نوشته مرتضا خبازیان زاده
بتهوون در یکی از مهمترین دورههای تحول کلاسیسم به رمانتیسم در موسیقی پا به عرصه گذاشت و اوج گرفت. او در انتهای خطی قرار دارد که پیش از آن بزرگان چون هایدن و موتزارت را به خود دیده و در ابتدای راهی است که بعد از او شوبرت و واگنر را به خود خواهد دید.
موسیقی در اوج دوران کلاسیک دچار وضعیتی دوگانه بود. این دوگانگی که به دوران رمانتیسم هم کشیده شد تقابل غیر قابل مهاری بود که بین نتها و ترکیبهای موسیقایی با صدای انسانی به عنوان عالیترین و کاملترین فرم آوایی وجود داشت. موسیقیدانان زیادی در دوران کلاسیک به خاطر این که صدای انسانی را در نهایت غیرقابل مهار میدانستند در سمفونیها از آن استفاده نمیکردند. از سوی دیگر در انتهای قرن هجدهم فرم آوازی به نام «لید» در اروپا رواج یافته بود. لید در درخشانترین حالت، در خدمت احساسات شاعرانه قرار داشت و از این رو فرمی تغزلی محسوب میشد. همین فرم تغزلی باعث شد که موسیقیدانانی چون شوبرت، شومان و برامس برای ایجاد وحدت و هماهنگی بین صدای انسانی و فرمهای متعالی موسیقی تلاش کنند.
قبل از این که رمانتیسم در موسیقی به اوج برسد، در ادبیات به اوج رسیده بود و کسانی مثل ژان پل ریختر، والتر اسکات (خالق آیوانهو) و لرد بایرون (خالق شعر بسیار تاثیرگذار اما ناتمام دون ژوان) آثارشان را ارائه کرده بودند و چون در همه دورانها ادبیات نقش مهمی در رنگ بهرنگ شدن نحلهها و مکاتب هنری ایفا میکند، آثار رمانتیک ادبی تاثیری عمیق بر موسیقی رمانتیک ابتدای قرن نوزدهم گذاشتند. نکته این است که پس از کلاسیسم، رمانتیسمی که در قرن نوزدهم شکل گرفت در دوران دگرگونیهای عمیق اجتماعی در اروپا پدید آمده بود. فقدان معنویتی که با اوج گرفتن انسانگرایی و نگاه به طبیعت ایجاد شده بود، زمینه را برای نگاه دوباره به خویش فراهم کرد. از این رو رمانتیسم در قرن نوزدهم فراتر از بازگشت به طبیعت، رجوع به عالم ناهشیار یعنی قلمرو تخیل یا احساس بود. رمانتیسم در این دوران سرشتی غریب و ترکیب کننده داشت و تمام دستاوردهای معرفتی پیش از خود را تکان داد. طغیانی هولناک بود علیه سطحی بودن… شورشی بیمهابا بود علیه هنر دور از پیچیدگیها و لایههای درون انسان. گرایشی عمیق بود به قدرت درک انسان، بهعنوان وجودی بسیار فراتر از ماشین و ابزار رشد صنعتی که در دوران کلاسیک به ارزشی غیرقابل تغییر تبدیل شده بود. در نگاه رمانتیسم انسانی که درک میکند، فراتر و ارجمندتر است از جهانی که درک میشود و تحت شناخت قرار میگیرد.
در همین دوران است که لودویک وان بتهوون اندک اندک بر میآمد و به چهرهای درخشان در موسیقی تبدیل میشد. بتهوون هیچگاه ازدواج نکرد اما عده زیادی براین اعتقادند که او پنج پسر و چهار دختر داشته است. از این نظر که سمفونیهای دو، چهار، شش و هشت را دختران بتهوون و سمفونیهای یک، سه، پنج، هفت و نه را پسران او میدانند. اما چون در ابتدای کار تحت تاثیر بزرگان کلاسیک قرار داشت، عدهای از منتقدان موسیقی سمفونیهای اول و دوم او را فاقد آن نبوغی میدانند که در آثار بعدی او مشاهده میشود. این افراد سمفونیهای اول ودوم را از این لیست بیرون میآورند؛ یک پسر ویک دختر کمتر!
در توضیح بیشتر کلاسیسیسم و رمانتیسیسم باید به اوج کلاسیسم برگشت؛ به دوران بعد از انقلاب صنعتی که انسان در اجتماع به ابزار تبدیل شده بود. در دورهای که انسان اروپایی از معنویت فاصله میگرفت، در دورهای که سرمایهداری برای تولید بیشتر و ارزانتر انسانهایی را که پشت دستگاههای ریسندگی میایستادند شبیه هم میدید، ناگهان هنرمندان رمانتیسم برآمدند و در مقابل اضمحلال احساس و معنویت انسانی ایستادند. در وضعیتی که کمال مطلوب کلاسیسیسم نظم، تعادل و کنترل برای رسیدن به اهداف غالبا اقتصادی بود، رمانتیسیسم آزادی، حرکت، درد و تعقیب و دلبستگی به ناپیدای دور دست را میستاید و چون ذات متعالی به چنگ نمیآید، هنرمند رمانتیک همواره در اشتیاق و آرزو قرار دارد و در این اشتیاق آثارش را خلق میکند.
بتهوون یکی از نابغههای درخشان دوران رمانتیسم است. او بر آمده از جهان منظم شده بعد از شتابگیری توسعه، در سمفونی پنج بهگونهای استفهامی با سرنوشت محتوم انسان مخالفت میکند و در سمفونی نه از شادی میگوید… از شادیای که در پیشگاه انسان تشنه توسعه ذبح شده بود.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
باخ وبتهوون
جمعه, ۲۲ام خرداد, ۱۳۹۴