پورن تو را تباه کرد. ما را تباه کرد. اطرافیانام با تعجب از من میپرسند که چطور مردی تا این حد خوشمشرب و معقول و پدر بچههایم ـ مادرم «نانآور خوب» توصیفاش میکند ـ را ترک کردم. چه میتوانم بگویم؟ جواب میدهم مشکل از من بود. من عوض شده بودم. اما واقعیت این است که فقط من مقصر نبودم. عشق تو به پورن بود که به تدریج از علاقه و احترامام به تو کاست و اعتماد به نفسم را نابود کرد. نمیتوانستم این را به دیگران بگویم و حتی نتوانستم مستقیماً با خود تو در میان بگذارم اما باید بدانی، باید آن گفتوگوها را به یاد بیاوری. آن جر و بحثها را.
من آدم سرد و متعصبی نیستم. حتی برهنه رقصیدهام. تصاویر زنان سکسی و خوشبنیه را دوست دارم. خانهام ـ خانه ما ـ پر از کپیهای ارزان قیمت آثار لینچ، زنان جذاب دههی ۱۹۵۰ و تصاویر برهنهی “هنر دکوراتیو” است. و من عاشق سکس هستم. آنقدر که بچهها و مسئولیتهای خستهکنندهی یک مادرِ شاغل، از شهوت من کم نمیکرد ـ هرچند مجبور بودم که این تمایل را سرکوب و وانمود کنم که اهمیتی ندارد.
حدود شش ماه بود با هم زندگی میکردیم که مخفیگاه تو را پیدا کردم و با خنده گفتم “امان از دست مردها!”. فکر میکردم با مجلههایی مثل «ریدر وایوز» و «پنتهاوس پتس» و… روبرو شوم اما زنهایی را با پستانهای جراحی شده و بسیار بزرگتر از پستانهای خودم دیدم، زنهایی با چشمهای مملو از درد که لبهاشان چیز دیگری را وانمود میکرد.
احساس کردم معیوب شدهام. زار زدم و اشک ریختم. تو درمقابل استدلالهای من شانه بالا انداختی و گفتی که «آنها پول میگیرند. انتخاب خودشان است». تو حتی حرفهای من دربارهی استثمار این زنها را رد کردی و آن را نشانهای از وجود فمینیسم رادیکال کنترل نشده در من دانستی.
اما چرا ماندم؟ پس از آن ماجرا تو همچنان خوشمشرب، آزاداندیش، متمدن و خلاق بودی؛ و ما میتوانستیم ساعتها دربارهی سیاست، کمدیهای دههی هفتاد، گروههای هنری گمنام دههی هشتاد و… با هم صحبت کنیم. به هر حال، مثل قورباغهی درون ماهیتابه که متوجهی تغییر دمای آب نمیشود و به آرامی میجوشد و میمیرد، من هم متوجهی تغییرات زندگیمان نشدم یا از آنها چشم پوشیدم.
به خودم میگفتم که سکس همه چیز نیست، هست؟ نه تا وقتی که بقیهی چیزها روبراه باشد. فکر میکردم شاید، در گذر زمان، دربارهی این مساله بیاموزیم، شاید تو بالاخره رفتار جنسیات را به احساس آغشته کنی. سعی کردم این موضوع را توضیح دهم، اما درنهایت به این مساله ختم میشد که عدم تمایل تو برای سکس با من، تقصیر و اشتباه من بود.
با آمدن کامپیوترها، واردتر شدی که مشکلاتت را پنهان کنی. با من به ارگاسم نمیرسیدی، من را سرزنش میکردی و حرف زایمان را پیش میکشیدی اما حالا میدانم که یکی از آن دستبندهای مخصوص را داشتی. بعد پیشنهادهایت شروع شد. میشود بیشتر آرایش کنم؟ چطور است که ناخنهای مصنوعی سفید رنگ را بگذارم؟هیچوقت دربارهی جراحی پستان و ایمپلنت فکر کردهام؟ نه فکر نکرده بودم. فکر نخواهم کرد. دوست داشتی که موهایم بلوند باشد. نظرت دربارهی لباسهای لاستیکی چسبنده (لایتکس) چطور است؟ نقش بازی کردن چطور؟ حرفهای سکسی؟ میگفتی که از سکس سه نفره خوشت می آید اما از چهرهام میخواندی که چنین چیزی را دوست ندارم. بعد لباس زیرهای من را پوشیدی و اسباب و لوازم زیادی اضافه شد و… این روشها برای تو عمل کرد. به کار دیگران میآید. بعضی دوستان من هم چنین روشهایی را دوست دارند. من امتحان کردم. دوستش نداشتم.
کلمههای زیادی برای کاری که ما میکردیم وجود دارد، اما آن کارها هرگز عشقبازی نبود. دستگاه دیویدی در پس زمینه روشن بود ـ تو بیشتر از آنکه به من نگاه کنی، به زنهای توی فیلمها نگاه میکردی ـ و بدون آن تصاویر کمکی٬ هیچوقت به رضایت خاطر نمیرسیدی. هیچ سازشی بین ما شکل نمیگرفت و این موضوع باعث میشد که فکر کنم از زنهای توی فیلم کمتر هستم. هیچ صمیمیتی در چیزی که ما انجام میدادیم، نبود و درنهایت جلوی خودم را گرفتم که از تو سکس نخواهم. البته، نه آن چیزی که تو از من میخواستی.
روز به روز از تو عصبانیتر میشدم. نسبت به چیزی که تو میخواستی بیمیل شدم؛ درحالی که مشغول کارهای خانه بودم میدانستم که تو سرگرم چه کاری هستی، پس صدای ماشین ظرفشویی را زیاد میکردم که به خیال خودم متوجهی آن نشوم. کم کم، انرژیام را صرف باغداری و بچهها کردم و به این نتیجه رسیدم که آن بخش از زندگیام به پایان رسیده و مرده است. پسرهای دانشگاه، همانهایی که دوستم داشتند و از بدنام لذت میبردند، خاطرهی دور و شیرینی بودند و به این فکر میکردم که سکس بی آلایش و ساده، تا چه حد میتواند زیبا و عاطفی باشد.
یک روز، یک نفر به من گفت که چه زن خواستنی و جذابی هستم. من؟ بدون موهای بلوند و بدن برنزه؟ زنی سبزه که لباس سادهای پوشیده بود و کفشهای قدیمی «کانورس» به پا داشت، میتوانست خواستنی باشد؟ و همین لحظه بود که همه چیز را تغییر داد.
اتفاقاتی که بعد از آن پیش آمد، اصلاً آسان نبود. اشکها، احساس گناه، طلاق، بچههایی که بین دو خانه در رفت و آمد بودند و خانواده و دوستانی که از تصمیم من شگفتزده شده بودند. الان با کسی رابطه دارم. سکسمان عاطفی و صمیمی است و همین برای من کافی است.
تو هنوز تنهایی. مردم فکر میکنند به این خاطر است که هنوز با جدایی کنار نیامدهای. که هنوز عاشق من هستی. من اما فکر میکنم تلاش و توجه به نیازهای دیگران امر ضروری در رابطه است و زنهایی که تو بیشترین زمان را با آنها میگذرانی چیزی از تو نمیخواهند. حقیقت این است که تو وقتی با پورن رابطه داری، خوشحالتر هستی.
منبع: A letter to my ex-husband who preferred pornography to me
برگردان: فمینیسم روزمره
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.