دلنوشته شماره پنجاه و شش
یادى از دو شیرزن مشهور به برکت وجودى شازده حسنعلى میرزاى شجاع السلطنه
شازده حسنعلى میرزاى شجاع السلطنه (ششمین پسر فتحعلیشاه قاجار) بعد از خواباندن شورشیان محلى خراسان از جمله قرایى ها ، با دختر سر دسته ایل قرایى ” اسحق خان قرایى ” به نام ” مرضیه خانوم قرایى ” ازدواج کرد. حوادث بعدى از جمله بى تابى بودن شازده حسنعلى میرزاى شجاع السلطنه جهت بازگشت به دارالسلطنه طهران و پس گرفتن مقام سابق اش ” حاکم تهران ” که توسط برادر تنى شازده عباس میرزاى نایب السلطنه به نام علیشاه ظل السلطان (دهمین پسر فتحعلیشاه قاجار) تسخیر شده و به عنوان حافظ منافع ولیعهد در محل دارالسلطنه طهران شناخته مى شود ، موجب آزردگى خاطر نو عروس ” مرضیه خانوم قرایى ” گردیده است تا اینکه روزى شازده حسنعلى میرزاى شجاع السلطنه از او درخواست فراهم اسباب سفر جهت بازگشت به طهران و تجدید دیدار با پدر تاجدارش ، فتحعلیشاه قاجار را کرده است. مرضیه خانوم قرایى از آنجایى که روحیه تند خویى همسر خویش ، شازده حسنعلى میرزاى شجاع السلطنه را به خوبى مى شناخت و تاب مقاومت در مقابل دستور شاهزادگى اش را نداشت و از سوى دیگر ، دل کندن از اعضاى خانواده اش ” قرایى ” برایش سخت ناگوار بود ، به فکر خودکشى افتاد. چنین صحنه تکان دهنده اى از چنین شیرزن را نویسنده خوش ذوق به نام دکتر مرضیه داوود پور که با خاندان ” قهرمان ” نوعى ارتباط دارد ، در کتاب خویش ” رؤیاهاى گمشده ” به زیبایى وصف کرد:
” مثل همان وقتی که قصه جدش قهرمان میرزا، فرزند شاهزاده شجاع السلطنه، ابن فتحعلی شاه قاجار را برای ما حکایت میکرد. قصه طفلی که در شکم مادر هم قهرمان بود چون علیرغم ضربهای که خورده بود زنده ماند تا سرسلسله دودمانی بزرگ شود.
مادر از این که پدر طفلش مرد جنگ و سیاست است نه مرد خانه، دلتنگ شد و خود را از پنجره اى به بیرون انداخت تا طفلش را از بین ببرد اما طفل مقاومت کرد و قهرمان لقب گرفت. قهرمان میرزا، حاصل پیوند دو ایل قرایی و قاجار،که شازده خانم فروغ، مؤسس مدرسهای قدیمی، مدیری با ابهت و با وقار، نوه اوست.”
سرانجام این زوج صاحب یگانه پسرى شدند. از آنجایى که شازده حسنعلى میرزاى شجاع السلطنه به داشتن صفت شخصیتى خویش از جمله شجاعت خیلى افتخار داشت و همسر جدیدشان نیز به ” شیر زن و فداکار ” شهرت داشت ، نام ” قهرمان ” را بر روى این نوزاد پسر گذاشتند. بدینوسیله این شازده ” قهرمان میرزا ” به عنوان نوه فتحعلیشاه قاجار و اسحق خان قرایى شناخته مى شود که غالبا او را با شازده قهرمان میرزا (پسر شازده عباس میرزاى نایب السلطنه و برادر تنى و کوچک محمد شاه غازى و شازده بهمن میرزا) اشتباه مى گرفتند لذا به گمنام هر چه بیشتر ماندن وى از دید مورخان قاجار خیلى کمک شده است هرچند خود شازده قهرمان میرزا بعدها که بزرگ شد ، اینگونه وضعیت ” گمنامى ” را خوش مى داشت و بلکه راه خویش را از پدر مشهور به جنگجویى و پنج برادر مشهورش با نامهاى مغولى جدا ساخته و همانند مادر شیر زن خویش ، زندگى آرامى و به دور از هرگونه استرس و ناراحتى و جابجایى مداوم را برگزیده و ضمن پرداختن به رسیدگى به امور ایل مادرش ” قرایى ” و کارهاى املاک کشاورزى و باغدارى ، با بزرگان ادبى و شعرى و فرهنگى و فلسفى نشست و برخاست داشت و یک استعداد فوق العاده بى نظیر را از خویش به طور ارث براى فرزندان و نوادگان خویش گذاشته که اغلب آنان به صورت شاعر و نویسنده و اهل کتاب و مطالعه در آمدند تا جایى که تاریخ ادبیات صد ساله اخیر خراسان بدون اشاره به خاندان ادب پرور ” قهرمان ” ناقص تلقى مى شود.
خلاصه ، بروز حوادث بعدى از جمله بى تابى بودن شازده حسنعلى میرزاى شجاع السلطنه جهت بازگشت به دارالسلطنه طهران و آرزوى بازگشت به مقام سابق اش ” حاکم تهران ” که توسط برادر تنى شازده عباس میرزاى نایب السلطنه به نام علیشاه ظل السلطان تسخیر شده و به عنوان حافظ منافع ولیعهد در محل دارالسلطنه طهران شناخته مى شود ، موجب آزردگى خاطر مجدد همسرش ، مرضیه خانوم قرایى شده و او (با استناد به یادداشتهاى شخصى پدر جان خودم که آن را از قول مادر بزرگش که در روستاى ” امیر آباد ” تربت حیدریه زندگى مى کرد ، شنیده بود) خطاب به شازده حسنعلى میرزاى شجاع السلطنه گفت:
” من با شما حضرت والاى شجاع السلطنه پیمان همسرى بستم که در کنار هم با خوشى زندگى کنیم اما با شما حضرت والاى شجاع السلطنه به هر جایى که باشد ، نمى آیم و اگر نه ، دوباره خودم را از همین پنجره منزل به بیرون مى اندازم. مرگ را بر چنین زندگى متغیر که آینده اش اصلا معلوم نیست ، ترجیح مى دهم با اینکه شما حضرت والاى شجاع السلطنه را خیلى دوست مى دارم و حتى بیشتر از جان خودم! ”
شازده حسنعلى میرزاى شجاع السلطنه خیلى تحت تاثیر چنین عکس العملى از یک شیرزن قرار گرفته لذا به زن خویش اجازه داده که با او در حوادث بعدى تاریخ که در نهایت ، منجر به دستگیرى و نابینایى و زندانى در قلعه اردبیل و سپس تبریز گردیده ، همراهى نکند.
دختر مشهور شازده قهرمان میرزا به نام شازده خانم فروغ السلطنه آذرخشى (بر گرفته اى از نام خانوادگى همسرش که متولد شهر تفلیس گرجستان بوده و به عنوان تبعه روس در کنسولگرى روس واقع در شهر مشهد انجام وظیفه مى داده) متولد ١٢۶٠ شمسى نیز همانند مادر بزرگش ، مرضیه خانوم قرایى خیلى شیر زن بود علیرغم داشتن ظاهر ظریف بدن.
همین نویسنده کتاب ” رؤیاهاى گمشده ” ، دکتر مرضیه داوود پور با ورود به زندگی شازده خانم فروغ آذرخشی به عنوان مؤسس اولین مدارس دخترانه در مشهد ، چنین مى نویسد:
” شاهزاده خانم فروغ که علیرغم مشکلات فراوان، اولین مدرسه دخترانه را در شهر مشهد دایر نمود و حاج مرتضی میرزا قهرمان او را در این باره یاری نمود. خانم فروغ آذرخشی در برابرکمبود بودجه،کمبود جا و مکان و همچنین عدم حمایت مسئولین و مخالفت بعضی از اشخاص متعصب و عدم استقبال والدین حتی دشنامگویی و تهدید و جلوگیری از نصب تابلو مقاومت کرد و اولین دبستان خود را به نام فروغ (۱۳۳۳/۱۲۹۶) تأسیس کرده به مدیریت و تدریس مشغول شد و در سال۱۲۹۸دبستان دیگری به نام بانوان تأسیس کرد و خانم فروغ سرپرستی آن را به خواهر تنى خود شاهزاده بانو قهرمانی داد و بخشی از ثروت و در آمد خود را در این راه هزینه نمود.”
تأسیس مدارس نوین در شهر مذهبى مشهد یکی از مباحث مهم در بررسی اولینها در مطالعات زنان ایران است. مخالفت با تأسیس مدارس و تلاش و از خودگذشتگی بانیان و مؤسسان این مدارس از زوایای مختلف قابل بررسی است. اغلب مردمان مذهبى شهر مشهد با تأسیس و حضور فرزندانشان بخصوص دختران در مدارس نوین مخالفت میکردند که این امر برخاسته از طرز بینش و تفکر مردمی است که با آن در ارتباط بودند. وجود مسائلی چون، مشکلات اقتصادی، پایین بودن سطح فرهنگ عمومی، عدم امنیت اجتماعی و از همه مهمتر احساس خطری بود که تفکر مردانه مستقر ارز به هم ریختن نظم موجود و احتمال سرکشی زنان در مواجهه با شرایط جدید تصور میکردندى ، را میتوان از دلایل این مخالفتها دانست.
با ایجاد مدارس نوین، زمینۀ آشنایی عموم با مسائل علمی و گریز از سنتگرایی فراهم آمد. محصلان و فارغالتحصیلان این مدارس، ضمن آشنایی با شیوههای جدید تحصیلی، بهمرور با حضور در عرصههای مختلف اجتماعی، موجب تغییر و تحولات جدیدی در اجتماع شدند.
خوشبختانه آخرین فرزند همین شازده خانم فروغ السلطنه آذرخشى به نام ” شادروان عزیز الملوک آذرخشى – شیبانى ” در مورد همین مادر شیر زن ، یک کتاب خاطرات قطور با نهصد صفحه را تألیف کرده که بسیار آموزنده و خواندنى است. در مورد همین کتاب ، یک نقد نیز چاپ شده است:
تا به امروز کمتر رسم بوده است که بانوان “خاطره” آن هم از سنخ اجتماعی آن بنگارند و خانم عزیز شیبانی (آذرخشی) از این منظر، از معدود زنانی است که دست به این کار زده است. او مادری از تبار قاجار دارد و در شهر مقدس مشهد، بر خلاف رویه آن روزگار سنت شکنی کرده و در مقام تعلیم دختران بر آمده است و طبیعی است که فرزندان خود را نیز تشویق به آموختن کند. خانم عزیزالملوک آذرخشی، نویسنده، در سال ۱۲۹۶ در یکی از محلات اعیان نشین و جدید شهرمشهد به نام محله ارگ متولد شده است. پدرش علیاکبرخان سرتیپ (سلطانف) اهل تفلیس روسیه و رئیس تلگرافخانه روسیه در شهر مشهد بوده و مادرش فروغ السلطنه آذرخشی مؤسس نخستین مدرسه دخترانه در شهر مشهد بود. عزیزالملوک آذرخشی دوران تحصیل ابتدایی و دبیرستان را در مدرسه فروغ به اتمام رسانده ومدتی هم به شغل معلمیدر آن مدرسه مشغول بود. درسال ۱۳۱۷با مهندس عزیزالله شیبانی از جمله تحصیل کردگان رشته برق در فرانسه ازدواج کرده است. خاطرات خانم شیبانی از بهمن ماه ۱۳۷۷شروع شده و در تیرماه ۱۳۸۲ به اتمام میرسد. این کتاب سرگذشت صدو پنجاه ساله یک خاندان و شرح هشتادو شش سال زندگی اوست. او در این کتاب به زندگینامه تک تک افراد خانوادهاش پرداخته است و در واقع علاوه بر خاطرات، تاریخ خانوادگی او نیز است.
فروغ السلطنه آذرخشی دختر قهرمان میرزا قاجار در ۱۲۶۰ متولد شد. جد پدریاش شجاع السلطنه پسر فتحعلیشاه قاجار بود. فروغ در ۲۷خرداد دبستان فروغ را در مشهد تأسیس کرد. او در شرایطی که تحصیل علم و رفتن به مدرسه برای دختران بسیار مشکل بود، تأسیس کرد. مسئولین آموزشی و فرهنگی آن سالها از این دبستان به عنوان ریشه و مبنای معارف جدید مشهد یاد کردهاند. این مدرسه در سال ۱۲۹۶ش پنج کلاس و هفت آموزگار داشت.
خانم فروغ در مسیر راهاندازی و اداره مدرسه با مشکلات زیادی دست به گریبان بود. بودجه مدرسه از شهریه و کمک ماهیانه ۳۰تومان از شرکت فرهنگیان تأمین میشد. در کنار بودجه ناکامی و مشکلات ناشی از آن بسیاری از متعصبین به وسایل گوناگون وی را تهدید میکردند و از ادامه کار میترساندند. ولی او با پشتکار ادامه داد و در مقابل مخالفان ایستادگی کرد و برای جلوگیری از شورش و فتنه، از برپایی جشن افتتاحیه خوداری نمود. در ابتدا کلاس اول با سه دانش آموز و کلاس دوم با ۴ دانش آموز دایر شد و با تمام مخالفتها سرانجام در روز ولادت پیامبر اسلام(ص) جشن افتتاحیهای با خطابههای دانش آموزان منعقد شد. پس از چندی کلاسهای سوم، چهارم و پنجم دایر شدند و در اولین امتحانات نهایی سال پنجم عده داوطلبان ۷نفر بودند که قبول شدند. سدر چهارمین سال تأسیس کلاس ششم نیز دایر شد و بعد از ۳سال سیکل اول و دبستان با هم اداره میشدند. در ۱۳۰۴ مدرسه فروغ ۱۴۵دانشآموز بود و مدرسه بهصورت ۶کلاسه اداره میشد. خردادماه ۱۳۰۹ این مدرسه دارای ۶کلاس ابتدایی و کلاس اول متوسطه بود. آن سالها، مدارس ملی (غیر دولتی) از لحاظ کیفیت موردبررسی و تایید اداره معارف قرار میگرفتند، مدرسه فروغ نیز مورد تأئید وزارت معارف قرار گرفت و مجوز ادامه کارش را دریافت نمود. در ۱۳۱۱ فروغ با کمک اداره معارف خراسان برای مجوز گشایش کلاسهای کامل متوسطه تقاضا نمود. از سوی اداره معارف خراسان اجازه هفت کلاس صادر شد و از صدور مجوز برای کلاسهای ۸و۹ ممانعت به عمل آمد. در سال ۱۳۱۳ کلاسهای دوم و سوم دبیرستان افزوده شدند و در ۱۳۱۷ دبستان فروغ با شش کلاس ابتدایی، دولتی شد و نام «فروغ» بر تابلوی آن نقش بست. مدرسه فروغ همواره تعدادی دانشآموز را بهصورت شبانهروزی و با تحصیلات رایگان تعلیم میداد آنان دانش آموزان بی بضاعتی بودند که آستان قدس رضوی با جمعیت شیروخورشید سرخ شرق هزینه تحصیل و زندگی آنان را تأمین میکرد.
خانم فروغ السلطنه آذرخشی در سال ۱۳۳۵ بعد از ۴۲ سال خدمت فرهنگی بازنشسته شد و اداره فرهنگ خراسان طی مراسمیاز خدمات ایشان تقدیر نمود. سرانجام مادر فرهنگ خراسان، مؤسس اولین دبستان و دبیرستان دخترانه مشهد در ۱۵آذرماه ۱۳۴۲ در سن ۸۲ سالگی دار فانی را وداع گفت و در حرم مطهر به خاک سپرده شد.
لینک: http://ohwm.ir/print.php?id=770
بدینوسیله پرونده دومین شیرزن از بطن شازده حسنعلى میرزاى شجاع السلطنه بسته شد اما همچنان الهام بخش تمام دختران و زنان خاندان ” قهرمان ” و خانواده هاى وابسته است و همگان همیشه از شازده خانم فروغ السلطنه آذرخشى به عنوان دختر شازده قهرمان میرزا و نوه شازده حسنعلى میرزاى شجاع السلطنه و نبیره فتحعلیشاه قاجار که پیشنهاد ازدواج پسر شجاع خویش با یکى از دختران ایل قرایى را داده اند ، یاد مى کنند.
یادآورى: تصویری از شازده حسنعلی میرزای شجاع السلطنه و پسرش ، شازده قهرمان میرزا و نوه اش ، شازده خانم فروغ آذرخشى و عکسى از دیدار دسته جمعى اعضاى خاندان ” قهرمان ” و ” بهادرى ” که براى دستبوسى شازده خانم فروغ آذرخشى به مناسبت تبریک عید نوروز سال ۱۳۳۶ شمسی خدمت ایشان رسیدند ، در اینجا گذاشته مى شوند.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
بعرض میرسد اینجانب علی اکبرباصری ازغندی رئیس شورای اسلامی روستای ازغند یعنی روستای زادگاه این شیرزن سرکا شازده خانم فروغ السلطنه آذرخشی ومایه مباهات ما ساکنین روستای پانصدخانواری ازغند است از سال ۱۳۹۱ش که مس.ول شورا دراین روستا شده ام در هرجلسه وجمعی اشاره به این بانوی شجاع نموده ام وچون کتابی هم در باره ازغند به چاپ رسانده ام هنوز نتوانسته ام از زندگی این بانو در ازغند مطلبی پیدا کنم جز مختصر مطالبی از ایشان که در سفر زیارتی اش از روستای ازغند به مشهد که اتفاقا دراین سفر بوده که بخت شان در بارگاه ثامن الائمه حضرت رضا ع باز میشود چیزی دیگر ندیده ام خواهشا برای دوستاران ومشتاقان این بانوی بزرگ دراین باره کمکی بمن بنمایید همراه بنده ۰۹۱۵۵۱۲۲۳۳۸ روستا ازغند بخش شادمهر شهرستان مه ولات
شنبه, ۶ام خرداد, ۱۴۰۲