مسیح علینژاد روزنامهنگار شناختهشدهای است، هرچند که در حوزهی کار اکتیویستی منحصربهفرد نیست. آنچه او به عنوان اکت فمینیستی در لوای کار روزنامهنگاری انجام میدهد، موارد مشابه زیادی دارد که میتوان در مقاطع تاریخی مختلف ردش را در پروژهها، کمپینها و کنشهای دیگر هم یافت. اما آنچه مسیح را شاخصتر از دیگران میکند، قابلیت و تجربهاش در جنجالسازی ژورنالیستی، پروبال دادن به موضوعات اجتماعی و سیاسی، اعتمادبهنفس حرفهای و تواناییاش برای مواجهه با موقعیتهای نامعمول یک روزنامهنگار زن ایرانی است. از این منظر حرف زدن و پرداختن به کاری که او با صفحهی فیسبوکی «آزادی یواشکی» انجام میدهد، لزوما به معنای نوشتن دربارهی مسیح نیست. ایندست تحلیلها و واکاویها را میتوان دربارهی بسیاری از پروژههای دیگر که از منظر فمینیسمِ لیبرالِ فردمحور برنامهریزی شده و فعالیت میکنند هم، انجام داد. علینژاد پررنگ میشود چون تلاش میکند که نمونهوارترین و جنجالیترین نوع ایندست فعالیتها باشد. هرچند که مسیح علینژاد کارنامهای متنوع دارد و این کمپین تنها بخشی از فعالیتهای اوست، ولی آنچه اینجا محل بحث ماست، قرارگرفتن او در جایگاه مخالفت با حجاب اجباری به عنوان مدیر کمپینی فمینیستی است.
کمپین مجازی آزادی یواشکی زنان در ایران بر مبنای حق انتخاب پوشش و مخالفت با قانون حجاب اجباری تشکیل شده است. قانونی جنجالبرانگیز که از نخستین روزهای پس از انقلاب، محل جدال میان حاکمان و مردم بوده است. از تظاهرات زنان در اعتراض به حکم آیتالله خمینی در ۸ مارس سال ۵۷ تا همین امروز همواره جنگی پنهان و آشکار میان زنان و حکومت بر سر این قانون وجود داشته است. تا جایی که امروز آنچه بهعنوان حجاب در کلانشهرهای ایران دیده میشود شکلی کمیک، اغراقشده و متکی بر شکل جدیدی از طراحی لباس است که احتمالا هیچ شباهتی به آنچه قانونگذاران اسلامی در اوایل کار در ذهن داشتند، ندارد. کلانشهرهای ایران پر هستند از زنانی که با ترفندهای مختلف میکوشند از روسری و مانتو، لباسهایی مطابق مد روز بسازند. فشنشوها، مزونها و تبلیغات گستردهی خیاطها و طراحان لباس در شبکههای اجتماعی نشان میدهد که تجارت لباس در ایران، کاری سودده و پُرمشتری است، هرچند که قیمتهای سرسامآور لباسها بهخوبی روشن میکند مخاطب این طراحان کدام قشر جامعه و با چه سطح درآمدی و از کدام طبقات اجتماعی هستند. بهنظر میرسد طبقهی متوسط و بورژوا و خردهبورژوا تکلیف خود را با این قانون روشن کرده و تصمیم گرفته بهجای مقابله یا مبارزه به سبک زنانی که اسفندماه سال ۵۷ به خیابانها ریختند، از این محدودیتها امکانات جدیدی در راستای شکلی از زیباییشناسی متکی بر حجاب بسازد. قشر فرودست و ساکنان شهرهای کوچک و روستاها هم چه باواسطهی این قانون و چه بهدلیل سرکوبها و محدودیتهای مذهبی، سنتی یا طبقاتی ناچار شدهاند تن به حجاب اجباری بدهند. کمپین مسیح علینژاد ادامهای است بر کاری که طبقهی متوسط ایرانی در یک دههی گذشته شروع کرد و با تغییر در شکل و طرح روسری و مانتو و با روشهایی مطابق مد روز مثل جایگزین کردن ساپورت با شلوار، به مدارا با حکومت و قانون پرداخت.
قانون حجاب اجباری مدتهاست کارکرد ایدئولوژیک اولیهی خود را برای حکومت از دست داده است. آنچه قرار بود ابتدا نمادی باشد برای نشان دادن حاکمیت اسلام «ناب محمدی» و نه اسلام «آمریکایی»، در دههی اخیر تبدیل شده است به ابزاری از ابزارهای کنترل جامعه. هرچند که شاید بتوان در اینجا کلمهی جامعه را بهطور مشخص با زنان طبقهی متوسط و مرفه جابهجا کرد. حاکمیت در کشورهای دیکتاتوری برای زیرضرب گرفتن و کنترل جامعه ابزارهای متنوعی در اختیار دارد. از محدودیتهای سیاسی گرفته تا تهییج مردم با القائات ناسیونالیستی، روشهای متنوعی برای سلطه بر جامعه وجود دارد. حکومت ایران هم با استفاده از حجاب و برخورد «شلکن-سفتکن» با آن، با برخوردهای شدید و گشت ارشادِ سفت و سخت در موقع لزوم و آزادی نسبی در مواقع لازم (مانند ماههای منتهی به انتخابات) میکوشد از حربهی حجاب اجباری به عنوان یک اهرم فشار و ابزار کنترل استفاده کند. همان کاری که در مواقع دیگر با فیلترینگ و سرعت اینترنت، یا جمعآوری آنتنهای ماهواره انجام میدهد. ایجاد موجهایی نامریی از رضایت نسبی اجتماعی در مواقع فشار کمتر و استفاده از پتانسیلهای هرچند کوچک همراهی طبقهی متوسط با حکومت، هدف اصلی این برخوردهای حساب شده و مقطعی است.
آنچه نتیجهی سالها کار آزادی یواشکی است نه قدمی در راه آزادی حجاب و روشن کردن مشکلات زنان، که ساخته شدن یک برند است. برندی به نام «مسیح علینژاد»
آزادیهای یواشکی قرار است بازنمایی همین دغدغهی بورژوایی و خردهبورژوایی باشد. این کمپین بنا دارد با تقلیل مسالهی آزادی پوشش و حجاب اجباری به چند عکس و ویدئوی بینام و نشان که در پستو گرفته شده و بازنمایی زن ایرانی در تصویر و مشخصات مورد علاقهی غربی، همان رفتاری را با حجاب اجباری داشته باشد که در سوی دیگر حکومت اسلامی دارد. برای یکی حجاب ابزار سرکوب است و برای دیگری آزادی پوشش ماشینیست برای تبلیغات. در حقیقت برای هر دو سر ماجرا در نسبتهایی مختلف مسالهی اصلی «حجاب» نیست، بلکه نکته آنجاست که چهگونه میشود با استفاده از این ابزار بر جامعه یا افکار عمومی تاثیر گذاشت و از امکانات بیشتری برخوردار بود. حجاب و آزادی زنان برای مسیح علینژاد و تیم احتمالی همکارانش (و کمپینهای مشابه) خواسته یا ناخواسته دغدغهای جدی نیست بلکه کالایی است خوشخریدار که میتوان آن را با بستهبندی مرغوب در مجامع و رسانههای غربی عرضه کرد و با استفاده از این کالا امکانات جدیدی بهدست آورد، امکاناتی که از مادیات تا سرمایهی معنوی، شهرت، جوایز بینالمللی و… را در برمیگیرد. شاهد این مدعا را میتوان در نتیجهی چندسالهی کار کمپین و تاثیرش در جامعهی ایران یافت، همچنین در برخورد مسیح با صفحهاش و متنهایی که ضمیمهی کارش میکند نکات جالبی هستند که نگاه او به مسئلهی زنان تا چه حد کالایی و تابع خواست «بازار» است.
شکی نیست که محدودیتهای زنان در ایران مانند بسیاری کشورهای دیگر بیش از آنکه مسئلهای سیاسی باشد، مسئلهای طبقاتی و اقتصادی است. قدرت اقتصادی طبقات بالادست مذهبی در طول قرنها همواره زن را به عنوان کالایی قابل مبادله در نظر گرفته و برای این انقیاد دست به سرکوب سیستماتیک او زده است. زن سرکوبشدهی ایرانی برای دستیابی به حقوق اولیهی خود ناچار است نهتنها با جامعهی تا دندان مسلح مردسالار که پیش از آن با مناسباتی طبقاتی مبارزه کند که همواره او را بهواسطهی جنسیت سرکوب کرده و برخوردی زیردستانه با زن و زنانهگی داشته است.
آنچه نتیجهی سالها کار آزادی یواشکی است نه قدمی در راه آزادی حجاب و روشن کردن مشکلات زنان، که ساخته شدن یک برند است. برندی به نام «مسیح علینژاد». این برند چیست؟ زنی ژورنالیست با دغدغههای حقوقبشری که توانسته از روستایی در یک کشور خاورمیانهای و از میان خانوادهای فرودست و سنتی با تلاش «شخصی» به جایی برسد که با مدیر اجرایی فیسبوک و مریل استریپ همنشین شود، در مجامع غربی سخنرانی کند و با صدای بلند کمپینش را تبلیغ کند.
خود مسیح در شرح عکس منتشر شدهاش در مجلهی مد «وُگ» نوشته است: «از خیابانهای قمیکلا تا صفحههای مجلههای مهم دنیا راه درازی را آمدهام…. زن را هرگز نمیتوانند سانسور کنند وقتی من از روستای خودم قمیکلا که بیشتر زمانها در حریم خانهام رای بر دیده نشدنِ زن بود، سفری طولانی داشتم تا مجلهای که یکی از پرمخاطبترین مجلههای دنیاست، این یعنی که زن سانسورشدنی نیست.»
مسیح علینژاد همان چیزی است که رسانههای غربی لازم دارند. یک برند خوشفروش. برندی که کالایش «حجاب اجباری» است
این تصویر آشنا نیست؟ آیا نمیتوان مشابهات آن را در مقاطع مختلف تاریخی و در میان آدمهای مختلفِ «پیشرفتکرده» در کشورهای کاپیتالیستی پیدا کرد؟ این چهره از قضا کلیشهایترین تصویر موفقیت در غرب است. سری به کتابفروشیها بزنید و نگاهی به فهرست بلندبالای کتابهای آموزش موفقیت بیاندازید. آنها که در ده جلسه یا نود روز به شما قول پولدار شدن یا موفقیت یا اعتمادبهنفس میدهند. حتی میتوانید داستان زندگی انسانهای موفق را هم بخوانید. کسانی که از فقر، از پارکینگ خانهاشان یا از خوابگاه دانشکده به ثروت و موفقیت رسیدهاند. دنیای رسانههای غربی عاشق داستانهایی از این نوع هستند. آنها برای آنکه خشونت سرمایهداری در بیگاری کشیدن از کارگران و فرودستان را لاپوشانی کنند و برای آنکه تصویری دروغین از موقعیتهای برابر برای مخاطب سرکوبشده بسازند، نمونههایی بسیار نادر را پررنگ کرده و بر این نکته تبلیغ میکنند که: امکان موفقیت برای همه هست. فقط باید بیشتر تلاش کنی. اگر موفق نمیشوی مشکل از سیستم نیست، تو بیعرضهای.
مسیح علینژاد آگاهانه یا ناآگاهانه دقیقا در همین راه قدم برمیدارد. او همان چیزی است که رسانههای غربی لازم دارند. یک برند خوشفروش. برندی که کالایش «حجاب اجباری» است. درست مانند «کارل لاگفرد» که جدا از طراح مد یا مدیر بودن، شخصا با آن عینک دودی، موهای سفید دماسبی و کت و شلوار، یک برند پرفروش است و از هتلهای پنج ستاره گرفته تا بطری کوکاکولا را با تصویرش عرضه میکند، مسیح هم با آن موهای افشان و صدای بلند و پرهیجان در بازار رسانههای جریان اصلی و کنفرانسها همان کارِ فروش را اینبار با فمینیسم و آزادیِ پوشش میکند.
خود او اتفاقا آگاه به امکاناتش است. در سخنرانی اخیرش در «کنفرانس زنان در جهان» در شهر نیویورک با هیجان سخنرانی میکند و میگوید: «من در ایران یک مجرم بزرگ هستم چون دولت فکر میکند که موهایم زیاد و پرپشت است، صدایم بلند است و زیادی زن هستم.» این تصویر همراه با فیلمها و عکسها و خاطراتی که از روستای فقیر محل اقامتش، از داستانهای مادر محجبه و خانوادهی سنتیاش و از برخوردهایی که به واسطهی موهای بلندش در ایران دیده، یک مجموعهی کامل و بینقص است که برای فروش در این سالها تنها نیاز به بستهبندی مناسب داشته است. این بستهبندی مناسب چیزی نیست بهجز صفحهی فیسبوکی «آزادیهای یواشکی». زرورقی جذاب و مشتری جلبکن برای عرضهی کالای اصلی که همان «روزنامهنگار زن فمینیست جهان سومی» یا بهعبارت دیگر «مسیح علینژاد» است.
علینژاد این روزها شیفتهی این تصویر و برند شده است. برای همین با افتخار فریاد میزند و از اینکه میخواهد «دیده» شود دفاع میکند. او میاندیشد تمام آنچه برایش فعالیت میکند در دیده شدن خلاصه میشود. خودش را بهجای الگوی دختران و زنان ایرانی جا میزند و از آنها میخواهد که با روش او برای دیده شدن تلاش کنند. اما دیده شدن علینژاد، بهمعنای حضور در رسانههای غربی و در جاهایی است که فمینیسم، پوشش و زن به کالاییترین شکل ممکن مورد سوءاستفاده قرار میگیرند. مجلات مد و رسانههای آغشته به تصاویر زنان مانکن، همانجاهایی است که مسیح برای رسیدن به آنها فریاد میزند و میگوید: «بگذار بگویند برای دیده شدن است که میجنگد، ترسی که ندارم هیچ، سرم را بالا میگیرم و میگویم برای این دیده شده زحمت کشیدم، راه طولانی آمدم.» و البته ناگفته مشخص است که آنچه از آن به عنوان تجارت با زنانهگی نامبرده میشود، درست از همین مجلات، همین رسانهها و همین تفکر ظاهربین غربی شروع شده و همراستا با سرمایهداری گسترش پیدا کرده و جهانی شده است.
برند بودن یا نبودن، کالا شدن یا نشدن، به دنبال تحسین غربیها و تصویر رنگارنگ مجلات غربی بودن، آرزوی جوایز حقوق بشری و فمینیستی داشتن و همهی اینها انتخابی شخصی است که در غرب کاپیتالیستی با سازوکار عرضه و فروش، ضدارزش تلقی نمیشود، اما آنچه محل تردید است این نکتهی مهم است که مسایل زنان ایرانی، مبارزات حقیقی فمینیستی و جدالهای دایم زنان برای خلاصی از شرایط نابرابر فعلی، وقتیکه در این قالب و در این بستههای تبلیغاتی قرار میگیرد، وقتی آمیخته به مناسبات کالایی و سرمایهدارانه میشود چه سرانجامی خواهد یافت؟ آیا کاری که مسیح میکند مانع مبارزات ریشهای برای حل مسائلی پراهمیت مانند حق بیمه، درآمد برای کار خانهگی، استقلال حقوقی و مانند آنها نخواهد شد؟ و از همه مهمتر نتیجهی تمام این فعالیتهای پرسروصدا، برای زنان ایران چه خواهد بود؟ آیا این تبلیغات، موفق به ایجاد مطالبهای واقعی و حقیقی برای حذف حجاب اجباری خارج از رویکردهای باسمهای و سطحی طبقهی متوسطی شده است؟ سوالهایی که جواب دادن به آنها با نگاهی به کارنامهی فمینیستهای لیبرال ایرانی چندان سخت نخواهد بود.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
Many thanks, this website is really helpful. http://runwaycycling.co.uk/index.php/component/k2/itemlist/user/2145603
دوشنبه, ۱۴ام فروردین, ۱۳۹۶