به زعم سینا لاسزدن لاسزدن است و بد است. به زعم من لاسزدن خوب و بد دارد.
امروز ماشین نبردم. دوست داشتم بنشینم تو تاکسی. سرم رو بدم به پنجره و به چیزهای قشنگ فکر کنم. برگشتنی، از پیچ شمرون تا چهارراهولیعصر که حدود بیست دقیقهای طول کشید، دو نفر دهانشان استراحت نکرد. با یک لهجهی غریبی که بنده قوه تشخیص مصلحت نظام قومیتشان را ندارم. یک چیزی بین ترکی و لری و مَشَدی. اول از ساخت و ساز اتوبان صدر گفتند. بعد از تریاک. بعد از گرانی. بعد از مریضی. بعد که خبردار شدند راننده مریض است، که سرما خورده است، که گلویش چرک دارد، سینهاش خس، چند شربت و داروی گیاهی تجویز کردند. بعد که پیاده شدند راننده بلند گفت آخی، چقدر مخم درد گرفت. گفتم فکر کردم آشنایین. گف نه خانوم شما الان سوار شدین آشنامین؟ گفتم نه خب. گفت از امام حسین یکریز زر زدن. از بیماری خانومش که چه و چه و چه و چه، دسپخت زنبرادرش که چه و چه و چه و چه، ضعف پسرش تو علوم و ریاضی و انشاء که چه و چه و چه و چه. این چه و چه و چه و چهای که میگویم یعنی آقای راننده به شمردن سرفصل ها بسنده نکرد و تمامن حرفها را نقل قول . بی کم و کاست. به اتوبان صدر که رسید گفتم هااا من از اینجا سوار شدم. شنیدم. به جاییش حسابم نکرد. باز گفت. رسیدیم انقلاب. گفتم مرسی، بفرمایید. گفت در رو نکوب. گفتم خدافظ. فرصت نداده بود دستکم یک دقیقه با فکرهایم حال کنم. گفتم بذار بگم؛ گفتم قبول داری شما هم کل راه رو حرف زدی؟ عین اونا. فکر کرد. گفت قبول دارم.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.