در یادداشتهای قبلی هشدار دادم که در این یادداشتها چیزی سانسور نخواهد شد. پس اگر کلمات رکیک یا محتوای نژادپرستانه یا ضدزن در این یادداشتها دیدید میتوانید -بنا به سلیقهتان- صفحه را ببندید یا برای موارد بهتر ذخیره کنید اما نمیتوانید من را سرزنش کنید که هشدار ندادم. سالها پیش، هشدار مشابهی ازسوی برادرم درباره دیوان ایرج میرزا و مثنوی عارفنامه، باعث شد آن را پیدا کنم، بخوانم، علامت گذاری کنم، دوباره بخوانم، برای دوستانم بخوانم، بخشهایی از آن را حفظ شوم و نهایتا به طنز و سکس علاقهمند شوم (فقط ۹ سالم بود!). شاید این اتفاق برای شما هم بیفتد و البته امیدوارم دست کم شانزده سال داشته باشید.
بخش بزرگی از ادبیات فکاهی و طنزآمیز با سکس و مسائل جنسی پیوند خورده است و این مختص ما ایرانیها یا ادبیات فارسی هم نیست. طنز با تابوشکنی مستقیما سروکار دارد و سکس همواره تابو بوده است. البته مذهب و سیاست هم معمولا تابو بودهاند اما شیرینی سکس را نداشتهاند (برای درک بهتر این مساله چشمان خود را ببیندید و سعی کنید آیتالله سیستانی، جنیفر آنیستون و کیم جونگ ایل را به عنوان مظاهر دین، سکس و سیاست با لباس شنا در استخری بزرگ تصور کنید. کدامیک شیرینتر است؟[۱])
اگر ادبیات فکاهی و طنزآمیز نبود، بخش بزرگی از واژهها و توصیفات جنسی ثبت نمیشدند یا اگر ثبت میشدند به سرنوشت اشعار «عرفانی» حافظ و سعدی دچار میشدند که ساق سیمین و سینه بلورین و لب شیرین و میانِ باریک و بوسه نمکین و دُرد شراب و افیون ناب، با تلاش اساتید و مفسران ادبیات، به مسائل لاهوتی و الوهی مربوط میشدند و آدم عاقل با خواندن آنها با آن تفاسیر، گیج و بلکه مشنگ میشود.
اما هزلنویسان و نیز ادیبانی که گهگاه هزل مینوشتهاند در کنار هجویات و توصیفات زننده و گاه مشمئز کننده، خدمت بزرگی هم به فرهنگ عامه کردند و آن ثبتِ شفاف مسائل، توصیفات و ابزارهای جنسی زمانهی خود است. مواردی که در “ادبیات ممنوعه” جا میگیرند. اینکه آنها برای شوخی دوستانه یا هجو دشمنانه یا تمسخر قومی چنین چیزهایی را ثبت کردهاند بحثیست بیشتر اخلاقی، اما خود آن توصیفات به شدت فنی است!
در «قطعه»ای که خاقانی شروانی، شاعر مشهور قرن ششم هجری، در هجو اهل بغداد سروده است شاعر خواسته با اتصاف آنها به زنان (که آن زمان فحش محسوب میشده) و همچنین به همجنسگرایی (که آن زمان این اسم را نداشته اما باز هم فحش محسوب میشده، البته فقط برای زنان!) آنها را تحقیر و مسخره کند:
اهل بغداد را زنان بینی
طبقات طبق زنان بینی
ماده بر ماده اوفتان دو به دو
همچو جوزا و فرقدان بینی
چار بالش چو نقره از پس و پیش
چون طبق بر طبق زنند افغان
در طبقهای آسمان بینی
کوس کوبی است این کس کوبی
که همه عالمش فغان بینی
{+}
امروز، نه خود شعر ارزش ادبی خاصی دارد و نه موضوع آن، اما به گمانم توصیف دقیق تکنیک ویژهای در همجنسگرایی زنانه، ارزش منحصربفردی به آن داده است. تکنیکی که امروز «تریبادیسم» و آن روزگار «طبقزنی» نامیده میشده است و از آن میتوان نتیجه گرفت چنین چیزی وجود داشته، خاقانی یا خودش چنین صحنهای را به چشم دیده و یا با واسطه از کسانی که دیده یا کرده بودهاند توصیفش را شنیده بوده. (چه خاقانی و چه هر مرد دیگری، اگر ۵۲۹ سال متداوما فکر و تخیل کند نمیتواند به طور طبیعی چنین چیزی را تصور کند و همزمان برایش اسم اختراع کند)
موارد مشابه بسیاری –هر چند نه به این شفافیت و وضوح- در توصیف عملیات، اعضا، آلات و عادات جنسی مردمان روزگار گذشته در هجوها و هزلهای ادبیات کهن فارسی و در آثار کسانی چون انوری، سوزنی، عبید، سعدی، جامی، مولوی، قاآنی و دهها شاعر و نویسندهی کمآشناتر آمدهاند که جز در ادبیات غیرجدی به زحمت امکان ضبط و نشر مییافتند. به عنوان مثال، واژهی «مچاچنگ»، یعنی آلتی چرمینه که مورد مصرفی زنانه (و بلکه مردانه!) داشته بیشتر در ادبیات هجو و هزلآمیز آمده است و بعدا فرهنگنامه نویسان آن را به همراه معنیاش ضبط کردهاند. مثلا این بیت هجوآمیز (نقل از لغتنامه دهخدا) :
مال رئیسان همه به سائل و زایر
وان تو به کفشگر ز بهر مچاچنگ
اگر اول بار در «لغت فُرس» که در قرن پنجم هجری نوشته شده، آمده باشد نشان میدهد «دستکم» از هزار سال پیش چنین ابزار در ایران وجود داشته است و ضمنا کفشگرها آن را میساختهاند. آنچه که اهمیت چندانی ندارد آن است که شاعر به چه منظوری و در هجو چه کسی این شعر را سروده است.
برخی از بزرگترین شاعران و نویسندگان ایرانی، همچون سوزنی، انوری، مولوی، سعدی، عبید زاکانی، قاآنی و ایرجمیرزا با اهداف گوناگون هزلیاتی حاوی توصیفات و شوخیهای بیپردهی جنسی نوشتهاند و بخشی از فرهنگ جنسی زمان خود را به طور ضمنی منتقل کردهاند. اگر به موضوع علاقهمند شدهاید تمام این مجموعه اشعار با یک جستجوی ساده در فضای مجازی و به خصوص در سایت هزلکده (hazlkade.com) قابل دسترسی و دانلود هستند. اما هشدار میدهم که در هزلیات ادب فارسی با انبوهی از رفتارها یا تخیلات سادیستی و کودکآزارانه هم ممکن است روبرو شوید پس کمربندها را محکم ببندید!
در پایان (و بلکه آغاز!) باید توجه داشت که بسیاری از این اشعار برای انتشار در دیوان رسمی شاعران سروده نمیشدهاند و ضمنا ادبیات فارسی پیش از دوران مشروطه کارکردی «مردانه» داشته است. یعنی تقریبا همیشه توسط مردان بزرگسال و برای استفادهی مردان بزرگسال تولید میشده است. مردان بزرگی که البته به نوجوانان علاقهی خاصی داشتهاند. عاشقپیشهی خوش سخن شیراز، سعدی بزرگ، که گویا خود به بزرگی خود عارف بوده در یکی از هزلهای خود خطاب به یک از همان خوبرویان فرموده:
گر بر سر بوق من نشینی
دروازهی کازرون ببینی!
[۱] طبعا حضرت آیتالله! ولی توجه داشته باشید که در این انتخاب هم جنبههای سکسی دخیل بوده است. بالاخره ایشان است که کتابی مملو از ارجاعات به لواط، زنا، وطی از دبر، مساحقه، مجامعت سهوی با عمه و خاله، دخول بیش از ختنهگاه و امثال اینها نوشته، نه ایل و جنیفر.
[۲] رفاده: . بالشی برای بالا دادن. بالشی که زیر زین ستور نهند تا برآید.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.