زمینه‌ها

 چهل و سه سال پیش انقلاب اسلامی در ایران، به اسم مبارزه با غربزدگی هر آنچه که نشانه ای از سکولار بودن داشت را هدف یورش خود قرار داد تا سرکوب و حذف اش کند. از این میان بدن زنان و پوشش شان  در فضا های رسمی بیش از همه مورد بازبینی و کنترل و سرکوب قرار گرفت. در واقع دستورالعمل پوشش اسلامی، خواهان تسلط بر همه حوزه های زندگی زنان بودکه با اجباری کردن حجاب ، هدف مبارزه با استکبار جهانی با رهبری امریکا را دنبال می کرد. زنان از سویی باید خود را از دید مردان می پوشاندند و از سویی با پوشش برتر خود یعنی چادر به مبارزه با مظاهر غربگرایی و «بردگی زنانه» می پرداختند.

بدین ترتیب در دهه اول انقلاب یعنی دهه شصت، زنان سکولار یا زنانی بی حجاب بنابردستورالعمل اسلامی موظف بودند که برای حضور در فضاهای عمومی موهای خود رادر مقنعه که رنگ های تیره مشخصی داشت کاملا بپوشانند و مانتو های گشاد با شلوارهای بلندی که آنها هم می بایست تیره می بودند، بپوشند. بعلاوه هر نوع آرایش که زنان را زیبا می کرد، اعم از ماتیک یا لاک ممنوع بود . پوشیدن عینک آفتابی، جوراب نایلون و سفید، کفش کتانی، کوله پشتی و هر گونه وسیله ای که به زعم سلیقه و نظر ماموران اسلامی نشانی از غربزدگی داشت ممنوع و در صورت استفاده شامل مجازات های مختلف می شد. زنان برای ورود و حضور در فضاهای عمومی اعم از ادارات، آموزشگاه ها، فروشگاهها، معدود مکان های تفریحی و خیابان ملزم به رعایت این کدهای اسلامی بودند. تخطی از این دستورالعمل ها عوارض متعددی داشت. اخطار و اخراج از محل اشتغال، ممانعت از ورود زنان به ادارات عمومی توسط مامورانی که در اتاقک های ورودی ساکن بودند و تنبیه و تحقیر دانش آموزان در مراکز آموزشی از جمله این عوارض بود. در این میان زنان و دختران جوان با جملات تحقیرآمیزی تهدید می شدند که کرامت انسانی آنها را هدف قرار می داد۱. گاه زنانی که قصد ورود به این اماکن را داشتند مجبور می شدند که آرایش صورت و لاک خود را پاک کنند که همراه با تحمل جملات تحقیر آمیز ماموران بود.

حضور زنان در خیابان در این دهه نیز مخاطره آمیز بود. به غیر از گشت های موسوم به جندالله و گشت های متحرک کمیته های انقلاب اسلامی  که در خیابان های مختلف ومیادین بزرگ زنان را تحت نظر داشت، گروه های فشار موسوم به حزب الله هم بودند. این گروهها دسته جمعی و سوار با موتورهایشان و با همراه داشتن انواع اسلحه همچون چاقو، زنجیر و چوپ، یکباره به خیابانی هجوم آورده و به همه زنان حاضر در خیابان اعم از اینکه پوشش «مناسب»داشتند یا نه حمله کرده و آنها را کتک می زدند. بخوبی به یاد می آورم که یکی از کابوس های من برای رفتن به خیابان چنین مواجهه ای بود.

یکی دیگر از نمودهای غربزدگی که می بایست به شدت در اماکن عمومی کنترل می شد، حضور «دوجنس مخالف» در کنار هم بود. هرگونه ارتباط این دو جنس اعم از کنار هم نشستن، حرف زدن و راه رفتن با هم ممنوع بود. ماموران کمیته و جندالله و حتی گاه شهروندان مسلمان ملزم به برخورد با چنین صحنه های بودند. این برخورد ها از تذکر زبانی تا دستگیری و احضار والدین را در برمی گرفت. در مواردی حتی جوانان دستگیر شده می بایست به عقد هم در آیند تا با هم بودنشان شرعی شود.۲

این شکل از کنترل در شهرهای کوچک ابعاد وسیع تری داشت. بخصوص  حجاب زنان برای جایگاه مردان و خانواده نیزاهمیت داشت. از این رو می بینیم که در شهرهای کوچک زنان ناچار می شدند که برای آنکه خود یا اعضای خانواده وارد شغلی شوند و یا آنرا حفظ کنند، چادر بپوشند. همچنین برای برخورداری از دیگر مزایای رسمی مثل گرفتن وام و خرید تجهیزات کشاورزی و پروژه های دولتی با حجاب بودن زنان ملاک بود.

بدین ترتیب جو فرهنگی حاکم در دهه شصت که با شروع و تداوم جنگ با عراق نیز شدت گرفت برای زنان سکولار فضایی بود پر از وحشت و سرکوب که با بسته شدن دانشگاه‌ها، اخراج استادان و دانشجویان، جولان گروه های فشار، و مقابله با هر چه که مظاهر غربی داشت، عیان می شد و فرهنگ عبوس و ضد زنی را در همه فضاهای عمومی تحمیل می کرد.

 

مأمن: فضای خصوصی

 

واکنش زنان بخصوص زنان سکولاری که طبقه متوسطی بودند، به بسته شدن و کنترل شان در فضای عمومی در این دهه، ادامه زندگی عادی و خوشایند کردن اش در فضای خصوصی بود. در جمع های خصوصی و مهمانی های خانگی نه تنها از حجاب خبری نبود بلکه همه آنچه حکومت اسلامی ممنوع کرده بود مثل رقص و شادی و صرف مشروبات الکلی وآزادی معاشرت «دو جنس مخالف» آزاد بود. این جمع های خانگی که اغلب  نسل زنان این دهه مدیرانش بودند بتدریج به مامنی تبدیل شد که زهر و تهدید فضای عمومی را کاهش می داد و مفری بود برای فشارهایی که زنان و بعضا سایر اعضای خانواده در فضای عمومی با آن در مواجهه بودند.

همچنین در همین جمع های خانوادگی بود که مدعوین خبرهای ممنوعه مثل اعدام و شکنجه جوانان در زندان ها و دستگیری هنرمندان و آزار بستگان شان را رد و بدل می کردند و با گوش کردن به رادیو های «خارجی» در جریان وقایعی قرار می گرفتند که از سوی سکوهای رسمی منع و حذف شده بود.

در همین جمع های خانوادگی بود که اولین محفل های جنبش زنانی بعد از انقلاب اسلامی ایجاد شد. این جمع ها که در ابتدا با بحث های درون گروهی شکل گرفت، کم کم در اشکال مدنی و در جایگاه های مختلفی مثل رسانه، آموزش عالی، تشکل های غیر دولتی و مشاورتی تداوم یافت. همین زنان در اواخر دهه شصت و دهه هفتاد با فعالیت در این عرصه ها، خواستار تغیر و تعدیل قوانین ضد زن و بهبود وضعیت اشتغال زنان و زنان سرپرست خانوار شدند. گرچه فعالیت های ایشان تحت سیستم حذف و سرکوب بود، اما این جنبش آهسته ولی پیوسته به کار خود ادامه داد.

و در همین جمع های خانوادگی بود که تماشای فیلم های غربی و ویدیوهای «ممنوعه» فراگیرشد. این ویدیوها از طریق شبکه های مخفی توزیع کنندگانش عموما به صورت هفتگی و توسط یک نفر به در منازل فرستاده می شد. معمولا زنان خانواده از بین لیست فیلم های ارائه شده، چند ویدیو را انتخاب و کرایه می کردند و این چنین توزیع این فیلم ها در گردش بود. با ورود ماهواره و تلویزن های ماهواره ای در اواخر دهه شصت کم کم تماشای فیلم های ممنوع ویدیویی جای خود را به احداث دیش های ماهواره ای و دستگاه گیرنده اش داد. حالا دیگرمی شد در فضای خصوصی تلویزیون های ایرانیان مقیم خارج را که موسوم به لس انجلسی بود تماشا کرد.

 البته این اتصال با ماهواره و فیلم هم نیز از گزند قواعد و دستورالعمل های گاها سلیقه ای حکومت اسلامی مصون نمی ماند وتماشای این فیلم ها و کانال های ماهواره ای هم بدون مخاطره نبود. ماموران مربوطه با هجوم به منازل و تفتیش آنها، وسایل مربوطه را ضبط و صاحبخانه ها را دستگیرمی کردند. خاطیان شامل مجازات های مختلفی اعم ازشکستن دیش ها، ضبط دستگاه ماهواره شان، شلاق، جریمه و تعهد می شد. گرچه چنین برخوردهایی چندان هم کارگر نمی افتاد و در عوض روبروز بر مصرف کنندگان این وسائل افزوده می‌شد. چنین شد که در میان مردم شایعه ای رایج بود که سپاه پاسداران خود وارد کننده تجهیزات ماهواره است و از اینرو همیشه می توان آنها را در بازار غیر رسمی خریداری کرد.

علاوه بر تاب آوری و تحمل فشارهای واقعی و محتمل در فضای عمومی، کارکرد دیگرجمع های خانوادگی، ارتباط با دنیایی بود که از طرف حکومت اسلامی ممنوع شده بود. دنیای مد و آرایش و پوشش و رقص و معاشرت آزادانه وپارتی های مختلط و یا به عبارت دیگرانتخاب سبک زندگی به شکل آزادانه.

ناگفته نماند که حکومت اسلامی با ممنوعیت سبک آزاد زندگی در واقع فرهنگ دوگانه ای را هم ترویج میداد که بر مبنای دروغ و تزویر و حفاظت از خود شکل می گرفت. مثلا تحمیل کدهای اسلامی در مدارس گاه تا جایی پیش میرفت که دانش آموزان برای افشای رویه های زندگی خلاف والدین خود-که ارزش های تحمیلی اسلامی را رعایت نمی کردند-مورد سوال واقع می شدند. و این چنین بود که فرهنگی مبتنی بر مخفی کاری که فرهنگ فضای خصوصی را از عمومی جدا می کرد، شکل گرفت و گسترش یافت. والدین به کودکان شان یاد میدادند که آنچه در فضای خصوصی شان می گذرد مثل استعمال مشروبات الکلی، تماشای ماهواره، مهمانی های مختلط و رقص و پایکوبی و از همه مهمتر عقاید مخالف والدین نسبت به حاکمان اسلامی را نباید در فضای عمومی و بخصوص مدارس عیان کرد و در صورت مواخذه می بایست دروغ گفت.

اما از همان اوائل دهه شصت تا دهه هفتاد، این زنان بودند که  شروع کردند با این ظاهرسازی در فضای عمومی مقابله کنند. آنها  شکل های جدیدی از مدها را به عرصه عمومی آوردند. پوشیدن شال و روسری به جای مقنعه و حجاب سفت و سخت و انواع مانتوهایی کوتاه و تنگ از این دست اند. حکومت البته تحمل این تغییرات را نداشت و همچنان با گشت های خیابانی و اتاقک های بازرسی در اماکن عمومی قصد کنترل زنان را داشت. حتی شکل جمع کردن موهای زنان با گیره ای بزرگ در بالای سرشان که به صورت تاجی پنهان در زیر روسری نمایان می شد وحاکی از مد رایج شده ای داشت، قابل تحمل نبود و باعث مواخذه زنان می شد. این زنان همچنین همواره از سوی بلند گوهای رسمی و عمومی مثل نماز جمعه مورد سوال قرارگرفته و تحقیر و محکوم می شدند.۳

ولی می توان گفت در دهه هفتاد سرباز زدن زنان از حجاب و پوشش اسلامی نه فقط به فضای خصوصی بلکه به سایر فضا هایی رسمی و نیمه رسمی هم تسری یافت. بنابراین زنان در هر جایی که ماموران حکومتی حضور نداشتند با پیروی از مد هایی که تکنولوژی غربی – ماهواره و فیلم- در اختیارشان گذاشته بود، کد های اسلامی را زیرپا می گذاشتند.

در دهه بعدی که موسوم به دهه اصلاحات است گسترش تخطی زنان از کدهای اسلامی با همراهی گروهی از زنان اصلاح طلب  دنبال شد. این زنان که اغلب بدلیل نزدیکی با حاکمیت یا تصدی جایگاه های حکومتی ناچار به پوشیدن چادر و رعایت کدهای سختگیرانه اسلامی بودند بتدریج با معاشرت با زنان فعال در جنبش زنان و گروهای جوان سکولار از رعایت این کدها در فضای خصوصی دست برداشتند. بخصوص دختران و پسران جوان شان بیشتر از این کدها فاصله گرفتند. در عین حال دسترسی بیشتر به منابع مالی و قدرت کم کم زمینه را برای پیدایش پدیده «آقا زاده ها و خانم زاده ها» برای برخی از فرزندان ایشان  بوجود آورد.

به این ترتیب معنای ائدولوژیک حجاب که مبنی بر دو وجه پوشاندن زنان از چشم مردان و وجه مبارزه با استکبار غربی بود، رنگ باخت و کنترل پوشش زنان توجیه معنایی و اسلامی خود را حتی میان برخی صاحبان قدرت از دست داد. حالا دیگر فرهنگ ریا و ظاهرسازی گریبان فرزندان حاکمان قدرت را هم گرفته بود.

نباید فراموش کرد که همزمان با تغیر در شکل حکومتی حجاب ،در همه این دهه ها، زنان و دختران  با ورود به دانشگاه‌ها سهم بیشتری از پسران را تقریبا در همه رشته های و مراتب دانشگاهی به خود اختصاص دادند. در عرصه های هنری و ورزشی نیز، زنان با محدودیت ها مقابله کرده و بدان وارد شدند. گرچه میزان اشتغال رسمی زنان همواره در طی این دهه ها پایین بوده است ولی زنان در بخش غیر رسمی و اینترنتی با ابتکارات خود مثل سفارش غذا، تولیدات دستی، تولید برند های جدید پوشاک و خدمات دفتری از راه دور سعی در درآمد زایی کردند.

 با رشد و تلاش اولیه زنان برای مقابله با ظاهرسازی در عرصه عمومی، حضور روز افزون زنان دانشگاهی، و گسترش آگاهی های فمنیستی بتدریج در دهه هشتاد و نود شاهد تولد و رشد نسل جدیدی از جوانان هستیم که فضای رسمی را نه تنها به رسمیت نمی شناخت بلکه اساسا نادیده می گرفت. این نسل به غیر از خانواده در فضاهای غیر رسمی  -مثل اجتماعات ورزشی، پارتی ها و مهمانی ها، و عضویت در شبکه های اجتماعی) رشد کرده  که توجه ای به کد های اسلامی ندارد و به جای آن پیروی از قواعدی که نسل خودش برقرار کرده را راهنمای رفتار و عمل اش قرار داده است.۴ این جوانان بدون توجه به کد های اسلامی ؛محله ها، فضای عمومی شهرک های مسکونی، مال ها، کافه و تفرجگاه های عمومی را از آن خود کرده اند.

 گروه مرجع این دختران و جوانان خودشان هستند و مهم‌ترین ابزارشان فضای دیجیتالی است. هر چند که نباید در این وابستگی به شبکه های مجازی اغراق کرد.۵ بیگانگی با فضای رسمی و ابزار آن مثل صدا و سیمای جمهوری اسلامی به حدی است که امکان برقراری ارتباط میان جوانان این دهه با طرفداران حکومت را نیز نقض کرده و راه را برای اعتراضات خیابانی این جوانان و خواست تغیر «برای» آنچه آنان زندگی می نامیدند و دور از فضای رسمی، خودشان تجربه کرده بودند باز کرد.۶

بستر : فضای عمومی

 

 بغیر از خواست زندگی که یکی از اصلی ترین مطالبات این جنبش سکولار است، مبارزه با بی عدالتی و تبعیض فراگیر نیز به سرعت مطرح و دنبال شد. این وجه از این خیزش را باید به بی عدالتی اقتصادی نسبت داد که قبلا دراعتراضات دیگری همچون اعتراضات سال ۹۶ و ۹۸  تظاهر پیدا کرده  و شدیدا سرکوب شد. شاید اگر حکومت در ابتدای اعتراضات فعلی که حول مرگ مهسا و دستگیری وی توسط گشت ارشاد شکل گرفت، پاسخگو بود و امران را مجازات و گشت ارشاد را منحل می کرد، این اعتراضات گسترده نمی شد. اما استبداد کر و کور است ، چنانچه حکومت در طی همه این سال ها پاسخ اعتراض ها و خواست رفع تبعیض و خشونت علیه زنان و گروه‌های حاشیه ای را که بارها توسط فعالان مدنی و جنبش زنان مطرح شده بود  با حذف و سرکوب داده است. 

تحقیر و مرگ مهسا امینی که خود از ساکنان مناطق کرد نشین بود، زمینه را برای پیوستن کردستان یعنی یکی از مناطقی که از روزهای نخست انقلاب شدیدا تحت کنترل و سرکوب بود، فراهم کرد. این چنین بود اعتراضات اتنیکی هم به خیزش زنانه پیوست. از طرف دیگر شرایط ناگواراقتصادی،بحران های فزاینده زیست محیطی و تحریم های کمر شکن، زندگی روزمره مردم را با چالش های جدی روبرو کرده و هر دم بر عمق نارضایتی ایشان می افزود.

در اینجا همانطور که پرویز صداقت۷ معتقد است همه جریان های سیاسی اعم از اصولگرا، واصلاح طلب سهم مهمی در نابسامانی های اقتصادی فعلی داشته اند. آنها به توسعه ساختارشبه نئولیبرالی کمک کردند که نه فقط به سپهر روابط کاری بلکه به همه سپهرهای دیگر همچون آموزش، بهداشت و سلامت، حیات شهری و کالایی کردن فزاینده‌ی تمامی عرصه‌های زیست فردی و اجتماعی انجامید. چنین است که امروزه طبقه فقیر روزبروز فقیرتر و حاشیه نشین ترشده و در حال نابودی است. طبقه متوسط هم در حال پیوستن به طبقات پایینی جامعه و از دست دادن قدرت تامین معیشت خود است.

همراه با گسترش مراکزحاشیه ای در اطراف شهرهای بزرگ، گروه‌های قومی نیز در کردستان، سیستان و بلوچستان ، خوزستان، لرستان و آذربایجان از در حاشیه ماندن و نداشتن دسترسی و حق انتخاب رویه های زندگی خود در رنج بوده اندو در صورت اعتراض سرکوب شده اند.

از سوی دیگر این اقتصاد نئولیبرالی به اقصی نقاط ایران رخنه کرده و تصویر شفافی از تمایزات اقتصادی و اجتماعی را برای عامه مردمی که روزبروز فقیرتر می شدند به نمایش می گذاشت.۸جولان اتوموبیل های گران قیمت در سطح شهرها، ساختن کاخ ها و برج های بلند مرتبه در کنار زاغه ها و محلات حاشیه ای، پیدایش مراکز بزرگ تجاری، تفریحگاه‌های مجهز و پدیده آقا زاده ها که برخورداری از این همه را به نمایش می گذاشتند، فقط جلوه های ظاهری سیستمی بود که اختلاس، غارت و فساد را نهادینه می کرد. در این میان همین جوانان دهه هفتاد و هشتاد و نود به چشم خود می دیدند  درحالیکه آنها در دانشگاه‌ها از مظاهر یک زندگی عادی مثل داشتن سلف مشترک و پوشش اختیاری منع و مجازات می شوند، گروه جوان دیگری که وابسته به حکومت اند مشغول ریخت و پاش و انواع فساد هایی هستند که کد های اسلامی سال ها آنها را برای ایشان ممنوع کرده بود.

اگرنسل زنان سکولار اول انقلاب برای ادامه زندگی اش مجبور به یک زندگی دوگانه با تمایزگذاری در فضای خصوصی و رسمی شده بود، حالا نسل فعلی می خواهد این تمایز را که با مقاومت نسل قدیمی برای تداوم زندگی به ناچارساخته شده بود از میان بردارد و آزادانه در همه فضاهای عمومی زندگی کند. یعنی بدون حجاب، معاشرت کند،درآغوش بگیرد، سوت و کف بزند، برقصد، شاد باشد و به سبک خود زندگی کند و آنها را به جای ملت گریه و شهید پرور بودن، نماد زن مبارز اسلامی محجبه، الله اکبر گویی ونوید زندگی در آخرت بنشاند. و این همه بدون رفع تبعیضی که آقا زاده ها با بهره گیری از رانت های حکومتی ایجاد کرده اند تا زندگی لاکسری خود را به نمایش عمومی بگذارند، حاصل نخواهد شد.

اکنون این نسل دهه هشتادی دراعتراضات خیابانی از تجربیات جنبش زنانی بهره می گیرد که بر آگاهی برابری طلبانه، ساختار شبکه ای، سازماندهی جمعی و افقی،اصرار در بی چهره بودن و نداشتن یک رهبر واحد استوار بوده است. بعبارت دیگر اگر این نسل وجه« زندگی » را در ارتباط با دنیای سکولار و تجهیزاتش (ماهواره و اینترنت و شبکه های اجتماعی) پرورانده است، برای «آزادی» مجهز به آگاهی فمنیستی و متکی به تجربیات فعالانی است که سال ها برای برابری و آزادی قلم زده و فعالیت کرده اند.

 

 

ناهید مطیع

پاییز۱۴۰۱

 

پانویس ها:

۱- زنان و دختران جوان با چنین جملاتی مورد خطاب قرار می گرفتند:

فکر کردی با این جوراب سفید می تونی بری داخل.

یا  برو جوراب کلفت تیره بخر و بپوش یا نمی تونی بری.

شماها نمی خواین آدم بشین. چند بارباید گفت شلوار کوتاه نپوشین.

اون ماتیک کثافتو پاک کن وگرنه نمیشه بری تو

 

۲- به یاد می آورم که در همین دوران یکی از همکلاسی هایم در دانشگاه تعریف می کرد که همراه با همسرش روی نیمکتی در حیاط دانشکده نشسته بودیم که ناگهان  دونفراز اعضای جهاد دانشگاهی ازدو طرف نیمکت به سمت مان آمدند و گویی دزدی را در عین دزدی گرفتند با عتاب پرسیدند چرا کنار هم نشسته اید. جواب دادیم ما زن وشوهریم. اما باز راضی نشدند و گفتند عابرینی که از در ورودی دانشگاه عبور می کنند که نمی دانند شما زن و شوهرید. بنابراین نباید کنار هم بنشینید.

 

۳- مثلا هاشمی رفسنجانی در یکی از همین نمازهای جمعه گفت که ما به زنان گفتیم روسری سرکنید نه اینکه چلچراغ بپوشید. اشاره وی به روسری هایی بود که رنگ های متنوع متالیکی و درخشانی داشت و پوشیدن اش مد شده بود.

۴- نمونه ای از بیگانگی این جوانان از کدهای اسلامی را می توان در فعالیت های ایشان در فضای عمومی بیاد آورد. مثل حرکت مسالمت آمیز دختران موسوم به خیابان انقلاب در دی ۹۶،  جشن و آب بازی جوانان در پارک ها در سال ۹۵  و اجتماع بدون حجاب و پوششش اسلامی نوجوانان شیرازی در بلوار چمران در ۱۴۰۰که همگی تحمل نشد و به دستگیری  شرکت کنندگان اش منجر شد .

 

۵- چنانچه در همین اعتراضات شاهد هستیم با بسته شدن راهای ارتباطی مجازی و اینترنت، اعتراضات این جوانان پایان نیافت و از طرق دیگری تداوم یافت.

۶- اخیرا از قول بازجویی که این جوانان را بازجویی می کند گفته شده است « نه ما می فهمیم این دهه هشتادی ها چی می گن نا اونا می فهمن ما چی می گیم».

 

۷- رادیو زمانه، گفت‌وگو با پرویز صداقت: ریشه‌های بحران اقتصادی امروز ایران:            https://www.radiozamaneh.com/409143

 

۸- بخشی از این تمایز را شاید بتوان در منطقه لواسان مشاهده کرد. جایی که ساختن کاخ هایی در دل کوه مجاز است اما مردمان محلی امکان تغیر کوچکی در خانه خود را ندارند:

https://newspaper.hamshahrionline.ir/id/48066/ویلاهای-میلیاردی-کوه%E2%80%8Aخواری-روز-روشن.html

 

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)