برای یک ملت چه دردناک و چه سخت است که از خدمتگزاران و ولینعمتان و گنجهای واقعیاش بیخبر ماندهباشد!
مجید رهنما از آنگونه گنجهای ماندنی است که نه همچون دلارهای نفتیِ بیزبان و پر زیان، نه مثل تاجهای کیانی و الماس های کوه نور و دریای نور و مرواریدهای سیاه و برجهای عظیم و تپهها و کوههای ایلغارشده از زخم بولدوزرهای ویلا ساز و معدن یاب، و … در معرض و محکوم به اختلاس و سرقت و فنای فوری و آتی و قطعیاند؛
بل، گنجی است از آن دست که فردوسی از آن یاد کرد، گنجی “که از باد و باران نیابد گزند!”
مجید رهنما حضورش را در جهان اندیشه تا انسان هست، حفظ خواهد کرد، چه به نام، و چه بینام!
کلام و عمل رهنما، همچون کلام و عمل گاندی، “حرف و عمل” از اکنون و آینده است.
کلام او، چه بسا که به کام همهی ما شیفتگان و آلودگان و مبتلایان به همراهی و همرنگی جهانی با مدرنیسم و توسعه از نوع غربی، تلخ به نظر بیاید، اما او تفاوت فلاکت همگانی با قناعت و وارستگی و “الفقر فخری” را بخوبی تئوریزه کرده، بطوری که تاکنون کمتر کسی پاسخی به پرسشهایاو و رفیقش ایوان ایلیچ توانسته بدهد.
یادگار او طرح نویی است که در اندیشهی انسانی در افکنده، چه تاریخنویسیِ نوالهجو بخواهد یا نخواهد! چه آشفته بازار سفلگی و شیادی و ارادتطلبی، “هزار گونه سخن در دهان و لبْ خاموش” بطلبد یا اندیشهورزان و کنشگران آزاده را وابنهد!
اما ما چه؟!
ما شرمسار از این که از او بیخبر بودیم و ماندیم و شاید هم تا سالیانی دور باز هم بیخبر بمانیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سالهاست که از چیزی به اسم توسعه میشنویم؛ سالهاست!
این واژه در ولایت ما، بیشتر در کلام اولیای محترم امور و کارمندان عالیرتبه و افرادی که کارشناس یا پژوهشگر رسمی یا غیررسمیِ امور و علوم اجتماعی و اقتصادی و سیاسی شناخته میشوند شنیده میشود.
اما معنیِ عملی اش چیست؟
معنی عملی و “واقعا موجودش”، مسیری است که همهی مردم سراسر جهان فعلا دارند طی میکنند، تقریبا از همان دورانی که تکنولوژی و کالای محصول تولید انبوه ماشینهای پیشرفتهتر از قیچی و داس و ارهی دستی، وارد زندگیشان شدهاست و به اصطلاحِ خود مصرفکنندگان، زندگی را راحتتر کردهاست، تا آنجا که آرمان نهاییاش ظاهر بشود:
“از جات تکون نخور، لازم نیست! همه چی میاد ور دستات.”
نمونهی دم دستیِ تحقق این آرمان در دستگاه دورکنترل تلویزیون است که به تو کمک میکند بینیاز از بلند شدن از جای خودت، در حالی که تخمهات را داری میشکنی، کانال عوض کنی یا صدا را کم و زیاد کنی.
اگر دست فنّاوری باشد و تو هم پولش را داشته باشی، برایت چنان کارها را راست و ریس میکنند که حتما “از جایت تکان نخوری.”
اینجا دیگر حاکمیت “مذهب مصرف”، “بازار مصرف”، “مکانیزم بازار”، “ازخودبیگانگیِ کارگر” و تولید انبوه سرمایهداری به میان میآید و دنیایی نو میسازد برای تک تک ما، چه کناره بگیریم یا به طلب سهمی، درگیرش شویم.
این چهرهی آرمانیِ توسعه و “درِ باغ سبز” آن است.
این آرمان احتمالا در ذهن و قلب بیشترجمعیت دنیا کاشته شده و اگر واقعیت “موقعیت انسانیِ” هر یک از ما، چه شهری، و چه روستایی اجازه بدهد، غالباً همین را انتخاب میکنیم.
اما بعد از این هدفبندی، ما واقعیتی را در برابرمان داریم به نام آدمها یا جوامع و جماعات توسعهیافته یا توسعهنیافته.
یعنی تقسیمبندی بین گروههای مختلف افراد یا جمعیتها، بر مبنای دوری و نزدیکی به آن چه که الگوهای غربی، به عنوان ملاک مقایسه تعیین میکنند. به این ترتیب، افراد یا جوامع با طیفی از این برچسب روبرو میشوند.
مفهوم اصلیِ این اصطلاح اجتماعی، حداقل از ۲۰۰ سال پیشتر به زبانهای اروپایی وارد شده و بعد از آن، از طریق مراودات و گروهها یا افرادی که خواستار انتقال همان سبک زندگیِ غربی به عنوان الگوی درستتر زندگی، به زبانهای “غیر” و ملت های “غیر” منتقل شد.
امروزه با انواع مردمانی سروکار داریم که از چشم غربیان، توسعه نیافتهاند و یا خود را توسعه نایافته میدانند.
کسانی هم از اوایل قرن بیستم، در جاهای مختلف، شروع کردند به تردید و شک و نقد رادیکال به نتایج حاصل از این نوع تحرک انسانی برای کسب “هرچه بیشتر، بهترتر!”
یکی از پرسشهای شان این بود که چه کسی گفته که غربی چیزی برای یاددادن دارد؟ و “دیگری” باید فعلا تا اطلاع ثانوی، باید طرز زندگی را از غربی توسعه یافته یاد بگیرد.
دو نفر از مطرح ترین این کسان:
ایوان ایلیچ و مجید رهنما هستند.
ایوان ایلیچ، فیلسوف رادیکال آموزش و پرورش، همان کسی است که ازو شنیده بودیم:
“درِ دانشگاهها و بیمارستانها را گِل بگیرید تا نسلی سالم و بافرهنگ تحویلتان بدهم.” (نک. سایت ghkeshani.com ، مخملباف و مدرسه خلاقاش.)
مجید رهنما، حقوقدان و اقتصاددان ایرانی، همان کس است که در اعتراض به امنیتی کردن دانشگاهها، پس از چندی، از پست شاهانه وزارت علوم کناره میگیرد و برای خدمت به مردم و در امتداد برداشت آن روزگار خود از نیکخواهی و رشد، به ساخت الگویی از نیکبودی و رفاه واقعی در روستای الشتر (طرح توسعه منطقهای سلسلهی لرستان) دست میبرد.
با هم گفتگویی را از آنان میخوانیم،
حالا این دو دوست دیرینه، ۲۶ سال پس از اولین دیدار در تهران، در ۱۳ دسامبر ۱۹۹۴ باز هم در بِرِمِن آلمان روبروی هم نشستهاند و صریح، اما دوستانه با هم حرف میزنند.
بهتر است نقد رادیکال این دو به روال همهگیر توسعه و حتی توسعهی پایدار را با هم مرور کنیم.
امید است خوانندهی محترم علاقهمند، با ارجاعاتی که در صفحات این گفتگو می بیند، با عمق بیشتری بحث را دنبال کند. شاید که گشایشی پیش بیاید.
شاید خود مردم این کرهی خاکی، گامهایی را برای معکوس کردن روند دویست سالهی اخیر، در زمینهی نیکبودی، احساس رضایت و سعادت، فراغت و بطالت مفید، آرامش، شادی، امید؛ خوراک و بهداشت، ضروریات اولیه، مسکن شایسته و غیره بردارند.
اما فقط شاید…!
تا ببینیم!
مقاله را از اینجا بخوانید: همکلامیِ ایوان ایلیچ و مجید رهنما
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.