با این رسوایی کدام همدلی، کدام اتحاد؟
درباره گرایشات فاشیستی و کردستیزانه در میان ناسیونالیستهای ترک آذربایجان
سیامک صبوری
در همین ابتدا و پیش از پرداختن به اصل مطلب بگذارید خط تمایز را با شووینیسم عظمت طلب فارس و متوهمین عشق «نژاد آریا» و «تمامیت ارضی» (تمامیت فرضی) و «کورش کبیر» و داریوش صغیر و انوشیروان حقیر و الی آخر روشن کنیم. بر این باوریم که:
یک) یکی از ارکان مادی و ایدئولوژیک دولت مدرن در ایران از تأسیس سلسله پهلوی و استقرار دولت نیمه مستعمراتی رضا شاه تا کنون، ستم ملی و برتری ملت فارس و انکار هویت و موجودیت فرهنگی و تاریخی سایر ملل ساکن جغرافیای ایران و تبعیض علیه آنان بوده است. این هژمونی و ستم پس از حاکمیت کامل روابط سرمایه داری و تکوین دولت بورژوایی در ایران و از جمله در جمهوری اسلامی تداوم یافته است و ستم ملی و برتری ملت فارس کماکان در روابط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران رایج است.
دو) ملت ترک ساکن آذربایجان ایران (آذربایجان جنوبی) نیز همانند سایر ملتهای غیر فارس مانند بلوچها، عربها، ترکمنها، تالشی ها، ارامنه، کردها، لرها و غیره یک ملت تحت ستم هستند که از سوی دولت بورژوایی در ایران مورد یک سازن سازی هویتی و فرهنگی (آسیمیلاسیون) قرار گرفته اند و اسفناک آنکه گرایشات عرب ستیزانه یا تحقیر ترکها و عربها و اخیرا لرها در میان بخشهایی از توده های مردم فارس و از جمله در میان طبقه کارگر و زحمتکشان نیز رواج یافته و متداول است.
سه) بنا بر این حق تعیین سرنوشت تا سر حد جدایی (یعنی حق جدایی نیز شامل آن می شود) از حقوق اساسی ملل ساکن ایران و از جمله ترکها است و حق تعیین سرنوشت باید یکی از عناصر و شاخصه های انقلاب پرولتری و سوسیالیستی آینده ایران باشد و کمونیستها بر اساس یک مشی لنینی باید از این حق دفاع کنند. (۱)
چهار) میتوان با خط سیاسی و ایدئولوژیک هیچکدام از احزاب و سازمانهای کردی در هر چهار پارچه کردستان و از جمله با حزب کارگران کردستان (پ ک ک ) و سایر متحدینش مانند پژاک و پ.ی.د، نزدیکی فکری و ایدئولوژیک نداشت و از زاویه کمونیستی و مارکسیستی –نه رفرمیستی و ناسیونالیستی– با این احزاب و جریانات دارای مرزبندی بود. اما مبارزه مسلحانه از سوی ملت کرد و سایر ملل تحت ستم در ایران، ترکیه، عراق و سوریه برای احقاق حقوق ملی شان، را به رسمیت شناخت. این مبارزه اگر چه از چشم انداز انقلاب پرولتری، مبارزه ای کافی به نظر نمی رسد اما مبارزه ای عادلانه و بر حق است.
«آدمخوارهای ارمنی» و «تروریستهای کرد»
حال با این مقدمه باید به بحث اصلی یعنی موجودیت و گسترش گرایشات فاشیستی و دیگری ستیزانه – مشخصا ضد ارمنی و ضد کرد– در میان ناسیونالیستها و فعالین هویت طلب ترک در ایران پرداخت. مطمئنا ناسیونالیسم ترک در آذربایجان ایران مانند هر حرکت و جریان ناسیونالیستی دیگری دارای طیف بندی سیاسی متفاوتی است که از شووینیست و پان ترک و پان تورانیست تا ملیّتچی و فدرالیست و هویت طلب و غیره را شامل می شود و احتمالا چنین گرایشی منسوب به تمامی این طیفها و این فعالین نیست. اما دیده ها و شنیده ها و خوانده های نگارنده از منابع معتبر و رایج ناسیونالیسم ترک در ایران (۲) و همچنین گفتگو و پلمیک با ایشان گویای کثرت موارد و مصادیق نفرت از دیگران و خود بزرگ بینی و درشت گویی و استعمال ادبیات فاشیستی علیه دیگران خصوصاً ارامنه و کردها است. به عنوان مثال در صدمین سالگرد آغاز فاجعۀ نسل کشی ارامنه (۱۹۱۵-۱۹۱۷) به دست دولت عثمانی نه تنها در نشریات و سایتهای ناسیونالیستی ترک بلکه در برنامه پرگار تلویزیون بی.بی.سی در بحثی با همین موضوع، دو ناسیونالیست از آذربایجان ایران به نامهای ماشاءالله رزمی و محمد انصاری با انکار وجه حقوقی این فاجعه، مسئولیت قتل عام و تبعید صدها هزار ارمنی از سرزمین هایشان در شهرهای شرق و جنوب ترکیه به مناطق مختلف را متوجه حزب داشناکسیون و ناسیونالیستهای ارمنی کردند و به دفاع از ارتش عثمانی و توجیه این نسل کشی پرداختند. استدلالشان این بود که چون گروه های شبه نظامی ارمنی و آسوری در سالهای پایانی جنگ جهانی اول در ارومیه و خوی به کشتار مسلمانان پرداختند یا با دولت روسیه متحد شدند و یا چون ارتش ارمنستان در سالهای دهه ۱۹۹۰ در منطقه قره باغ (به ارمنی آرتساخ) دست به کشتار ترکها زد، لذا قتل عام و تبعید ارامنه در سال ۱۹۱۵ موجه و بر حق بوده و صرفا خصلت دفاعی داشته است! البته مشابه همین استدلال مضحک را ما در مورد قتل عام فلسطینی ها به دست نظامیان نژاد پرست اسرائیلی شاهد هستیم که هر غلط و هر جنایتی در سرزمینهای اشغالی را با هلوکاست توجیه و تطهیر می کنند. حساسیت ناسیونالیستهای ترک به مسئله نسل کشی ارامنه به حدی است که ارمنی ستیزی و نفرت از ارمنی ها به یکی از عناصر هویتی آنان تبدیل شده است و گویی میان دو ملت، تاریخاً تضاد آشتی ناپذیر حاکم بوده است و انگار نه انگار که روزگاری در پرتو درخشش انقلاب پرولتری و جنبش بین المللی کمونیستی، انقلابیون و کمونیستها و سوسیالیستهای ارمنی و ترک آذربایجان دوش به دوش یکدیگر علیه ارتجاع و امپریالیسم و سرمایه در سراسر قفقاز از باکو و ایروان و نخجوان تا تبریز و ارومیه و خوی و سلماس میجگیدند. چگونه می توان خاطرۀ مشترک مبارزات تیگران درویش و آرشاویر چلنگریان با حیدر عمواغلی و علی موسیو و ستار خان را از یاد برد؟
اگر بهانه برای ارمنی ستیزی، جنگ قره باغ و فاجعه کشتار خوجالی (۳) است، در مورد کردها مسئله «تروریسم کردی» و «ادعاهای ارضی اکراد مهاجر نسبت به خاک تاریخی آذربایجان» است. ناسیونالیستهای ترک و تریبونهای تبلیغاتی شان سناریویی عجیب با سطح بالایی از سورئالیسم جادویی را نیز برای کردستیزی در ذهن پرداخته اند که عبارت است از: اولا کردهای ساکن آذربایجان غربی با مهاجرت به شهرهای مختلف خصوصا ارومیه قصد اشغال نرم و مسالمت آمیز «خاک تاریخی ترکها» را دارند،(۴) ثانیا رژیم جمهوری اسلامی جهت تضعیف «حرکت ملی آذربایجان» و تحدید قدرت ترکها، دست کردهای مسلح از جمله پژاک را برای فعالیت باز گذاشته و آنها را تقویت می کند (۵) و سوم اینکه کردها اساساً مهاجر هستند و «حق مالکیتی بر خاک تاریخی آذربایجان» ندارند. در مورد «اشغال آرام» ارومیه به دست کردها، مشکل سناریوی ناسیونالیستی ما اینجا است که به دلیل تمایل سرمایه به تمرکز و مکانیزم حرکتی نظام سرمایه داری خصوصا در کشورهای تحت سلطه و پیرامونی مانند ایران، این روند مهاجرت به مراکز استان و شهرهای بزرگ را نه تنها در سایر مناطق ایران بلکه تقریبا در سراسر جهان شاهد هستیم و لابد در همه جا شهرستانی ها و حاشیه نشینان با هدف «اشغال نرم» به شهرهای بزرگ مهاجرت می کنند.
اما در رابطه با «استراتژی پیچیدۀ» جمهوری اسلامی برای تقویت گروه ها و سازمان های مسلح کرد در آذربایجان، ظاهرا دستگاه های سیاست گذاری رژیم اسلامی دچار یک خطای محاسباتی کوچک شده اند و آن این است که برای تضعیف حرکتی که اساسا از آغاز دهه ۸۰ خورشیدی آن هم در سطح الیت دانشگاهی و برخی از روشنفکران آذربایجان به صورت نسبی شکل گرفته است و مهمترین پراتیک سیاسی جمعی و عملیاتی اش در سالهای اخیر شعارهای هر دو هفته یک بار در استادیوم یادگار امام تبریز و کمپین «قرمیزی کارت» در اعتراض به اشتباهات داوری بازی تراکتور و نفت بوده است، نیروهایی را تقویت کرده که بیش از ۳۷ سال است با این رژیم درگیر مبارزه توده ای وسیع و مسلحانه بوده اند و تاکنون هزاران نفر از نیروی های رژیم را در جنگ از بین برده اند و حکومت ایران نیز ناچار شده برای مهار آنان ده ها هزار نفر از ایشان را اعدام کند! مطمئنا رژیم جمهوری اسلامی نیز مانند بسیاری از دولتهای سرکوبگر و بورژوایی دیگر برای تضعیف جنبشهای ملی در آذربایجان و کردستان از تضادهای انحرافی و دعواهای حیدری و نعمتی مانند اختلاف ترک و کرد یا شیعه و سنی در منطقه استفاده کرده و خواهد کرد اما برای هر کس که اندکی به تاریخ سی و چند ساله این رژیم آشنایی داشته باشد و حتی فقط یک بار به کردستان یا منطقه موکریان در آذربایجان غربی سفر کرده باشد، روشن خواهد بود که بخشی از پروژۀ رژیم برای سرکوب مردم کردستان توسط مأمورین دولتی و امنیتی و نظامی ترک صورت گرفته است و جمهوری اسلامی به این مسئله و هژمونی بورژوازی ترک بر کردها به صورت عامدانه دامن زده است. چرا که عموما در سلسله مراتب هژمونی و قدرت ملی در ایران هم به دلیل ادغام عمیق بورژوازی ترک در ساختار اقتصادی و سیاسی ایران و هم به دلیل اشتراکات مذهبی و نفوذ شیعه گری در آذربایجان، بورژوازی ترک پس از بورژوازی فارس قرار گرفته است و موقعیت و نزدیکی شان به نهادهای قدرت اقتصادی و سیاسی و دولت جمهوری اسلامی هرگز قابل مقایسه با کردها و بلوچها و خصوصا عربها نیست. اشتباه نشود این حکم به این معنی نیست که «ترکها کردکُشی» کرده اند یا هیچ کردی اعم از شیعه یا سنی و کرمانشاهی و ایلامی یا جاشهای ایل منگور و قیاده موقت عشیرۀ بارزانی در سرکوب جنبش کردستان دخیل نبوده اند، بلکه مسئله بیان واقعیت ساخت قدرت و قوای سرکوب و سلطه در منطقه است که هژمونی بورژوازی ترک-شیعه بر کردها یکی از عناصر آن می باشد. و دقیقا به همین دلیل است که پرولتاریای کرد و ترک باید نسبت به این ترفندهای رژیم اسلامی آگاه بوده بیش از پیش بر وحدت انترناسیونالیستی در مبارزه با رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی میان خود و سایر ملل ساکن ایران تأکید کنند و خط تمایز مشخصی میان خود با جناحهای مختلف بورژوا-ناسیونالیست ترک و کرد بکشند.
اما در مورد مسئله مهاجرت و «بی حق» بودن کردها بر «خاک تاریخی آذربایجان». نخست اینکه هیچ خاکی قباله و ملک تاریخی هیچ ملتی نیست. علوم مختلف طی صد و هفتاد سال اخیر از تکامل داروین و ماتریالیسم تاریخی مارکس تا یافته های در حال تکمیل مردم شناسی، دیرین شناسی و باستان شناسی بر افسانه های بی اساس برتری و حقانیت نژادی و مالکیت تاریخی یک ملت بر خاک و زمین، مهر بطلان کشیده اند. همه انسانها در همه جا مهاجر هستند و نوع بشر سفر تاریخی اش در مسیر تکوین و انسان شدن را از مناطقی در قاره آفریقا آغاز کرد و در سراسر کره زمین سکنی گزید. (۶) انسان درخت نیست که ریشه در خاک و زمین داشته باشد، انسانها پا دارند و حرکت میکنند و از نقطه ای به نقطه دیگر رفته اند و می روند. این اصل بدیهی علمی است و تمامی سندها و بونچاقهای مالکیت بر زمین و خاک را و همچنین افسانه های ناسیونالیستی ملل مختلف را به سخره میگیرد. نوع انسان میلیونها سال عمر دارد، در حالی که عمر پدیده «مالکیت» و از جمله مالکیت بر زمین و خاک به سختی به چند هزار سال می رسد. این مسئله در مورد تمامی ترکهای ساکن در آسیای مرکزی و جغرافیایی که آن را فلات ایران و آناتولی می نامند نیز صادق است. اگر روایتهای اسناد تاریخی اسلامی مانند طبری، بلاذری، ابن اثیر و غیره در مورد سکونت ترکها در عراق عجم (آذربایجان) را بپذریم در تمامی آنها از سکونت همزمان ارمنی ها و آشوری ها (عمدتا با نام مسیحیان) و اکراد نیز در مناطق مختلف سخن به میان آمده است. ضمن اینکه اکثریت ترکهای ساکن در ترکیه و آذربایجان امروزی، عموما جزء قبایل ترک سلجوقی بوده و از قرن چهارم هجری ( ۹ و ۱۰ میلادی) به این منطقه مهاجرت کرده اند. نکته آخر اینکه از یک دیدگاه انترناسیونالیستی، هر انسانی جدا از اینکه چه هنگام به یک منطقه پا گذاشته است، حق حیات در آن نقطه را دارد. درست به اندازه ساکنین چندین هزار ساله آن منطقه و به شرط پایمال نکردن حقوق دیگران. بنا بر این افغانی های مهاجر به تمامی شهرهای ایران از جمله آذربایجان و کردستان از لحظه ورود، به اندازه ساکنین بومی آن، حق زیستن و از این نظر «حق تعین سرنوشت» آن خاک و زمین را دارند. بگذریم از اینکه بشریت می تواند با گذار از جامعه طبقاتی و مالکیت خصوصی و رسیدن به کمونیسم جهانی، مقولاتی مانند «حق» و «ملت» –به معنای سیاسی آن و نه به معنای هویتی و تاریخی– را به موزه های باستان شناسی و تاریخ بسپرد.
ابعاد فاشیستی و نژادپرستانۀ مسئله
اما اگر کراهت این دیگری ستیزی فقط محدود به رویدادهای خوی و ارومیه در سالهای جنگ اول جهانی و داستان «کردهای اشغالگر و مهاجر» می شد، می توانستیم آن را به حساب تنگ نظری ناسیونالیستی و گرایش ایدئولوژیک آن یعنی «اول ملت من» بگذاریم اما این گرایش وقتی ابعاد فاشیستی و نژاد پرستانه به خود می گیرد که مسئله به همدلی با دشمنان مردم و به دفاع از اعمال جنایت بار دولتهای فاشیستی ترکیه و جمهوری اسلامی و حتی امپراتوری عثمانی منجر می شود. به عنوان مثال در جریان مقاومت قهرمانانه مردم کوبانی در مقابل آدمخواران داعش که البته تحت رهبری واحدهای نظامی حزب اتحاد دمکراتیک (پ ی د) صورت میگرفت و باعث حمایت میلیونها نفر از توده های مردم در سراسر جهان از آرژانتین تا افغانستان شد، برخی از جریانات ناسیونالیست ترک در تبریز و ارومیه به بهانۀ مبارزه با «تروریسم کردی» مردم را به تجمع فرا خواندند (۷) و یا در نوشته ها و تحلیلهای شان همصدا با دولت فاشیستی-اسلامی ترکیه و البته داعش ضمن «عین العرب» خواندن کوبانی، از شکلگیری مناطق خودمختار کردی در شمال سوریه اظهار نگرانی کردند. ادبیات شبکه های تلویزیونی پان ترکیست مانند گوناز تی.وی یا سایتهای خبری و تحلیلی ناسیونالیست ترک در مورد جنگ کردها با دولت و ارتش ترکیه هیچ تفاوتی با بنگاه های خبرپراکنی سازمان امنیت ترکیه (میت) و دولت این کشور ندارد. (۸) آنها ضمن تروریست خواندن گریلاها و پیشمرگان کرد، حتی از کشته شدگان ارتش ترکیه و سپاه پاسداران در درگیری با نیروهای پ.ک.ک و پژاک با لفظ «شهید» یاد می کنند. (۹) سوال اینجا است که مسئله ناسیونالیستهای ترک ایرانی اساساً حقوق ملی شان در ایران است یا اثبات حقانیت و برتری ترکها در هر کجای جهان و در هر رویداد و هر شرایطی؟ دفاع از نسل کشی ارامنه آن هم در صد سال پیش و به دست امپراتوری اسلامی عثمانی چه ارتباطی با حقوق ملی امروزی ترکهای ایران دارد؟ دفاع از قتل عام کردهای علوی در درسیم (۱۹۳۷ و ۱۹۳۸) توسط دیکتاتور فاشیستی چون کمال آتاتورک چه ارتباطی با حقوق ترکهای آذربایجان دارد؟ کشتار مردم کردستان و انقلابیون و کمونیستهای ترکیه به دست ارتش فاشیستی این کشور کجای مطالبات و خواسته های ملی ترکهای ایران قرار می گیرد؟ و اساساً موضع ناسیونالیستهای ترک ایران نسبت به ستم ملی در ترکیه و ایدئولوژی نژادپرستانه کمالیستی یا دیگر دولتهای ترک در منطقه چیست؟ آیا تبعیض و سرکوب سیستماتیک علیه کردها، ارمنی ها، رومنها، یونانی ها، صربها، چرکسها، عربها و غیره در ترکیۀ تحت حاکمیت فاشیستها، محلی از اعراب برای نئوکمالیستهای وطنی ما دارد؟ و یا چون در آنجا دست «فرزندان توران زمین» و «گرگهای خاکستری» به خون مردم آغشته است، حتما موجه بوده و «صرفا خصلت دفاعی» دارد؟ ناسیونالیستهای ترک تا جایی پیش می روند که حتی در دفاع از کشتار کردهای نقده در ۲۸ فروردین ۱۳۵۸ به دست نیروهای سپاه پاسداران و اراذل و اوباش مسلح طرفدار ملا حسنی (امام جمعه ارومیه) با رژیم جمهوری اسلامی به اشتراک موضع رسیده و کمیته چی ها و پاسداران کشته شده در جنگ نقده را «شهدای آذربایجان» خطاب میکنند و هر ساله یادشان را گرامی می دارند. (۱۰)
منطق، چنین است که در هر کجا ترک حضور دارد، حتما حق با او است ولو آنکه زیر پرچم رژیمهای فاشیستی جمهوری اسلامی و ترکیه و عثمانی دست به جنایت و نسل کشی و قتل عام زده باشند. این دیگر ادبیات و لحن ملت تحت ستمی نیست که خواهان احقاق حقوق ملی اش است. بلکه بیانگر گرایش فاشیستی و نژاد پرستانۀ بورژوازی زیردستی است که اگر به جایگاه فرادست و برتر برسد، در قتل عام مخالفین و «دیگری»های رقیبش از جمله ارمنی ها و کردها یحتمل روی امثال صادق خلخالی و ملا حسنی و کنعان اورن (رهبر کودتای فاشیستی ۱۹۸۰ ترکیه) و اسد ییلدران (۱۱) و جوخه های مرگ ارتش عثمانی و حرکت ترکان جوان را سفید خواهد کرد. چگونه می توان به آینده حرکت و جنبشی امیدوار بود که هنوز به قدرت نرسیده، توانایی اش در دریدن گلوی مخالفین آن هم در یک جغرافیای زمانی و مکانی دیگر مثلا در ترکیه یا عثمانی را به رخ می کشد؟ چطور می توان با حرکتی علیه رژیم جمهوری اسلامی متحد شد، که کشتار و قتل عام همین رژیم علیه کردها را ستایش کرده و به دفاع از آن بر می خیزد؟ مسئله این است که در تمام این مباحث، دفاع ناسیونالیستهای ترک ایران نه از مقاومت و خشونت قطب تحت ستم بلکه در دفاع از دجالیّت قطب ستمگر یعنی امپراتوری عثمانی و جمهوری ترکیه و جمهوری اسلامی ایران است.
خوشا آن ستاره سرخ بر فراز آذربایجان
اما این نیمۀ خالی و کریه المنظر آذربایجان بود. درست همانطور که هر ملت دیگری قطبها و چهره های ارتجاعی و مخوف دارد. مگر می شود به عنوان یک عرب یا کرد یا ارمنی از جنایتکاران حزب بعث عراق و سوریه یا اوباش حکومت اقلیمی کردستان یا قاتلین ارتش ارمنستان در کشتار خوجالی دفاع کرد؟ ما چشم به راه عروج و قدرت گرفتن روی دیگر آذربایجان هستیم. آذربایجانِ کارگران و زحمتکشان، آذربایجان انقلابِ مردم. آذربایجان رفقای مان که در روزهای مقاومت کوبانی بیانیه شورانگیز و غرور آفرین «۲۰۹ نفر از فعالین اجتماعی تبریز در حمایت از مقاومت کوبانی» را صادر کردند. (۱۲) همان چهره ای از آذربایجان که در تاریخ انقلابهای معاصر تاکنون تثبیت شده است. همان آذربایجان و تبریز انقلاب مشروطه با فوج فوج دسته های مجاهدش که تفنگ علیه ارتجاع و امپریالیسم بر افراشتند. تبریز و آذربایجان پیشه وری و فریدون ابراهیمی و فداییان فرقه و جنبش دمکراتیک آذر ۱۳۲۴. آذربایجانِ «شاخۀ تبریز» چریکهای فدایی خلق و سازمان انقلابی و پیکار و رزمندگان و اقلیت و اتحادیه کمونیستها و غیره و غیره. آذربایجان صمد و پسرک لبو فروش و آن مسلسل پشت شیشه، بهروز دهقانی و علی رضا نابدل و «آقای پان و احولاتش» (۱۳)، مرضیه احمدی اسکویی و جواد سلاحی و دهها و دهها کمونیست و انقلابی دیگر که نام آذربایجان را به انقلاب و به کمونیسم ثبت کردند. ما تردید نداریم که مبارزه طبقاتی امروز در سطح تبریز و آذربایجان علاوه بر دولت سرمایه داری جمهوری اسلامی به عنوان دشمن عمده، همچنین شامل مرزبندی با گرایشات فاشیستی و شووینیستی در میان ناسیونالیستهای ترک نیز می شود. نئوکمالیستهای وطنی اگر دستشان به قدرت و به ساطور برسد، در شقه شقه کردن رفقای کمونیست ما در تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان، تردید به خود راه نخواهند داد.

یادداشتها
۱- در مورد مشی لنینی پیرامون حق تعیین سرنوشت و مسئله ملی در ایران رجوع کنید به:
بیگانه با انقلاب – اتحادیه کمونیستهای ایران – ۱۳۷۷
http://cpimlm.com/showfile.php?cId=1059&tb=meli&Id=4&pgn=4

۲- از میان این رسانه ها و سایتها می توان به تلویزیون و سایت خبری و صفحات فیس بوکی گوناز تی.وی، اؤیرنجی سسی (صدای دانشجویان آزربایجان جنوبی)، تبریز سسی و غیره اشاره کرد.
۳- فاجعه خوجالی به کشتار صدها تن از غیر نظامیان شهر ترک نشین خوجالی در فوریه ۱۹۹۲ و به دست ارتش ارمنستان و متحدینش در جریان جنگ قره باغ اشاره دارد.
۴- نگاه کنید به دو نوشته در سایت گوناز تی.وی:
http://www.gunaz.tv/?id=2&sID=77181&lang=2
http://www.gunaz.tv/?id=2&sID=71588&lang=2
۵- برای نمونه نگاه کنید به نوشته یاشار گولشن با عنوان «کوبانی نقطه اتحاد محافل ضد ترک ایران»
http://oyrenci-sesi.info/yeni/15257
۶- برای نمونه نگاه کنید به: اسلحه، میکروب و فولاد . سرنوشت جوامع انسانی – نوشته جرد دایموند – ترجمه حسن مرتضوی – نشر بازتاب نگار – ۱۳۸۷
۷- نگاه کنید به:
http://www.tebrizsesi.com/yeni/yazi/15454
http://www.tebrizsesi.com/yeni/yazi/15395
۸- برای نمونه نگاه کنید به:
گفتگوی مشاء الله رزمی با گوناز تی.وی یا نوشته محمد رضا لوایی
http://www.gunaz.tv/?id=2&vmode=1&sID=83079&lang=2
http://oyrenci-sesi.info/yeni/20201
http://www.gunaz.tv/?id=2&vmode=1&sID=83087&lang=2
۹- برای مثال نگاه کنید به:
http://oyrenci-sesi.info/yeni/20193
http://www.gunaz.tv/?id=2&vmode=1&sID=75626&lang=2
۱۰- نکاه کنید به:
http://www.gunaz.tv/?id=2&sID=79984&lang=2
http://www.tebrizsesi.com/site/index.php?option=com_content&view=article&id=7290:1391-03-04-06-28-20&catid=10:azerbaycan&Itemid=33
http://oyrenci-sesi.info/site/xeber/19743
http://jangenagade.blogfa.com/
۱۱- اسد اوکتای ییلدران رئیس زندان دیاربکر پس از کودتای ۱۹۸۰ که در ۲۲ اکتبر ۱۹۸۸ در راه استانبول به دست انقلابیون، اعدام انقلابی شد.
۱۲- نگاه کنید به:
https://tabaqe.com/?p=1760
۱۳- آقای پان و احوالاتش نوشته ای از رفیق علیرضا نابدل است که در تیر ۱۳۴۵ در یکی از نشریات تبریز منتشر شد. در همین رابطه نگاه کنید به نوشته ای از رفیق امیر حسنپور در رابطه با این نوشته و رفیق جان باخته علی رضا نابدل:
http://cpimlm.com/meli/amir-hassanpour-nabdel.pdf

1911643_704036846354186_3077896077566188219_n1911643_704036846354186_3077896077566188219_n

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com