سوار اتوبوس شد. صندلی روبهرویم نشست. یک لحظه چشماهیم توی چشماهیش افتاد. پیرمردی ۵۰ و خوردهای ساله که وسط ظهر در هوای آفتابی و داغ اهواز عرق داشت از سر و رویش میریخت. همین ارتباط تماس ساده چشمی باعث شروع دردودلهایش شد. گفت از وقتی که در ایستگاه نشستهام ۴ اتوبوس آمدهاند و رفتهاند. گفتم یعنی همه این وقت را توی ایستگاهی که نه سایهبوم و نه کولر دارد، نشسته بودید؟ گفت: بله. گفتم برای چی؟ گفت: همه ۴ اتوبوسهای قبلی بدون کولر بودند. گفتم حالا چون این اتوبوس کولر دارد سوار شدید؟ گفت: «بله». تعجب کردم. گفتم از کجا متوجه شدید که اتوبوسهای قبلی کولر نداشتند ولی این یکی دارد؟ گفت: اتوبوسهای که کولر دارند درهایشان همیشه بسته است، فقط وقتی که مسافری میخواهد سوار یا پیاده شود راننده دکمه را میزند و در را باز میشود. همچنین پنجرهها هم همیشه بستهاند، و پردهها را برای عدم ورود حرارت به داخل اتوبوس میکشند.
چقدر این آدم دقیق بود. تا خود ایستگاه نادری مکالمه با او را کش دادم. سیستم حمل و نقل کشور را کامل و درست و حسابی نقد میکرد. تاکید میکنم نقد میکرد، غُر نمیزد، ور نمیزد. از همان آدمهای که به راحتی از رفتار غلط سیاستمدار تا شاگرد راننده اتوبوس به راحتی نمیگذشت و وظیفهاش که تذکر بود را به بهترین نحو انجام میداد. همان قماش آدمهایی که اگر از آنها بپرسید به تو چه، میگوید: “من یک شهروند عادی هستم”. همان آدمهایی که برای اصلاح امور دور و ورشان خسته و ناامید نمیشوند چون معتقدند این تنها گزینه برای توسعه و رشد شهروندان است.
فوق دیپلم روانشناسی بود. آنهایی که دانشگاه پیامنور اهواز را میشناسند، میدانند که اکثریت دانشجویان این دانشگاه دختر هستند. به طبع آن، مسافران اتوبوس ایستگاههای هول و هوش دانشگاه هم بیشتر دخترند. میگفت ببین صندلیهای قسمت مردان خالی است، ولی ما بین قسمت زنان و مردان طناب گذاشتهاند و این یعنی تحقیر مسافرانی که نمیتوانند جلوی غرایز حیوانی خود را بگیرند. طرز تفکر انسانهاست که باعث بوجود آمدن چنین قوانینی میشود. روی همین صندلی خالی الان میتوانست دختر خانمی بنشیند، البته بعضی هم مینشینند ولی من چند بار دیدم راننده به آنها تذکر داده که اینجا قسمت مردان است.
شغلش را هم پرسیدم. میگفت ۱۰ سال پیش کارمند ادارهی … بوده و به دلیل لو دادن یکی از مسئولین آن اداره که اقدام به رشوهگیری میکرد اخراج شده است و حالا کار آزاد میکند. با حوصله پای تمام حرفهایش نشستم و مکالمهام وقتی با او تمام شد خدا را به خاطر وجود چنین آدمهای با کیفیتی شکر کردم. زیر لب گفتم اگر همه که نه ولی، اگر، اما اکثریت شهروندان اینگونه بودند حال و روز خوزستان و ایران امروز اینگونه نبود.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.