گفتگوی حسن قاضی با بهرام رحمانی به زبان ترکی آذربایجانی
حسن قاضى مجرى برنامه راوێژ تلویزیون سترک
بهرام رحمانى پرزیدنت انجمن قلم در تبعید ایران
برگردان به فارسی: قهرمان قنبری
حسن قاضى: بیندەگان گرامی برنامە این بار بە زبان ترکی آذربایجانی خواهد بود. اما اجازە بدهید در ابتدا مهمان برنامە را بزبان کردی بشما معرفی نمایم
بهرام رحمانی، نویسنده، روزنامهنگار، فعال سیاسی و تحلیلگر جنبشهای سیاسی-اجتماعی است. وی فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خود را از دوره نوجوانی آغاز کرده است.
بهرام، یکی از همکاران نشریه «نگاه» از سال ۱۹۸۹ تاکنون است. از سال ۱۹۹۱ نیز با نشریه ماهانه همبستگی و همچنین از سالهای ۱۹۹۳ نیز با هفتهنامه «ایران تریبون» و نشریه «کارگر امروز» همکاری داشت.
بهرام، بین سالهای ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰ سردبیر نشریه «بامداد» بود. آخرین شماره این نشریه، تحت عنوان «چنین گوید بامداد شاعر»(ویژه نامه بامداد به یاد احمد شاملو)، در ۲۷۰ صفحه، در پاییز ۲۰۰۰، توسط انتشارات آرش منتشر شده است.
بهرام در سال ۲۰۰۶، در مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران در شهر گوتبنرگ سوئد، به عنوان یکی از پنج عضو مشورتی کانون نویسندگان ایران در تبعید انتخاب شد.
وی در مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران در تبعید، که در تاریخ ۱۳ ژوئیه ۲۰۰۷ در برلین آلمان برگزار شد همراه با دو نفر از هموندان کانون نخست به عنوان هیئت دبیران انتخاب و سپس مسئولیت دبیری کانون را به عهده داشت.
مجمع عمومی انجمن قلم ایران در تبعید، در روزهای ۲۷ و ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۸، در شهر ماینس آلمان برگزار گردید و بهرام در این مجمع به عنوان دبیر اول انجمن قلم ایران در تبعید انتخاب شد. وی در هفتاد و پنجمین کنگره پن جهانی، در روزهای ۱۹ تا ۲۵ اکتبر ۲۰۰۹ در شهر لینز اتریش برگزار شد، شرکت داشت.
کانون نویسندگان ایران در تبعید، روزهای ٧ و ٨ ماه نوامبر ٢٠٠۹، مجمع عمومی خود را در استکهلم سوئد به همراه انجمن قلم ایران در تبعید برگزار کرد. بهرام در این نشست به عنوان یکی از سه عضو هیئت دبیران انتخاب شد و مسئولیت دبیری کانون را عهدهدار شد. همچنین بهرام در این مجمع به عنوان سردبیر نشریه تازه کانون به نام «بانگ» انتخاب شد. این نشریه به طور روتین هر ماه به مدت سه سال و در سی و شش شماره منتشر گردید.
بهرام در مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران در تبعید و همچنین انجمن قلم ایران در تبعید که در تاریخ ٩ ژوئن ۲٠۱٣ در استکهلم برگزار شد به عنوان جمع هیئت دبیران انجمن قلم انتخاب شد و در تقسیم کار این جمع پنج نفره، به عنوان پرزیدنت انجمن قلم ایران در تبعید انتخاب گردید.
وی در هفتاد و نهمین کنگره پن جهانی که در روزهای ٨ تا ۱٣ سپتامبر ۲٠۱٣، در «ریکیاویک» مرکز «ایسلند» برگزار شد، حضور داشت. اما بهرام به دلایل امنیتی نتوانست در کنگره ۲۰۱۴ پن جهانی در قرقیزستان شرکت کند.
بهرام رحمانی هماکنون پرزیدنت انجمن قلم ایران در تبعید، عضو کانون نویسندگان ایران در تبعید، عضو انجمن قلم سوئد، عضو کانون نویسندگان سوئد و همچنین عضو فدراسیون روزنامهنگاران سوئد است.
همچنین نگارش ۱۴ جلد کتاب درباره مسایل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، صدها مقاله و سخنرانی رادیویی و تلویزیونی و در سمینارها و جلسات مختلف، بخش دیگری از تلاشهای بیوقفه فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایشان است.
اسامی کتابهای منتشر شده تاکنونی بهرام رحمانی، عبارتند از:
۱ـ مجموعه اسنادی در رابطه با فعالیتهای تروریستی جمهوری اسلامی؛
۲ـ زنان در اسارت جمهوری اسلامی؛
۳ـ عزیز نسین، عزیز همگان؛
۴ـ امید یک زندگی بهتر؛
۵ـ مذهب، ناسیونالیسم و مساله زن؛
۶ـ تاریخ شرمسار مردم کرد؛
۷ـ افسانه جامعه مدنی؛
۸ـ کشتن نویسندگان در دوران خانواده پهلوی و جمهوری اسلامی؛
۹- اورهان پاموک و تابوهای دولت ترکیه، آزادی اندیشه و بیان؛
۱۰- رهایی زن؛
۱۱- من مرگ را سرودی کردم؛
۱۲ -جنبشهای اجتماعی ایران؛
۱۳ -ناظم حکمت شاعر کمونیست همیشه زنده!
۱۴- سفاهت در قدرت دینی، جنایت در قدرت دولتی.
حسن قاضی:
خیلى خوش آمدید، به عنوان آغاز بحث از چگونگى نوشتن کتابهایتان براى بینندەگانمان کمى توضیح بدهید؟
بهرام رحمانى:
منهم خدمت شما و بینندەگان عزیز سلام عرض مىکنم، کتاب نوشتن بسان ساختن خانه است، نویسنده اول طرح کتاب را در ذهنش طراحى مىکند و بعدا شاید پیاده کردن آن در روى صفحه کاغذ سالها طول بکشد. کلا این کتابها نتیجه سى و پنج سال مبارزه سیاسى و فرهنگى من مىباشد، مثلا کتابم درباره اسلام و خرافات نتیجه ۹ سال تفکر و تعمق من بود.
(س): برنامه امروز ما اختصاص دارد به معرفی آخرین کتابی کە به نام «کوبانى، هنر و ادبیات مقاومت نوین» همراە با عباس سماکار تدوین کردەاید .همانطور که مىدانید همبستگى با مقاومت و حماسه کوبانى در دنیا بىنظیر بود. شما هم در این زمینه کتاب را منتشر کردید. ممکن است دربارە انگیزە تدوین این کتاب توضیح بدهید؟
(ج): بعد از عقبنشینى ارتش سوریه از روژآوا، یا کردستان سوریه، مردم کرد و غیرکرد ساکن این منطقه، روزهاى سختى را گذراندند. سه سال سرسختانه با کمترین امکانات شهرهاى خود را اداره کردهاند و قهرمانانه در مقابل داعش یا دیگر گروهاى مرتجع اسلامى مقاومت کردهاند. همانطور که مىدانید در این منطقه فقط کردها زندگى نمی کنند ، ترکمانها، چچنها، آشوریان، ارمنی ها و عربها هم از خلقهاى تشکیلدهنده روژاوا هستند. نقطه مهم براى من و دوستانم این بود که چرا روژاوا با اینهمه تنوع ملیتى، بالکانیزه نشد و به سرنوشت یوگسلاوى و افغانستان دچار نگردید؟
یا از نقطه نظر دیگر، داعش با همه حامیان منطقهاى و بینالمللىاش(ترکیه، عربستان و غرب) وقتى به موصل حمله کرد آنجا را در عرض چند ساعت تصرف کرد. توجه شما را به این نکته جلب مىکنم که ارتش عراق هم تجهیزات و هم نیروى قابل ملاحظهاى در موصل داشت. در قیاس با موصل، شاید داعش تصور مىکرد تصرف کوبانى بیشتر از چند ساعت طول نخواهد کشید. وانگهى کوبانى نه ارتش و دولت حرفهای و یا حامى داشت که به او کمک کنند. اما نتیجه چه شد؟ چهار ماه زن و مرد دوش به دوش هم در برابر داعش قهرمانانه مقاومت کردند. مقاومتى که نه فقط بر منطقه، بلکه بر کل دنیا تاثیر گذاشت. دنیا در این فکر بود جوانان، زنان و کودکان چگونه بمانند یکجان در آنجا مقاومت مىکنند. دنیا در این فکر بود که چه کارى براى کمک به خلق کوبانى مىتواند انجام بدهد؟ من و دوستانم هم فکر کردیم که باید براى خلق کوبانى کارى بکنیم، سرانجام ما به این نتیجه رسیدیم که مقالات، اشعار، ادبیات و تصاویر درباره کوبانى را در یک کتاب جمع کنیم و انتشار دهیم، به خاطر این که منابع موجود روزنامه یا سایتهاى اینترنتى عمرى محدود دارند، اما کتاب ماندگار است. من و دوستم عباس سماکار از برخی دوستان نویسندهمان در کانون نویسندگان ایران در تبعید و انجمن قلم ایران در تبعید یا از نویسندگان و یا روشنفکرانى که در داخل و خارج کشور مىشناختیم درخواست کردیم که مطلبى را در حوزه کوبانى اعم از شعر، مقاله، ترجمه، داستان و مقاله را به هر زبانى را که مایل هستند بنویسند تا در این کتاب چاپ شود. این پروسه جمعآورى آثار نزدیک دو ماه زمان صرف کرد و بعد از جمعبندى مطالب و آمادهسازى براى چاپ آن با دوستم نعمت در انتشارات وکتابفروشى ارزان در استکهلم، تماس حاصل کردیم که ایشان هم صمیمانه این کتاب را بدون دریافت هزینه چاپ کردند. اما هدف ما در مرحله اول این بود که روژآوا و کوبانى را به همه ایرانیان بشناسانیم وثانیا با تشکیل جلساتى هم هبستگى خود را با کوبانى نشان دهیم و هم به صورت سمبلیک در این جلسات براى کوبانى کمک نقدى جمع کنیم. من فکر مىکنم با تشکیل این چنین جلساتى و گفتگوهای رادیویی و تلویزیونی در توانستیم سهمى در شناساندن کوبانى داشته باشیم.
(س): زبان کتاب بیشتر فارسى است؟
(ج): البته ما در مراجعه به نویسندگان به آنها گفتیم به هر زبانى که مایل باشند مىتوانند آثارشان را بنویسند، مسلما مطالب به زبان کوردی و ترکی هم است اما بیشتر مطالب بە زبان فارسى است که متاسفانه به خاطر کمبود وقت و امکانات میسر نشد آنها را به چند زبان دیگر ترجمه کنیم.
(س): بنده در آخر کتاب نامه جان باخته ترک «صبحى نجات آغیر ناسلى» را دیدم .اگر ممکن است کمى بیشتر در مورد محتواى کتاب توضیح بدهید؟
(ج): تمام اثرهایى که در این کتاب اعم از شعر، نامه، تصویر و مقاله آمده در مورد کوبانى و روژآوا است. قرارداد اجتماعى کە کانتونها طبق آن کار می کنند و مسله زنان مهمترین قسمت در نگاه ما به روژاواست، ما اگر به بیست و دو کشور عربى، ایران، پاکستان، افغانستان یا اکثر کشورهاى شمال آفریقا نگاه کنیم، در مىیابیم که قوانین روژاوا قابل قیاس با این کشورها در امور مربوط به زنان و حقوق اجتماعى نیست. در منطقه خاورمیانه که هیچگونه حقى براى زنان قائل نیستند، اما در روژاوا قوانین را منطبق با برابرى زن و مرد تصویب کردهاند. مثلا زنان با مردان در جنگ ،در کار و در زندگى و در سیاست برابر هستند. یا در حالى که در ایران، حتا کودکان زیر هیجده سال را در ملاءعام اعدام مىکنند اما در روژاوا، به طور کلی قوانین اعدام وجود ندارد و رد شده است. قوانین تصویب شده در روژاوا در مورد حقوق زنان و کودکان و حقوق اجتماعى و ملیتها مترقى و بارز است، چنانچه در خاورمیانه چنین قانونى وجود ندارد. از نقاط خیلى مهم این است که از تمام نقاط جهان، انسانهاى بیشمارى براى نبرد به روژاوا آمده و در دفاع از حرمت انسانی همدوش یگانهای خلق میجنگند. در تمام دنیا براى حمایت از روژاوا و کوبانى راهپیمایى و تظاهرات انجام گرفته، و در تهران، در قلب حاکمیت اسلامى هم در حمایت از کوبانى تجمعاتی برگزار شد که شعارشان زندهباد سوسیالیسم و زندهباد کوبانى بود. یا همین تظاهرات در کل شهرهاى کردستان انجام گرفت. براى ما صرفا اسلحه به دست گرفتن زنان و جنگیدن در کوبانى مسئله اصلى نبود، بلکه بیشتر نحوه اداره جامعهشان، همبستگىشان و تبلور مقاومتشان، ارتباطاتشان و بیشتر از همه، در این وضعیت شکننده همزیستى مسالمتآمیز ملل مختلف و اتحادشان در روژاوا بود که توجه ما را جلب کرد. مثلا نه تنها غیرکردها هم در اداره کانتونهای روژاوا نقش دارند، بلکه در کنار آن ما شاهد هستیم که هیچ درگیرى ملی بین ترکمان ها، کردها، عربها و دیگر خلقها روی نداده است و این نه فقط براى کوبانى، بلکه کل روند تحولات روژاوا براى ما مهم بود و هست. ما چه درسى در آینده مىتوانیم از این موضوع در منطقه و کشور خودمان بگیریم مهم است.
(س): در زمان مقاومت کوبانى، جمعى از فعالان مدنی تبریز بیانیهاى در حمایت از مقاومت کوبانى امضاء کردند و انتشار دادند، من آن بیانیه را در کتاب شما نمىبینم، آیا این بیانیه به دست شما نرسیده بود یا دلیل خاصى داشت؟
(ج): همانطور که مستحضر هستید پروسه چاپ کتاب زمانبر است. ما درگیر پروسهاى دو ماهه شدیم، متاسفانه ما خیلى از آثار را از دست دادیم که اگر در این کتاب چاپ مىشد به بارآورى و زیبایى کتاب کمک مىکرد. نقطه دیگر هم این است کە ما مطالب را از اینترنت یا روزنامهها جمعآورى نکردیم، بنا به درخواست ما هنرمندان و روشنفکران اثر خودشان را براى درج در این کتاب در اختیار ما گذاشتند. وانگهى در کتاب هیچگونه بیانیه یا اعلامیه سیاسى راجع به کوبانى را درج نکردهایم، این بیشتر به این خاطر بود که احزاب و جمعیتهاى سیاسى اصولا مواضع خود را رسما در ارگانهایشان اعلام مىکنند و هدف ما بیشتر تبلور ادبیات و هنر در مورد مقاومت کوبانى و روژاوا بود.
(س): اگر ممکن است در مورد اعلام همبستگی از تبریز کمى بیشتر توضیح دهید؟
(ج): تبریز به عبارتى قلب تحولات ایران است. مثلا آنوقت که لنین در تبعید سویس بود، روزنامهاى به نام ایسکرا(جرقه) چاپ مىکردند که این روزنامه را به صورت پنهانى به روسیه مىرساندند، همواره به دنبال راههایى براى انتقال این روزنامه به روسیه بودند، بهترین راه را راه آلمان به تبریز- تبریز به باکو – باکو به تفلیس، سن پترزبورگ و مسکو و آسیاى میانه و دیگر شهرهاى روسیه میدیدند. اما این راه مشکلات خاص خودش را داشت و مثلا از نظر مسافت دور بود، رفقاى لنین پیشنهاد تغییر این راه را کردند. اما لنین با استدلال این که در راههایى که روزنامه طى مىکند طرفداران خودش را پیدا مىکند با این پیشنهاد مخالفت کرد و براى تکمیل استدلال خود نامههایى از طرف افراد ناشناسى که از تبریز در نقد و پیشنهادهایى راجع به روزنامه ایسکرا مىآمد دلیل آورد. رونامه ملانصرالدین به خاطر فشار مذهبیون و حکومت روسیه تزارى، مجبور شد چندین شماره از نشریه آگاهىبخش ملانصرالدین را در تبریز چاپ و توزیع کند. انقلاب مشروطه یا انقلاب ۵٧ از تبریز شروع شد، تبریز خاستگاه نابدلها، دهقاننیها، صمد بهرنگىها و دیگر بزرگانمان است. یا حکومت ملى آذربایجان به رهبرى پیشهورى، همزمان با حکومت ملى کردستان به رهبرى قاضى محمد، خاستگاهش تبریز بود. در مورد این بیانیه هم حمایت هم همان انتظارى که از تبریز مىرفت برآورده شد، روشنفکران، کارگران و زحمتکشان تبریز تحولات، سیاست و قوانین روژاوا را بررسى کردهاند و از نزدیک آن را دنبال مىکنند. چون آن را مترقى و انسانى یافتهاند از آن حمایت کردند و بالاتر از همه، آنها از خودشان مىپرسند که آیا امکان دارد مدل روژاوا را در آذربایجان یا کردستان پیاده کنیم؟ اگر توجه کنید جداسازى سرنوشت آذربایجان و کردستان ناممکن است. همانطور که جداسازى کانتونهاى روژاوا از هم غیرممکن است. به همین خاطر، این بیانیه که روشنفکران و فعالین سیاسی و اجتماعی تبریز و آذربایجان امضاء و صادر کردهاند جداً قابل تامل است. براى این که مهم است که امضاءکنندگان آن به دنبال درس گرفتن از تحولات روژاوا هستند.
حسن قاضى: آقای رحمانی ، حالا کە صحبت از تبریز شد با اجازەی شما شعرى از علیرضا نابدل(اوختاى)، را که براى کردستان سروده است مىخوانم.
کوردستان
اوکتای
بو داغلار اوجا باش
اوجا باش داغلارا قانلی چکمەلر
یول آچا بیلمز
بو داغن جیرانی اوزگە اوچونن اوخونا گلمز
قولاری باغلانان اسیر بیر اینسان
توتگون آخشاملار دا آغلاماز، گولمز
درەلر درین، ائلە درین کی
“هژار” درینلیکدە انسانلار بسلەییب
درەلردە آخان ” قزل اوزەن”ین
سویی هم شیرین، هم دە آتشین
ائلە بیر سوکی، بیزیم یوردومزە چاتاندا بئلە
هدیە گتیریر گئچگی ائلردەن اورەگ آتشین
دوشلر مشەلک، پالت مشلەر
آخشاملار قوشور، هر قوش مین دستان
بو لای لای سسیلە آستاجا آستاجا
اوخویە گئدیر، گوزەل کوردستان
دوشلر دن ینسک ، چکیلیب یایلب
قوم گوی زانبق تک ، دوزلر دە توتون
دوزلردە چالشیر اوغلانلار، قزلار گوندوزو بوتون
یایلاق دا اوبا، اوبا دا چوبان
چوبانن آغزندا اینجە بیر توتک
سویلەییر ایگیتلر چکن غملری
ائلە بیر غم کی ، ‘بیستون’ داغندا
ایگیت ‘فرهاد’ی بولاییر قانا ائلە بیر غم کی
عصرینین گوزەلی، یوردونون چیچگی
آلاگویز ‘ شیرین’ی گتیرر جانا
بو داغلار اوجا باش
اوجا باش داغلارا،قانلی چکمەلر یول آچا بیلمەز
بۆ داغن جیرانی اوزگە اوچوونن اوخونا گلمەز
داغلاردا گزرلر، ایری گویز اوغوللار
اورەگلریندە، درین بیر سئوگی
او سئوگی دەن کی ‘ صلاح الدین “ن دە گونلون داغلادی
افسانەلر دە، اینسانلار تکین، آنا یوردونە قورماق ایچون
بئلن باغلادی
بو داغلار قوجا باش، ائلری اوجا باش
هاممیە بیر دوست، بیزلرە قارداش
یانار اودلاردا بیرلیکدە یانان وفالی یولداش
درەلر درین، سولار آتشین
دوزلر توتونلک، دوشلر مئشەلک
یایلاق دا اوبا، اوبا دا چوبان
چوبانن آغزندا اینجە بیر توتک
آخشاملار قوشور هر قوش مین دستان
بورا کوردستان ، بورا کوردستان
خان ‘ قزل اوزەن’ آخان گونەدک
اولدوزلار یرە باخان گونەدک
بول اولسون خلقینن اکدیگی بوستان
وار اولسون بیزیم قارداش کوردستان
======================
این کوههاى سربلند
چکمههاى خونین را به کوههاى سربلند راهى نیست
آهوان این کوهها به تیر اشغالگران گرفتار نمىشوند
دستهاى اسیرى که بسته است
در عصر مهانگیز گریان و خندان نمىشود
درهها عمیق
به عمق هژار
قیزیل اوزن روان در این درهها
آبش هم سرد است و هم آتشین
چنان آبى که
وقتى به خانههاى ما مىرسد
برایمان هدیهاى از قلبهاى آتشین، انسانهاى محل گذرش مىآورد
گردنهها جنگل
در جنگلها، درختان بید
در عصرهاى زیبایش
هر پرنده، هزاران داستان مىسراید
و با این آهسته لالاى
به خواب مىرود کردستان زیبا
وقتى از گردنهها پایین مىآیم
به سان نقاشى گل زنبق است
در جلگههای توتون
کار مىکنند، پسران و دختران در تمام روز
در ییلاق چادر
در چادر چوپان
در دهان چوپان نئی
درد و غم مردانش را مىسراید
چنان غمى که
فرهاد را به کندن کوه بیستون وا مىدارد
چنان غمى که گلهاى سرزمینش را، زیبارویان عصرش را
و شیرین زیبا را به فغان مىآورد
این کوهها، سربلند
به کوههاى سربلند، چکمههاى خونین را راهى نیست
آهوان این کوهها به تیر اشغالگران گرفتار نمىشوند
در هنگام غروب آفتاب
صخرهها، نغمههاى عصرانه را مىخواند. با صدایى لال گونه و ساکت
پسرانى با چشمان تیز در کوههایش مىگردند
در قلبهایشان عشقى آتشین
آن عشق که قلب صلاحالدین را به آتش کشید
براى دفاع از سرزمین مادریش
بسان انسانهاى افسانهاى
کمربندش را بست
این کوههاى کهنسال، ساکنین سربلندش
براى همه یک دوست و براى ما یک برادر
ای آنکە در آتشهای فروزان با هم میسوزیم ، ای رفیق وفادار
درهها عمیق، آبها آتشین
کوهپایهها، جنگلها، جلگههای توتون
در ییلاق چادر، در چادر چوبان
عصرها هر پرنده، هزار دستان مىسراید
اینجا کردستان، اینجا کردستان
تا قیزیل اوزون سرافراز جارى است
تا ستارهها به زمین مىتابد
بوستانی را کە خلق کاشتە است
زنده باشد برادر ما، خلق کردستان.
بهرام رحمانى:
یاد و خاطره علیرضا نابدل(اوختاى)، همیشه براى ما عزیز است. اوختاى در عین حال که فعال سیاسى بود و با حکومت شاه مبارزه مسلحانه مىکرد.(چریکهاى فدایى خلق) در عین حال هم شاعر و دلباخته ادبیات آذربایجان بود. وی با این شعر زیبا و تاریخىاش نشان مىدهد که نفاق و جدایى افکندن بین آذربایجان و کردستان امکانپذیر نمىباشد. وی به دنبال برقرارى همبستگى بین خلق کردستان و آذربایجان و تمام خلقهاى کشور بود. به همین خاطر تاکید علیرضا نابدل بر همبستگى کرد و ترک چراغ راه آینده و الگوى ما است.
(س): یکى از دلایلى که این شعر زیبا را خواندم این است که بعضا الان ما با جریانهایى در آذربایجان مواجه هستیم که متفاوت از دید نابدل به کردستان مىنگرند و یا دقیقتر این جریانها بعضا به مبارزات خلق کرد با دید منفى و نگاتیو نگاه مىکنند. نظر شما در این مورد چیست؟
(ج): از دوران مشروطیت که آذربایجان سنگر آزادیخواهى بوده است، آذربایجان هیچوقت این آزادى را صرفا براى خودش نخواسته است، بلکه این آزادى را براى همه خلقها و مردم کشور خواسته است. مثلا به حاکمیت یک ساله فرقه دمکرات آذربایجان به رهبرى پیشهورى نگاه کنیم مىبینیم که پیشهورى آزادى را براى همه مردم سراسر ایران مىخواست. در واقع قصد او تجزیه یا استقلالخواهى نبود، بلکه تقسیم دولت بین حکومتهاى محلى و مرکزى بود و از آزادى تمام زبانهاى ترکى، فارسى، کردى، بلوچی، عربى و غیره دفاع مىکرد. واقعا اگر تمام زبانها در ایران آزاد شود، مثلا ترکى در آذربایجان زبان اول و فارسى زبان دوم باشد و یا کردى در کوردستان زبان اول و فارسى زبان دوم باشد و در جایى مثل تهران فارسى زبان اول و زبانهایى مثل ترکى یا کردى و یا عربى و دیگر زبانها زبان دوم باشد، ایران رشد و ترقی بیسابقهای میکند. در اقتصاد ایران مىبینیم که خوزستان روى دریایی از نفت و گاز خوابیده است و بودجه اصلی ایران از خوزستان تامین مىشود اما اهالى خوزستان در فقر و بدبختى غوطهور هستند، اگر حاکمیتهاى محلى تشکیل شود و همه به شکل عادلانه از موهبت آزادى برخوردار شوند بسیارى از مشکلات خودبهخود حل مىشود. مثلا حکومت ملى آذربایجان در طى یک سال حاکمیت خود، منشا خدمات عظیمى در قسمت راهسازى، بهداشت و درمان، آموزش و پروزش، تاسیس دانشگاه، لولهکشى و… شد که این تحولات به شهادت دوست و دشمن بىسابقه بود. یا حکومت ملى کردستان به رهبرى قاضى محمد مصدر همان خدمات شد، شاید کمى محدودتر. به نظر من اگر این دو حکومت سرنگون نشده بودند، حالا ما با ایران دیگرى که قطعا خیلى پیشرفته بود روبهرو مىشدیم، شاید هم سرنوشت جامعه ما، به حکومت فعلى منجر نمىشد.
اما در رابطه با قسمت اصلى سئوال شما عرض کنم که فشارها و تظلمات جمهورى اسلامى باعث به وجود آمدن دیدگاههاى ناسیونالیستى در آذربایجان شده است که صاحبان این دیدگاهها به برابرى و همبستگى خلقها اعتقادى ندارند، مواضع و دیدگاههاى اینها باعث برهم خوردن نزدیکى و دوستى خلقها مىشود. مثلا در قضیه مقاومت کوبانى هیچگونه صدائی در همبستگى با کوبانى از این گروهها درنیامد، اما در مقابل آن، خلق آذربایجان و تبریز بر همبستگى و حمایت خود از مقاومت کوبانى تاکید ورزیدند.
(س): به نظر شما دلیل این کار چیست؟ وجود اشتراکات بین این دو خلق همبستگىشان را ایجاب مىکند،هر دو خواستهاى یکسان دارند و به طور مثال هر دو خلق زبانهایشان ممنوع و قدغن است. به نظر شما دلیل این تفرق چیست؟
(ج): اگر این زبانها اعم از ترکى، کردى، عربى و غیره آزاد شوند، اگر بتوانیم به این زبانها مدرسه، دانشگاه، حزب و رادیو و تلویزیون ایجاد کنیم، مشکل ما به سمت حلشدن مىرود. یاشار کمال جمله مشهورى بدین مضمون دارد: «زبانها مثل گلستان هستند، هر کدام از این گلها را از بین ببرید به معناى این است که گلستان را از بین مىبرید.» از بین بردن و ممنوع کردن یک زبان هم به این مسئله مىماند. این ممنوع کردن باعث وارد آمدن لطمات جبرانناپذیرى به انسان مىشود، مثلا کودکى که در آذربایجان، کردستان و یا خوزستان متولد مىشود تا هفت سالگى به زبان مادرى در خانه صحبت مىکند. اما یکباره در هفت سالگى به مدرسه و محیطى مىرود که زبان دیگرى را به او تحمیل مىکنند. این مسئله باعث مىشود که کودک از مدرسه و علم دلزده شود. به نظر من تا پایه ششم یا نهم باید فقط به زبان مادرى آموزش داده شود و بعد از آن زبان دوم آموزش داده شود. وانگهى ما الان یک دشمن داریم و آنهم جمهورى اسلامى است، ما باید متحد شده و این حکومت را سرنگون کنیم و زبانهایمان را آزاد کنیم، آنوقت اگر حکومتى تشکیل شد که اجازه آزادى زبان عربى، ترکى یا کردى و دیگر زبانها را نداد، هر کس محق است که جدا شود و حکومت مستقل خود را تشکیل دهد.
(س): البته منظور من بیشتر این است که ریشه و سبب اصلى این اختلافات چگونە توجیە می شود؟
(ج): آذربایجان هیچوقت خود و خواستههایش را از خلق کرد، عرب یا فارس جدا نکرده است، هر زمان به برخوردارى از آزادى به صورت برابر و برادر تاکید ورزیده است. اما در ده – پانزده سال اخیر بعضى گروههاى کوچک به وجود آمدهاند که بە چیز دیگر فکر می کنند. اصلىترین دلیل جمهورى اسلامى است. در سال ٨۵ در روزنامه رسمى دولت اسلامی ایران، ترکها را به سوسک تشبیه کردند و یا در پرسشنامهاى توسط تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شده بود که در آن سئوال شده بود آیا ترجیح مىدهید همسایه ترک داشته باشید؟ یا عروس و داماد ترک داشته باشید؟ عمدتا القا مىشود که این توهین و تحقیرها از طرف فارسها است در حالى که اینگونه نیست. این توهین و تحقیرها از طرف حکومت و دولت جمهورى اسلامى است. و به نظر من دلیل دیگرش، بعد از فروپاشى شوروى و روى کار آمدن حکومت ایلچى بیگ در جمهوری آذربایجان روی داد و از نظر ایدئولوژى این گروهها تقویت شدند. ایده ایلچی بیگ، مبتنى بر اتحاد عنصر ترک «اصیل» و تمایز بین ترکها و غیرتورکها بود که مىتوان گفت تقلیدى از آتاتورکیسم بود. البته این گرایش در نزد مردم آذربایجان ایران، شدیدا در اقلیت است اما پرسر و صداست. به عبارت دیگر، گرایش عمومى آذربایجان در بیانیه حمایت از کوبانى که مبین خواست همزیستى و همبستگى بین خلقها براى رسیدن به آزادى است، متبلور است.
(س): به خاطر کمبود وقت، به عنوان آخرین سئوال مىخواستم بپرسم چه راههایى براى همکارى و برابرى و برادرى بین این دو خلق بنظر شما می رسد ؟
(ج): اولین راه این است که به تاریخ خود نظری بیندازیم مثلا چگونه همبستگىمان در مقابل حاکمیت پهلوى باعث سرنگونى این حکومت شد. درست است که نتوانستیم حکومت بهترى را جایگزین کنیم و اسلامگراها انقلاب را از دست ما خارج کردند و به شکست کشاندند، اما این همبستگىمان تامل و تحسین برانگیز بود. با این همبستگى دوباره مىتوانیم کارهاى ناممکن را ممکن گردانیم.
راه حل دوم اینکە هم اکنون در پیش روى ما روژاوا قرار دارد، خلقى که سرنوشت و قدر خود را در دست خود گرفته است. خلقهاى ترکمان، عرب، آشورى، چچن و ارمنى بدون این که همدیگر را نفى کنند و جنگ و خونریزى راه بیاندازند این منطقه را به صورت برابر و خواهرانه و برادرانه اداره مىکنند. هیچکس به دلیل عرب، ارمنى، ترکمان یا آشورى بودن مورد اذیت و آزار قرار نگرفته است و همه از حقوق انسانى آزاد و برابر خود برخوردار هستند. ما باید قوانین، هرچه بیشتر روابط و تجربیات روژاوا را تحلیل کنیم و مدلى از روژاوا را در ایران پیاده کنیم که با وجود تنوع زبانی، از حقوق انسانى خود برخوردار شویم. البته انقلاب اکتبر روسیه، کمون پاریس، انقلاب مشروطیت و انقلاب ۵٧ هم باید تحلیل شود تا چراغ راه ما بشوند. اما مدل روژاوا نه از بعد زمانى و نه از بعد مسافت از ما چندان دور نیست، حتى خلقهاى روژاوا هم از نظر فرهنگى و زبانى چندان از ما متفاوت نیستند. ما مىتوانیم این مدل را که انسانى است در بین خلقهاى ایران هم پیاده کنیم. قوانین روژاوا در مورد برابرى زن و مرد، حقوق کودک و سالمندان و حقوق ملیتها که در آن نه زبانى و نه کسى به بالاتر یا پایینتر باشد بهترین الگوى ماست.
حسن قاضى: خیلى ممنون از وقتى که به برنامه راویژ در تلویزیون سترک اختصاص دادید.
بهرام رحمانى: من هم از شما و بیبندەگانتان تشکر مىکنم.
* این گفتگو در تاریخ ۲۸-۰۶-۲۰۱۵، پخش شده است. لینک آن: https://youtu.be/4ugX98HjrLo
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.