نادرپور بخش دوم
.
درحاشیه بگویم که:
آن دوران، سالهای پس از جنگ جهانی دوم بود و تجربهء شاعران غرب، به خصوص شاعران فرانسوی در بیان عواطف و اندیشههای اجتماعی و سیاسی با ظهور سوررئالیسم و دادائیسم و شعر مقاومت فرانسه و اروپا (یونان، اسپانیا). انقلابی در ادبیات و شعر مدرن رخ داده بود که جنبش چپ جهانی و روشنفکران وابسته به جنبش کمونیستی و سوسیال دموکراسی و رادیکال دموکراتهای صلح طلب و ضد فاشیست در آن سالها مدافع و مروج آن در جهان بودند.
ازین رو شعبهای بسیار مهم و نسبتاً جهانگیر به نام شعر مقاومت و شعر متعهد و شعر در خدمت جنبش صلح ایجاد شده بود که نه تنها شاعران اروپا، بلکه شاعران مشرقی و از آن جمله شاعران ایران را نیز متأثر ساخته بود. حتی کلاسیک ترین سخنسرای معاصر ما یعنی بهار نیز زیر تأثیر این جنبش بود و قصیدهء مشهور جغد جنگ به خوبی بیانگر این تأثیرپذیری اوست.
میدانیم که خواندن و نیز ترجمۀ آثار شاعرانی مثل الوار، آراگون، لورکا، مایاکوفسکی، ریتسوس، رنه شار، ناظم حکمت و دیگران باب روز بود و برخی از شاعران «آوانگارد» ایران همچون شاملو، تأثیرپذیری شدید خود را از اشعار کسانی چون لورکا و مایاکوفسکی و آراگون پنهان نمیکردند و آنچه پنهان شده بود نیز سرانجام برملاشد.
ازین حاشیه که بگذریم، در میان شاعران مکتب سخن (توللی ، مشیری، شیبانی، زهری، شاهرودی، گلچین گیلانی و…)، نادرپور چهرهء برجسته و شاخص شعر نیمایی ست که با چشم اندازها و افقهای تازهای که شعر اروپا به روی شاعران کشورهای غیر اروپایی گشوده بود، آشناست و با تکیه بر این آشنایی و شناخت آرام و پیوسته، تجربهء شاعری خود را پی میگیرد و در مسیر خود از پشتوانهء سرشار شعر کهن و فرهنگ ایران غافل نیست زیرا هم در بهره جویی و در الهام از فرم و زبان و وزن و موسیقی شعر کلاسیک، پیگیری آگاهانه توأم با خلاقیت از خود نشان میدهد و هم درو ن مایۀ شعر دری و میراث ادبی و تاریخی و اساطیر ایران الهام بخش او و یکی از مهمترین سرچشمههای غنای فکری و معنوی اوست.
با این وجود شعر وی از مضمونی نو برخوردار است و تصاویر و تعابیر و فضا و زبان شعرش کاملا نو و خاص خود اوست و در این باره سخن خواهیم گفت:
گفتیم که شعر نادرپور در عین حال که نو و به اصطلاح «اوریژینال» و متأثر از شعر اروپا است، ریشه در شعر کهن فارسی دارد.
این پیوند در دو بعد مختلف یعنی:
ــ در بعد ساختمان، فرم و زبان شعر و ۱
ـ در بعد مضمون و اندیشه در شعر نادرپور بروز و ظهور مییابند. ۲
اـ فرم ـ ساختمان و زبان شعر نادرپور
پیش ازین توضیح دادهایم که شعر نادرپور در دوشکل چارپاره یا با تکیه بر عروض نیمایی پدید آمده است ، که البته گاه به گاه در دفترهای وی بافرم غزل و قطعه و مثنوی نیز روبرو میشویم.
غزلهای نادرپور اگرچه محدودند، بیانگر عواطف و کششهای ذوقی او و روحیهء تغزل گرای ویاند.
از زبان روان و سختهای برخوردار و یادآور غزلهای کلاسیکاند. در این زمینه ذوق آزمایی نادرپور کاملا موفق است، اما قصد ندارد که شاعر غزلسرا شود، هرچند یکی دوبار به اقتفای غزلسرای چیره دست و لطیف طبع معاصر یعنی سایه، غزل میسراید.
(دوستی نادرپور و ابتهاج در چندین مورد در دفترهای شعر وی نشان داده شده است.
نادرپور چندین غزل به اقتفای دوستش سایه نوشته و حتی یک مثنوی در دیوان اوست که سرایش آن با همکاری و اشتراک سایه انجام یافته است.)
همچنین چند قطعه و مثنوی در دفترهای اوست که هم به توانایی وی در فرمهای کلاسیک شهادت میدهند و هم بازتاب عواطف و اندیشههای شاعرند و هم تأثیر زبان شاعرانه و تصاویر خاص شاعر در آنها تشخص شعر نادرپور را عرضه میدارد.
اما زبان شاخص شعر نادرپور درچارپارههای او شکل گرفته است و همانطور که پیش ازین اشاره کردهام، فرم چارپاره، لابراتوار و کارگاه تجربهء شعری او بوده است.
زیرا در کتابهای نخستین او به جز موارد نادر به فرم دیگری جز چارپارههای به هم پیوسته برخورد نمیکنیم.
وزن در شعر نادرپور
غالب این چارپارهها از استحکام زبان شعری برخوردارند و آنچه بیش از همه توجه را جلب میکند، وزنهایی ست که نادرپور برگزیده یا چارپارهها را بر بنیاد وزنهایی نهاده که غالباً مقطع، آهنگین، مطنطن و در عین حال بسیاری از آنها کم یاب و مهجورند و در شعر پیشینیان کمتر به کار برده شدهاند.
بنا بر این وزن در شعر او از اهمیت فراوان برخوردار است و به تبع آن موسیقی برخاسته از طنین و آهنگ اوزان بسیار مورد توجه اوست.
این وزنهای نادر طنین شعر او را به شعر مکتب خراسانی نزدیک میکند.
به نمونههایی از وزنهای بکار رفته در چارپارههای وی اشاره میکنم تا به توضیحات بیشتر نیازی نباشد.
از کتاب «دختر جام»
افسوس،ای که بار سفر بستی
کی میتوانم از تو خبر گیرم
گفتی به من که باز نخواهی گشت
اما چگونه دل ز تو برگیرم
که بر این وزن نهاده شده
مفعول ُ فاعلات ُ مفاعیلُن
و این وزن چندان در میان شاعران رایج نیست.
یا این شعر که به حسن هنرمندی تقدیم شده :
گر بایدم گشود دری را
وقت است و صبر بیشترم نیست
خواهم رها کنم قفسم را
بدبخت من که بال و پرم نیست
این شعر بر وزن «مفعول ُ فاعلات ُ مفاعیل» بنا نهاده شده و موسیقی طنین وزن مشهود است.
یا این چارپاره که دزد آتش نام دارد و اشاره به اسطورهء پرومته است.
پای به زنجیر بسته، زخمی پیرم
کاینهمه درد مرا امید دوا نیست
مرحم زخمم که چون شکاف درخت است
جز مس ِ جوشان ِ آفتاب خدا نیست
وزن این شعر مبتنی ست بر
«مفتعلن فاعلات ُ مفتعلن فاع» که وزنی ست مهجور
(در بند اول همین چارپاره دو تصویر شگفت انگیز ویژهء شعر نادرپور هست که در جای خود، یعنی در مبحث تصویر سازیهای شعر نادرپور باید از آن سخن گفت.)
وزنهایی ازین گونه فراوانند و فرصت کافی نیس بتوان بیش ازین نمونه آورد. به دو نمونۀ دیگر اکتفا کنیم:
چرا ز کوزهء ماه امشب
نمیبرون نتراویده ست
چرا نگاه خدا دیگر
درین خرابه نکاویدهست
که بر اسالس «مفاعلن فعلاتُن فع» بنا شده است
یا این چارپاره
آسمان بیماه بود آن شب
بغض باران در گلویش بود
ناودان با خویش نجوا داشت
کوچه گرم گفتگویش بود
که بر وزن «فاعلاتن فاعلاتن فاع» است.
میبینیم که تنوع آگاهانه در انتخاب وزن چارپارهها موجود است. این ویژگی، یعنی این انتخاب وزنهای مطنطن و نادر به چارپارهها محدود نیستند و همین توجه و دقت در انتخاب وزنها و بحور نادر و مهجور در شعرهای آزاد و متکی به عروض نیمایی نادرپور نیز دیده میشود.
نمونهای از کتاب زمین و زمان که از سرودههای اخیر اوست و در آمریکا به چاپ رسیده.
یک روز در فروغ سحرگاه باختر
در گوشهء بهشت فراخ زمینیان
ابلیس بر درخت کهن تکیه داده بود
وزپشت شاخههای گناه آفرین سیب
راه نظر به جانب خاور گشاده بود
سفر دخول، زمین و زمان
وزن این شعر بر بنیاد مفعول ُ فاعلات ُ مفاعیل ُ فاعلن نهاده شد ه که وزنی ست بسیار وزین.
سرایش شعر بر بنیاد وزنهای سنگین و مهجور همواره مایهء مباهات شاعران طراز اول بوده است و گهگاه این مباهات خود را هم ابراز میکردهاند. برای نمونه، ناصر خسرو که خود یکی از خداوندگاران سخن فارسی ست و استاد بزرگ سرایش بر بنیاد وزنهای پرطنین و مهجور است، به قصیدهای که در این وزن سروده، سخت مغرور است و ضمن آن به هنرنمایی خود درکاربرد وزنهای وزین اشاره می کند:
شاید که حال و کار دگرسان کنم
هرچ آن به است، قصد سوی آن کنم
در باغ و راغ دفتر و دیوان خویش
ازنثر و نظم، سنبل و ریحان کنم
قصری کنم قصیدهء خود را درو
از بیت هاش گلشن و ایوان کنم
بر درگهش ز نادره بحر عروض
یکّی امین ِ دانا دربان کنم
مفعولُ فاعلات ُ مفاعیلُ فع
بنیاد این مبارک بنیان کنم
نمونهای دیگر از وزنهای نادر در شعرهای آزاد نیمایی نادرپور، وزن سنگینی ست که در شعری به نام قلب بالدار به کار برده است.
این شعر به احمد رضا احمدی تقدیم شده.
سایهء یک قلب بالدار مفتعلن فاعلن فعول
در شب مهتابی بهار
زمین را فراگرفت مفاعیل ُ فاعلن
تیرگی افتاد روی موی درختان مفتعلن فاعلات ِ مفتعلن فاع
میبینیم که وزنها مطنطناند و زبان شعر را به طور طبیعی، به استحکام زبانی و قدرت بیان شعر سبک خراسانی و شعر دوران بازگشت ادبی نزدیک میکنند و نشان میدهند که نادرپور
اولا آمُخته و پروردهء زبان کلاسیک است و دوم اینکه آگاهانه و با دانش کامل، زبان شعر سبک خراسانی و توانمندی موسیقی ساز اوزان مهجور و بکر و کم یاب شعر کلاسیک را پشتوانهء تجربهء زبانی و موزیکال شعر مدرن خویش (چه در چارپارهها و چه در شعرهای آزاد نیمایی) قرار میدهد
ذکر یک نکتۀ دیگر نیز دربارهء وزن در شعرنادرپور مهم است و آن اینکه علاوه بر آنکه وزنهای مهجور و کمیاب، عرصه و میدان زبان آوری در شعر را برای شاعر فراهم میکنند، سازندهء موسیقیاند و همچنانکه خود نادرپور در مقدمهء کتاب زمین و زمان میگوید: «مهم این است که شاعر غربت نشین قابلیت انتقال درونمایهء شعرش را به همزبانانش داشته باشد و مهمتر آنکه مجموع آن شعر، چنان در خاطر هموطنان شاعر جای گیرد که به اسانی فراموشی نپذیرد و یکچند همدم صمیمی لحظات عمر آنان گردد» و نادرپور برای سرودن چنین شعری عنصر وزن را ضروری شعر میداند زیرا وزن به دلیل موسیقی و طنینی که به طور طبیعی با خود دارد در حافظۀ خواننده و شنونده جایگیر میشود و شعر شاعر را در یاد خواننده و شنونده ثبت میکند..
به هر حال، با اشاره به موضوع وزن و ارائۀ نمونههایی از شعرهای مطنطن وی، خواه و ناخواه فرصتی پیش آمد تا زبان سخته و پروردهء شعرنادرپور (که زنگ و رنگ شعر کلاسیک، البته با مضمون و محتوا و بار معنایی نو دارند) نیز تا حدودی خود را نشان دهند. ازین رو گسترش و تفصیل بحث زبان شعری نادرپور، بیشتر از این در اینجا میسر نیست.
اما به نظرم میرسد که مقایسۀ یکی از شعرهای نادرپور با شعر معروفی از اخوان ثالت روشنگر این نکته است که شعر وی نیز به لحاظ زبان و شیوهء بیان و نیز به لحاظ روشنی و استحکام و بلاغت برخوردار از میراث شعر سبک خراسانی و در تغزلهایش برخوردار از سبک عراقی ست. این دو شعر اخوان و نادرپور هردو از مضمون مشابهی برخوردارند و شعر نادرپور از لحظ زمان سرایش بر شعر اخوان تقدم دارد.
در سال ۱۳۴۹ نادرپور تخت جمشید رادیده و شعری سروده است که در آن شاعر به زبان و روش و لحن پر طنین سبک خراسانی بر ویرانههای تمدن کهن اشک افسوس و حسرت میبارد و مهدی اخوان ثالث نیز در سال ۵۲ یا ۵۳ یعنی حدود سه سال بعد، شوش را دیده است و همان تألم و تأثر درشعر او تبلور یافته است.
شنیدن گوشههایی از نخستین بندهای شعر این دوشاعر که عوالم شعری و نگاه و دیدشان چندان شباهتی با یکدیگر ندارد، اما هنگامی که همچون شاعران کلاسیک فارسی بر ربع و اطلال و دمن میگریند، زنگ کلامشان شبیه به یکدیگر است و نشان میدهد که هردو از یک سرچشمۀ زبانی و فرهنگ شعری نوشیدهاند. میدانیم که در میان شاعران نیمایی، اخوان به داشتن زبانسبک خراسانی شهره و از پیران این دیر محسوب است.
باری نادرپور در سال ۱۳۴۹ شعر «شهمات» را پس از دیدار ویرانههای تخت جمشید سروده و شعر خود را به این بیت از قصیده ء معروف «ایوان مدائن» خاقانی زینت داده است:
از اسب پیاده شو، بر نطع زمین رخ نه
زیر پی پیلش بین، شهمات شده نعمان
نادرپورمی سراید:
بنگر این بیغوله را از دور
طاقهایش ریخته، دروازههایش رو به ویرانی
پایههایش آیههایی از پریشانی
وصف آبادانیاش در داستانهای کهن مسطور
قصهء ویرانیاش مشهور
مار در او هست اما گنج؟
خانههای روشن و تاریک او چون عرصهء شطرنج !
و اخوان بعد از وی پس از دیدن شوش، سروده است:
شوش را دیدم
این ابرشهر این فراز فاخر، این گلمیخ
این فسیل ِ فخر فرسوده
این دژ ویرانهء تاریخ
تخت جمشید دوم، بام بلند آریایی شهر
این غرور و مرگ راتسخر زنان در قعر آئینه
الی آخر…
ازین مقایسه به روشنی میتوان دید که شعر نادرپور، علاوه بر آنکه بر همان میراث زبانی و شعری متکی ست که شعر اخوان، از همان حس عمیق وطن پرستی نیز الهام گرفته که در شعرهای اخوان بروز و نمود برجستهای دارد.
اخوان خود این احساس عمیق میهندوستی و حسرتاز شکوه وشوکت پایمال شدهء دیرین میهن را در بیت زیر «مرثیه گویی بر وطن مردهء خویش» نامیده است.
گویند که اُمید و چه نومید، ندانند
من مرثیه گوی وطن مردهء خویشم
به هرحال زبان شعر نادرپور نیز بر زبان شعر سبک خراسانی * تکیه دارد، اما عناصر دیگری که خاص اوست، و از روحیه و طبع و نگاه ویژهء او (برخاسته از آشنایی با شعر اروپا و…) برمی خیزد، شعر نادرپور را صبغه و چاشنی دیگری داده است که خاص اوست.
یکی از مهمترین این عناصر، حضور و وفور تصویر و تصویرسازیها در شعر وی است. تصویر سازیها یی که چون پردهء حریر مه آلودی، روشنی و صراحت زبان سبک خراسانی را در شعر او پوشانیدهاند.
تصویر در شعر نادرپور
تصویر یا به قولی صور خیال همواره در شعر شاعران از اهمیت فراوان برخوردار بوده است
در شعر کلاسیک فارسی، از بدو پیدایش آن، یعنی در شعر شاعرانی همچون رودکی سمرقندی، کسایی مروزی، شهید بلخی تا منوچهری و فرخی و بسیاران دیگر به وفور وجود داشته وعوالم خیالی شاعران را رنگ امیزی میکرده و در توصیفهای گوناگون طبیعت و محیط پیرامون و نیز در بیان حالات درونی و روحیات و تصورات ذهنی شاعر به کمک او میآمده و به ابزار بیان شاعرانهء وی بدل میشدهاند.
از شاعران بسیار کهن بگیرید تا برسید به حافظ، نمونههای فراوانی از تصویرپردازی میتوان آورد.
البته میباید یاداوری کرد که در متون مربوط به نقدالشعر گذشتگان و دستورزبان شعر و فوت و فن صناعات شاعری، اصطلاح «تصویر» یا «تصویر سازی» به شکلی در نقد شعر دوران جدید به کار میرود، کاربردی نداشت و تصویر یا صور خیال در شعر شاعران حاصل مجموعهای از ظریفکاریهای های زبانی بودند و از کابرد برخی فنون و ترفندهای بیان شعری ایجاد میشدند، که در نقد شعر قدما به آنها تشبیه یا استعاره و کنایه یا مجاز میگفتند.
پیداست که مجموعهای از این استعارات و کنایات و تشبیهها ضمن یک فضا سازی شعری که معمولا در یک بیت اتفاق میافتاد، بیان تصویری یک شعر را میساختند.
مزرع
سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشتهء خویش آمد هنگام درو
مصرع اول خود یک تابلو یا یک تصویر است که از کنار هم قرار گرفتن دو تشبیه یعنی مزرع سبز فلک و داس مه نو ایجاد شده است.
این گونه تصویرسازیها در شعر قدما به وفور یافت میشد و اصولا یکی از عناصر مهم خیال آفرینی و آفرینش شاعرانه در همهء زبانها و رایج در همه شعرهای جهان است.
اما تصویر شاعرانه در مفهوم مدرن آن حاصل دوران مدرن و به خصوص آنچه که بر شاعران مدرن ما تأثیر نهاده بیش از همه متأثر از شعر مدرن اروپا خصوصا در شعر پایه ریزان شعر مدرن فرانسع، به ویژه سمبلیستهایی همچون بودلر و مالارمه و رمبو و نیز متأثر از جنبش هنری ـ ادبی سوررئالیسم در غرب، خاصه در فرانسه است.
شاعران مدرن اروپاییی تصویر سازی در شعر را با نگاه دیگری مینگریستندو بعد تازهای به آن بخشیده بودند.
از آنجا که تصویر یکی از ابعاد نیرو بخش و فضا آفرین و رنگ آمیز شعرنادرپور است، به ناگزیر شعر نادرپور تصاویر خود را از زندگی و ابعاد گوناگون حیات فردی و اجتماعی شاعر بر میگزیند.
در این میان، طبیعت یکی از سرچشمهها و شاید سرچشمهء اصلی تصویرهای شعر نادرپور است.
طبیعت در فضای تصویری شعر او از کوه و دره و دشت و جنگل و باغ و گیاه و گل و درخت و برگ و ریشه و بهار و زمستان و یخ و آفتاب گرفته تا اعماق دریاها و مردابها و ماهیان و زندگی آنان در تالاب هاب ساکن یا در میان خیزابههای دریاها و ژرفای اقیانوسها را شامل میشود.
آسمان و سپهر و رعد و باران و ماه و خورشید و کهکشان و ستاره و شفق و فلق و سیاهی و کبودی و سایه و لرزش و وزش و شیههء اسب و صدای کبوترو پرنده و حشره و نیزار و انواع گوناگون عناصر طبیعت در شعر وی حضوری پیوسته دارند و تصویرهای رنگارنگ و خیال انگیز را در شعر وی جان میدهند و تسلسل تابلوهای رنگین یا تیره یا فسفرین یا محو و کدر و خاکسترگون (بسته به فضایی که شاعر میسازد و حسی که به واسطهء آن انتقال میدهد) به گونهای که خواننده یا شنونده شعرنادرپور گویی از دالانهای رنگین و تاریک و روشنی عبورداده میشود و تابلوها و تصاویر گوناگون از برابر ذهن وچشم ضمیر وی میگذرند.
این گونه نقشپردازی، زبان شعر وی را بسیار غنی کرده است، زیرا جریان سیال خیال و زبان نقشپرداز شاعر، راه را بر ورود بسیاری واژگان بازگشوده و آنها را به فضای شعری او آورده و ازین طریق به تارو پود و به بافت شعری او بدل کرده است.
تعابیر تازه ف کنار هم نهادن وترکیبهای نو و کنایات و استعارات او چندان گونه گون و متنوعاند و همهء آنها آنچنان در یک الشیمی و ترکیب شاعرانه و همراه با موسیقی کلام و درآمیخته با وزن و ریتم ترکیب یافته و به فضا و بافت زبانی شعر وی بدل شدهاند که خواننده در برابر شعر نادرپور، تشخص و ویژگی کلام و حضور خود وی را احساس میکند و بیآنکه امضاء نادرپور را دیده باشد، شعر او را بازمی شناسد.
میتوان نمونههای فراوانی از تصویرسازیهای نادرپور آورد. میتوان دیوان او را برابر نهاد و ساعتها قطار بیتوقف تصویرهای شاعرانه او را از نظر گذراند.
از آنجا که فرصت ما کوتاه است، بد نیست بیان که به اصل کتاب یا به شعری اشاره کنیم، از برخی تصاویر یا عناصر تصویر ساز شعر او نمونههایی بیاوریم:
دریای پیر، ماهی خونین آفتاب، کندوی آفتاب، زنبور نور، سبزههای آسمان ف کف بین باد، شال زرد خزان، زاغان شامگاه، گوشوار نقرهای ماه، مرغابیان شب، سرختر تز پنجهء اردک، نیمتاج گیسو، شانهء پوپکها، عکس برگهای بهاری در آبهای راکد پاییز، باران عاشقانهء شب. چون مهرههای جامد تسبیح، در لابلای پنجه فشردن. طبل زدن قارچ سبکبال، زیر چتر تاج کهنسال، زاغ سیاهپوش، تصویرباژگونهء غاز سپید، در دوربین آب، آنجا گل انار شیپور سرخ میزد در گوش افتاب و بر شاخهء لبان تو مرغان بوسهها
[تا چون به شوق دیدن من بال و پر زنند
بر شاخهء لبان تو مرغان بوسهها]
بوسه خورشید، زخم شکاف درخت، مس جوشان آفتاب خدا و صدها و هزاران
نمونه از تصویرها و تشبیات و مجازهای شگفتی آور و خیال آفرین که سراسر دیوان نادرپور از آن سرشار است.
اینک به چند نمونه از ابیات رنگین و مصور نادرپور توجه شود :
کندوی آفتاب به پهلو فتاده بود
زنبورهای نور ز گردش گریخته
این شعر را برای دختر کوچکش پوپک سروده است
هنگام خواندن این شعر، بد نیست که به وزن و موسیقی نیز توجه شود
بر پنجه هاب کوچک بیناخن تو
هر بوسهء من قطرهء سیماب میشد
ـــــــ
برقی دمید و تیشهء خونین خویش را
بر فرق شب نواخت
طاق بلند شیشهای اسمان شکست
ـــــــ
ای مرمرین ستونها
ای گردبادها
شمع بلند قامت پیچان خویش را
در زیر طاق پر ترک ِ آسمان زنید
ـــــــ
این عنکبوت زرد که خورشید نام اوست
دیگر میان زاویهء برگهای تو
تاری ز روزهای طلایی نمیتند
مرغان برگهای تو در آتش خزان
یکباره سوختند و به پای تو ریختند
گنجشگهای در بدر از اشیان خویش
همراه باد و برگ به صحرا گریختند
ـــــــ
هرروز شامگاه
با گاری شکستهء خورشید میروم
از کوچههای عمر به سوی سرای مرگ
ــــ
خورشید تشنه لب
نوشید جام کوچک هر برگ سبز را
ــــ
باران صبح
کوزهء بیآب خاک را
پر کرده از شراب
ـــــ
و این تصاویر آنچنان فراوانند که شما هر صفحه از دیوان شاعر را که بگشایید با انواع گوناگون و رنگارنگ آنها روبرو میشوید.
آنچه با ید بر آن تأکید کرد آنست که تصویرهای شعر نادرپور و استعارات و مجازها و کنایهها و ترکیبات و همهء عناصر زبانی که در ترسیم تابلوها و تصویرهای شعرنادرپور نقش دارند، خواننده و شنوندهء شعر او را وارد فضایی ناشناخته و در بسیاری موارد غافلگیرکننده میکنند.
فضایی که خوانندهء فارسی زبان شعر، پیش ازاین، با آن الفتی نداشته و به آنها خو نگرفته و لذتی که از آنها میبرد، لذت ناشی از عادت و شنیدن واژه یا ترکیب یا استعارهء اشنا و دیدن تصویری مأنوس نیست، بلکه لذتی ست ناشی از شگفت زدگی و غافلگیری و نیز از آنرو که این تصویرها در ضمیر شنونده حسّی را بیدار میکنند و قلمرو تخیل و بازآفرینی عوالم خیال انگیز را در ذهن او گسترش میدهند.
و این نتیجهء کوشش شاعرانه و نقشپردازی زبان آورانه موزیکال نادرپور است که فضاهای جدیدی میآفریند که در بسیاری موارد غافلگیر کننده است و کارکرد و نقش عمدهای در آشنایی زدایی دارد و فضایی شاعرانهای میآفریند که بدیع است و تشخص زبانی و فکری شعر پر موسیقی وخیال آفرین نادرپور را به خواننده و شنوندۀ شعر او عرضه میکند.
نکتهء دیگری که در تصویرسازیهای نادرپور اهمیت فراوان دارد آن است که در بسیاری موارد، تصویرسازیهای او از تصویر به تمثیل میگرایند و به خشتها و آجرهای ساختمان سمبلیک شعر او بدل میشوند و این البته، ابعاد معنایی شعر را تقویت میکند و فضایی راز آگین و رمزآلود ی در شعر او ایجاد میکند که در برخی موارد حاوی عنصر ابهام و ایهاماند و عامل تخییل و وسعت دامنهء معنوی شعرند و برخی تصاویر را ابعاد معنوی گسترده تری میبخشند و شعر را نیازمند به تفسیر میکنند.
در این گونه موارد، تصویرهایی که پی در پی میآیند، ساختمان سمبلیک شعر نادرپور را پی میریزند.
پیش ازین اشاره کردهایم که شاعران سمبلیست فرانسوی و اصولا جنبش شعر سمبولیستی اروپا، به هنگام جوانی، مورد توجه نادرپور بود.
توضیح این نکته نیازمند ارائهء مثالی از میان شعرهای اوست:
البته در این مورد نیز مثالهای گوناگون میتوان آورد، اما من به نمونهء زیر اکتفا میکنم:
میدانیم که تشبیه عمر آدمی به جوی آب روانی که گذرنده و درحال عبور است، تشبیهی ست مأنوس که در شعر فارسی نزد خیام و حافظ دیده ایمو این بیت حافظ چنان مشهور است که نیازی به یادآوری هم ندارد:
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
امانادپور در شعر زمین و زمان (که آن را به تورج فرازمند اهدا کرده، و در کتابی به همبن نام دآمریکا به چاپ رسیده)، ازین تشبیه گذران عمر به جوی آب، تمثیلی چند بُعد ی میآفریند که از طریق آن، کودکی و جوانی شاعر به جویبار روان و روشن و پاک روستای او تشبیه میشود که در آن عکس کبوتر از لابلای پنجههای حنا بستهء چنار بر آب می افتد و حتی در روزهای تیرهء بیباران، تصویر گیسوان پریشان ابر برآن پیداست.
مثل بال ِ زبر گل در قطرۀ شبنم شفاف. اما این آب روان که همان «زمان» است، اینک در دوران پیری در جوی محکم و سیمانی، چون برق و باد میگذرد.
آن جویبار زلال روستای کودکی ، با سنگ ریزههای رنگارنگ، راز و نیازی داشت و طرحی دلربا همچون فرش میآفرید. با پونههای وحشی و ریشههای پیر، آرام و ملایم می آمیخت و نرم و روان، به جوی بزرگ دهکدهء زادگاه، گویی جوی زمان بود که راه به آینده میگشود و به گلشن ِ بهشت میرفت.
اما این جوی سرد و خشن و سیمابی با این گذار سریع آب ناروشن، از لابلای تودهء سنگ و گیاه عبور نمیکند و به یادآوری هیچ خاطرهای تمایل ندارد. پشت ریشه توقف نمیکند و گویی مسیر دوزخ را میپیماید.
در اینجا، اینجا هم «زمان» است و هم «مکان». هم غربت شاعر است (مکان) و هم پیری شاعر است (زمان) و زمان در اینجا از خاطره بیزار و بیگانه است.
میبینیم که چگونه تصویر جوی گذرندهئ عمر، (یعنی زمان) در این شعرنادرپور ابعادچندگانه یافته است و جوی در شعر او چگونه به تمثیلی چندبعدی بدل شده است، به طوری که هم کودکی و جوانی و زادگاه زیبای شاعر را بیان میدارد و هم به نمادی از پیری و غربتگاه و شامگاه شاعر تبدیل میشود. (ص۱۱۲ )
و البته پایان تلخ و رو به نومیدی او نیز بیانگر کیفیت احوال شاعر غربت زدهای ست که هم در اندوه وطن گم شدهء خویش است و هم از رسیدن زمان در مکانی که او خود را در آنجا بیگانه مییابد، شکایت دارد و این نکته در بسیاری از شعرهای اخیر نادرپور دیده میشود و فضای شعر او را تسخیر کرده است.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.