مطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.
روانشناسی بنیادگرایی چرا بنیادگرا از اندیشههای تازه متنفر است؟
نویسنده: نوید دانش پویان
«از انتشار این مقاله در وبلاگها، وبسایتها و سایر رسانههای شما با ذکر منبع استقبال میکنم»
جهان بشری در روند پیشرفت و تکامل خود با مانعی بسیار جدی روبروست که بنیادگرایی نامگرفته است. بنیادگرایان بزرگترین ترمز رهایی از دنیای فقر، جهل، بردگی و عقبماندگی هستند. خاورمیانه که گاهواره تمدن بوده است اکنون به بهشت بنیادگرایی مبدل شده است. بنیادگرایان در قدرت، اپوزسیون و خارج از این دو گروه، همگی نقش پاسبان ساختارهای پوسیده دنیای کهنه را ایفا میکنند. تا زمانی که بنیادگرایی عرصههای فرهنگ، سیاست، اقتصاد و اجتماع را در انحصار خود داشته باشد، وداع با گذشته و بنیاد نهادن دنیایی انسانیتر، پیشرفته، آزاد و برابر در حد رؤیایی تعبیر ناشدنی باقی خواهد ماند. مهمترین جولانگاه بنیادگرایان عرصه فرهنگ جامعه است. اگر در این میدان شکست بخورند، زدودن آنها از اقتصاد، اجتماع و سیاست بسیار آسان میشود. پیششرط موفقیت در هر مبارزهای این است که ماهیت رقیب و نقاط قدرت و ضعف او را بهخوبی شناسایی کنیم. این گفتار در حد باز کردن صورتمسئله است. امیدوارم اهل اندیشه و خرد آن را به شیوههای مختلف گسترش دهند که از پس نظریههای اندیشمندان تئوری شکست بنیادگرایی زاده و وارد عرصه کردار شود. که بدون تئوری انقلابی عمل انقلابی محکوم به شکست است. **************** یادگیری یک فرایند است به این صورت که اطلاعات و دادهها (data) وارد مغز میشوند. این دادهها یا تصویر هستند یا با استفاده از مکانیسمهایی همچون قانون تداعی معانی** مورد پردازش (Processing) قرار میگیرند و به یک تصویر ذهنی تبدیل میشوند در ادامه آن مفهوم ذهنی کامل شکل میگیرد.
این فرایند شناختی (Cognitive Process)*** در خصوص مفاهیم و موضوعات نوین زندگی برای هرکسی که اصولگرا باشد، در حد محالات است.
در اینجا دو علت که منشأ این معلولیت هستند را موردبررسی قرار میدهیم:
الف- محدودیت و ممنوعیت یادگیری فراتر از چارچوبهای اعلامشده برای چنین انسانی خواندن و یادگیری خارج از متون و اصول اعلامشده مذهب و یا ایدئولوژیاش ممنوع است؛ اگر مطلبی خارج از منظومه فکریاش را مطالعه کند، با دید معرفتی (شناختی) مطالعه نمیکند بلکه با دید ایدئولوژیکی مطالعه میکند تا به هر شیوهای که بتواند آن را رد و باطل کند.
حتی اگر لازم باشد به انواع روشهای سفسطه مانند معنی کردن نادرست، تفسیر خلاف واقع متن، تخریب یا متهم کردن شخص گوینده و یا نویسنده مطلب متوسل میشود.
کسی که مطالب نو را مطالعه نمیکند، ازنظر ذهنی برای همیشه در همان زمانی خواهد زیست که برایش سرچشمه معرفت شده است.
به همین دلیل است زمانی که در خصوص علم فیزیک صحبت میشود، یک بهاصطلاح عالم بزرگ سلفی اینگونه جواب میدهد: (این اجماع امت رویش هست. شیخ اسلام ابن فلان … همچنین گفته است).
درحالیکه بحث در مورد علم خالص (pure science) است که هیچ ارتباطی با دانش فقهی ندارد؛ ولی او از چارچوب ابنها خارج نشده است؛ به همین دلیل است که تصویرهای ذهنیاش در همانجا گیرکرده و توان خارج شدن را ندارند.
زمانی که در مورد مفاهیم جدید زندگی بحث میکنی، او فقط از زاویه متون کهنه معانی را درک میکند. مثلاً زمانی که در مورد آزادی صحبت به میان میآید او فکر میکند که در خصوص آزاد کردن برده صحبت میکنی. (مثل کفاره یک گناه یا زکات؛ چون طبق شرع از هر چهل برده یکی بهعنوان زکات آزاد میشود؛ مانند گوسفند، گاو و…)
زمانی هم که در مورد دموکراسی یا حقوق بشر صحبت میکنی، به علت اینکه این چیزها را در متونی که به آن اعتقاد بیچونوچرا دارد، نشنیده است، میگوید: «اینها چون در متون و گفتههای علمای سلف نیامده است، بدعت است و هر بدعتی ضلالت (گمراهی) است و هر ضلالتی در آتش است»
ب- ناتوانی ساختاری در به تصویر کشیدن مفاهیم نو
نوعی از ناتوانی در ساختار مغز انسان بنیادگرا وجود دارد که توانایی به تصویر کشیدن مفاهیم نو را ندارد.
احتمالاً آن بخش از مغز که وظیفه پردازش و تصویرسازی ذهنی را بر عهده دارد به علت استفاده نکردن طولانی، ضعیف شده و یا کلاً ازکارافتاده باشد و دیگر این شخص توانایی تصویرسازی جدید را ازدستداده باشد؛ مانند یک نابینای مادرزاد.
شاید به همین دلیل است که میبینیم یک کشیش یا یک روحانی بنیادگرا در هشتادسالگی همانطور میاندیشد که در هیجده سالگی اندیشیده است. این ناتوانی در روزآمد شدن (update) مختص بنیادگرایان مذهبی نیست. بهطورکلی این قضیه در مورد تمامی کسانی که زندگی ذهنی خود را به چارچوب یک ایدئولوژی محدود و محصور کرده باشند، صدق میکند.
این ایدئولوژی ممکن است بنیادگرایی یهودی، مسلمان یا مسیحی باشد و یا از نوع احزاب ایدئولوژیکی مانند نژادپرستهای نازی و یا استالنیستهایی که از مکتب مارکسیسم یک مذهب ارتودوکس بیرون کشیدند، باشد.
به همین دلیل است که چنین انسانهایی صرفنظر از نوع ایدئولوژیشان توانایی درک و فهم مفاهیم نوین انسانی را ازدستداده و نمیتوانند جوری دیگر ببینند. سهراب سپهری میگوید: «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید» ولی مشکل این است که اینگونه انسانها ناتوان از شستن چشمهایشان و جور دیگر هستند.
منابع و توضیح واژگان:
* بنیادگرا (Fundamentalist)
بنیادگرایی بهطور جوهری به معنای محور قرار دادن مفاهیم حداکثری دین و یا یک ایدئولوژی در تمام شئون اندیشه و سبک زندگی است ….
بنیادگرایی یک پدیده تاریخی است که صفت بارز آن مقاومت بر سر اصول در قلب فرهنگ است، حتی درجایی که ممکن است فرهنگ بهظاهر تحت تأثیر دین پیروان آن فرهنگ باشد. این اصطلاح همچنین میتواند بهطور خاص به این باور شخص اطلاق میشود که فهم او از متون دین، علیرغم هر امر دیگر و ادعاهای دانشمندان در مورد تناقضات احتمالی، بدون اشتباه و در طول تاریخ همواره درست بوده است. در اندیشه بنیادگرایی این خطر وجود دارد که فرد بخواهد اندیشه خود را (چه دینی و چه غیردینی) به دیگران تحمیل کند. (سایت ویکیپدیا)
** تداعی گرایی به یک دسته از نظریههای روانشناختی اطلاق میشود که در آن فرایند یادگیری به عناصر وابسته به یکدیگر تبدیل میشوند. کردارها یا اندیشهها فقط به این سبب در ذهن و خاطر یا رفتار ما متجلی میشوند که در تجربههای پیشین ما با یکدیگر پیوندیافتهاند. روش بررسی افراد آدمی در قالب تداعیگرایی تحلیلی است. به این معنا که یادگیری در این شیوه به اجزاء تشکیلدهنده آن تبدیل میشود. درواقع تداعیگرایی نظریه اندریافت، چنانکه ملاحظه گردید، عناصر همخوان بهطورکلی روانی هستند که ساختهای روانی را تشکیل میدهند. نظریه ورزش روانی ذهن را جوهر و اساس یادگیری میشناسد، درصورتیکه نظریه اندریافت فقط آن را یک ساخت تلقی میکند. http://ceit.aut.ac.ir/~shiry/lecture/machine-learning/tutorial/Human%20learning/tadaie.htm
*** روانشناسی شناختی انسان را موجودی پردازش کننده اطلاعات و مسئله گشا تلقی میکند. این دیدگاه در پی تبیین رفتار از راه مطالعه شیوههایی است که شخص به اطلاعات موجود توجه میکند، آنها را تفسیر میکند، و به کار میبرد. روانشناسی شناختی (سایت ویکیپدیا)
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.