بپوش پیرهنِ بیقرارِ آبی را/ رضا مقصدی
درآمدی ز درم تا ترا نظاره کنم
کسی که منتظرِ شعرِ لحظه هاست منم
□ □ □
درین زمان که ز دیدارِ دوست، خرسندم
به جانِ دوست، تپش های عاشقانه منم
□ □ □
سرای من ز صدای پرنده، رنگین ست
که با سپیده ترا می سُراید این سخنم
□ □ □
بپوش پیرهنِ بیقرار آبی را
که تا زمانه بخوانَد ترا به پیرهنم
□ □ □
تنت همیشه برایم زلالِ مهتاب ست
ستاره را تو صدا کن، به آسمانِ تنم
□ □ □
دلم هوای علف های تازه تر دارد
که همسرشتِ صمیمیِ سبزِ آن چمنم
□ □ □
خوشا که نامِ مرا عاشقانه بنویسی
خوشم که نام ترا بشنوند از دهنم
□ □ □
که در غزل، نَفَسِ صبح سبزِ لاهیجان
و در قصیده، خراسانِ جانِ آن وطنم
……………
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.