زنان زندانیان سیاسی در ایران گاهی آنقدر تحت فشار قرار میگرفتند که بپذیرند نه یک زن “مومنه عفیفه”، بلکه “یک فاحشه جاسوسه کثیف” هستند. هدف این بازجوییها، نهایت فروریختگی روانی زندانی و رساندن او به نقطهای است که به هر آنچه بازجویان میخواهند، اقرار کند و دیگر هیچگونه کرامت و شخصیت انسانی برای خود قائل نباشد. در چنین مرحلهای، زندانی زن آنقدر تحت فشار قرار میگیرد که حتی خود، باور میکند که نه به دلیل آرمانها و اعتقاداتش، که به دلیل داشتن رابطه جنسی وارد فعالیت سیاسی شده است. به عنوان مثال، شهناز غلامی به شدت در زندان اطلاعات سپاه تبریز تحت فشار بوده که به داشتن رابطه جنسی با همفکران خود اعتراف کند می گوید:
« من آن موقع خودم هیچ رابطه با کسی نداشتم، هیچکدام از ما هیچ رابطه جنسی با هم نداشتیم حتی رابطه عاطفی با هم نداشتیم. ما فقط رابطه سیاسی داشتیم و میخواستیم برای کشورمان و وضعیت بد مردممان کاری بکنیم… من گاهی وقتی خیلی ]این موضوعات[ تکرار میشد واقعا فکر میکردم شاید حق با اینهاست، شاید ما واقعا به خاطر اینکه رابطه جنسی داشته باشیم داشتیم از کشور خارج میشدیم. این توهم را به وجود میآوردند که نکند این ها دارند راست میگویند. هی با خودم حساب میکردم که پس این ها حق دارند من را شلاق بزنند، بالاخره من هم اشتباه کردم که این رابطه را میخواستم داشته باشم. هرچند که نداشتم ولی آن قدر که میگویند به آدم تلقین میشود که واقعا آدم گناهکار و مقصر است. در زندان و کلا کسانی که در اطلاعات کار می کنند، برنامهشان این است که آدم را از خودش خالی بکنند. یعنی آدم هرچه باور انسانی در خودش است، باور آزادی خواهانه است، از خودش جدا بکند و بعد اینها هرچه دارند تویش بریزند؛ اسلامیزهاش بکنند، رادیکالیزهاش بکنند، به عنوان یک تواب از آدم استفاده کنند. این ها به خاطر اینکه زندانی را بشکنند، زندانی را خرد کنند و بگویند خودت و دوستانت و تشکیلاتت هیچی نیستید و فقط آرمانهای اسلامی مهم است، انقلاب اسلامی است که مهم است، کارشان اینست که آدم را آنقدر از تو خالی بکنند که بیهویت و بیمعنا شود. که آدم دیگر هیچ باوری به چیزهای انسانی نداشته باشد. اینها به خاطر اینکه از ما موجودات بی هویتی بسازند، به هر شیوه ای دست می زدند که یکیاش هم همین بود. من خودم یک وقتهایی واقعا صحبتهایشان از تواناییام خارج میشد و نمیدانستم چه کار کنم. آن قدر میگفتند و میگفتند که من واقعا چنین احساسی بهم دست داده بود. یک وقتی میگفتم خب حتما راست میگویند دیگر. ما نباید فلان رابطه را میداشتیم. چرا ما با مردها دست میدادیم و میخواستیم راحت باشیم؟ حتما ما آدم های الکی خوشی بودیم که میخواستیم خوشگذرانی کنیم، این احساسهای به قول آن ها شهوانی را داشته باشیم. سر همین بود که آدم دیگر نمیتوانست حتی خودش را از دست خودش نجات بدهد. همیشه در خواب و بیداری و رویا در کشمکش بود.»
منبع: کتاب جنایت بیعقوبت-شکنجه و خشونت جنسی علیه زندانیان زن در دهه ۷٠ و ۸٠-انتشارات عدالت برای ایران ١٣۹٢
برای دریافت فایل پی دی اف کتاب اینجا را کلیک کنید
کانال تلگرام عدالت برای ایران را دنبال کنید
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.