“دقیقه از فرصت کوتاه ملاقات این هفته صرف نواختن “بلز” شد. نیما این هفته دفتر “نت” و “بلز”اش را آورده بود و در هیاهوی محل ملاقات کابینی بی توجه به اطراف و اطرافیاناش مشغول نواختن و خواندن با “نت” آهنگهای کلاس موسیقیاش بود . من هم مجبور بودم در تمام این مدت گوشی زمخت و سنگین را طوری نگه دارم که مادرش بتواند هم صدای ساز و هم صدای نتخوانی او را بشنود.
نسرین که این روزها داغدار از دست دادن مادر و داییاش است و مترصد فرصت، با دیدن این صحنهها اشکاش جاری میشود. لادن مستوفی که این هفته چهارشنبه با تمام شدن دوران حبس دو سال و نیمهاش آزاد میشود بلافاصله او را در آغوش گرفته و دلداری میدهد.
صدای ساز نیما تا چند کابین آن طرفتر قابل شنیدن است.
فخری بانو که برحسب اتفاق ملاقات انفرادیاش با آقا مصطفی (تاجراده)، همزمان شده است با ملاقات زنان سیاسی، از نیما میخواهد که آهنگهایش را برای آنها هم اجرا کند اما او خجالتیتر از این حرفهاست و قبول نمیکند.
چند بار سعی میکنم برای چند لحظه گوشی را گرفته و با آقا مصطفی احوالپرسی کنم اما نگرانی از اندک فرصت ملاقات مانع میشود. به ناچار به اشارهی دست اکتفا میکنم.
آثار بیش از دو سال روزهداری و هم اکنون انواع بیماریها و شرایط طاقت فرسای حبس در چهره مصمم او کاملا پیداست، اما ارادهی فوقالعادهی این مرد مثال زدنی است. غیر از همسر پرتوان و خستگی ناپذیرش هیچکس حتی فرزندانشان حق ملاقات با او را ندارند.
ژیلا (بنییعقبوب) و مهسا (امر آبادی) در کابینهای کناری ما بدون حضور همسرانشان سرگرم صحبت با دیگر عزیزانشان هستند.
امیر علی خواهرزادهی با مزهی ژیلا که از نظر ما بزرگترها یک بچه است، ولی او خودش را همطراز با افراد ۵۰ ساله و یا کمی بیشتر، میداند، گوشی را از ما میگیرد و با لحن بامزهاش از نسرین بابت عدم حضور خود در مراسم مادرش عذر خواهی میکند.
فریبا کمال آبادی درست پشت سر نسرین با دو گوشی کابین خودش و کابین کناری، همزمان با دختر و همسر کم نظیرش صحبت میکند البته اینطوری و در آن ِ واحد تنها میتواند چهرهی یکی از آنها را ببیند. او که به همراه مهوش شهریاری نزدیک به پنج سال است بدون مرخصی در زندان به سر میبرد، بیش از ۱۵ سال دیگر باید به همین صورت ادامه دهند، اگر اوضاع بدتر نشود.
دقایقـی هم فاطمه هاشمی که نگران خواهـرش است با نسرین صحبت میکنـد و نسرین ریز اتهامـات جدیدی را که به خواهـرش – فائزه هاشمی- زدهاند را به دقت شرح میدهد تا او یادداشت کند. معلوم شده است که دو روز است او را به انفرادی ۲۰۹ بردهاند. همانجایی که نسرین در زمان اعتصاب غذا به عنوان تنبیه ۲۰ روز در آنجا با گرسنگی و تنهایی دست و پنجه نرم کرد.
این در حالی است که رییس سازمان زندانها گفته است که ما انفرادی نداریم.
جوانی که پشت سرم ایستاده است و نیم نگاهش به طرف کابینی است که نسرین در حال صحبت کردن است، آرام و باوقار با من احوالپرسی و فروتنانه اظهار لطف میکند. او را هیچوقت ندیدهام و احتمال میدهم باید جزو خانوادههای زندانیان جدید باشد. اما میگوید: “نه پدرم جزو زندانیان عادی (غیرسیاسی) است و من به ملاقات او آمدهام.”
پدرش در ردیف کابینهای پشت سر ما منتظر است اما چشم او همچنان به دنبال ردیف کابین زنانی است که هر روز نام آنان را در بیرون از زندان میشنود و باورش نمیشود که اکنون میتواند همهی آنها را یک جا ببیند. لابد باید ممنون پدری باشد که با زندان رفتناش – گیریم به جرمی غیرسیاسی- این شرایط را برای او ایجاد کرده است.”
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.