در تشخیص دوست از دشمن غفلت کردیم!
پیش از خواندن آن خبر کذایی، در فضای مجازی میدیدم که مدام شهاب حسینی را فردی مذهبی و وابسته به رهبر میدانند و بهنوعی او را شایستهی تبریک گفتن نمیدانند. اینکه چه ارتباط معناداری میان جشنواره کن و طرفداری برندهی جایزهی کن از حاکمیت و مذهب وجود دارد، بسیار هیجان انگیز است! درواقع قرارداد نانوشتهای میان فعالان سیاسی و اجتماعی یا بهطور کلی چپها وجود دارد که برای افرادی موفقیت افرادی همچون شهاب حسینی، نباید شادی کنند و حال قصد دارم تببین کنم که چرا چپها حق دارند به مخالفت با شهاب حسینی برخیزند و جایزهی او را حتی پیش از اهدا شدنش به امام زمان هم ناچیز بشمارند.
بیایید فرض کنیم که بجای اصغر فرهادی، مسعود دهنمکی جایزه را ببرد. در این صورت چرا همگی خشمگین خواهیم شد و موفقیت یک ایرانی را غنیمت نخواهیم شمرد؟ پس عملا چیزی بهعنوان روحیهی وطنپرستی در میان ما وجود ندارد و جملاتی از قبیل “اصغر فرهادی برای ایران افتخار آمیز است”، گرچه حقیقتی را در خود موجود دارد اما عملا شادی کردن (غیرمعمول) ما را توجیه نمیکند که درغیر اینصورت باید برای دهنمکی هم جشن شادی برپا میکردیم؛ اما برای دهنمکی آرزوی توفیق نمیکنیم که هیچ، بلکه کینهای دیرینه نسبت به او احساس میکنیم. پس بگذارید حربههای مختلف را کنار بگذاریم و سعی نکنیم اینهمه سیاسی کردن رخدادها که از طرف خود ما صورت میگیرد را توجیه و لاپوشانی کنیم! البته نکتهی مهمی وجود دارد که به این امر مشروعیت میبخشد: در یک وضعیت حساسیت برانگیز، طبعا هر نشانهای معنادار خواهد بود و در این میان گفتمانی برنده است که در مصادره کردن نشانگان و رخدادها به نفع خود، پیشدستی نماید ولی گاها کسی مثل شهاب حسینی تمام معادلات را بهم میریزد! شادی کردن بخاطر موفقیت دیگری، همیشه دلیل خودخواهانهای را در پسپرده، پنهان دارد و بهتر است دراینجا مفهوم همدلی را با روحیهی شیطنتآمیز انسان معاصر تطبیق دهیم. “همدلی کردن” نه درک عواطف دیگری بلکه به این عامل وابسته است که موفقیت او، آیا به ما هم سودی خواهد رساند؟ حال دراینجا شاید سریعا بگوییم همینکه چهرهی ایرانیان در جهان معقولتر جلوه کند، خود منفعت بزرگی برای همه ما به شمار میرود و علت شادی ما نیز در همین مهم نهفته است اما چنین چیزی واقعا بسیار دوردست مینماید چراکه ما نهایتا بر فردیت خود تکیه داریم و اخلاقیاتمان بر روحیهای جمعی استوار نیست و بدین دلیل باید مفهوم اجتماعیِ همدلی را از آن سلب کنیم و همدلی را به چیزی رندانه یا منفعتطلبانه مبدل کنیم. اصغر فرهادی، سوژهایست که خارج از گفتمان قدرت قرار دارد و از سمت حاکمیت مورد پشتیبانی قرار نمیگیرد؛ بدین طریق او نمایندهی قشر عظیمی از جامعه است که عمدتا چپ به شمار میآیند و طبقه نخبه ایران را تشکیل میدهند. حال بااینکه بردن جایزهی کن، امری سیاسی محسوب نمیگردد اما چپها آن را سیاسی میکنند تا برای خود پیروزی بجورند که البته همانطور که پیشتر نیز گفته شد، این امر، سرزنشآمیز نیست چراکه در یک وضعیت حساسیتبرانگیز، چارهای جز این نداریم و از طرفی هم گفتمان قدرت همواره منتظر مصادره کردن تمام رخدادهای احتمالی جامعه است تا او نیز به نوبه خود، پیروزیای برای خود بجورد که ابدا دستاورد او نبوده است. اصغر فرهادی، نمونهی کامل پیروز شدن بر سرکوب و نوعی زبان درازی به قدرت بهشمار میآید؛ پیروزی سینمای چپ و طبعا فعالان چپ. اینکه افرادی همچون دهنمکی با بهترین امکانات و بیشترین پشتیبانیهای اقتصادی نتوانستهاند در خارج از کشور مقبولیت بیابند و در مقابل، اصغر فرهادی بدین جایزه نائل آمده است، رسمیتی دوچندان به گفتمان چپ میبخشد. ما خودمان را بجای فرهادی نمیگذاریم بلکه دقیقا در فردیت خودمان فرو رفتهایم و او را به نمایندهمان بدل کردهایم تا موفقیت او را از انحصارش بیرون بیاوریم و جایزه، به همه ما تعلق بگیرد!
اما نهایتا شهاب حسینی ناامیدمان میکند! شاید لازم به توضیح نباشد که چرا اهدای جایزه به امام زمان، صرفا به عقاید مذهبی شخصی حسینی ارجاع داده نمیشود و معانی ضمنی سیاسی تولید میکند. در وضعیت درهمریخته معاصر، هیچچیز سرجای خود قرار ندارد و هر دال به مدلولهای بسیاری منجر میشود و در بینامتنیتهای ریشهداری به سر میبرد؛ مثل گرهی کوری که چارهای جز پذیرش و سروکله زدن با آن نداریم و باید بپذیریم مذهب، چیزی شخصی نیست و بهطریقی تعیین خطمشی سیاسی را نیز برعهده دارد. درست به همین دلیل است که حجاب، امری اجباری به شمار میرود چراکه رعایت آن بهمعنای اسلامگرایی فرد تلقی میگردد و نهایتا هم به تائید حاکمیت منجر میشود. زنان چپ در دههی اخیر یادگرفتهاند رعایت حجاب از سر ناچاری را به حاکمیت گوشزد کنند و بر خودخواستگی آن خط بطلان بکشند. حال در این میان، شهاب حسینی همچون زنی چادری میماند که بر تائید شدن حاکمیت پیشدستی میکند و عاشقانه بدان تمایل دارد و وای به روزی که خامنهای حکم جهادش دهد! شهاب حسینی به همدلی ما خیانت کرد چراکه ما میپنداشتیم که اصطلاحا “او از خودمان است”. وگرنه مگر ما جایزهی را برده بودیم؟! شاید باید ازین بهبعد به سیاق رادیکالتری دوست را از دشمن تشخیص دهیم.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.