«تمام تنهاییهایم را با قاشق به حلقومم فرو میکنم
که تمام شوند اما نمیشوند
تو چه کار کنی؟ هه
مگر کاری مانده که بشود بکنی و نکرده باشی
اصلن بودنم در این روزها از حضور تو بوده، میدانم، نمیدانی، نمیدانی، نمیدانی
روی صحبتم با تو نیست این بار
نمیدانم با کی دارم حرف میزنم، فقط میخواهم حرف بزنم»
گاهی بهانهی همنشینی متنها نمود ادبی اثر نیست. گاهی متنهایی فراتر از ادبیات، فراتر از نرم ویژهای که قصد نمایاندن آن وجود دارد و خارج از استانداردهای لازم برای کتاب شدن، به مجموعهی کتابهای منتشر شده میپیوندند تا گونهی دیگری از زبانیت را به تجربه بگذارند. آن کتابها تلاش میکنند واژههایی را بیرون بکشند، فضایی را تبیین کنند، چیزی را نشان دهند که شاید به دیده نمیآید و یا از یک راز مگو بگویند و بنویسند. «یه گردان کشته دادیم» هم از آن دست کتابهایی است که جدای از ویژگیهای ادبیاش، با ما حرفهایی میزند که شاید پیش از این، کسی یارای گفتنش را نداشت.
زیر عنوان این کتاب، در پرانتز آمده است که «یه گردان کشته دادیم» منتخبی از «آثاری از نویسندگان و شاعران دگرباش جنسی ایرانی» است و در زیر آن هم نام گردآورنده آمده است. این کتاب در سال ۲۰۰۹ میلادی برابر با ۱۳۸۸ خورشیدی، توسط نشر افرا در تورنتو منتشر شده است. هفتاد و دو صفحهی این کتاب را نوشتار چهارده تن از افرادی پر کرده است که در شمار اقلیتهای جنسی ایرانی به شمار میآیند و همهی ایشان پیش از این در عرصهی وبلاگنویسی فعال بودهاند ولی اگر با افراد فعال در حوزهی نوشتار دگرباش آشنا باشید و یا وبلاگهایی در این رابطه را پی بگیرید، چون من به این نتیجه خواهید رسید که گردآوری مجموعهای بهتر و با استانداردهای بالاتر، کار چندان سختی نبوده است. نباید فراموش کنیم که صرف کوییر بودن برای جای گیری در این مجموعهها کافی نیست هرچند که دلیل این کتاببودگی فراتر از دلایل ادبی باشد. باید به سمتی گام نهاد که از مجرای زبان نه فقط برای دخول بلکه برای ماندگاری و زایایی گفتمانی دیگر بهره گرفت تا به یاری گفتمان جدید دستیابی به دنیایی بهتر آسانتر باشد.
اگر سراغتان به وبلاگهای کوییرهای ایرانی رسیده باشد، حتمن تعدادی از این نامها به گوشتان آشنا ست. با ورق زدن کتاب، میتوان بنا بر سلیقه و ذائقه و با کمی آسانگیری، چند تایی نوشتار پیدا کرد که از خواندن کتاب پشیمان نشویم البته در حالتی که قصد از خواندن این کتاب همراه با درخواست لذت ادبی و انتظار استانداردهای نوشتاری باشد ولی واقعیت این است که این مجموعه بیش از هر چیز برای بودن آمده است، برای بودن و برای اینکه تنها نباشد و خوانده شود منظور آن انسانی است که دیده نمیشود و شاید دیگر به قول سینا، یکی از نویسندگان این کتاب، چشمبند دارد و تاریک و روشن برایش فرقی نمیکند. فرق باید در میانه باشد نه برای تقسیم انسانها بلکه برای یادآوری حق تفاوت.
«من آره ولی تو یکی اصلن
من بیخیال همه آدمهام
خیالت راحت
***
من چشمبند دارم،
تاریک و روشن فرقی نمیکنه.
قدم برنمیدارم،
نزدیک و دور فرقی نمیکنه.
وزنه نمیزنم،
کاه و کوه فرقی نمیکنه.
گذشته رو جا گذاشتم،
جمع و پخش فرقی نمیکنه.»
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.