هرچند گافمن راهی شتلند شده بود تا در مکانی دنج و آرام بتواند روی پایاننامهاش کار کند و از همان ابتدا بنای برقراری ارتباط و معاشرت با دیگران را نداشت اما نبودن آدمهای حقیقی در دنیای جدیدی که در آن زندگی میکرد، کارش را به جایی رساند که بعد از بازگشت از سفر ۱۸ ماههاش، فردی خجالتی و کمرو شده بود که توانایی سادهترین معاشرتها را هم با مردم شهر و خیابان نداشت. معمولا سرش را به زیر میانداخت و راه میرفت و اگر کسی سؤالی از او میپرسید، نمیتوانست کلمات را درست کنار هم جفتوجور کند. گافمن میگوید: «وقتی سال ۱۹۵۰ از شتلند برگشتم، احساس میکردم هویت اصلی خودم را گم کردهام و آدم دیگری شدهام که هیچکدام از تواناییهای اجتماعی سابق را ندارد. من بهعنوان جامعهشناس رفته بودم تا زیروبمهای نیاز بشر در جامعه را بررسی کنم و پایاننامهای پُر و پیمان تحویل دهم تا برای همه اهالی این حوزه کارساز باشد اما کارم به جایی رسید که در برآوردهکردن سادهترین نیاز خودم که برقراری روابط اجتماعی با دیگران بود، درمانده شده بودم.»
گافمن برمیگردد و تصمیم میگیرد هر آنچه در طول ۱۸ ماه زندگیاش در شتلند پیش آمده و بر شخصیتش تأثیر گذاشته را در قالب کتابی به گوش مردم برساند. اسم کتابش را میگذارد: «داغ ننگ: چارهاندیشی برای هویت ضایع شده.» گافمن در کتابش، کمرویی را اینطور تعریف میکند: «گیرافتادن در دنیایی که انگار همه آدمهایش غریبه هستند.» حالا آنطور که گاردین مینویسد، تمام دنیای حقیقی آدمها همان جهانی شده که همه در آن غریبه هستند و راه و رسم سادهترین معاشرتها را هم بلد نیستند. آدمهای این جهان تازه همه چیزشان را بر محور ارتباطات مجازی چیدهاند و آنقدر خودشان را با آن عجین کردهاند که دیگر راه و رسم ارتباطات حقیقی و واقعی را بلد نیستند.
نتیجه آخرین تحقیقات و مطالعات در آمریکا نشان میدهد که جوانهای امروزی، ضعیفترین عملکردهای ممکن را در زمینه مصاحبههای کار دارند. آدمهایی که با پروندهها و کارنامههای پُروپیمان به مراکز کاری سر میزنند اما بهدلیل ناتوانی بسیار زیادی که در معاشرتهای حضوری دارند، نمیتوانند استعداد و تواناییشان را آنطور که هست، بیان کنند و معرفی درستی از خودشان ارائه دهند.
آلن بنت، جوان ۲۶ سالهای است که بهتازگی از دانشگاه هاروارد فارغالتحصیل شده است. نمرات کارنامهاش درخشان و نمونه فعالیتهای تحقیقاتیاش زبانزد تمام دانشگاه است. او در شبکههای اجتماعی یکی از مؤثرترین افرادی است که بارها توئیتهایش، ترند شده و هوش اجتماعی بینظیری در برقراری ارتباط با دیگران در دنیای مجازی دارد. خودش میگوید تعداد دوستانش در انواع شبکههای اجتماعی آنقدر زیاد شده که دیگر عدد درست آن از دستش دررفته و شمارش دقیقشان را از یاد برده است. بنت که تحصیلکرده رشته برنامهنویسی است، برای استخدام در شرکت مایکروسافت دعوت میشود. بعد از فرستادن رزومه و اعلام تأیید از سوی رئیس بخش استخدام مایکروسافت، برای مصاحبه حضوری مراجعه میکند. لباس مرتبی پوشیده و ظاهری آراسته دارد. بعد از سلام و احوالپرسی ابتدایی، مقابل مصاحبهگر مینشیند و اولین سؤال پرسیده میشود: درباره کارهایی که پیش از این در زمینه برنامهنویسی انجام دادهاید، کوتاه توضیح دهید. بنت آب دهانش را قورت میدهد. کلمات در ذهنش گم میشوند. گونههایش رفتهرفته سرختر میشوند و تمام بدنش بهیکباره داغ میشود. میگوید: «تمام حروف کیبورد جلوی چشمانم رژه میرفت. انگشتانم طوری وجودم را قلقلک میدادند که انگار دوباره باید تایپکردن کلمات را از سر بگیرم. همه چیز را روی صفحه سفید ذهنم تندتند و پشت سر هم تایپ میکردم اما نمیتوانستم هیچکدامشان را به زبان بیاورم. مصاحبهگر دوباره اسمم را صدا زد و من بیشتر از قبل ترسیدم. شروع کردم. کلمات کنار هم قرار نمیگرفت، انگار هر حرفی را باید با منقاش از گوشه دوری در دهانم بیرون میکشیدم و تحویل میدادم. توضیح دست و پا شکستهای دادم. نگاه متعجب مصاحبهگر هنوز دست از سرم برنمیدارد.» بنت جواب مصاحبهاش را اینطور دریافت میکند: «متأسفانه شما با وجود دانش بسیار زیاد و استعداد فوقالعادهای که در برنامهنویسی دارید، توانایی برقراری ارتباط با دیگران را ندارید. روی این موضوع کار کنید و اگر حل شد، در فرصتهای بعدی با هم همکاری خواهیم کرد.»
نمونه بنتها در دنیای امروزی زیاد است؛ کسانی که استعدادهای بینظیرشان را در پس قدرت خارقالعاده شبکههای اجتماعی جا گذاشتهاند و دوباره همان آدمهای خجالتی و کمروی دوران گذشته شدهاند. استفاده بیش از اندازه از شبکههای اجتماعی، قدرت عکسالعمل سریع و جملهبندیهای هوشمندانه را از آدمها گرفته و از آنها موجوداتی کامپیوتری ساخته که تمام حرف و ربطها را فقط منحصر به کیبوردهای مجازی میدانند.
شواهد بسیار زیادی در فیسبوک، توئیتر، اینستاگرام و بسیاری رسانههای اجتماعی دیگر وجود دارد که میگوید آدمهای این دوره و زمانه از هویت اصلی خودشان دور شدهاند و نقابهای رنگی بر چهره دارند. افراد در دنیای مجازی بهراحتی درباره مسائل دیگران اظهارنظر میکنند، خواستهها و نفرتهایشان را بیان میکنند و با غریبهها ارتباط میگیرند. این درحالی است که اگر همین آدمها ناچار به معاشرت حضوری شوند، تنها چیزی که برای ارائه دارند، چهره سرخی است که حسابی گُل انداخته و این معنای ارتباطات دوران مدرنیته است!
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.