مشهورترین استراتژی روشنفکران و سیاستمداران محافظهکار برای ترور کردن فکر انتقادی، ضدروشنفکرگرایی است: کل فکر انتقادی را به «خیالپردازی» روشنفکرانه تقلیل میدهند و آنها را به تسلیم شدن در برابر «واقعیت» و عقل سلیم دعوت میکنند. چندان سخت نیست فهمیدن این مسئله که تضاد فکر انتقادی و محافظهکاری نبرد خیالپردازی غیرمسولانه و واقعیت نیست بلکه تضاد دو موضعگیری متفاوت در برابر واقعیت است. وقتی به تاریخ قرن بیستم نگاه میکنیم موقعیتهای اضطراری بیشماری را میتوانیم ببینیم که این ضدروشنفکرگرایی تماما ایدئولوژیک خود را لو داده است. وقتی مارشال پتن، «مرد عمل و واقعیت» و «فاتح پرافتخار جنگ جهانی اول» با مدالهای بیشمار بر سینه در برابر آلمان نازی آنطور مفتضحانه سر تعظیم فرود میآورد، ساموئل بکت (به قول همان ضدروشنفکرگرایان: نویسنده متنهای پوچ و سیاه!)، رنه شار(شاعر!) ژان کاویه( فیلسوف و منطقدان، اورا گشتاپو شکنجه داد و تیرباران کرد)، ژان پیر ورنا(یونانشناس) و… قهرمانانه در برابر فاشیسم جنگیدند. مسئله این نبود که پتن خیلی واقعگرا بود و این اعضای جبهه مقاومت خیالپرداز. مارشال پتن فکر میکرد به کمک هیتلر (که او را چندان خطرناک نمیدانست) میتواند ارزشهای «زیادی آزادیخواهانه» جمهوری سوم را بزداید، یهودیها و کمونیستها و بقیه ناجورها را از فرانسه پاک کند و جامعهای «سالم» بسازد. (حکومت ویشی بلافاصله شعار کار،خانواده،میهن را جایگزین آزادی، برابری، برادری کرد.) در روزگار ما که شر بودن فاشیسم انکارناپذیر شده است، دفاع از واقعگرایی پتن هم ناممکن شده. ولی باید به یاد داشته باشم که در ۱۹۴۰ شر بودن هیتلر مثل امروز برای همه واضح نبود. امروز هم شر بودن بسیاری از ایدئولوژیهای محافظهکارنه که پشت واقعیتگرایی پنهان شدهاند بدیهی نیست اما در باطن منطق و حتی رتوریکشان خیلی تفاوتی با گذشته نمیکند. نخستین قدم در نقد محافظهکاری توضیح جامعهشناختی موقعیت عینی محافظهکاران است. باید با ابزارهای علوماجتماعی نشان داد که چقدر گفتمان آنان در موقعیت عینیشان ریشه دارد و نه در تواناییشان در درک «واقعیت». «کاربرد ایدئولوژیک واقعیت برای ترور فکر انتقادی» این مهمترین استراتژی گفتمانی آنها ست.
نظرات
نظر (بهوسیله فیسبوک)
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
اگر بحثمان را به ایران نزدیک کنیم که انگیزه و علت این رویکرد بیشتر در ویژگی های تاریخی و سیاسی آن نهفته، می توان گفت که این موضع محافظه کارانه به رغم اشکالاتی که به آن وارد است، رویکرد خوبی ست. در تاریخ ما، محافظه کاری در سیاست همواره مذموم شمرده شده، در حالی که روشنفکری به معنای مخالفت با قدرت همواره تقدیس شده. مثالی که نویسنده در این یادداشت کوتاه آورده، مثالی ست که به تاریخ غرب مربوط است، تاریخی که فاشیسم را به خود دیده، یعنی همان چیزی که ما به عنوان انتهای راستگرایی در ادبیات سیاسی میشناسیم، اما در تاریخ ما، سیاست خلاصه شده به استبداد و مقاومت، در حالی که تاریخ غرب مدرن، تاریخ دولت-ملت ها بوده و هرگز حاکم شر نبوده. در ضمن، پدیده فاشیسم در آلمان و ایتالیا، پدیده ای تماما غربی نیست. در سیاست آنگلاساکسونی به عنوان پایدارترین و عقلانی ترین نظام سیاسی در طول تاریخ جهان، چنین پدیده ای به وجود نیامد. در واقع، این موضوع به نوعی پیچیده است. فرانسه تاکنون پنج جمهوری را از سر گذرانده و طی این دویست سال، نه تنها حکومت ویشی، بلکه حکومت های استبدادی دیگر و هرج و مرج های بسیاری به خود دیده. پدیده سیاست با واقعیت گره خورده و نمی توان آن را بدون اشکال دانست. هر چند ما در تفسیر این مساله گاهی جانب افراط را میگیریم و به سوی فاشیسم میل می کنیم. سیاست در عین اینکه عرصه واقعیات و عمل است، عرصه تعامل با نخبگان و روشنفکران هم هست، این مساله ای ست که غرب امروز به اهمیت آن واقف شده است.
شنبه, ۱۶ام دی, ۱۳۹۱
به کامنتگذار محترم توصیه میکنم از عبارات بیمعنایی مانند «در تاریخ ما، سیاست خلاصه شده به استبداد و مقاومت» و «تاریخ غرب مدرن، تاریخ دولت-ملت ها بوده و هرگز حاکم شر نبوده» استفاده نکنند. برای محافظهکاری که باید مدافع عقل سلیم باشد نوشتن چنین عباراتی خودشکنی ست. عبارات کلیگوی شما آدمی را به یاد فردید میاندازد. فقط «حوالت تاریخی» کم دارد. کمی دقت، مشخص حرف زدن و بر طبق سنتی فکری اندیشیدن (که موجد دیسیپلین فکری است.) لازمه اولیه هر مباحثهای است. ضمنا گرایشهای راست افراطی در بسیاری از کشورها از جمله در انگلستان وجود داشته و دارد. به دلایل پیچیده اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و فرهنگی این پدیده در آلمان و ایتالیا به پیروزی رسید. شاد باشید.
شنبه, ۱۶ام دی, ۱۳۹۱
دفاع از عقل سلیم در سیاست، حرف جدیدی نیست که من زده باشم. تنیدگی « استبداد و هرج و مرج » و حاکمیت « دولت-ملت در غرب » در تئوری تاریخ همایون کاتوزیان آمده و حرف من نیست. اینکه ما دوره هایی هرج و مرج داشتیم و بعد استبداد داشتیم و این سلسله ادامه داشته. یا دوگانه « استبداد و مقاومت » در اندیشه دکتر آجودانی در فصل پروژه سیاسی شیعه و علل شکست مشروطه آمده… در ضمن، این که گرایشی سیاسی در کشوری وجود داشته باشد و این که برآیند تاریخی جوامعی به افراطی گری یا اعتدال گذشته باش تفاوت دارند. در همه جای دنیا افراطی گری هست. مساله اینجاست که مدل آنگلوساکسونی، همان مدلی که از لاک و برک و بنتام، در اندیشه سیاسی به ما رسیده مدل پایداری ست. این بحث هم اگر بخواهیم باز درباره ایران صحبت کنیم (و به نظر من باید در این چارچوب بمانیم) در اندیشه های جواد طباطبایی آمده… دیسیپلین فکری، به مقدمه و موخره ساختاری که فقط نیست. نقطه نظر فکری شما، از خارج از سیاست درباره سیاست است، مثل اینکه مدونا علیه بوش کنسرت بگذارد و رای ها عوض شوند. هیچگاه اعتراض های روشنفکرانه مثلا بکت و … سیاست محسوب نمی شوند، نه به این دلیل که موثر نیستند بلکه به این دلیل که خارج از حکمرانی و اداره شهرند.
شنبه, ۱۶ام دی, ۱۳۹۱
و نکته مهمتر اینکه کسی منکر تفکر انتقادی نیست. مساله اینجاست که آنها غیرسیاسی (به معنای دقیق کلمه) هستند. و البته اگر کسانی مرتکب این انکار می شوند (چنانکه میدانم هستند) اشتباه می کنند. این ها همان محافظه کارانی هستند که باز دچار اشتباه شده اند. غرب، درباره تمام این مسائل به نکات خوبی رسیده. برای نمونه، همکاری هابرماس و چند فیلسوف و اقتصاددان آلمانی با حزب سوسیالیست آلمان که اگر جست و جو کنید خواهید یافت.
شنبه, ۱۶ام دی, ۱۳۹۱
و یک توصیه دیگر : اینکه فلانی و فلانی گفتهاند جای استدلال و توضیح را نمیگیرد. بهتر بود بحثتان را درباره اینکه در تاریخ غرب هیچوقت شر حاکم نبوده است روشن میکردید. این نوع گزارههای کلی هم غلط هستند هم درست. مثل اینکه بگویید: اصفهانیها خسیس هستند. بالاخره چند اصفهانی خسیس هم گیر میآید . شما میتوانید بگویید حرف من درست است. اما مخالف شما هم میتواند تعداد زیادی اصفهانی دست و دلباز گیر بیاورد. بنابراین این بحث از اساس بیمعنا است و اتلاف وقت.
تصورتان از تاریخ بسیار جالب است: مدل سیاست انگلاساکسونی را تقلیل میدهید به متن چند فیلسوف. ظاهرا تاریخ برای شما زنجیره چند متن فلسفی است. تاریخ و گفتمان فلسفی را یکی گرفتهاید.
استدلال دوست من، برای تمرین هم که شده سعی کنید به جای حکم دادن استدلال کنید و مطلبتان را تا حد ممکن توضیح دهید. گزارههایی مثل : «نقطهنظر شما خارج سیاست است» حکمهایی پیامبرگونه هستند فاقد هیچ گونه توجیه عقلانی. چرا این نقطه نظر خارج از سیاست است؟ چه کسی تعیین میکند سیاست چیست؟ شما؟ با چه حقی؟ هیچ توضیحی نیست. فقط ادعاهای کلی. مطمئن باشید اگر در ورقه امتحانیتان چنین چیزی بنویسید قطعا رد خواهید شد.
تازه همه این بحثها به کنار اساسا صحبتهای مبهمی که میکنید ربط زیادی به یادداشت من ندارد: این یادداشت اشاره بسیار مختصری بود به استراتژی گفتمان محافظهکارانه که خود را پشت واقعیتگرایی پنهان میکند. منتها در لحظات بحرانی دستاش رو میشود. از جمله در مثالی که زدم. در این مورد اگر بحثی دارید بفرماید و از دادن احکام کلی درباره تاریخ و غرب و ایران و غیره پرهیز کنید. ممنون از شما.
یکشنبه, ۱۷ام دی, ۱۳۹۱