سخنگفتن از کورش از جمله به خاطر فقدان منابع کافی، و اینکه در مورد او، خوب را خوبتر یا بد را بدتر میبیننم، کار آسانی نیست.
از تاریخ نگاری یونانیان که بگذریم، بقایای باستانشناسی باید از شخصیت کورش رازگشایی کند اما بقایای باستانشناسی خودش رازآلود است و نیاز به تفسیر در کنار مستندات دیگر دارد. منابع ایرانی قبل از اسلام هم به جز چند گِلنوشته به خط میخی، نشانی از او نمیدهد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کورش از منظر تاریخ – کورش تاریخی
من در این بحث بیشتر به کورش از منظر تاریخ میپردازم. «کورش تاریخی»، نه آنچه از قرن بیستم به بعد در باره او بر سر زبانها افتادهاست.
…
تا آنجا که اطلاع دارم در الواح زیر به کورش اشاره شدهاست:
لوحه پاسارگاد (آدم کورش خشایثی یه هخامنشی یه=من کورش، شاه هخامنشیام)
کتیبه داریوش در بیستون (که کمبوجیه و بردیا پسران کورش معرفی شدهاند)
لوحی که بابلیان درباره فتح بابل نوشتهاند
لوحی که از نبونعید(نبونید) Nabonidus (شاه بابل) یک سال قبل از سقوطش بجا مانده و در آن نام کورش آمدهاست و –
گِلنوشتههای دیگری که در بابل به دست آمده و در مورد امور اداری و حکومتی است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کورش در متون یهودی
کورش در تمامی متون یهودی مورد احترام قرار گرفتهاست. هرودت، گزنفون، کتسیاس، دیودور سیسیلی، افلاطون، آشیل، پلوتارک، دانته، هگل، جُوانی پونتانو، ماکیاولی، ویل دورانت، کنت دوگوبینو، اسکاریگر و گیرشمن… هم کم و بیش به کورش اشاره کردهاند.
گفته میشود یک سالنامه کهن مجارستانی سالشمار سلطنت وی را هم نوشته که نمیدانم واقعی است یا نه.
…
در کتاب تورات(عهد عتیق)، نام کورش، ۲۳ بار به صورت مشخص آمده و در چندین جای دیگر نیز به او اشاره شدهاست. البته بیشتر داستان مربوط به کورش در کتاب عزرا (عزیر) עֶזְרָא است که چنین آغاز میشود:
در سال اول سلطنت کورِش، پادشاه پارس، خداوند آنچه را که توسط ارمیای نبی فرموده بود به انجام رساند و کورِش را بر آن داشت تا فرمانی صادر کند و آنرا نوشته به سراسر سرزمین پهناورش بفرستد. این است متن آن فرمان:
من کورِش پادشاه پارس اعلام میدارم که خداوند، خدای آسمانها تمام ممالک جهان را به من بخشیده و به من امر فرمودهاست که برای او در شهر اورشلیم که در یهودا است خانهای (معبدی) بسازم. بنابراین، از تمام یهودیانی که در سرزمین من هستند، کسانیکه بخواهند میتوانند به آنجا بازگردند و خانه خداوند، خدای اسرائیل را در اورشلیم بنا کنند…(…)
…
در سطور فوق اگرچه اشاره شده که کورش کمک کرد تا معبد یهودیان (در اورشلیم) ساخته شود اما در متون یهودی میخوانیم پولی که (مبلغی که) باید به معبد تخصیص داده شود نمیرسد و بهمین دلیل، بعد از مرگ کورش، شکایتِ (این امر) پیش داریوش برده میشود و وی به بنای معبد کمک میکند. این موضوع در کتاب دانیال (در تورات) اشاره شدهاست….
…
به روایت تورات، کورش از بازگرداندن تندیس خدایان به معابد (که طی جنگ جابه جا شده بودند)، و ترمیم آنها صحبت میکند و از همین موضوع میتوان استنباط کرد که وی برخلاف برخی فاتحان که از ویرانسازی معابد هم نمیگذشتند، مانع پرستش دیگران نشدهاست.
…
محل ذکر نام کوروش در تورات این موارد است:
عزرا باب یک آیه یک / عزرا باب یک آیه دو / عزرا باب یک آیه هفت / عزرا باب یک آیه هشت / عزرا باب سه آیه هفت / عزرا باب چهار آیه سه / عزرا باب چهار آیه پنج / عزرا باب پنج آیه سیزده / عزرا باب پنج آیه چهارده / عزرا باب پنج آیه هفده / عزرا باب شش آیه سه / عزرا باب شش آیه چهارده / تواریخ باب سی و شش آیه بیست و دو / اشعیا باب چهل و چهار آیه بیست و هشت / اشعیا باب چهل و پنج آیه یک / دانیال باب یک آیه بیست و یک / دانیال باب شش آیه بیست و هشت / دانیال باب ده آیه یک.
…
توجه داشته باشیم که کتبی چون عهد عتیق و…سالها بعد نوشته شدهاست. واقعش این است که تعداد زیادی از یهودیان در بابل در اسارت «بُخت النصر» (نبوکدنَصَرِ دوم)، بودند و این در خاطره یهودیان ضبط شده که «کورش»ی بوده و وی آنها را آزاد کردهاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در مورد کورش اطلاعات زیادی نداریم
هرکسی از ظن خویش کورش را توصیف کرده و کم نیستند کسانیکه تصور میکنند او همان ذوالقرنین است (که در قران به او اشاره شده)! شواهد باستانشناسانه غیر از تفسیر به رأی است. از طریق شواهد باستانشناسانه نمیتوانیم بگوییم که ذوالقرنین چه کسی بودهاست.
…
واقعش ما در مورد کورش اطلاعات زیادی (که مستند و اثباتپذیر باشد)، نداریم. تنها میدانیم حدود سال ۵۷۶ قبل از میلاد متولد شده، ۵۵۰ به سلطنت میرسد و با تصرف پادشاهی ماد قدرت میگیرد. ۵۴۶ پادشاهی «لیدیّه»(لودیّه) Lydia را فتح میکند و با شکست دادن پادشاه ثروتمندش، «کرزوس» Croesus، پایتخت آن «سارد» (ساردیس) Sardis را در اختیار میگیرد و سال بعد (۵۳۹ قبل از میلاد) به بابل حمله کرده، آنجا را فتح میکند و حدود ۵۲۹ در شمال شرقی ایران، در جنگ کشته میشود.
آرامگاه کورش در پاسارگاد پیشتر، «مشهدِ مادر سلیمان» نام داشت. نخستین شخصی که آنجا را آرامگاه کوروش نامید، «رابرت کرپورتر» Robert Ker Porter دیپلمات انگلیسی بود که در سال ۱۸۱۸ میلادی از پاسارگاد دیدن کرد. انتساب سلیمان به اینگونه محوطهها قابل تامل است. بسیاری از بناهای باستانی در ایران منسوب به سلیمان است. تخت سلیمان و…
…
با فتح بابل بزرگترین امپراتوری در ایران شکل میگیرد که تا حدود دو قرن بعد (تا حملات اسکندر) در قدرت است، اما برخلاف تصور رایج، به سلطنت رسیدن کورش و فتح بابل در تاریخ مشرق زمین، نه آغاز یک دوره جدید، بلکه نتیجه روندی است که از سالها پیش از آن شروع شده بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
استوانهٔ گِلی کورش
استوانهٔ کورش Cyrus Cylinder، لوحی از گِل پُختهاست که در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به فرمان کورش (پس از شکست دادن نبونعید و تصرف کشور بابل)، نگاشته شدهاست.
در مارس ۱۸۷۹ میلادی، «هرمز رسام»، باستانشناس بریتانیایی آشوری تبار، زمانی که مشغول حفاری برای موزه بریتانیا در منطقه بینالنهرین (میانرودان) بود، در منطقه عمران (عمران ابن علی) در نزدیکی دهکده جیمجیما Jimjima (بخش جنوبی تپه عَمران) آن را پیدا کرد.
این استوانه گِلی، در واقع یک «دفینه» بوده و بنا بر رسم آن روزگار مثل موارد مشابه که پای دیوارها و…دفن میشد، در نیایشگاه اِسَگیله Esagila (معبد مردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر بابل قرار گرفته بود.
برخی گفتهاند که این استوانه توسط روحانیون نیایشگاه اِسَگیله برای حاکم جدید نوشته شده و خود کورش ننوشتهاست. اینکه کدام روایت صحیح است، بر من معلوم نیست.
سبک و سیاق آن به متون قدیمتر از خود شباهت دارد و واقعش این است که برخی جملهها و تعبیرات این فرمان، کلیشهای است که ما در دیگر نوشتههای متون پادشاهی هم میبینیم. برای نمونه در بند چهاردهم کتیبه داریوش، جملاتی است که بسیار شباهت به منشور کورُش دارد:
«من داریوش…آئینهایی را که مغ گئومات از میان بُرده بود، پایدار کردم. چراگاهها و رمهها و کارکنان و خانههایی را که او از مردم گرفته بود، به آنان باز گرداندم و مردمان را در جای شان استوار نمودم…»
…
نیمهٔ نخست گِلنوشته کورش (استوانهٔ گِلی) از زبان بابلیان و نیمهٔ پایانی آن سخنان و فرامین کورش است. استوانهٔ مزبور در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری میشود و من بارها آن را دیده و در بارهاش پُرسوجو کردهام. جنس آن از گل رُس است، ۲۲٫۵ سانتیمتر طول و ۱۱ سانتیمتر عرض دارد و دور تا دور آن ۴۵ سطر (به جز بخشهای سائیده شده) به خط و زبان اکدی (بابلی نو) نوشته شدهاست. با کاوشهای بعدی از تکههای سائیده شده استوانه هم تا حدود زیادی رازگشایی شدهاست. شایان توجه است که بخشهایی از نسخه دیگری از متن استوانه بر روی دو قطعه لوح گلی در مجموعه بابلی موزه بریتانیا شناخته شده که بازمانده نسخه بایگانی شده استوانه و درواقع سرمشق گِلنوشته کورش است.
…
سال ۱۹۱۷ بعد از بیانیه بالفور Balfour Declaration، تصویر پادشاه انگلستان که از ایجاد اسرائیل جدید پشتیبانی کرده بود در کنار پیکره کورش بعنوان اینکه این دو نفر (یکی شاه هخامنشی و دیگری پادشاه انگلیس) ناجیان یهود بودند، چاپ و پخش شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منشور کورش چه چیزی نیست
اگرچه گفته میشود وقتی قانون اساسی آمریکا را مینوشتند به پیشنهاد توماس جفرسون (که از طریق نوشتههای گزنفون، کورش را میشناخت)، یکی از مدلهایی که مورد مطالعه قرار گرفت، تسامح کورشی بود.
اگرچه سازمان ملل متحد برگردان (البته جَعَلی) منشور کورش را (که اشرف پهلوی به اوتانت داد) به شش زبان رسمی منتشر کرده و بَدل استوانه گِلی را هم در راهرو طبقه دوم مقّر خودش در نیویورک، جایی که نمونههایی از آثار فرهنگی کشورهای دیگر هم نگهداری میشود، در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالار قیومیت، به معرض تماشا گذاشته،
اگرچه «بان کی مون» از آن به عنوان نخستین بیانیه حقوق بشر یادکرده،
اگرچه «نیل مک گرگور» (رییس موزهی بریتانیا) منشور کورش را «یکی از بزرگترین اعلامیههای آرمانی انسان در تاریخ» توصیف نموده، و جورج دبلیو بوش و خیلیهای دیگر هم آنرا ستودهاند،
و اگرچه حق آزادی که کورُش برای همه انسانها و آئینها پذیرفته و نمود عملی آن (هم زیستی ملّتهای گوناگون در امپراطوری بزرگ ایران)، آدمی را به تأمّل وامی دارد و وی به دلیل پیام انسانی و گامی که در عرصه ی خرد برداشته، زبانزد است امّا، مضمون منشور کورش با پلورالیسم سیاسی که امروزه میشناسیم، یکی نیست. کما اینکه دموکراسی آتن هم عین دموکراسیهای امروزی نیست. ضمناً در منشور (استوانه کورش) هیچ اشارهای به یهودیان (یا قومی دیگر) نشدهاست.
…
البته، این منشور تربت پاک نیاکانمان و یکی از نشانههای روحیهٔ بردباری در فرهنگ ایران زمین است و برای بسیاری از ما، حکم «مانترا» Mantra را دارد. مانترایی که مانع «ازخودبیگانگی» و خودباختگی است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خودآگاهی و تدوین حق، یک پدیده مُدرن است
کم نیستند کسانیکه تمایلات خودشان را به استوانهٔ کورش میچسبانند، امّا ترجمه دقیق از آن نشان داد سخنی داّل بر لغو یا ممنوعّیت برده داری (به معنی دقیق کلمه) و آزادی در قبول یا رّد فرمانروایی کورش و…که در برخی ترجمهها جعل شده و برخی در نوشتههای خود نقل میکنند، در منشور کورش وجود ندارد. به این موضوع که بر پژوهشگران ایرانی پوشیده نبود، «امیلی کورت» از محققان تاریخ خاورمیانه، «کلاوس گالاس» باستانشناس آلمانی، همچنین «یوزف ویزهوفر» (پژوهشگر و استاد تاریخ ایران باستان) و «هانس پیتر شاودیگ» (پژوهشگر تاریخ شرق)، ژوئیه ۲۰۰۸ ضمن مقالهای که در اشپیگل منتشر شد، اشاره نمودند. البته برداشت آنان لزوماً حجت نیست. بخصوص که عدهای با مقاصد سیاسی به دنبال بدنام کردن ایرانیان و تحریف تاریخ بوده و هستند.
برای پژوهشگران ایرانی پیش از ۲۰۰۸ و مقاله اشپیگل نیز روشن بود که در منشور کورش سخنی داّل بر لغو یا ممنوعّیت بردهداری (به معنی دقیق کلمه) و نیز آزادی در قبول یا رّد فرمانروایی وی، وجود ندارد.
منشور کورش صرفاً گزارشیست از نحوهٔ عملکرد وی در بابل که بخشهایی از آن از زبان کاهنان بابلی و بخشهای پایانی از آنِ کورشاست.
…
آخرین خوانشها و ترجمههای معتبر متن از زبان اکدی به زبانهای فارسی، انگلیسی و آلمانی و…همه در دسترس هستند و میتوان به آنها رجوع کرد و دید.
توجه داشته باشیم که خودآگاهی و تدوین حق، یک پدیده مُدرن است و اگر در منشور کورش نکاتی میبینیم که با ادّعاهای حقوق بشر مدرن خواناییهایی دارد، معنیاش این نیست که کورش، تئوری حقوق بشر داشته، یا حق را به مفهوم «حق داشتن» در برابر «حق بودن»، تمام و کمال میدانستهاست.
در دوران گذشته، نه خودآگاهیای در این باره وجود داشت و نه اساساً این مطلب تدوین شده بود. اگر میگوئیم منشور حقوقی کورش، یکی از نخستین اسناد حقوق بشر در تاریخ است، از جمله به رفتاری اشاره میکنیم که با حقوق بشر مدرن جور درمیآید، وگرنه پُر واضح است که تفاوت حقوق بشر نوین با آنچه در گذشته مطرح شده، در خودآگاهی و تدوین است، یعنی انسان مدرن و جامعه مدرن به یک خودآگاهی دست یافتهاست. به عبارت دیگر، این مطلب را از پس ذهنش به پیش ذهنش آورده، آن را تدوین کرده، حول این موضوع و مفهوم تنیده و بدین صورت یک سیستم جدید پدید آوردهاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چرا در ایران تا یک قرن پیش نام کورش چندان برجسته نبود؟
از زمان نگارش منشور کورش تا به امروز بیش از ۲۵ قرن میگذرد. در حالی که ۷۰۰۰ سال است که مردم در این سرزمین زندگی میکنند، یک سؤال مهّم پیش میآید:
چرا در ایران تا یک قرن پیش نام کورش چندان برجسته نبود؟
…
اگرچه گفته میشود در کتب عهد (عهد عتیق و…)، به دفترها و دیوانهای شاهی اشاره شده و کتزیاس یونانی از روی منابع مکتوب دربار هخامنشی تاریخ نویسی کرده، ولی بیشتر مطالب مربوط به کورش، برگرفته از گزارشهای مورّخان یونانی و از جمله هرودوت، گزنفون، دیودور سیسیلی و یا بروسس کلدانی و موسی خورنی ارمنی و نیکولای دمشقی است و در منابع ایرانی، به نام کورش کمتر برمیخوریم. چرا؟
اینکه بگوئیم الواح کشف شده در تخت جمشید و بخصوص کتیبه داریوش که بازگو کننده بخشی از تاریخ هخامنشی است ربطی به یونانیها ندارد، فقدان منابع ایرانی در مورد کورش را توضیح نمیدهد.
…
چرا حکیم ابوالقاسم فردوسی، برخلاف ابوریحان بیرونی (آثار الباقیه عن القرون خالیه) و حمزه اصفهانی (تاریخ پادشاهان و پیامبران) و ابنخلدون (ضبط المتن و وضع الحواشی و الفهارس)، که لااقل به نام کورش اشاره کوچکی دارند، حتّی در همین حّد هم از او یاد نکردهاست؟
شاهنامه فردوسی که منبع و مرجع اصلی افسانههای مربوط به ایران باستان است به کنار، چرا در متون اوستایی (یسناها، یشتها، ویسپرد، وندیداد و خردهاوستا)، همچنین متون پهلوی اشکانی، پهلوی ساسانی، مانوی، سُغدی، و دیگر متون ایرانی میانه، نامی از کورش دیده نمیشود؟
چرا در تاریخ بیهقی، جهانگشای جوینی، تاریخ یعقوبی، مجمع التواریخ، و در مثنوی معنوی هیچ ذکری (هیچ ذکری) از نام و حیات کورش نیست؟
…
میتوانیم یه جورایی خودمان را قانع کنیم و بگوئیم زبان پارسی که در شاهنامه به کار رفته تفاوتهایی با زبانهای میانه و باستان دارد و از همین رو نام پادشاهان تغییر کرده و با دگرگونیهای زبانی نباید توقّع داشت که فردوسی نام کورش را ببرد.
میتوانیم بگوئیم در شاهنامه فردوسی، کسانی وجود دارند که علاوه بر شباهت نام آنها با کورش، روایتهای مربوط به آنها هم با روایتهای مربوط به پادشاه هخامنشی همخوانی دارد.
میتوانیم بگوئیم جایگاه فریدون و شخصیت و منش کیخسرو، مثل کورش است. زمان کیخسرو هم با کورش هماهنگی نسبی دارد و خلاصه کورش با نام کیخسرو تصویر شده و روایتهای او در قالب فریدون هم آمدهاست.
…
اما کیخسرو، کورش نیست. طبری در تاریخ الامم والملوک، ج ۱، ص ۳۶۶. هنگامی که از جنگهای «کیبه ارش» (کورش) با ساکنین شرقی ترکنژاد ایرانی صحبت میکند از کمک کیخسرو به کورش یاد میکند. یعنی کیخسرو، کورش نیست.
برگردیم به فردوسی.
دوستی میگفت در شاهنامه گاه روایتهای مربوط به یک شخص ویژه، در داستانهای چند شخص گوناگون جای گرفتهاست و یا روایتهای مربوط به چند شخص در قالب یک فرد در شاهنامه دیده میشود…
…
گرچه نام بسیاری از پادشاهان ایران، به صورت مستقیم در شاهنامه نیامده، امّا این دلیل نمیشود که از سکوت فردوسی در مورد کورش، تفسیر به رأی کنیم و مثلاً کیخسرو و داراب و فریدون را پادشاه هخامنشی معرفی نمائیم.
حتی اگر به قول امثال «هرتزفلد» و «گیریشمن» و «ماریژان موله» استناد بشود و شباهتی که افسانهِ زادِ کیخسرو و کورش دارند، عنوان گردد، سکوت شاهنامه در مورد کورش همچنان به عنوان یک سؤال باقی میماند.
حالا شاهنامه به کنار.
همانطور که جلوتر گفتم نام کورش در متون اوستایی (اعم از یسناها، یشتها، ویسپرد، وندیداد و خردهاوستا)، در متون شرق ایرانی (اعم از سغدی، بلخی، خوارزمی، سکایی و جز آنها)، در متون پهلوی اشکانی (پارتی)، در متون مانوی و متون پهلوی ساسانی (اعم از کتیبهها و کتابها) نیز، نیامدهاست
در متون فارسی باستان هخامنشی هم اطلاعات چندانی در باره او نیست. از اسکندر در اوستا (البته برای نکوهش)، و در مثنوی پنج گنج نظامی در دو بخش شرفنامه و اقبالنامه، یاد شده، امّا نامی از کورش نمیبینیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تمایلات خودمان را سوار واقعّیت نکنیم
اگر در مورد شخصیتهای تاریخی نخواهیم به «مجموعه کارکردهایشان» توجه کنیم، کورش البته خالی از عیب و نقص و جدا از جنگ و سرکوب و کشتار نبودهاست. او قابل نقد است حتی اگر تاریخ مقدس، مسیح بخواندش، و رتبهاش را از پیمبری بر گذراند.
بر پایه «رویدادنامه نبونعید» Nabonidus Chronicle (رویدادنامههای بابلی که به بیان وقایع دورهٔ فرمانروایی آخرین شاه بابل میپردازد)، کورش از پدرزنش (آستیاگ) که فرمانروای ماد بود، هم نمیکذرد و با بیرحمی حساب اورا هم میرسد.
او پیش از ورود به بابل، مقاومت سپاهیان نبونعید را در شهر «آپیس» (کنار دجله و نزدیک بغداد کنونی) با قدرت نظامی و درگیریهای خونین درهم میشکند. شهر غارت میشود و خیلیها کشته میشوند. البته که شهر بابل درهای خود را به روی او میگشاید و استقلال خودش را از دست میدهد.
آیا چهار بار قیام مردم بابل بر علیه حکومت پارسها، که مورخینی چون «بروس لینکلن» Lincoln, Bruce به آن اشاره دارند، بی پایه و اساس است؟
آیا کشورگشاییهای متعدد کورش بدون جنگهای خونین و کشتارهای گران و قحطیها و بی خانمانی در سرزمینهای مورد تصّرف امکان پذیر بودهاست؟
…
در جنگ با ماساژتها (ماساگت، Massagetai) که به کشته شدن پادشاه هخامنشی انجامید، آیا او از دستورالعمل «منشور کورش» پیروی کرد یا دست به کشتار زد؟
(ماساگت یکی از اقوام ایرانیتبار و یک تیرهٔ سکایی نیمهصحراگرد در آسیای میانه بود)
آیا مردم سرزمینهای لیدی و بابل و مصر…، همه و همه، با کمال میل و با اشتیاق، خواهان تسلّط هخامنشیان بودند؟ یعنی کورش و داریوش و کمبوجیه و…هیچ کشتاری برای فتح و یا سرکوب شورش مردم این سرزمینها انجام ندادند؟ و همه چیز با سلام و صلوات صورت گرفت؟
کورش برخلاف آشوریان دست از سر معابد برمیدارد و کاری به دین و آئین مردم ندارد ولی همه اینها در صورتی بودهاست که راه او بسته نشود و مزاحمش نشوند.
متاسفانه، این واقعیّت دارد که با جنگ افروزیهای وی تمّدن کهنسال بینالنهرین (میانرودان) و نیز ماد و لیدی و بابل فاتحهشان خوانده شد و از آنها جز خاطرهای باقی نماند.
…
در منشور کورش اشاره شده، مردم بابل از نبونعید (فرمانراوای بابل) ناراضی بودند و او را شاهی میدانستند که درد و اندوه و سختی معاش و رنج و آزار و مرگ برای مردم خود آورده بود و مردم بابل از خدا خواستند که شاهی خوب برای آنان بیاید و خدای بزرگ هم پس از اینکه سراسر جهان را گشت، کورش را که پادشاهیاش توام با راستی و عدالت بود یافت و از او حمایت کرد تا شاه بابل شود…
اما وقتی به کتیبه بیستون (که شرح پیروزی داریوش بزرگ را بر گوماته مغ و به بند کشیدن یاغیان را نشان میدهد) مینگریم جور دیگه از بابل و شاه آن صحبت شدهاست. آنجا به دو نفر اشاره دارد که به دلیل محبوبّیت شاه بابل، خودشان را به دروغ خویشاوند او جا زدند و مردم بخاطر خویشاوندی با شاه (نبونعید) جانب آنان را گرفتند و هر دوی این قیامها توسط داریوش سرکوب شدند.
چطور ممکن است دو نفر با ادعّای انتساب خودشان به نبونعید (شاهی که بنا بر منشور کورش باید منفور باشند) محبوبیت مردمی کسب میکنند؟
…
دو هزار و پانصد سال پس از گِلنوشته کورش، ابعاد مختلف و تاریخی این رویداد همچنان نیازمند تحقیقات بیشتر است، به خصوص آنکه در دوران معاصر تفسیرهای متفاوت و متضادی از این متن باستانی منتشر شدهاست.
تکیه بر «پرشیا» (به جای ایران) و برجسته کردن کورش و منشورش، قابل فهم است. با کورش و یا «مزدک» و «یزدگرد بزه کار» (که از قضا نیکوکار بود)، از بار سنگین تحقیر تاریخی که بر گرده ما گذاشته شده، میکاهیم.
هخامنشیان هم اولین حکومتی بودند که استانداردهای حکومتی و مدیریتی و دولتی را به وجود آوردند و کورش با پذیرش حکومتهای محلی و آزادی مردم در آیین خود مانع سقوط آن دولت در ورطهی استبداد شرقی شد و بهمین دلیل قابل ستایش است.
با همّت کورش و یارانش بود که ایران زمین هویّت گرفت. مرزهای جغرافیائی مشخصی پیدا کرد و پراکندگی اقوام ایرانی جای خودش را به وحدت کلمه و یک امپراطوری قوی داد.
منشور او نیز یکی از نشانههای روحیهٔ بردباری در فرهنگ ایرانی است و به آن از دریچه تقویت هویّت ملی و معرفی گنجینههای تاریخی به سطح بینالمللی میتوان نگریست. اینها همه درست. ولی…
ولی خطا است تمایلات خودمان را سوار واقعّیت کنیم و خوب را خوبتر ببینیم.
…
به امیّد روزی که به دور از هر انگیزه ارتجاعی و نژادپرستانه و شبه ملّی که هنر را فقط و فقط نزد ایرانیان تصّور میکند و بس، «پاسارگاد»، همنشین اهل خرد باشد و شاهان ستمگر و شیخان حیله گر، بر ذهّنیت عاطفی، ملّی و مذهبی ما سوار نشوند.
«مانترا» Mantra
مانترا मन्त्र در آیین هندو، بودایی، سیک، جین و مزدیسنا عبارت است از مجموعهای از کلمات و آواهایی که با آهنگ خاصی به دفعات تکرار میشود. مانترا به معنی رها شدن است. مانترا تبدیل به ذهن میشود و ذهن مانند پرندهای است که روی اقیانوس پرواز میکند. نه مختص مکتب یوگا است و نه در «ورد» و «ذکر» خلاصه میشود. مانترا صرفاً این واژه و آن واژه نیست، میتواند خاک (تربت) پر از خاطره نیاکان ما هم باشد. گِلنوشته کورش، برای بسیاری از ما، «مانترا»یی خیالانگیز و پُر از خاطره است. آن استوانه، تنها گِل رُس خشکیده نیست، تربت پاک نیاکان ما است.
ضبط «کورش» دقیقتر از «کوروش» است
آیا فرقی میکند کورش بنویسم با کوروش؟ بله. اگر بخواهیم به «سنّت خط و زبان فارسی» پایبند باشیم، میبایست واژهها را دقیق به کار ببریم. در سنگنبشته کاخ پاسارگاد (مرد بالدار) کورش به شکل (زیر)
نوشته شده و این تصّور پیش میآید که لابد نام وی کوروش (Kûraush (ku:rush است. (به عکس روبرو نگاه کنید. کورش با شبرنک زرد مشخص شده)
…
چون امروزه صدای بین «او» و « ـُ » [ اُ ] را در فارسی نداریم ریخت میخی فوق باید کورش خوانده شود. بگذریم که نام وی در پارسی باستان، «کورو» و، «کورَئوش» kʰuːruʃ, Kūruš در اصل، ش ندارد.
درست است که نویسهٔ « رُ » و « رَ » در پارسی باستان علامت جداگانه دارند و اگر قرار بود کورش خوانده شود، باید نوشته میشد اما وجود حرف اضافی به نارسایی این خط برمیگردد.
…
در قدیمیترین متون فارسی و عربی از «کورش» استفاده شده و جز نقل قولی از «حمزه اصفهانی در کتاب منسوب به وی (سنی ملوک الارض و الانبیاء = تاریخ کبار الامم)، نشانی از ضبط «کوروش» در متون کهن نیست.
ابوالفرج بن عبری در کتاب مختصر الدول و ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه، نام مؤسس پادشاهی هخامنشی را «کورُش» نوشتهاند.
ابوالحسن علی بن حسین مسعودی در «مروج الذهب و معادن الجوهر»، «کورُس» و طبری در تاریخ الرسل و الملوک (و ابن اثیر در تاریخ کامل) «کِیرُش» نوشتهاند.
«وهب بن منبه» (۱۱۰ ق) در تفسیر آیهای از قران، به بُخت النصر اشاره میکند و میگوید: «ثم أخر به بختنصر….. من ملوک فارس یقال له کورش»
«سمعانی» شعری عربی را به نقل از یک شاعر ایرانی نقل کرده است:
«و بیت المقدس المعمور بیت // ورثناه عن المتقدمینا بناه کورش البانی المعالی // بأمر الله خیر الآمرینا»
غیر از ابوالفرج بن عبری و ابوریحان بیرونی، ابن خلدون هم از ضبط کورش استفاده کرده و در لغت نامه دهخدا نیز «کورش» ضبط شدهاست.
باستانی پاریزی، عنوان کتاب «مولانا عبدالکلام آزاد» را که به ذوالقرنین اشاره دارد، «کورش کبیر،…» ترجمه کرده و در ادبیات تاجیکی هم، یرای مثال در کتاب کورش کبیر اثر «برات عبدالرحمن»، کورش (و نه کوروش) نوشته شدهاست.
…
درآوانگاری هم، «کورش» معادل فارسیِ Kuroš است و «کوروش» معادل Kuruš
در فارسی اسم «کورس» کم نیست، اما کوروس نداریم.
ترجمه فارسی منشور کورش
خانم اشرف پهلوی سالهای پایانی دهه ۱۳۴۰، برگردان بی امضا و غلطی(به اصطلاح ترجمه فارسی) از منشور کورش را منتشر کردند و بر اساس آن برگردان مندرآوردی، ترجمهای هم به زبان انگلیسی انجام شد و در کشورهای مختلف توزیع گردید. ایشان، در سال ۱۳۵۰ رئیس هیئت نمایندگی ایران در مجمع عمومی سازمان ملل بود و نمونهای از متن خودساخته کتیبه را همراه با نسخه بدلی از استوانه، که موزه بریتانیا آنرا ساخته بود، به اوتانت دبیرکل وقت سازمان ملل متحد تحویل دادند…
ترجمه جعلی فوق با این جملات آغاز میشد:
«اینک که به یاری مزدا تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سرگذاشتهام اعلام میکنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من میدهد دین و آئین و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیردستان من دین و آئین و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند» !!
جملات فوق (همچنین نام مزدا) در منشور کورش نیست و در هیچ یک از ترجمههای معتبر (ازجمله ترجمه موزه بریتانیا و دکتر عبدالمجید ارفعی و…) وجود ندارد.
برگردان پارسی منشور کورش توسط آقایان دکتر عبدالمجید ارفعی، دکتر رضا مرادی غیاث آبادی، دکتر شاهرخ رزمجو، و…انجام شدهاست. دیگران نیز از جمله دکتر حسین بادامچی، یا زنده یاد دکتر پرویز رجبی به گِلنوشته مزبور توجه داشتهاند، ولی نوشته آنان در اختیار من نیست.
…
به ترتیب ترجمه دکتر عیدالمجید ارفعی و دکتر غیاث آبادی را اینجا میآورم.
دکتر عبدالمجید ارفعی نخستین شخصی است که استوانه گلی منتسب به کورش را از زبان بابلی به فارسی ترجمه نمودهاست. در ترجمه ایشان موارد نادرستی که تحت عنوان منشور کورش منتشر شده، وجود ندارد (مفاهیمی «نظیر آزادی ادیان»، «نسخ برده داری»، «آزادی بیان و انتقاد از حاکم»)، در برگردان مزبور نه تنها نام اهورامزدا وجود ندارد بلکه در آن کورش از بتهایی به نام «مردوک» و «بعل» و «نبو» ستایش کرده و حتی اشاره به پرستش آنها کردهاست و اینکه مردم در هنگام آوردن باج و خراج، پای او را میبوسیدند.
شایان توجه است که بر ترجمه ایشان دکتر ناتل خانلری مقدمه کوتاهی نوشتهاند.
ترجمه عبدالمجید ارفعی (نقطهچینها […] محل شکستگی و ناخواناست).
۱………………. [ بنا کرد] (؟)
۲………………. گوشه ی جهان.
۳………………. ناشایستی شگرف بر سروری کشورش چیره شده بود
۴………………. (فرمود تا به زور) باج گندم و دهش رمه بر آنان بنهند
۵. (پرستشگاهی) همانند اَسنگیل Esangila [ بنا کر]د… از برای او ur و دیگر جایهای مقدس
۶. با آیینهایی نه در خور ایشان، آیین پیش کشی قربانیای نهاد که (پیش از آن) نبود. هر روز به گونهای گستاخانه و خوار کننده سخن میگفت، و نیز با بدکرداری از بهر خوار کردن (خدایان)
۷. بردن نذورات را (به پرستشگاه ها) برانداخت. [او (همچنین) در آیینها (به گونههایی ناروا) دست برد. اندوه و ناشادمانی] را به (= در) شهرهای مقدس بپیوست. او پرستش مردوک Marduk پادشاه خدایان را از دل خویش بشست.
۸. کسی که همواره به شهر وی (= شهر مردوک = بابل Bābilion) تباهکاری روا میداشت (و) هر روز [ به آزردن (آن) سرزمین دست (می یازید)، مردمانش] را با یوغی بی آرام به نابودی میکشانید، همه ی آنها را.
۹. از شکوههای ایشان انلیل Enlil خدایان (= سرور خدایان = مردوک) سخت به خشم آمد. [ جایهای مقدس رها شدند و یادنمای (آن) پرستشگاهها (= آثار) به فراموشی سپرده شد]. دیگر خدایان باشنده در میان ایشان (نیز) پرستشگاههای خویش را ترک کردند.
۱۰. در (برابر) خشم وی (= مردوک) او (= نبونئید Nabūna’id) آنان (= پیکرههای خدایان) را به بابل فرا برد. لیک مردوک، [ آن بلند پایه که آهنگ جنگ کرده بود]، از بهر همه ی باشندگان روی زمین که جایهای زندگیشان ویرانه گشته بود،
۱۱. و (از بهر) مردم سرزمینهای سومر Šumer و اکد Akkadî که (بسان) [ کالبد] مردگان (بیجان) گشته بودند، او (= مردوک) از روی اراده و خواست خویش روی به سوی آنان باز گردانید و بر آنان رحمت آورد و آنان را ببخشود.
۱۲. (مردوک) در میان همه ی سرزمینها، به جستجو و کاوش پرداخت، به جستن شاهی دادگر، آنگونه که خواسته ی وی (= مردوک) باشد، شاهی که (برای در پذیرفتن او) دستان او به دست خویش گرفت.
۱۳. او (= مردوک) کورش، پادشاه شهر انشان Anšan را به نام بخواند (برای آشکار کردن دعوت وی) و او را به نام بخواند (از بهر) پادشاهی بر همه ی جهان.
او (= مردوک) سرزمین گوتیان Qutî و تمامی سپاهیان مندَ Manda (= مادها)، را به فرمانبرداری از او (= کورش) واداشت. او (مردوک) – (واداشت تا) – مردم، سیاه سران، به دست کورش شکست داده شوند.
۱۴. (در حالی که) او (= کورش) با راستی و داد پیوسته آنان را شبانی میکرد، خدای بزرگ، نگاهبان مردم خویش، با شادی به کردارهای نیک و دل (پر از) داد او (= کورش) نگریست.
۱۵. (پس) او را فرمود که به سوی شهر وی، بابل، پیش رود. (مردوک) او (= کورش) را برانگیخت تا راه بابل را در سپرد (و خود) همانند دوست و همراهی در کنار وی همواره گام برداشت.
۱۶. (در حالی که) سپاهیان بی شمار او که همانند (قطرههای) آب یک رود به شمارش درنمی آمدند، پوشیده در ساز و برگ جنگ، در کنار وی گام برمی داشتند.
۱۷. او (= مردوک) بی هیچ کارزاری وی (= کورش) را به شهر خویش، بابل، فرا برد. (مردوک) بابل را از هر بدبختی برهانید (و) نبونئید را – پادشاهی که وی (= مردوک) را پرستش نمیکرد – به دست او (= کورش) سپرد.
۱۸. همه ی مردم بابل، همگی (مردم) سومر و اکد، (همه ی) شاهزادگان و فرمانروایان به وی (= کورش) نماز بردند و بر دو پای او بوسه دادند (و) از پادشاهیاش شادمان گردیده، چهرهها درخشان کردند.
۱۹. سروری که به یاری وی خدایان ِ(؟) در خطر مرگ (قرار گرفته) زندگی دوباره یافتند و از گزند و آسیب رها شدند، (و) همه ی خدایان (؟) به شادی او را همی ستودند و نامش را گرامی داشتند.
۲۰. من، کورش، پادشاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه ی جهان،
۲۱. پسر کمبوجه، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نوه ی کورش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان، نبیره ی چیش پیش، شاه بزرگ، شاه (شهر) انشان،
۲۲. از تخمه ی پادشاهیای جاودانه، آن که پادشاهیش را خداوند (= مردوک) و نبو Nabû دوست میدارند و از بهر شادی دل خویش پادشاهی او را خواهانند.
آنگاه که من (= کورش) آشتی خواهان به بابل اندر شدم،
۲۳. با شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش، اورنگ سروری خویش بنهادم، مردوک، سرور بزرگ، مهر دل گشاده ام را که د[وستدار] بابل است به خواست خود به [ خویشتن گروانید] (پس) هر روز پیوسته در پرستش او کوشیدم.
۲۴. (و آنگاه که) سربازان بسیار من دوستانه اندر بابل گام برمی داشتند، من نگذاشتم کسی (در جایی) در تمامی سرزمینهای سومر و اکد ترساننده باشد.
۲۵. من (شهر) بابل و همه ی (دیگر) شهرهای مقدس را در فراوانی نعمت پاس داشتم. درماندگان باشنده در بابل را که (نبونئید) ایشان را به رغم خواست خدایان یوغی داده بود (؟) نه در خور ایشان،
۲۶. درماندگی هاشان را چاره کردم و ایشان را از بیگاری برهانیدم.
مردوک، خدای بزرگ از کردارهای من شاد شد و
۲۷. (آنگاه) مرا، کورش، پادشاهی که پرستنده ی وی است و کمبوجیه، فرزند ِزاده شده ی من و همگی سپاهیانم را
۲۸. با بزرگواری، افزونی داد و ما به شادمانی، در آشتی تمام، کردارهایمان به چشم او زیبا جلوه کرد و والاترین پایه ی [خدائیش] را ستودیم. به فرمان او (= مردوک) همه ی شاهان بر اورنگ شاهی برنشسته
۲۹. و همگی (شاهان) جهان از زبرین دریا (= دریای مدیترانه) تا زیرین دریا (= دریای پارس)، (همه ی) باشندگان سرزمینهای دور دست، همه ی شاهان آموری شاهان Amurrû آموری، باشندگان در چادرها همه ی آنها
۳۰. باج و ساو بسیارشان را از بهر من، (= کورش) به بابل اندر آوردند و بر دو پای من بوسه دادند.
از… تا (شهر) آشور Aššur و شوش MŬŠ. ERIN = Šusan
۳۱. آگاده Agade، سرزمین اشنونا Ešnunna، (شهر) زمین مه – تورنو Mê – Turnu، دیر Dēr تا (پایان) نواحی سرزمین گوتیان و نیز (همه ی) شهرهای مقدس آن سوی دجله که از دیرباز ویرانه گشته بود، (از نو باز ساختم).
۳۲. (و نیز پیکره ی) خدایانی را که در میانه ی آن شهرها (= جای ها) به جایهای نخستین بازگردانیدم و (همه ی آن پیکرهها را) تا به جاودان در جای (نخستین شان) بنشاندم (و) همگی آن مردم را (که پراکنده بودند)، فراهم آوردم و آنان را به جایگاههای خویش بازگردانیم.
۳۳. (و نیز پیکره ی) خدایان سومر و اکد را که نبونئید (بی بیم) از خشم سرور خدایان (= مردوک) با بابل اندر آورده بود، به فرمان مردوک، خدای بزرگ به شادی و خوشی
۳۴. در نیایشگاههایشان بنشاندم – جایهایی که دل آنها شاد گردد – باشد که خدایانی که من به جایهای مقدس (نخستینشان) باز گردانیدم،
۳۵. هر روز در برابر خداوند (= مردوک) و نبو زندگی دیریازی از بهر من بخواهند و هماره در پایمردی من سخنها گویند، با واژههایی نیک خواهانه باشد که به مردوک، خدای من، گویند که «به کورش، پادشاهی که (با بیم) تو را پرستنده است و کمبوجیه پسرش،
۳۶. بی گمان باش، بهل تا آن زمان باز سازنده باشند… با روزهایی بی هیچ گسستگی.» همگی مردم بابل پادشاهی را گرامی داشتند و من همه ی (مردم) سرزمینها را در زیستگاهی آرام بنشانیدم.
۳۷. [……………… یک ؟ غا]ز، دو اردک و ده قمری (فربه) بیش از (رسم ِمعمول ِدادن ِ) غازها، اردکها و قمریان (معین کردم)
۳۸. [……………….بل]ند و بر آنها بیفزودم. در استوار گردانیدن ب[نای] باروی «ایمگور – انلیل Imgur – Enlil» باروی بزرگ شهر بابل کوشیدم و
۳۹. [………………] دیوار کنارهای (ساخته از) آجر را بر کنار خندق شهر که (یکی از) شاهان پیشین [ ساخته و (بنایش را) به انجام نرسانیده] بود،
۴۰. [ بدانسان که] بر پیرامون [ شهر (به تمامی) برنیامده بود]، آنچه را که هیچ از یک شاهان پیشین (با وجود) افراد به بیگاری گرفته شده ی [ کشورش] در بابل نساخته بودند،
۴۱. [….. از قیر] و آجر از نو بار دیگر بساختم و [ بنایشا]ن [را به انجام رسانیدم.]
۴۲. [ دروازههای بزرگ وسیع مر آنها را بنهادم……………… و درهایی از چوب سدر] با پوششی از مفرغ، با آستانهها و پاشنه [هایی از مس ریخته شده……………… هر آن جایی که دروازه ها]یشان (یافت میشد)،
۴۳. [ استوار گردانیدم……………… نو]شتهای لوحهای (در بردارنده ی) نام آشور بانی پال Aššur – bāni – apli شاهی پیش از من [ در میان آن (= بنا) بدید]م.
۴۴……………….
۴۵………………. تا به روز جاودان.
به نقل از فرهنگستان ادب و هنر ایران، شماره ی ۹، سال ۱۳۶۶.
ترجمه دکتر غیاث آبادی
۱- «کورش» (در بابلی: ‹کو- رَ – آش›)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابِـل» ‹با- بی- لیم›، شاه «سـومـر» ‹شو- مـِ- ری› و «اَکَّـد» ‹اَک- کـَ- دی- ای›،
۲- … همه جهان
از اینجا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان کورش، بلکه به روایت ناظری ناشناخته که میتواند نظر بزرگان و کاهنان بابل باشد، بازگو میشود.
۳- … مرد ناشایستی (منظور نبونید، آخرین شاه بابل) به فرمانروایی کشورش گمارده شده بود.
۴- و … او یک ساختگی به جای آنها گذاشت.
۵- معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه» ‹اِ- سَگ- ایلَـه› … برای شهر «اور» ‹او- ریم› و دیگر شهرها ساخت.
۶- مناسکی که شایسته آنان نبود، … یاوههای گستاخانه.
۷- او (نبونید) مانع مراسم قربانی میشد … در معابد برقرار کرد. او «مَــردوک» ‹اَمَـر- اوتو› شاه خدایان را نمیپرستید.
۸- او در شهر آزار میرساند، هر روز … او نابودی آورد و مردم را به زیر یوغ برد.
۹- از نالههایشان، «اِنـلیل/ ایـلّیل» خدایان (= مردوک) ناراحت شد … همه خدایان معابد خود را ترک کردند.
۱۰- او (نبونید) خدایان (مجسمه خدایان) را به بابل آورد. مردوک به سوی خانههای خدایان که ویران شده بود، بازگشت.
۱۱- ساکنان سرزمین «سومر» و «اَکَّـد» مانند مردگان شده بودند. مردوک بسوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.
۱۲- مردوک همه کشورها را جستجو کرد و آنگاه دست شاه واقعی و محبوب خودش را گرفت و نام «کورش» پادشاه «اَنْـشان» ‹اَن- شـَ- اَن› را برخواند. از او بنام پادشاه جهان یاد کرد.
۱۳- او (مردوک) خواست تا تمام سرزمین «گوتی» ‹کو- تی- ای› در برابر پاهای او (کورش) به خاک بیفتند. همچنین همه مردمان «ماد» ‹اوم- مـانمَـن- دَه› و همه مردم «سیاهسر» (سومریان یا عیلامیان) در حالیکه کورش با درستکاری به آنان نظاره میکرد.
۱۴- کسانی که (کورش) بر آنان غلبه کرده بود. مردوک، خدای بزرگ، با شادی به کارهای خوب و قلب صالح او نگریست.
۱۵- او (مردوک) کورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد، در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمیداشت.
۱۶- لشکر پر شمار او (کورش) که همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگافزارها در کنار او ره میسپردند.
۱۷- مردوک مقدر کرد تا کورش بدون درگیری به شهر بابل وارد شود. مردوک بابل را از فاجعه رهانید. او «نَـبـونـید» ‹نـَ- بو- نـَ- اید› شاه را که از مردوک نمیترسید، به دست کورش سپرد.
۱۸- همه مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَکَّـد و همه اشراف و فرمانداران در برابر کورش به سجده افتادند و پای او را بوسیدند. آنان از پادشاهی او شادمان شدند و چهرههایشان بدرخشید.
۱۹- خداوند این مردگان متحرک را زندگی دوباره بخشید، آنان را از نابودی رهانید. آنان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.
۲۰- منم «کورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
۲۱- پسر «کمبوجیه» ‹کـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «کورش» (کورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیشپیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.
۲۲- از دودمانی که همیشه شاه بودهاند و فرمانرواییاش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوک) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی میدارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که پیروزمندانه وارد بابل شدم،
۲۳- من با لذت و شادی بر تخت پادشاهان بابل نشستم. آنگاه مردوک خدای بزرگ، قلب بابلیان را متوجه جبروت من کرد. چون من هر روز به خدمت او میرفتم (به نزد مجسمه مردوک).
۲۴- قوای مسلح من فارغبال در بابل حرکت میکردند. نگذاشتم کسی در همه سومر و اکد تهدیدی باشد.
۲۵- من شهر بابل و معابد مقدسش را سعادتمند کردم. برای اهالی بابل … برخلاف خواست خدایان یوغی نا درخور آورده بود،
۲۶- برطرف شد. ویرانهها را پاک کردم. مردوک خدای بزرگ، از اعمال مؤمنانه من خشنود شد.
۲۷- او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من،
۲۸- برکتش را اعطا کرد. ما همگی در برابر او جایگاه والای خداییاش را ستودیم. همه شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشستهاند،
۲۹- از همه چهار گوشه جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه آنان که در شهرها زندگی میکنند، همه پادشاهان «آموری» ‹اَ- مور- ری- ای› که در چادر زندگی میکنند،
۳۰- برای من باج سنگین آوردند. در بابل در جلوی پای من به زمین افتادند و بر پاهای من بوسه زدند. از بابل، از «آشور» ‹اَش- شور›، «شوش» ‹شو- شَن›.
۳۱. از «آگادِه» ‹اَ- گـَ- دِه›، «اِشنونَه» ‹اِش- نو- نَک›، «زَمبان» ‹زَ- اَم- بـَ- اَن›، «مِتورنو» ‹مـِ- تور- نو›، «دیر» ‹دِ- ایر›، از سرزمین «گوتیان» تا شهرهای آنسوی «دجله» ‹ای- دیک- لَت›. و من خانههای خدایانی که به حال خود رها شده بودند،
۳۲- دوباره مجسمههای خدایانشان را بازگرداندم. همه آن خدایان را گرد آوردم و در منزلهای ابدی مستقر کردم.
۳۳- و همچنین پیکره خدایان سومر و اَکد را که نبونید بدون واهمه از خشم خدای خدایان به بابل آورده بود، به فرمان مَردوک و برای خوشنودیاشان به معابد خود بازگرداندم
۳۴- بشود خدایانی که آنان را به جایگاههای مقدس نخستینشان بازگرداندم، هر روز برای من دعا کنند،
۳۵- در برابر بِل و نَبو برایم خواستار عمر طولانی باشند. بشود که شفاعت مرا کنند و به خدای من مَردوک بگویند: «کورش، پادشاهی که از تو میترسد و پسرش کمبوجیه».
۳۶- بتوانند … خداییاشان … من همه آنان (خدایان) را در خانهای امن مستقر کردم.
۳۷- … غاز، دو اردک، ده کبوتر بیشتر از غازها، اردکها و کبوترانی که قبلاً قربانی میشد.
۳۸- … باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور- اِنـلیل» ‹ایم- گور- اِن- لیل› را محکمتر کردم.
۳۹- … دیوار آجری خندق شهر را که شاه قبلی شروع کرده و تمام نکرده بود،
۴۰- … کاری که هیچ شاه قبلی نکرده بود، با انبوه کارگران در بابل،
۴۱- … با آجر باز ساختم.
۴۲- … با روکش مفرغین و پاشنههای مسی.
۴۳- … دیدم کتیبهای از پادشاهی پیش از من به نام «آشوربانیپال» ‹آش- شور- با- نی- اَپ- لی›،
۴۴- …
۴۵- … برای همیشه!
http://ghiasabadi.com/manshur-02.html
ترجمه ایروینگ فینکل استاد زبانهای باستانی
ایروینگ فینکل منشور کورش را از زبان بابلی به انگلیسی ترجمه کردهاست. در ترجمه وی نیز هیچ کدام از فضیلتهای ادعایی در مورد کورش وجود ندارد.
http://www.britishmuseum.org/research/collection_online/collection_object_details.aspx?objectId=327188&partId=1
ترجمه ایروینگ فینکل از منشور کورش – از زبان بابلی به انگلیسی – را دکتر شاهرخ رزمجو، به فارسی برگردانده است.
http://www.britishmuseum.org/PDF/cyrus_cylinder_translation_persian_v2.pdf
منابع
ابن خلدون: ضبط المتن و وضع الحواشی و الفهارس
ابوریحان بیرونی: آثارالباقیه عن القرون الخالیه
ویلیام دورانت، تاریخ تمدن، مشرق گهواره تمدن
رضا مرادی غیاث آبادی، منشور کورش هخامنشی
رضا مرادی غیاثآبادی: کورش برای برخی یک ابزار است
محمد ابراهیم باستانی پاریزی، کورش در روایات ایرانی
فریدون بدرهای، کورش کبیر در قرآن و عهد عتیق
هارولد لمب، کورش کبیر، ترجمه دکتر رضازاده شفق
آملی کورت، هخامنشیان، ترجمه مرتضی ثاقب فر
هرودوت، تاریخ هرودوت، ترجمه مرتضی ثاقب فر
مسعود لقمان: گفتگو با دکتر عبدالمجید ارفعی (اولین مترجم منشور کورش)
حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان، جلد اول
گزنفون. زندگی کورش، ترجمه ابوالحسن تهامی
حسن رضائی باغبیدی: دربارهی نام کورش
یزدان صفایی: کورش یا کوروش؟
مجلّه صدای شرق، ۱۹۸۲، شماره ۷، کتیبه داریوش در بیستون،
گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین
جلال خالقی مطلق. مجلهٔ ایرانشناسی. سال هفتم، بهار ١٣٧۴
شاهنامه فردوسی
امیر مهدی بدیع، یونانیان و بربرها
فوتیوس، خلاصه تاریخ کتزیاس از کورش تا اردشیر، ترجمه کامیاب خلیلی
م. داندامایف، ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی
منشور کورش بزرگ در موزه بریتانیا
برگردان منشور کورش Cyrus Cylinder به پارسی (سه ترجمه) دکتر عبدالمجید ارفعی، دکتر رضا مرادی غیاث آبادی و دکتر شاهرخ رزمجو
نوشتههای خودم در ویکیپدیا
Arnold, Bill T.; Michalowski, “Achaemenid Period Historical Texts Concerning Mesopotamia”.
Kuhrt, Amélie (1983). “The Cyrus Cylinder and Achaemenid imperial policy”. Journal for the Study of the Old Testament
Rawlinson, H. C. (1880). “Notes on a newly-discovered clay Cylinder of Cyrus the Great”. Journal of the Royal Asiatic Society of Great Britain and Ireland 12.
Walker, C.B.F. “A recently identified fragment of the Cyrus Cylinder”. Iran : journal of the British Institute of Persian Studies
Schmitt, Rüdiger. “CYRUS i. The Name”. In Encyclopædia Iranica.
…
سایت همنشین بهار
http://www.hamneshinbahar.net
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.