این روزها بازار نقد صمد بهرنگی بسیار گرم است، رسم است هر کس برای خالی نبودن عریضه با تعریفی شروع می کند و با نفی صددرصد به اتمام می رساند. نقدشان چیست؟ شاید بپرسید نقد کدام یک؟ جوابش این است که نقد همگی شان، گویی نواری است که همگی بی خبر یا باخبر از هم بازپخشش می کنند. آنها منتقدند که قصه های صمد القای نفرت انگیزی است، آنها می گویند که صمد داستانهایش را خطاب به گرسنگان و ظلم کشیدگان نوشته، خطاب به کسانی که از زبانشان محروم و محکوم به تحقیرند، انتقاد دارند که صمد عمی دنیا را زیبا به تصویر نکشیده! آنها می گویند که داستانهای صمد پیش زمینه خشونت و نفرت است.
مطلب آقای مهراب قاسم خانی که سایت توانا در فیس بوکش به اشتراک گذاشته نمونه کوچکی از این نقدها است!

مهراب قاسم خانی، فیلمنامه‌نویس در صفحه اینستاگرام خود با انتشار عکسی از کتاب قصه‌های بهرنگ نوشت: بچه که بودم عاشق کتاب های صمد بهرنگی بودم. هر کدوم از قصه های کتاب رو چندین بار خونده بودم. خیلی دوسشون داشتم. مخصوصاً قصه های اولدوز رو.
این اواخر فکر کردم خوبه برای نویان هم بخونمشون. دوباره بعد از سال‌ها کتاب رو باز کردم که خودم قبلش یه مروری بکنم…
وحشت کردم وقتی دوباره خوندمش. بیشتر قصه‌ها بیانیه هایی هستن برای شستشوی مغزی بچه‌ها. برای دور کردنشون از دنیای خوشگل کودکی. برای آموزش یک ایدئولوژی خاص در فضای کودکانه. قصه‌ها پر هستن از ترویج نفرت و خشونت و حتی ترور. توی همون صفحه اول کتاب اولدوز شخصیت اصلی و ده ساله داستان برای نویسنده شرط می‌ذاره که این کتاب رو بچه های مرفه و بچه هایی که ماشین گرون قیمت دارن اجازه ندارن بخونن!!! توی همون قصه بچه‌ها برای رسیدن به هدفشون سگی رو می‌کشن با این نگاه که برای رسیدن به یه هدف مهم‌تر حتی قتل هم اشکالی نداره… توی همه قصه‌ها بچه های مرفه بدن و بچه های فقیر خوب، پدر و مادر‌ها سمبل حکومت هستن و باید جلوشون وایستاد، زن بابا‌ها همه بد هستن…
خلاصه که کتاب رو بستم گذاشتم سر جاش. امکان نداره که بذارم دنیای پاک و سالم بچه‌ام کثیف بشه با شنیدن این قصه‌ها (١)

اما مگر صمد عمی چه کرده است؟ آیا او بیش از اینکه محیطش را بتصویر بکشد کاری کرده است؟ هر چند که امروز بیش از چهل سال از مـرگ صمد می گذرد، اما هنوز بیش از شصت میلیون نفر آواره در جهان وجود دارند (٢)، میلیونها انسان هنوز محق به نوشتن و خواندن به زبانشان نیستند. هنوز ٨٧٠ میلیون انسان گرسنه در خطر مـرگ ناشی از گرسنگی و سوءتغذیه قرار دارند. هر ساله دو میلیون و ششصدهزار کودک بخاطر عوارض ناشی از سوء تغذیه جانشان را از دست میدهند (برابر با یک سوم کودکان جهان) هر روز شصت و شش میلیون کودک گرسنه به مدرسه می روند (٣)… او مگر چکار کرده جز اینکه گوشه ای کوچک از واقعیتها را به تصویر کشیده، مگر دروغ نوشته؟ همین الان در وطنی که مدعی وطن پرستی اش می شوید میلیونها انسان با ماهی هفتصد هزار تومان گذران زندگی می کنند آنهم اگر کاری باشد و کارگر گرفتار بیکاری نشود! اینکه شما این حقایق را نمی بینید و یا مایل به دیدنش نیستید مسولیتی برای صمد عمی ایجاد نمی کرد که او هم نبیند. شاید انتظار داشتید که صمد عمی باید می نوشت که ثروتمندان و دولت مردان خیرخواه گرسنگان و سرمازدگان هستند که حقوق شان را ضایع می کنند چه آنکه آنها امروز از سرما و گرسنگی نمیرند فردا می میمیرند، پس هر چه زودتر بهتر! پس پس استثمار شدگان باید شکر گذار استثمار کننده گان باشند! یا حتی می توانست بنویسد که ماهی سیاه باید عاشقانه مرغ ماهیخوار را دوست داشته باشد، چو اینکه غیر از این فکر کند گوشتش تلخ خواهد شد و برای مرغ ماهیخوار خوب نیست گوشت بدطعم و تلخ بخورد! آری احتمالاً دنیای قشنگ شان در این حول و احوال می گنجد.

اما تشخص صمد عمی در چیست؟ تشخص صمد عمی در ظلم ستیزی اش است، در تعهدش است به گرسنگان و تحقیرشدگان. آه نه تعهد که صمد عمی خودِ تعهد است! او می دانست که خانه از پای بست ویران است، برای همین به میان کودکان رفت تا با ذهن و اراده آنها دنیای بهتری را بسازد. او چکار می توانست بکند وقتی که یک نفر از سه کودک متولد شده قبل از پنج سالگی از عوارض گرسنگی می میمیرد! می گویید او مروج خشونت است، میلیونها انسان سالهاست در جنگی که صاحبان سرمایه به راه انداخته اند جان می سپارند و دریغ از یک اعتراض شما، اما دعوت به مقاومت در برابر همین صاحبان سرمایه و بانیان گرسنگی را خشونت تلقی می کنید. شما بدنبال مخدری برای کودک می گردید، مخدری که کودکان را در آینده شان سر به زیر، بله قربان گو و بی تفاوت در قبال درد و رنج همنوعانشان بار بیاورند. اما صمد عمی بدنبال چه بود؟ او بدنبال برانگیختن حس انسانیت بود، او بدنبال برانگیختن حسی بود که انسانها را از پوچی نجات دهد، بی شک او بدنبال برانگیختن والاترین حس انسان یعنی مقاومت بود، مخالفت بی امانش با احساس تو سری خوری و بی تفاوتی از جای جای زندگی و قلمش نمایان است. او همانگونه زیست که می نوشت، شاید تفاوت خاستگاه و شاید هم تفاوت ایده ال ها و آرزوهای شخصی باشد، صمد عمی از فقر و درد و رنج خودش شروع کرد و وقتی با فقر درد و رنج و بی عدالتی در حق کودکان قالیباف و روستاییان آذربایجان مواجه شد تصمیم به مبارزه با این نابرابری در سراسر کشور و جهان گرفت، اما منتقدین خود لیبرال تصور کرده اش در توهم رسیدن به جایگاه رفیع استثمار کنندگان یک درصدی می باشند. آه لیبرال! مسله در این است که می گویند داستانهای صمد در دوره ای مانیفیست چپ رادیکال شد. اما تقصیر صمد عمی چیست؟ مسله اینجاست که چرا مانیفیست شما نباید نباشد؟ آیا شما که دم به دم ادعای وطن پرستی می کنید و این چپ ها را متهم به وطن فروشی و جهان وطنی می کنید این گرسنگان و تحقیر شده گان را هموطن خود نمی دانید؟
جرم صمد عمی این است که اسرار هویدا می کرد، اما ما را چه به اسرار! تاریخ و ادبیات ما، مدیحه سرایی و نوحه سرایی است و صمد را چه کار به نوحه و مدیحه سرایی. او چه خوب، اول داستانهایش تمایز خود را نشان داده است. حتی احتیاجی به تصمیم یا به کنار گذاشتن کتاب صمد عمی نیست، او خود گفته که کتابم را برای شما محتاجین تکه نانی، برای کودکانی که همراه با درس خواندن فرش می بافند و کارگری می کنند می نویسم. او سالها پیش تشخص خود را روشن کرده است.
او ندای انسانهای منفرد شده و مستاصل گرفتار در چنگال بی عدالتی بود. ندایش ندای وجدان تاریخ بود او صمد عمی بچه های روستا بود و جالب اینکه بعد از سالها حتی کسی او را مرحوم خطاب نمی کند و نه آقا و یا حتی زنده یاد. کار دنیا را ببین او هنوز نمرده است. شمعی که روشن کرده است هر چند که بر تاریکی غلبه نکرده است، اما هنوز بسان مهتابی راهنمای راه پر فراز و نشیب ماست. صدایش که نشات گرفته از عشق به نوع انسان است همچون پتکی وجدان خوابیده مان را می خراشد وقتی که خواهر یاشار در زمستان از بی زغالی در سرما می میمیرد، از زبان پدر یاشار می گوید: تو این خراب شده کسی نیست که بگوید چرا باید فلانی زغال نداشته باشد؟ (۴) ما ندایش را می شنویم، شما می توانید گوشهایتان و بالاتر از آن چشمهایتان را ببنید تا این جهان را با گرسنگانش و تحقیرشدگانش نبینید، آخر تصور دنیای خوشگلتان زشت ننماید! اما آیا بهتر نیست به سکوت بگذرید؟شما که عادت کرده اید!

قهرمان قنبری
(١)-https://www.facebook.com/tavaana/posts/929730597072954
www.fardanews.com
(٢)- unhcr.org.ir
(٣)- fa.wfp.org
(۴)-اولدوز و کلاغها،صفحه ۴١

صمد بهرنگى

صمد بهرنگى

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com