شغل: شاعر، اسلحه: هجو
هجو که در اصل لغتی عربی است و از آن زبان به فارسی راه یافته به معنای نکوهیدن، شمردن معایب کسی، عیب کردن و دشنام دادن به کسی در شعر و بد گفتن است. (لغتنامه دهخدا)
پژوهشهای تاریخی درباره هجو نشان میدهد برخی اقوام و ملتهای دوران باستان، از جمله اعراب و ایرلندیها هجو را دارای نیرویی جادویی و ماورایی میدانستند که بلا و نکبت را بر قربانیان فرود میآورد و بیشتر در نزاعهای قومی قبیلهای کاربرد داشت. اعراب بدوی پس از پیدایش اسلام، هجو را نیز مانند سایر فرآوردههای فرهنگی مرتبط با بلا و نکبتِ خود، به کشورهای مغلوب بردند.
بیشترین جلوههای طنز و شوخطبعی در ادبیات کلاسیک ایران را هجو یا هجاگویی تشکیل میدهد که با سنت شعری (سنت غالب ادبیات فارسی تا پیش از دوران مشروطه) پیوند خورد.
شاعران زودرنج و هجو
بسیاری از هجوهای بجا مانده در ادبیات فارسی به خاطر رنجشهای شخصی شاعران سروده شدهاند. اصولا شاعران آدمهای زودرنجی بودهاند و با مطالعهی ادبیات کلاسیک ایران میتوان نتیجه گرفت از موارد گوناگونی از جمله:
گرسنگی، بیپولی، جواب رد شنیدن از پسر زیبای محله، وقتی همسرشان مانع میشده با کنیزشان روی هم بریزند، بدی هوا، بداخلاقی مردم، ته کشیدن اندوختهی شراب، به خطر افتادن جایگاه شاعری پیش ولی نعمت ، رقابت و حسودی سایر شاعران و زهد زاهدان (و ای… گهگاهی ظلم)
میرنجیدهاند.
در چنین مواردی طبیعتا هجو به عنوان سلاحی برنده و گزنده به راحتی میتوانسته در خدمت انتقامجویی شاعر رنجیده خاطر قرار گیرد. البته نه در همهی موارد؛ مثلا فایده ی چندانی نداشته که شاعر، نوجوانپسرِ زیباروی محلهشان را هجو کند چون نهایتا منجر به روگردانی بیشتر او و کتک خوردن از خاطرخواهانش میشده. این است که شاعران در چنین موردی معمولا شعرهای پر سوز و گداز عاشقانه میسرودهاند تا دل و سایر اندام طرف را بدست آورند و ضمنا نانی هم به آیندگان و اساتید ادبیات فارسی دانشگاههای تهران و حومه که وظیفهی تفاسیر عرفانی و الهی از ابروی کمان و چاه زنخدان و ساق سیمین و نوخط و بند قبا و میانِ باریک را بر عهده میگرفتهاند، برسانند.
در مواردی هم هجو کارساز بوده. یکی از موارد پرکاربرد، وقتی بود که شاعر مدح کسی را به چشمداشت صله میگفت اما ممدوح به وی بیاعتنایی میکرد یا خواستهی او را چنان که متوقع بود برآورده نمیساخت.
همایون کاتوزیان درباره انگیزه شاعران در هجوسرایی مینویسد «هجو و هزل کلاسیک معمولا یا برای انتقام جویی شخصی بود یا برای گرفتن انتقام شاه یا امیری از دشمنش، یا برای این که صاحب مالی به شاعری پول نداده بود یا برای تهدید کردن صاحب مالی که اگر پول ندهد بدگویی و هرزهدرآیی بر ضد او ادامه خواهد داشت».
انوری آی انوری…
انوری ابیوردی، شاعر و قصیده سرای مشهور ایرانی (سده ششم هجری) تقریبا برای هر خواستهای، از طلب شراب و لباس گرفته تا درخواست علوفه برای یابو و ارزن برای مرغ شعری میسرود (اساتید محترم ادبیات توجه فرمایند در اینجا منظور از “مرغ” نه پدیده الهی و عرفونی بلکه موجودی تخمگذار و قُدقُدگوست). شاعرانی مثل انوری معمولا کسی را مدح میگفتند و برای آن خواستهای را مطرح میکردند. اگر درخواستشان اجابت نمیشد طرف را هجو و مسخره میکردند و به این ترتیب از هجو سلاح مخوفی میساختند که میشد سایر برخورداران را تهدید کرد. خود انوری این روال را چنین به نظم درآورده است:
سه شعر رسم بود شاعران طامع را
یکى «مدیح» و دگر «قطعه تقاضا»یى
اگر بداد، سوم «شکر»، وَر نداد، «هجا»
از این سه، من دو بگفتم، دگر چه فرمایى؟
سوزنی سمرقندی (نیمه نخست سده ششم هجری) شاعری همعصر انوری است که هر چند هم به جد شعر سروده و هم به هجو و هزل اما «نخستین» شاعر ایرانی است که شهرت وی بیشتر به خاطر سرودههای هجوآمیز و هزلیاتش است و نه آثار جدیاش. آثارش هر چند از حیث ادبی محکم و قوی هستند اما از لحاظ محتوایی بیشتر به هجو کسانی که نیازهای او را برآورده نکردهاند، توصیفات جنسی و هجو رقیبان و مخالفان اختصاص یافته.
محمود کشور گشا و هجا
البته سطح ادبی و خواستههای شاعران بسیار متفاوت بود و مثلا چشمداشت شاعر حماسه سرای بلندنظری همچون سعدی تفاوت فاحشی با شاعری چون انوری داشت. پس از آنکه فردوسی دسترنج سیسالهاش «شاهنامه» را به محمود غزنوی تقدیم کرد و به دربار او فرستاد، سلطان غزنوی به وعده یا وظیفهی خود عمل نکرد و صله یا دستمزدی که برای فردوسی فرستاد بسیار کمتر از انتظار او بود. به این ترتیب بین او و سلطان اختلاف افتاد، فردوسی هجویهای علیه او سرود و از دیار خود متواری شد. حسن جوادی به نقل از نظامی عروضی مینویسد که آن هجویه بنا به درخواست سپهبد شهریار از آل باوند که بر طبرستان حکومت میکرد و فردوسی به او پناه برده بود از بیم خشم سلطان محمود «مندرس گشت». چند بیتی از آن هجویه به جا مانده که همگی بر تحقیر محمودِ کشورگشا استوار است (با محمود کشورگشاد که تقریبا هزار سال بعد ظاهر شد و نیازی به تحقیر ندارد اشتباه نشود) و با این بیت تهدیدآمیز پایان مییابد:
که شاعر چو رنجد بگوید هجا هجا تا قیامت بماند بجا
آن حرفها…
البته باید توجه داشت که غلبهی هجاگویی تا پیش از دوران مشروطه با سبک سوزنی و انوری بود نه فردوسی. صدها شاعر و هجوسرای کمآوازهتر ملی و محلی را باید به جزو هجاگویانی به شمار آورد که با انگیزهها و اهدافی مشابه با سوزنی صاحب نعمتان را هجو میکردهاند و از این راه نانی میخوردهاند. البته گاهی هم جان و چیزهایی دیگر در این راه میدادهاند.
اما نه طنز و شوخطبعی در ادبیات کلاسیک ایران محدود به هجو بوده و نه تمام هجوها علیه صاحبنعمتان و در رابطه با چشمداشت از ایشان بوده. وقتی هزاران بیت در دیوان شاعران ما وجود دارد که فقط در وصف آلت تناسلی خود سرودهاند، این به آن معنی است که ادبیات ما غنیتر از این حرفهاست.
در یادداشتهای بعدی به آن حرفها خواهیم پرداخت.
منابع
حسن جوادی، تاریخ طنز در ادبیات فارسی، تهران، انتشارات کاروان، چاپ اول ۱۳۸۴،
محمدعلی همایون کاتوزیان، طنز و تندزبانی در ادبیات مشروطه، ایراننامه، شماره ۳-۴، ۲۰۰۶. صص ۲۶۷ – ۲۸۲
دیوان هزلیات سوزنی (لینک دانلود مستقیم)
دیوان اشعار طنز و هزل انوری ابیوردی (لینک دانلود مستقیم)
* بخش نخست از سلسله یادداشتهای “خنده و فراموشی ایرانی” را در این آدرس میتوانید مطالعه کنید.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.