اندیشه نوشتن رمان مرگ در ونیز آنگاه به ذهن توماس مان نویسنده آلمانی خطور کرد که پس از دیدار گوستا مالر سوار بر قطار، ونیز را ترک میگفت. مالر آهنگسازی مرگآگاه بود و تجلی این کشش و آگاهی به مرگ در تمامی آثار فاخر و ارزشمندش هویداست. موسیقی مالر پس از آن که در زمان زنده بودنش آن چنان قدر ندید به تدریج و در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی به محبوبیت رسید و کنسرتهای متعددی از آثارش در سرتاسر جهان اجرا شد. در دهه ۱۹۷۰، لوکینو ویسکونتی کارگردان ایتالیایی تحت تاثیر رمان کوتاه مان و موسیقی مالر روایت خود از این داستان غمانگیز را خلق کرد. فیلم ویسکونتی در سال ۱۹۷۱ با همین نام اکران شد.
ویسکونتی اگر چه به داستان اصلی و شخصیتهای رمان وفادار ماند اما پیشه گوستاو فون آشنباخ شخصیت اصلی رمان که نویسنده بود را به آهنگساز تغییر داد. مرد جاافتاده و موقری به یکی از تفرجگاههای ساحلی نزدیک ونیز میرود و در آنجا پسر لهستانی زیبایی به نام تاجو را میبیند و دلباخته او میشود. به رغم شیوع بیماری همهگیر وبا در ونیز، آشنباخ به جای ترک شهر ترجیح میدهد که بماند. در انتهای روایت آشنباخ که وضعیت جسمی مناسبی ندارد و در حالی که در ساحل مشغول تماشای تاجو است، میمیرد.
قطعه معروف آداجتو از سمفونی پنجم مالر، موسیقی متن نماهای ابتدایی و انتهایی فیلم است. ملودی زیبایی که سازهای زهی و هارپ اجرا میکنند کاملن با صحنه مرگ در ساحل درهم تنیده و عجین است و احساس بیپاسخ حسرت و اندوه را در ذهن مخاطب باقی میگذارد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.