آیا حضور بیشتر زنان در قدرت سیاسی لزوما به معنای تقویت صلح بین المللی خواهد بود؟
واقعیت تاریخی یا کلیشهای سیاسی
مردها دارای روحیهای تهاجمیتر هستند و زنان پختهتر و مدبرانهتر عمل میکنند. این جملهای است که زیاد شنیدهایم اما آیا این مسائل کلیشه و اسطورههایی ساختگی هستند و یا مبتنی بر واقعیت؟ واقعیت آن است هیچ گونه شواهد تاریخیای نشان نمیدهند که رهبران سیاسی زن لزوما صلح طلب بودهاند. در این میان میتوان به سه چهره کلیدی یعنی مارگارت تاچر نخست وزیر سابق بریتانیا، ایندیرا گاندی نخست وزیر سابق هندوستان و گلدا مایر نخست وزیر سابق رژیم اسرائیل اشاره کرد که همگی علاوه بر شهرت به اقتدارگرایی در حوزه سیاست خارجی نیز رویکردی تهاجمی داشتند. اکنون با نخست وزیری «ترزا می» در بریتانیا و نامزدی «هیلاری کلینتون» در انتخابات ریاست جمهوری امریکا بررسی این موضوع ضروریتر مینماید.
علاوه بر شواهد تاریخی نتایج آزمایشهای روانشناختی نیز نشان میدهند که زنان و مردان از نظر روانی تفاوتهای عظیمی با یکدیگر ندارند. برای مثال، در سال ۲۰۰۵ میلادی «ژانت شیبلی هاید» که بر روی روانشناسی زنان کار کرده است در بررسیهای خود درباره تفاوتهای جنسیتی نسبت به مولفههایی چون تهاجم، رهبری، انگیزههای اخلاقی، ارتباطات و غیره دریافت که تاثیر تفاوتهای جنسیتی بر روی متغیرهای روانی اندک هستند و در واقع، ۷۸ درصد از پیش فرضهای تفاوتهای جنسیتی یا اندک بوده یا نزدیک به صفر هستند.
زمانی که بحث به روحیه تهاجمی رسید نتیجه جالبتر شد. او دریافت که تفاوت جنسیتی ملایمی در حوزه واکنش تهاجمی در میان زنان و مردان وجود دارد. نتایج زمانی پیچیدهتر شد که مشخص شد زنان در روابط خود تهاجمیتر هستند و تنها شکل بروز خشمشان با مردان متفاوت است و شاید در قالبی غیر فیزیکی باشد. در بررسی دیگری که درباره جنگ خلیج فارس و جنگ علیه تروریسم انجام شده بود نتایج نشان دادند که ۵۱ درصد از مردان خواستار اقدام نظامی هستند و ۴۳ درصد از زنان نیز از قوه قهریه و استفاده از آن حمایت کرده بودند که نسبت قابل توجهی محسوب میشد.
مثلت سه گانه رهبران زن فمینیسم ستیز
در فاصله دهه ۶۰ تا اوایل ۸۰ میلادی سه رهبر سیاسی مذکور سقف جهان سیاست را در هم شکستند. ظهور آنان همزمان با رونق فمینیسم در جهان بود. آنان اولین سیاستمداران برجسته زن و نخست وزیران زن در دموکراسیهای پارلمانی (که رژیم اسرائیل نیز خود درباره خویش چنین ادعایی را دارد) بودند. در نتیجه دانشمندان علوم سیاسی جنبههای مختلفی را درباره هر یک از سه زن سیاستمدار و رابطهشان با جنسیتشان بررسی کردهاند. ایا هر یک از آنان فمینیست بودند؟ در طول مدت ریاستشان چه عملکردی داشتند؟ بسیاری از تحقیقات نشان میدهند که اتفاقا رهبران مذکور کمتر به مسائل زنان پرداختند و کمترین قدمها را برای ارتقای حقوق زنان برداشتند. مهمتر از همه آنکه هر یک از آنان خود را از جنسیتشان جدا کردند. تاچر، گلدا مایر و گاندی خود را فمینیست نمیدانستند و هویتشان را از این مکتب جدا میکردند. اما هر یک، از مولفههای فمینیستی در زمان انتخابات برای جلب آرای زنان بهره میبردند. تاچر به خصوص در دوران حساسی که به قدرت رسید آشکارا از زنان خواستار مشارکت در انتخابات شد و کار زنان در خارج از خانه را درسخنرانیهای رسمی خود مورد تشویق قرار داد. دو رهبر دیگر نیز در جریان انتخابات پیش از به قدرت رسیدن خواستار بسیج سیاسی زنان شدند اگرچه اشکارا زنان را به مشارکت سیاسی همانند مردها تشویق نمیکردند. با این وجود، نقطه اشتراک این سه زن علاوه بر اولین نخست وزیران زن بودن و حضورشان در دموکراسی پارلمانی شهرتشان به دلیل مواضع و رویکرد ضد فمینیستیشان بوده است. البته سیاستهای آنان متفاوت بود. تاچر طرفدار فردگرایی و تفوق آن بر همه چیز بود در حالی که مایر از سیاستهای سوسیالیستی حمایت میکرد و گاندی نیز سیاستهای نیمه چپگرایانه داشت.
اهمیت توجه به نسبت این سه رهبر زن با فمینیسم آن است که موضوع پیوند مفاهیم مکتب واقع گرایی از جمله قدرت و امنیت در نظریههای روابط بین الملل با جنسیت مردانه مطرح شده از سوی فمینیستها است که باور دارند سالها با غلبه این مکتب بر اصول روابط بین الملل دیدی همراه با قدرت طلبی و منازعه جویی و رقابت ایجاد شده که از دید آنان ریشه مردانه دارد.
ابتدا نیاز به تعریف فمینیسم وجود دارد تا این موضوع مشخص شود که نسبت سه رهبر یاد شده با فمینیسم چه بوده است. تعریفی اولیه وجود دارد که فمینیسم را نظریه برابری اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جنسیتها میداند. در تعریف دوم فمینیسم به مثابه فعالیت سازمان یافته برای و توسط نمایندگان زن در دفاع از حقوق زنان و منافع آنان قلمداد میشود. در تعریف نخست احتمالا تمام رهبران مذکور فمینیست قلمداد میشوند اما واقعیت آن است که این افراد فعالیتهای سازمان یافتهای در راستای ارتقای حقوق زنان نداشتند. در نتیجه، از چشم انداز جنبش دفاع از حقوق زنان هیچ از سه رهبر ذکر شده فمینیست نبودند.
ایندیرا گاندی در نامهای در سال ۱۹۵۲ میلادی به دوروثی نورمن دوستی امریکایی است نوشت که او احساس نمیکند که یک فمینیست است با این حال باور دارد که زنان میتوانند هر کاری را انجام دهند. او نوشت که در صورت وجود فرصت زنان هندی به مناصب بالا میرسد.
مشابه او گلدا مایر نیز تلاش میکرد تا از فمینیست خوانده شدن دوری کند. در مه سال ۱۹۴۸ میلادی همزمان با تاسیس رژیم اسرائیل تمرکز او بر مبارزه برای برابری یهودیان در تشکیل یک دولت یهودی بود. او در یک خود زندگی نامه نظرش را درباره فمینیسم بیان کرده است. او نوشته است که وجهه تهاجمی جنبش فمینیستی را دوست ندارد و مینویسد: «من ستایش گر آن شکلی از فمینیسم نیستم که به سوزاندن لباس زیر زنان علاقه دارد، از مردان نفرت دارد و یا کارزاری علیه نقش مادری است. او در مصاحبهای فمنییستهای رادیکال را دیوانه خواند. او گفت که چگونه میتوان ایدههای زنان دیوانهای را پذیرفت که معتقدند که بارداری یک بدبختی است و بچه بدنیا آوردن یک فاجعه و جنایت در حق دنیاست و در نهایت آنکه باور دارند زنان بر مردان تقدم و تفوق دارند! من از سن شانزده یا هفده سالگی در جریان جنگ جهانی اول که درباره فمینیسم شنیدم عضو هیچ سازمان زنانی نشدم. واقعیت آن بود که زن بودنم هرگز مانعی در مسیر راهم نشد».
بررسی سخنرانیهای تاچر نشان میدهند که او به شدت ضد فمینیسم بوده است. او در سال ۱۹۷۸میلادی در پاسخ به پرسشی در یک مصاحبه گفت که نه من یک فمینیست نیستم. او معتقد بود «سر و صدای فمینیستها» گوشخراش «است. او معتقد بود که استعدادهای فردی هستند که پیشرفت افراد را تعیین میکند نه جنسیت آنها. تاچر باور داشت که فمنییسم ایدهای منسوخ است چرا که از دید او تمام فرصتهای پیشرفت بستگی به فرد دارند. از دید گاندی و مایر فمینیسم رادیکال ایدهای بیمعنی بود.
تاچر در عمل نه تنها به مسائل زنان توجهی نکرد بلکه برنامههای رفاهی و آموزشی که به نفع آنان بود را نیز لغو کرد.» تاچر شیردزد «لقب بدنامی بود که در اوایل دهه ۷۰ میلادی به او برای لغو برنامه توزیع شیر رایگان در مدارس دولتی داده شده بود. تاچر حتی تعداد زنان در کابینهاش رانیز افزایش نداد. در ابتدا سه زن در دولتش بودند اما در دومین بار انتخاب اعضای جدید کابینه ۲۲ نفره هیچ زنی در بین آنان نبود.
برخلاف تاچر گلدا مایر به طور آشکار علیه حقوق زنان موضع اتخاذ نمیکرد چرا که چپگرایانه داشت. او در همین راستا برنامههای بودجه حمایتی و رفاهی را قطع نکرد. سیاست چپگرایانه او متفاوت از تاچر لیبرال بود.
از یوم کیپور تا جنگ با پاکستان و فالکلند
نگاهی به کارنامه سیاسی سه رهبر زن ذکر شده در کنار گذاشتن کلیشههای مطرح شده پیرامون نسبت ورود به جنگ و منازعات نظامی با جنسیت میتواند راهگشا باشد.
گلدا مایر
گلدا مایر در زمان تاسیس رژیم اسرائیل در مه سال ۱۹۴۸ از چهرههای کلیدی سیاسی بود. بن گوریون گفته بود که از موسسان آن رژیم گفته بود که و خواستار حضور دست کم یک زن در کابینه است. او این موضوع را یک نمادی سیاسی در خاورمیانهای میدانست که در اکثر کشورهای عربیاش زنان نقش فعال سیاسی نداشتند. او در واقع سعی کرد تا از زن به عنوان ابزاری برای نشان دادن به زعم خود یگانگی بودن دموکراسی رژیم اسرائیل در منطقه و برتری آن رژیم در مقایسه با دولتهای عربی استفاده کند. تحت فشار بن گوریون او نامزد کسب سمت شهرداری شد اما نمایندگان مذهبی در شورای شهر علیه او به دلیل زن بودنش رای دادند. از آن رو مایر جذب جنبش کیبوتصیسم شد که شعار برابری طلبی و ساخت دهکدههای اشتراکی را سر میداد. مایر پس از آن در بیشتر سخنرانیهایش از صهیونیسم و جنبش کارگری اسرائیل گفت. او در فاصله سالهای ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۶ میلادی وزیر امور خارجه بود و پس از آن در حزب کارگر اسرائیل عهده دار سمت دبیرکلی شد و در نهایت به نخست وزیری موقت رسید پس از آن مرگ لوی اشکل نخست وزیر وقت به نخست وزیر دائم تبدیل شد. او نیز مانند تاچر زنان را به مشارکت دعوت میکرد اما با وضوح کمتری سخن میگفت. برخلاف تاچر که تاکیدش بر فردگرایی و تقویت جالمعه لیبرال بود مایر تمرکزش بر برابری طلبی و جامعه اشتراکی بود. تاچر با گروههای زنان کار نمیکرد اما مایر فعالانه با کیبوتصها فعالیت داشت.
مایر در سیاست خارجی رویکردی تهاجمی داشت. رگههای آن را میتوان در رویدادهای در دهه ۵۰ میلادی یافت. او به همراه موشه دایان و شیمون پرز در سال ۱۹۵۶ میلادی مخفیانه به فرانسه سفر کرد تا برای همکاری در زمینه حمله نظامی علیه مصر همزمان با اعلام ملی شدن کانال سوئز توسط جمال عبدالناصر با مقامهای فرانسوی گفتوگو کند. پس از آن بود که اشغال صحرای سینا و نوار غزه توسط اسرائیل و تحت فشار قرار گرفتن آن رژیم برای خروج از سینا توسط ابرقدرتهای شوروی و امریکا صورت گرفت. در طو مذاکره در سازمان ملل وزیر امور خارجه عراق در مجمع عمومی فریاد زد خانم مایر به میلواکی بازگردید جایی که به آن تعلق دارید! اشاره او محل زندگی اولیه مایر و اعضای خانوادهاش در امریکا پیش از مهاجرت به سرزمینهای اشغالی بود.
آوی شلیم پروفسور روابط بین الملل دانشگاه اکسفورد مینویسد:» او از نظر شخصیتی شدیدا به اعراب بیاعتماد بود و از آنان هراس داشت میتوان گفت حتی دیدگاه نژادپرستانه و تهاجمی داشت. ترس او ریشه در کشتار جمعی یهودیان در هولوکاست داشت. موضع او مشخص بود: آنها یا ما. او این موضوع را نمیپذیرفت که اعراب به دلیل بیعدالتی متحمل شده حس انتقام در درونشان بوجود آمده است. او در درون حزب کارگر نیز در جناح تندرو و جنگ طلب قرار داشت. در سال ۱۹۵۶ میلادی بن گوریون او را جایگزین موشه شارت عنوان وزیر امور خارجه کرد. دلیل مشخص بود. مایر موضعی تهاجمیتر از شارت میانه رو داشت «.
این استاد دانشگاه اشاره میکند که او نه گفتن را به خوبی بلد بود. او مینویسد:» مایر به هر پیشنهاد صلحی نه میگفت. در فوریه سال ۱۹۷۱ میلادی انور سادات برنامهای را مبنی بر عقب نشینی محدود شده اسرائیل از صحرای سینا و بازگشایی کانال سوئز به سوی کشتیهای بین المللی در پیش گرفت که از سوی مایر رد شد. او نمیخواست در تاریخ صهیونیسم اولین رهبری باشد که از اراضی عقب نشینی میکند.
همین سرسختی او بود که تجربه جنگ یوم کیپور میان اعراب و اسرائیل را در سال ۱۹۷۳ میلادی رقم زد. شاید بتوان رویکرد گلدا مایر را در زمینه سیاست خارجی و رویکرد نسبت به فلسطین و جهان عرب مشابهتهایی با نتانیاهو داشت. علیرغم آنکه از نظر طیف بندی سیاسی با یکدیگر تفاوتهای زیادی داشتهاند. او نیز همانند نتانیاهو باور داشت که همتایان عربش جرات حمله علیه اسرائیل را ندارند که البته خطای محاسباتیاش پس از حمله نیروهای مصری در جنگ یوم کیپور یا رمضان آشکار شد. او نیز مانند نتانیاهو با طرح بهانه امنیت و قدرت از تعامل با اعراب سرباز میزد و در نهایت اینکه هر دوی آنان متقاعد به نشستن پای میز مذاکره با اعراب تخت فشار امریکا نشدند. شاید پاسخ گلدا مایر به منتقدانش درباره رویکردش در قبال فلسطینیان شخصیت سرسختانه او نشان دهد. او گفته بود: «ایا اعراب به زمین بیش تری نیاز دارند. آنان اکنون چهار کشور هستند ما تنها یک کشور هستیم».
ایندیرا گاندی
ایندیرا گاندی سومین نخست وزیر هندوستان و نخستین و تنها زن نخست وزیر آن کشور بود. او دختر جواهر لعل نهرو نخستین نخست وزیر هندوستان بود و در فاصله سالهای ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۷ و ۱۹۸۰ تا زمان ترورش توسط محافظش در سال ۱۹۸۴ میلادی نخست وزیر بود. او برنامه مترقیانهای را در حوزه کشاورزی برای کمک به وضعیت فقرا اجرا کرد. اما مورخان میگویند او رهبری اقتدارگرا بود و دولتش فساد زیادی داشت. ایندیرا گاندی هم چنین کشورش را به سوی عصر هستهای و تبدیل شدن به یک قدرت اتمی سوق داد. در سال ۱۹۷۴ میلادی دانشمندان هندی تجهیزات هستهای زیرزمینی را آزمایش کردند که زمینه ساز ساخت بمب هستهای در سالهای پس از آن شد. بلندپروازیهای او به حوزه فضانوردی نیز تعمیم یافت و در سال ۱۹۸۰ ماهواره هندوستان با توانایی حمل موشک به فضا پرتاب شد. ایندیرا گاندی هند را به قدرت مسلط در شبه قاره هندوستان تبدیل کرد و در جنگ یازده ماهه پاکستان را شکست داد و زمینه جدایی بنگلادش از پاکستان و اعلام استقلال آن منطقه را به عنوان کشوری مستقل فراهم کرد. ایندیرا گاندی در حوزه سیاست خارجی سیاست پرو هندی با رویکردی شدیدا ملی گرایانه را در پیش گرفت او بیش از آنکه رویکردی مبتنی بر نهادگرایی لیبرال و یا پیروی از اصول اخلاقی را سرلوحه کارش قرار دهد با دید امنیت محور و از منظر رویکرد واقع گرایی و با عمل گرایی به تحولات پیرامونی مینگریست. دوستی او با شوروی سبب شد تا هند تجهیزات نظامی بیش تری را از شوروی خریداری کند. منتقدانش میگفتند که وعدهاش برای محو فقر از جامعه هند موفق نبوده و آن کشور گماکان با مشکلاات اجتماعی و اقتصادی دست و پنجه نرم میکرد. آنان میگفتند او تشنه قدرت است و مشاورانش افرادی فاسد هستند.
پس از مداخله گاندی در جنگ داخلی پاکستان در سال ۱۹۷۱ میلادی و حمایت از جدایی پاکستان شرقی (بنگلادش امروزی) از پاکستان غربی هندوستان به قدرت هژمون مسلط در جنوب آسیا تبدیل شد. دکترین ایندیرا تلاش برای گردآوردن دولتهای ملی از جمله بوتان و نپال تحت نفوذ هندوستان بود. گاندی زمینه پیوستن ایالت سیکیم را نیز به هند از طریق برگزاری همه پرسی فراهم کرد اقدامی که چین آن را عملی شنیع خواند و محکوم کرد.
مارگارت تاچر
او در فاصله سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۰ میلادی میلاید نخست وزیر بریتانیا بود. استدلالش این بود که استعدادهای فردی فارغ از جنسیت و اجتماع است است که میتواند باعث پیشرفت فرد شود. او به زنان توصیه میکرد که خارج از خانه کار کنند اما با ذکر شرط توجه به خانه داری و نگهداری از فرزندان. تاچر همزمان که در داخل اتحادیههای کارگری و معدن کاران را تحت فشار و سرکوب قرار داد سیاست خارجی تهاجمی را نیز در پیش گرفت. او در سال ۱۹۸۲ میلادی بریتانیا را وارد جنگ فالکلند با آرژانتین کرد. جنگ فالکلند بر سر اعاده حاکمیت بر جزایر فالکلند، جورجیای جنوبی و ساندویچ جنوبی آغاز شد و ده هفته به طول انجامید که در جریان آن دست کم ۹۰۰ نیروی نظامی بریتانیایی و ارژانتینی جان خود را از دست دادند و در نهایت با تسلیم آرژانتین پایان یافت. گفته شد که جنگ با حمله و به جزایر فالکلند توسط ارژانتین آغاز شده بود. دولت ارژانتین استدلال میکرد که دولت بریتانیا در جریان یک حمله در دوران استعماری در سال ۱۸۴۱ میلادی این منطقه را به خاک خود الحاق کرده بود در حالی که تا اویل قرن نوزدهم ساکنان آن منطقه بومی بودهاند و پس از آن ساکنان بریتانیایی به آنجا وارد شدند تا از نظر جمعیتی تغییر به نفع حاکمیت بریتانیا بر آن جزیره ایجاد شود. پس از این حمله اشعار و سرودهای میهن پرستانه با شعارهای ملی گرایانه و خصمانه در هر دو کشور سروده و نواخته شدند. این جنگ به تثبیت قدرت حزب محافظه کار کمک کرد و سبب پیروزی مجدد تاچر در انتخابات شد. جنگ در حالی صورت گرفت که محبوبیت تاچر در حال کاهش بود. تاچریسم رویای تحقق نیافته او بود و دولت وسواس زیادی روی کاهش نرخ تورم دو رقمی و کاهش هزینههای عمومی داشت و به نظر میرسید مسائل دیگر از نظرش ربطی به دولت نداشت به خصوص رسیدگی مسائل رفاهی که تاچر به طور کامل آن را کنار گذاشته بود. در آن زمان حزب سوسیال دموکرات نیز به چالشی برای محافظه کاران و اعضای خزب کارگر تبدیل شده بود و تاچر در درون حزب نیز با مخالفتهایی مواجه بود. پیروزی در جنگ تاچر را از خطر سقوط نجات داد.
بانوی آهنین هم چنین دهه هشتاد میلادی از پذیرش عنوان زندانی سیاسی برای مخالفان محبوس در سرزمینهای شمالی بریتانیا به خصوص در ایرلند شمالی خودداری کرد و در واکنش با اعتصاب غذای زندانیان مواجه شد. او به قدری در ایرلند شمالی منفور بود که خبر فوتش موجی از شادی را در آنجا به همراه آورد.
نتیجه گیری:
با توجه به شواهد ذکر شده به نظر میرسد تاحدود زیادی در سخن گفتن از نسبت صلح طلبی با مقوله جنسیت اغراق بعمل آمده است. واقعیت آن است که آنچه در تصمیم گیری رهبران سیاسی تاثیرگذار است محیط پیرامونی آنها و نوع روابط حاکم بر نظام بین الملل است. بازیگران سیاسی فارغ از جنسیتشان در خلاء زندگی نمیکنند نوع علائق فردی و ترجیخات شخصی، ایدئولوژی، میزان دسترسی به منابع و ساختارهای تصمیم گیری در کنار قابلیتها همگی در تصمیمات نهایی یک رهبر سیاسی تاثیرگذار هستند. فارغ از جنسیت رهبران سیاسی واقعیت موجود نشان میدهد که هنوز هم رویکرد غالب در روابط بین الملل مبتنی بر واقع گرایی است در نتیجه در آنارشی موجود رهبران سیاسی فارغ از جنسیتشان درصدد به حداکثر رسانی منافع ملی و تامین قدرت و امنیت برای کشورهایشان خواهند بود.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.