نوکری بیگانگان و قتل و غارت هموطنان، جایی برای افتخار و پُز دادن نمی گذارد. دوم اینکه انگلیسی ها به رضاخان می گویند این دستور است و مبادا امر بر اعلیضرت! مشتبه شده و یابو برش داشته باشد. عبرت تاریخ را بنگر! رضا خان را با دبدبه و کبکبه آوردند و با خفت بردند. همچنانکه از این تلگرام کوتاه برمی آید انگلیسی ها شاه جوان را نخست زیر چتر خود داشتند و سپس به آمریکایی ها پاس دادند. مردم ایران در دهه سی به او تیپا زدند و فراری اش دادند. شاه خائن به کمک کودتای استعماری – ارتجاعی به قدرت باز گشت . در سال ۱۳۵۷ مردم ایران مجبورش کردند تا صدای انقلابشان را بشنود! شاه می خواست با شکر خوری موج را از سرش دور کند.
راستی سرنوشت خفت بار پسر رضا قلدر هم خود حکایتی است. مختصر اینکه هرچه هست، هردو- پدر و پسر- وابسته و گماشته ای بیش نبودند. سرانجام هردو شاه خیانت پیشه و وطن فروش، مجبور شدند خارج از خاک و سرزمین نیاکان خویش چشم از جهان فرو بندند.
ادامۀ دارد…
از همین مجموعه:
- آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن،
- Abrahamian، A History of Modern Iran، ۷۱.
- محمود پورشالچی، قزاق، بر اساس اسناد وزارتخارجه فرانسه
- کتاب گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۲
- گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۱
- حسین مکی در تاریخ ۲۰ساله ج ۶ص ۱۳۵
- گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۴
- کتاب تاریخ ۲۰ساله، جلد ۸ صفحه ۹۱
- کتاب «رضاشاه و شکلگیری ایران نوین» نوشتهی پژوهشگر مسائل ایران «استفانی کرونین»
- کتاب «شترها باید بروند»
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.