ما در زیر آسمانهای جهان تجربه همخوابگی با نوعی مرگ را از سر گذراندهایم. فرایندی که در آن از رهگذر زبان میل کدگذاری میشود و ماشین هویتسازی آن را برچسب اعتبار میزند. ماشین هویتسازی ما را از مردگان، خاموشان، تبهکاران به هویتهایی سخنگو، آشکارشده و البته قربانی مبدل ساخته است. خروج از ایران هردو ما را با پدیده پناهجوی همجنسگرا در ترکیه مواجه کرد. میگوییم پدیده نه به جهت شیئانگاری انسانهای انضمامی بلکه به جهت آنکه معتقدیم این مفهوم برساختهای اجتماعی-تاریخی است که ای بسا در بستر یک اقتصاد سیاسی جنسی شکل میگیرد. هر دو ما بدون آنکه در یک زمان و در نزدیکی هم با این پدیده روبرو شویم درگیر فهم آن شدیم که چگونه سوژهی همجنسگرای تبعیدی از یک نظام نور/زبان به نظامی دیگر عبور میکند و بدینترتیب دگرگون یا ساخته میشود. چگونه رویهی تحریک به گفتمان بر زیست جنسی افراد کوییر نور میافکند و آنها را با یا بدون خواست خود به بیرون از پستوخانهی روابط سنتی پرتاب میکند.
نظامهای نور/زبان
فوکو در همه ادوار فکریاش پروژه خود را بر مسئله تمایل وسواسگونه تمدن غرب برای بازگوکردن و به زبان درآوردن و در یک کلام مرئیسازی «خود» و ابعاد زیستیاش متمرکز کرده بود. این مسئله تحت عنوان «تحریک به گفتمان» در اندیشه او طرح میشود. این امر به ویژه در مورد میل جنسی صدق میکند که موضوع پرگویی وسواسگونهی تمدن غرب بوده است. در امتداد تاریخی از مرئیسازی میلِ از قرون وسطی تا دوره مدرن «علم جنسی» [Scientia Sexualis] شکل گرفت. ما میل وسواسگونه به مرئیسازی را در قالب زبانی هستیشناختی به عنوان «نظام نور/زبان» طرح میکنیم؛ شیوهای از گفتن و دیدن، کردارهای گفتمانی و شکلهای خودآشکارگری که سوژهای که دیده میشود یا سخن میگوید را میسازد.
در نگاه نخست به نظر میرسد ما با دو شکل از نظام نور/زبان مواجهیم که از هم قابل تفکیکاند: نخست نظام «تاریکی/سکوت» که در کشورهای درحال توسعه نظیر ایران حاکم است. در این نظام همجنسگرایی به مثابه امری مخفی تجربه میشود و در درون نهادهای اجتماعی (خانواده، مدرسه، دانشگاه، و غیره) حضوری شبحگون دارد. عمل همجنسگرایانه رازی مگو و تبهکارانه میان بدنهاست که در تاریکی واقع است، وجود آن توسط دولت انکار میشود، نوری بر آن افکنده نمیشود تا سوژه و هویتاش شناخته شود. این شکل از روابط جنسی میان همجنسان یا آنگونه که افسانه نجمآبادی آن را روابط همجنسانه [same-sex] میخواند (تا آن را از «همجنسگرایی» مدرن متمایز سازد[۲])، عبارت است از روابطی که توسط بسیاری محققان شرقشناس در ایران مورد اشاره بوده است. ذهن «روشن»شدهی غربی که میل را تحت مقولات میشناسد در مواجه با جوامعی مانند ایران همواره دچار این سردرگمی بوده که اگر روابط جنسیِ همجنسانه جرم است و کیفر دارد پس اینهمه رفتارهای هوموسوسیال[۳] و هومواروتیک[۴] در میان ایرانیان از کجاست و این میزان روابط پستوخانهای میان همجنسان که گاه هم از پستو بیرون میافتد چگونه تحمل میشود. به همین مناسبت برای رفع این سردرگمی در فهم نظامهای تاریکی/سکوت است که محققانی مانند روسکو و مورای از استعارهی «اراده به ندانستن» برای جوامع شرقی استفاده میکنند[۵]؛ تو گویی برخلاف اراده به دانستنی که نظام نور میزاید، جوامعی مانند ایران در عین تحمل روابط همجنسانه چاره را در «ندانستن» همگانی دیدهاند؛ «هر کار کردید بکنید اما در سطح زبان و منظر عام نیاورید»! این است اصل هنجاری نظام تاریکی/سکوت؛ نظامی که سیاستِ سطح را ممارست میکند[۶]. به طور ویژه عنوان «همجنسگرایی مخفی» عنوانی است که برای توصیف این شکل از روابط در ایران پیش و پس از انقلاب توسط ژانت آفاری استفاده شده است. او نیز بر آن است که نوعی سیاست «نگویید، نپرسید!»[۷] مبنای روابط نیمه مخفی همجنسانه در ایران است[۸].
در این صورتبندی اجتماعی با نوعی ابهام در سخن از امر جنسی سروکار داریم که از ماهیت جرمآلودِ این عمل ناشی شده، عملی که با خشونت پیوند میخورد، در حیطهی زبان به بیان در نمیآید، در حاشیهها پرسه میزند، یا به عبارتی هستیِ زبانیاش همانا سکوت است. افرادی که به عنوان نا-دگرجنسگرا در ایران با آنها روبرو شدیم در درون چنین نظامی زندگی میکنند. در اینجا هنوز پیوند میان همجنسگرایی و جرم، همجنسگرایی و خشونت، حفظ شده است. عملِ همجنسگرایانه توسط گفتمان حاکم جرم تلقی میشود بیآنکه به سوژهی این عمل به عنوان یک هویت پرداخته شود. آیا این نظام نظامی سرکوبگر است؟ بله البته چنین است. همراه با خشونتهایی که در گزارشهای حقوق بشر سازمان ملل بسیار به آن اشاره شده است. اما ما مایلیم از موضعی شالودهشکنانه آنچه که شکل دوم، یعنی نظام نور/سخن، به آن وانمود میکند را نیز دقیق مورد بررسی قرار دهیم. پس از آن میتوانیم نگاهی هنجاری به گفتمان همجنسگرایی تبهکار بیاندازیم که پیوند خود را همانقدر از نظام تاریکی میگسلد که از نظام روشنایی.
ماشین هویتسازی
اگر برگههایی که پناهجویان نا-دگرجنسگرا در ترکیه خطاب به دیگری (UNHCR) مینویسند آرشیو گردد، چه چیز به دست خواهد آمد؟ چه مجموعهای از گفتارها پیرامون «خود»، و در نهایت چه نوع سوژهای که برای نخستینبار در سطح گفتمان شروع به سخنگفتن از میل خود کرده است قابل ردیابی خواهد بود؟ پیشتر سیما شاخساری از ساخت هویت جنسی توسط UNHCRدر ترکیه سخن گفته بود. برداشت او در قالب نظریه «سیاست مرگ» جای میگیرد. به نظر میرسد که پناهندگان در طی فرآیند مصاحبه و آموزشی که توسط وکلا و نمایندگان دریافت میکنند از تاریکی بیرون میآیند و هویت جنسیشان ساخت پیدا میکند[۹]. پناهجویان همجنسگرا تحت نظارت نظام نور/زبان حقوق بشر قرار دارند. برای این نظامِ بخصوصِ رویتپذیری و مفصلبندی، هر شخص جدای از دیگران در نظر گرفته میشود و باید سرنوشت خود را پی بگیرد، مسائل خود را حل کند، و منافع خود را دنبال کند، در حالی که در کشور پیشین او نه یک فرد، بلکه جزئی از یک گروه یا یک اقلیت بوده. در سطحی کلانتر میتوان گفت یو ان اچ سی آر و نمایندگان حقوق بشر عموماً از طریق جداساختن فرد از کلیت اجتماع قادر به مطالبه حق فرد هستند بدون آنکه شائبه «براندازی» حکومتها مانع فعالیتشان گردد. این پروسهی «شخصیسازی» معمولاً فرد کوییر را به دور از هر تجربهی جمعی به عنوان یک قربانی بازنمایی میکند که باید همچون ابژهای مورد ترحّم بدان نگریسته شود. قربانیانی که قانون باید از آنها حمایت کند. به لحاظ تجربی، این سوژه نخستینبار در مصاحبههای سازمان ملل مورد خطاب قرار میگیرد و از او پرسیده میشود که چرا از کشور خود خارج شده و چرا نمیتواند به آن بازگردد؟ این نخستین جاییست که بسیاری از سوژههای کوییر ایرانی (نه همه ایشان) تمرین میکنند از تاریکی بیرون آیند و از سکسوالیتهی خود تحت نام یک گرایش[orientation] یاد کنند. او توسط نمایندگاناش، کسانی که شاخساری آنها را کارآفرینانِ الیجیبیتی مینامد، مقولهبندیکردن میلاش را میآموزد. نکتهای که مایلیم بر این اشارات رادیکال شاخساری بیافزاییم تمایزی است که در این گذر مرگبار میان همجنسگرایی به مثابه تبهکاری به همجنسگرایی به مثابه قربانیِ آسیبپذیر برقرار میشود. در اینجا پیوند میان گرایش و جرم گسسته میشود. به میانجی این گسست سوژه این قابلیت را مییابد تا جذب جامعهای شود که سکسوالیتهی او در قالب «انسان حقوقی» بخش جداییناپذیری از هستی اجتماعی او به عنوان «انسان اقتصادی» خواهد بود. نظامی که میتوان آن را نظام coming outنامید؛ همه باید به روشنایی بیایند، همه باید زیر نور قرار گیرند و «نامیده» شوند. تو گویی هویت پیشین همچون شبحی باید از بدنها خارج گردد. کلیت ماشین هویتسازی دست در کار احضار این شبح از کالبد تبهکار کوییرها دارد. به نظر میرسد که این گذر مرگبار از «هویت تبهکار» به هویت «همجنسگرا» تحولی است که مبنای مهمی برای استراتژی عمومی جنبش بین المللی همجنسگرایی است؛ استراتژی که برپایه حق «فرد» استوار شده است. کمی در مورد این نظام و تمایزهایش توضیح میدهیم.
نظام نور/سخن نظامی است که در پرتو دانش جنسی غرب شکل گرفته است. فوکو در تاریخ سکسوالیته توضیح میدهد که چطور در عصر ویکتوریایی، تمام سوژههای جمله، ابژههای قضیه و مدلولهای کلمهها با جاگرفتن در «کسی سخن میگوید» در پهنای زبان توزیع و منتشر میشوند (هستیِ زبان). این تاکید فوکو بر سخنگفتن و هستیِ زبان در فرایند اعتراف (در کلیسا، مدرسه، دادگاه، بیمارستان) همبسته است با هستیِ نور و «دیدن»، و این اصل مبنای نوعی «آشکارگی» (و نه ابهام) در جامعهی مورد بررسی اوست. همه چیز باید گفته شود، و به همین دلیل است که میگوید «شاید جامعهی ما پُرگوترین و ناشکیباترین جامعه در مورد سکس باشد.»[۱۰] این ایده در تمامیت آثار فوکو در مورد تاریخ شکلگیری سوژه منعکس شده است. در درسگفتاری در باب پارهسیا [Parrhesia] که حقیقتگویی و رکگویی اخلاقی است، در سنت طولانی اعتراف در قرون وسطی که به شکل دیگری در همه نهادهای زندگی مدرن مانند پلیس، زندان، مدرسه، مصاحبه برای کار، تحصیل و غیره و در نهایت در نهاد علم جنسی [Scientia Sexualis] که وارث این سنت «تحریک به گفتمان» در تاریخ غرب است. تصویری که فوکو میدهد، و تا حد زیادی میتوان با آن همدل بود، جامعهای سراسربین را تصویر میکند که در آن بدنها از طریق دیدهشدن قابل نظارتاند. در برابر این سراسربینی فوکو از «سیاهچال» نام می برد. شاید از این جهت وضعیت جوامعی که بر پایه خاموشی و سکوت و نامرئیسازی بدنهاست وضعیت سیاهچالگونه است. در جامعه سیاهچال سه اصل وجود دارد: محصورکردن، محرومسازی از نور و مخفیساختن[۱۱]. به نظر فوکو سراسربین تنها خصلت اول را حفظ میکند و دو دیگر را کنار مینهد.
کامینگ اوت از این جهت کارکرد ویژهای در جامعه سراسربین دارد. از طریق برونآیی بدنها در نور میآیند و آشکار میشوند اما این به معنی رهایی از حصار نیست. بدنها همچنان در قالب نگاه تجویزی علم مدرن، بوروکراسی جهان روشنایی و زبان جنسی جدید امکان حرکت مییابد. هر بدن تحت مقولهای نامیده میشود و بدنبودن و میلورزی خود را تشخیص میدهد. بنابراین به تعبیر فوکو «مرئیسازی یک دام است». این خصلت دوگانه را از طریق بحث از سازوکار کامینگ اوت بررسی میکنیم.
واکاوی هویتهای روشنشده
کامینگ اوت چیست؟ آشکارسازی گرایش جنسی توسط افراد نا-دگرجنسگرا. در مقابل، در پستو یا پنهانبودن در گفتمان مدرن به این معناست که شخص از گرایش جنسیاش (لزبین، گی، بایسکچوال، یا ترنسکسوال) آگاه است اما بنا به ملاحظات شخصی یا اجتماعی آن را فاش یا آشکار نمیکند. چنین سوژهای همواره در معرض مشکلات هویتی یا عدمرضایت از خود دانسته میشود. به عنوان مثال نتیجهی تحقیقات برگر نشان میدهد که زوجهای همجنسگرایی که کامینگ اوت نمیکنند درصد رضایت کمتری از رابطهی خود دارند نسبت به کسانی که کامینگ اوت میکنند.[۱۲] در واقع گویا کامینگ اوت گامی اساسی در شناخت هویت خود و کامیابی فردی و اجتماعی در یک رابطهی همجنسخواهانه تلقی میشود. سوژهی دگرجنسگرا اساساً چنین دوگانگیای میان دانستن و عملکردن، پنهان یا فاشبودن را تجربه نمیکند. نزد او نه نیازی به کامینگ اوت وجود دارد نه نیازی به پنهانکردن. اما تعارضی که سوژهی همجنسگرا با آن دست به گریبان است، او را میان تمایز درون/بیرون، تاریکی/نور، و امر شخصی/عمومی به گردش در میآورد. گویا این دوگانگی و این رابطه میان نور و تاریکی شرط تفسیریِ برساختهشدن هویت جنسی در اندیشهی لیبرال است. در نهایت کامینگ اوت عبارت از مجموعهای از کردارهای گفتمانی است که پیچیدگی و ابهام هستی همجنسگرایانه، نابکاری، تعارض و شرارتِ برسازندهی آن را با گنجاندن درون بافت جامعه خنثی میکند. کسی که دیگر شرمی از گرایش جنسی خود ندارد و میتواند با چهرهای مودب و اطمینانبخش در جهانی نئولیبرال به بازاریابی برای بدن خود بپردازد و روی «خود» سرمایهگذاری کند.
در طی دو دههی گذشته که فرایند جهانیشدن بر جامعهی ایران نیز تاثیر بسزایی گذاشته، گفتمان حقوق بشر مقبولیت بیشتری یافته و همجنسگرایان ایرانی اگرچه در زندگی مخفی خود آموختهاند که امیال خود را یک گرایش جنسی بدانند نه یک بیماری، اما این عمل همچنان در تضاد با تنظیمات دولتی قرار دارد و جرم تلقی میشود. در مقابل، فعالیت سازمانهای پشتیبان حقوق اقلیتهای جنسی به موازات فرایند جهانیشدن، دعوت به مجرمیتزدایی از همجنسگرایی را در دستور کار خود قرار دادهاند. به همجنسگرایان میآموزند که پدیدههایی ضدّ اجتماعی نیستند و این یک گرایش طبیعی در آنهاست، به خانوادهها میآموزند که هیچ چیزِ شرمآلود، پیچیده و عجیبی در همجنسگرایی فرزندانشان وجود ندارد و آنها نیز مانند سایرین هستند؛ در همین اثنا کشورهای توسعهیافته نیز حقوق کوییرها را به عنوان اهرم فشاری علیه کشورهای درحال توسعه به کار میبرند و خواستار به رسمیت شناختهشدن آن اند. به طوری که میتوان روزی را متصور شد که حتی در کشورهایی نظیر ایران نیز همجنسگرایی از دنیایی مخفی، تبهکارانه، سخت و حاشیهای، به امری خوشنام و خنثیسازی شده تبدیل شود. امری که حاکی از تحولی در خودِ «گونه»ی همجنسگرا هم هست، گونهای که میخواهد از ترسها و تاریکیهای حاشیهایاش رها شده و ذیل گفتمان قانون و حقوق بشر درآید (گویا تبهکاران و زندانیهای ژان ژنه، همجنسگراییِ پازولینی و اوکنگم، جای خود را به مردان و زنان شیکپوش و دوستداشتنی دادهاند؛ به وزیر امور خارجهی همجنسگرا، مدیر شرکت اپل و مدیر تبلیغات، زوجهای موفق همجنسگرا، مهندس کامپیوتر همجنسگرا در عصر ما که بازاریابِ خود اند). از آنجا که اندیشهی لیبرال در نهایت اندیشهای جهانیست، اگر به عنوان افقی دراز مدت در نظر بگیریم، شاید برای همجنسگرایان کشورهای در حال توسعه نیز آلترناتیوی جز جذب انسان نابهنجار در کالبد اجتماعیِ انسان حقوقی/اقتصادی وجود نداشته باشد. اینجا دیگر امر مخفی تنها ظرفیتی است در انتظار بالفعل شدن. به بیان دیگر، سوژههای چندگانه و مبهم جنسی در اینجا چیزی نیستند جز سکسوالیتههایی در انتظار کامینگ اوت.
هموناسیونالیسم / هتروناسیونالیسم
به تعبیر جوزف مسعد این فرآیند به خصوص در کشورهای خاورمیانه ستم مضاعفی را بر دوش کوییرها مینهد. موضع منفی مسعد از این جهت قابل فهم است که به ویژه در مورد کیسهای مطالعاتی او مانند کیس کشتی ملکه در مصر دقیقاً آشکارگری رسانهای موجب تشدید سختگیری در قوانین داخلی مصر شد. او بر فعالان همجنسگرای جهانی که آنها را «گی بینالمللی» میخواند، میتازد که چرا استانداردهایی که خاص یک زمینه تاریخی دیگر است را بدون فهم جنسی در خاورمیانه شتابزده به کار میبرند[۱۳]. فضای ابهام و تاریکی شرقی موجب تسامح و سازگاری با گرایشهای جنسی نا-دگرجنسگرا بوده است. سالها چنین همسازی وجود داشته و کوییرها در سایه این تاریکی به سر بردهاند. مسعد به درستی بر نکتهای دست میگذارد که در شکل ایجابیاش ما را سرگردانتر ساخت: آلترناتیو او برای جهانِ نیمهروشنشدهی خاورمیانه چیست؟ حال که در نیمه خط تولید هویتهای آشکار شدهی سوبژکتیویته هستیم، حال که سکسوالیته مدرن تقدیری جهانی شده است، با تیز شدن شامهی دولتهای بنیادگرا در خاورمیانه در مورد هویت و گرایش جنسی چه باید کرد؟ دولتهایی که خود به مسیر تولید این سوبژکتویته جهت میدهند. دولتهایی که به فرآیند هویتسازی غربی پیوستهاند اما در مسیری معکوس.
چیزی که مسعد در مورد مصر میگوید در مورد ایران نیز به درستی صدق میکند. از جمله محصولات ماشین هویتسازی طی دو دهه اخیر در ایران این است که حکومت با مقولهی جدید آشنا شده و آن را در فهرست موارد تحت نظارت خود قرار داده است. اگر تا پیش از این ما در تاریکی هویتی خارج از نگاه برادر بزرگ بهسر میبردیم حال در زمره فهرست مجرمان قرار گرفتهایم. اگر حاکمیت تا پیش از این همجنسگرایی را به مثابه «کنش» نگاه میکرد حالا به مثابه «هویت» آن را در قانون مجازات اسلامی «تشخیص» میدهد. این فرآیندِ تشخیص جز به مدد ماشین هویتسازی به دست نیامده است. به نظر میرسد که ماشین هویتسازی گی بینالمللی یک سرش هم دولتهایی مانند جمهوری اسلامی است؛ عواملی که هر دو در یک کارخانهی میل-سکس فعالیت دارند. از تشخیص انضباطی تا تشخیص حقوقی. در برابر فرایند قربانیسازی گی بینالمللی، ماشین هویتسازی جمهوری اسلامی نیز دست به شیطانیسازی هویت کوییر میزند؛ دو فرآیند معکوسی که هر دو یک چیز تولید میکنند: هویت.
آنچه مسعد میگوید را جاسبیر پوآر به شکل یک سیاست خارجی نشان میدهد. او نیز وجه جهانی ماشین هویتسازی را برجسته میسازد. گی بینالمللی صرفاً کارآفرینان و کارگران کارخانه هویتسازی هستند. کارفرمایان و سرمایهگذاران اما دولتهای توسعهیافتهاند. کشورهایی که همجنسگرایی و دفاع از حقوق الجیبیتی را به شاخصی برای ایدئولوژی سیاسی مبدل ساختهاند. در این طرح سیاسی دفاع از «الجیبیتی» به عنوان ویژگی برای آمریکاییبودن، اسرائیلیبودن، انگلیسیبودن و آلمانیبودن طرح میشود. در مقابل، همجنسگراهراسی (هموفوبیا) به مثابه خصلتی مربوط به «دشمنان» بازنمود میشود. نمونه بارز این کاربرد سیاسی در دفاع از حقوقLGBT در خاورمیانه روی میدهد. اسرائیل خود را به مثابه کشور حامی همجنسگرایان معرفی میکند که به همجنسگرایان فلسطینی پناه میدهد. اما برای فلسطینی بودنشان البته حقی قایل نیست. جداکردن گرایش جنسی از ملیت شیوهای است که این پروپاگاندا دنبال میکند. همجنسگرایان کسانی هستند که «ما آنها را بازاسکان میدهیم تا به کانادایی، آمریکایی، آلمانی و اسرائیلی مبدل شوند». این ماشینی است که باید آن را «هوموناسیونالیسم» نامید چنانکه پوآر مینامد[۱۴].
اما آیا نقد ما به نظام کامینگ اوت که عبارت از جذب سکسوالیتههای نابهنجار درون کالبد انسان اقتصادی/حقوقی ست، موجب نمیشود که به طور ضمنی مشروعیتی برای نظامهای مبتنی بر تاریکی/سکوت قائل شویم؟ آیا این نقد دستمایهای برای سوژههای هوموفوب فراهم نمیکند تا با ردّ انتزاعی نظام کامینگ اوت که مخصوص «غربیها» است به توجیه دگرجنسگرایی اجباری حاکم بر جوامع خود و سازوکارهای ایدئولوژیک آن بپردازند؟
شاید نکتهای که در اینجا باید به آن اشاره کرد رویهی تک بعدی نقد پسااستعماری است که خاستگاه مسعد، نجمآبادی، پوآر و شاخساری است. همه این نقدها بر مدار ساخت شرق در گفتمان غربی حساسیت نشان دادهاند. به ویژه اگر به روایت شاخساری که آخرین نمونه نقد پسااستعماری در حال حاضر است نظر کنیم، اساساً مشخص نیست که در این بازنمایی از همجنسگرایی در سیاست جنسی غربِ استعمارگر جایگاه شرقِ بنیادگرا کجاست؟ گذشته از اینکه شرق بنیادگرا نیز خود موضوع بازنمایی رسانههای غربی است. اما برای آنکس که با پوست و گوشت و استخوان شلاق بنیادگرایی را چشیده باشد نقد پسااستعماری مایهی کاهش رنج هرروزه نخواهد بود. نکته اما تنها رنج عینی ما نیست. مسئله بر سر مغلطهای است که در کاربرد دیدگاه پسااستعماری روی میدهد. اگر قرار است که بازنمود تجربهی چندگانه و سیال جنسی در قالب سیاستهای جنسی حاکم به نقد کشیده شود، اگر قرار است که از ماشین هویتسازی سخن بگوییم در این صورت چرا از بازنمود میل جنسی و ساخت هویت جنسی در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی سخن به میان نیاوریم. «شرقشناسی» سویه دیگری نیز دارد؛ غربشناسی.
ما تلاش میکنیم نشان دهیم که در واقع ماشین هویتسازی یک ماشین دوقطبی است. اگر از سویی با یک هوموناسیونالیسم در کشورهای غربی روبرو هستیم، از سوی دیگر شاهدیم که چگونه نظامهای شرقی به عنوان موضوعی سلبی به هموفوبیا و هترونرماتیویته وجهی ملّی میبخشند. این قطب دوم را ما «هتروناسیونالیسم» مینامیم. اگر قطب اول دفاع از حقوق همجنسگرایان یا حمله به آن را به ملیت پیوند میزند دومی نیز چنین میکند اما در مسیری معکوس. در حالی که اولی کشورهای جنوب را به هوموفوبیا پیوند میزند، دومی همجنسگرایی را به عنوان پدیدهای غربی به اروپایی و آمریکاییبودن مربوط میسازد و «ملّت» خود را از آن بری میشمارد. نتیجه این حکم معروف رئیسجمهور است که «ما در ایران مثل کشور شما [آمریکا] همجنسباز نداریم».
کشورهای آفریقایی، روسیه و ایران نمونههای برجسته هتروناسیونالیسم اند. اما نباید هتروناسیونالیسم این کشورها را یکسان تلقی کرد. روسیه به عنوان دنبالهای بر سنتهای حقیقتگویی غربی هتروناسیونالیسم را در برهنهترین شکلاش به عنوان یک جزء از سیاست خارجی غرب ستیزانهاش دنبال میکند اما به خوبی به همان سنت مرئیسازی مرتبط است. بنابراین شکاف میان همجنسگرایی/دگرجنسگرایی همچون گفتمان جنسی غربی بسیار تیز و شفاف است. در کشورهای آفریقایی این مسئله به استعمار پیوند خورده است و نوعی سیاست حقیقت آن را اقتضا میکند؛ در حالیکه برای روسیه دیگری/رقیب نقش یک غیریتِ سازنده را ایفا میکرد برای کشورهای آفریقایی تقابل با دیگری/استعمارگر مبنای تعریف «خود» است. بنابراین همجنسگرایی به مثابه یک هویت تحمیلی غربی باید از ملّت زدوده شود. هرجا اثری از همجنسگرایی است باید تعقیب گردد و به دقت وارسی شود. هر کس باید چشم و گوش دولت باشد و برنامه سیستماتیکی برای این غربزدایی وجود دارد. چه روسیه و چه کشورهای آفریقایی این نسبت را از طریق یک نظام پلیسی دقیق دنبال میکنند؛ چیزی که از ساختار حقیقتگویی گفتمان جنسیشان جداییناپذیر است. اما در مورد ایران این هتروناسیونالیسم مبتنی بر یک سیاست حقیقت ویژه است. سیاست حقیقتی که هنوز میان سنت «نپرس و نگو» و نظام پلیسی مدرن در رفت و آمد است. با اینحال اینجا و آنجا همان نظام پلیسی و تعقیب و آزار برپاست و به جهت خصلت دوگانه جامعه و حاکمیت در ایران میتوان اشکالی از نظام پلیسی مدرن در تعقیب گرایش و هویتهای جنسی را ملاحظه کرد.
یکی از نکات ابهامانگیز برخورد سیاست جنسی حاکم با مسئله ترنسکسوالهاست. از دیرباز یکی از افتخارات نظام ارتجاعی حاکم بر ایران این بوده که به ترنسکسوالها اجازهی تغییر جنسیت میدهد. یعنی اجازه میدهد خود را در حیطه genderتعریف کنند. علم پزشکی در این زمینه به کمک قانون میآید. چاقوی جراحی در کنار قانون مصوّب، دست به دست هم میدهند تا سکسوالیتههای مغشوش و مشکوک را دارای هویتی خاص (یا مرد یا زن) کنند. پس از این عملیات هولناک سلاخی، سوژهی مرد یا زنشده در جامعه رها میشود. مسئله وقتی بغرنجتر می شود که نظام حقوقی و پزشکی[۱۵] در ایران مستقیم یا غیر مستقیم تغییر جنسیت را به عنوان تنها راه حل امکان بقا پیش پای کسانی قرار می دهند که از جنسیت خود خرسند نیستند یا حتی فقط به جنس موافق خود گرایش دارند. این شرمآورترین اعمال در جامعهای صورت میگیرد که سایر عرصههای جامعهی مدنیاش (خانواده، مدرسه، دانشگاه، محل کار، و غیره) نیز هر یک به نحوی دهشتناکترین داستانها را در زندگی روزمرهی اقلیتهای جنسی رقم میزند.
اما عمل تغییر جنسیت که بعد از انقلاب ۱۹۷۹ بر اساس درخواست یک ترنس و با فتوای خمینی جنبهای قانونی پیدا کرد، صرفاً یک نقطه ی اتصال است در فرایندی که پیش از انقلاب در برخورد با روابط همجنسانه انجام شده بود. پیش از انقلاب روابط همجنسانه تحت دوگانگیهایgender فهمیده میشد، مردی که میل دارد مورد لذت همجنسهای خود قرار بگیرد، در واقع مردی است که میخواهد زن باشد، و بالعکس. یک مردِ زنانه/ یک زن مردانه، یک انحراف در طبیعت جنسی آنها رخ داده و از اواسط قرن بیستم کنجکاویهای پزشکینه در ایران به دنبال اصلاح این انحراف از طبیعت بود. خمینی صرفاً به این تلقی جنبهی قانونی بخشید. از این پس ما با ترنسکسوال قانونی طرف هستیم حال آنکه هویت مشکوک دیگر در طی این فرایند نشانهشناسانه، دفع و حذف میشود: همجنسباز.
پژوهشی دقیقتر در ساخت هویتهای جنسی در ایران معاصر احتمالاً نشان خواهد داد که فرایند جذب و دفع استراتژِی تولید سکسوالیته در روند این تاریخ بوده است. تا حدود بیست سال پیش در ایران، آن موجود حذف شده (همجنسباز) از پس فرایند تولید ترنسکسوال دفع و طرد شده بودند و در نقاط تاریک جامعه به سر میبرد. به عنوان جرم پس رانده میشد و در چرخهی تولیدیِ ماشین هویتسازی جذب، ادغام، و تعریف نشده بود، یا به تمام معناهای این کلمه «آزاد» نشده بود و به جریان نیفتاده بود. اما از حدود بیست سال پیش شاهد تلاشهایی از جانب جامعه مدنی هستیم برای تعیین این نکته که آیا میل این موجود دورگه (همجنسگرا/همجنسباز)، آنچه همچنان جریان دارد و انسدادها را طی میکند، ناشی از یک گرایش هویتی و عاطفی و طبیعی در اوست یا صرفاً از سر هوسی ناپایدار، ناشناخته و موهوم میل دارد با همجنسان خود «بازی» کند؟ پس از کمپینهای بسیار در جهت مشارکت در گفتمانسازی، جامعه مدنی (به ویژه خارج از موطن) عموماً پذیرفت که «همجنسگرا» به معنایی مثبت استفاده شود و «همجنسباز» معمولاً دلالتهای منفی داشته باشد، عنوانی که اغلب توسط گفتمانهای ایدئولوژیک، حکومتی، سنتی و محافظه کار استفاده میشود. همجنسگرایی در ایران امروز به شدت از سوی حکومت و مردم مورد خشونت قرار میگیرد، اما اخیراً شاهدیم که در سطح گفتمان (به ویژه با تلاش جامعه مدنی) دارای نامی شده که سعی دارد آن را از راهروهای تاریک گفتمان به مجمع عمومی سکسوالیته وارد کند.
سوژه تبهکار
اجازه دهید به ماشین هویتسازی، UNHCR، در ترکیه بازگردیم. به نظر میرسد که این نخستین ورودیِ ماشین هویتسازی است. اما بر خلاف تأکید شاخساری بر نقش یو ان اچ سی آر نکتهای دیگری که باید افزود این است که سوژهی روشنشده تنها در این فرآیند هویتسازی نمیشود و برخی از کوییرها پیشتر در ایران چنین روشنشدگی را تجربه میکنند. کارآفرینان الجیبیتی ماشین هویتسازی را تنها در ترکیه بر پا نمیکنند. علم جنسی مدرن سالهاست که فرآیند هویتسازی را در گفتمان جنسی ایران آغاز کرده است. اگرچه هنوز میان محور «گرایش جنسی» و «هویت جنسیتی» معلق است و اغلب بر مبنای محور دوم محور نخست را تفسیر میکند، اما فضاهایی از سخن جنسی را میتوان سراغ گرفت که علم جنسی مونتاژشده در ایران تمایزهای نظام روشنایی را بر زبان جنسی فارسی برافکنده است. به مدد شبکهای از روانشناسان، ورکشاپها، گروههای دوستی که حول این کلابهای علمی شکل گرفتهاند (ترانسها و همجنسگرایانی که حول این نظام دانش با یکدیگر آشنا میشوند) هویتی از همجنسگرای مدرن در حال شکلگیری است.
اما مهمتر از آن فضای مجازی این امکان را میدهد که روشنشدگی گاهی پیش از خروج از ایران رخ دهد. فضای مجازی بخش دیگری از ماشین هویتسازی است که به مدد کارآفرینان الجیبیتی از دو دهه پیش مشغول به کار است. مجلهها، وبلاگها، وبسایتها، صفحات فیسبوکی، گروههای مجازی که همه پیوند به امر فیزیکی میخورند در ایران حول این «دانش روشناییبخش» تشکیل میشوند. هر دو ما پیش از خروج از ایران شاهد فعالیت این ماشین هویتسازی در این فضا نیز بودهایم. هر دو ما «چراغ» را خواندهایم. زندگی تبهکارانهی ما در ایران در حاشیهی این روشنایی زیرزمینی پرسه زده است. هر دو ما شاهد ترکیب این هویتِ روشنشده بر بستر نظام تاریکی/سکوت بودهایم.
نکتهای که بیشتر ما را سرگردان میساخت آشوب جهتیابیهای هویت در بستری نابهنگام بود. بستر مناسباتی که هنوز به نظام تاریکی/سکوت متعلق است اما به مدد «تحریک به گفتمان»ی که ماشین جهانی هویتسازی برقرار میکند برانگیخته از فراخوانی است که نمیخواهد به طور کامل به آن پاسخ دهد اما ماشین هویتسازی مصرانه او را به پاسخ فرامیخواند. بنابراین پاسخ او همزمان آری و نه است. چراکه نه قادر به تغییر مناسبات اساسی است که جنسیت و میل جنسی را میسازد و نه قادر به مقاومت در برابر تحریک به گفتمانی است که در سطح جاری است. به تعبیر دولوز و گتاری «چیدمانی»[agancement] از کهنه و نو، تاریکی و روشنایی را میسازد. این چیدمان نیز مانند هر چیدمان دیگری از تمامیت و پیشبینیپذیری گریزان است و هر لحظه آماده پیوندخوردن به چیدمانهای دیگر. هم همجنسگراست و هم دگرجنسگرا، هم ترانس و هم گی، و شاید همواره به چیزی بیشتر یا کمتر از آنها گریز میزند. جهان روشنایی با این چیدمان مأموریتاش را ناتمام تلقی خواهد کرد اگر سرگردانیهای هویتی ناشی از چیدمان نو و کهنه ثبات و قرار نیابد. یو ان اچ سی آر آنها را سوژههای سرگردانی تلقی خواهد کرد که پروندههایشان روشن و ساده نیست بنابراین سوژه باید بیشتر سخن بگوید در جلسه دوم، جلسه سوم و شاید سر آخرسوژه در روشنایی قرار گیرد. کارآفرینان الجیبیتی باید به این سوژههای سرگردان بیاموزند که چگونه خود را در جلسه مصاحبه بازنمود کنند تا پروندههایشان روشن باشد. به همجنسگرایان یاد داده میشود که خودشان را توضیح دهند. آشوب هویتی فقط برای زندگی خارج از بوروکراسی خوب است. برای اتاق خواب. بوروکرات تاریکی میل را نمیفهمد او نماینده خِرد هویتی است. تا وقتی قانون میل/تاریکی را دنبال میکنی بیرون «قصر» و «دروازهاش» باید انتظار کشید.
اما پیش از آنکه سوژهی سرگردان ما وارد قصر (یو ان اچ سی آر) شود در زندگی زیرزمینی خود سیالیتی را تجربه میکند که جز به مدد فرآیند هویتسازی دو دهه اخیر تباه نشده بود. او تبهکار است به این معنی که در خفا و تاریکی خواستههایش را برآورده میکند و دست به آزمایشگریهای مشکوک میزند، همچنین به این معنای کنایی که بوروکراسیِ هویتی میلاش را تباه کرده است. او پیش از این جز در میان گروههای هویتسازی شده از همجنسگرایان و ترانسکسوالها موضوع طرد نبود. او در تاریکی هویتی خود میان انتخابهای بیشمارش زندگی میکرد. حالا در میان فهرستی از دستهبندیها قرار میگیرد که تدریجاً او را بخشی از خود میسازد، این لزوماً ناشی از فشار موقعیت نیست بلکه گاه او با میل و رغبت خود را دستهبندی میکند. پس از این اضطرابهای هویتی او آغاز میشود. کسی که «در میان» زندگیها زیسته است نمیتواند به قرار و ثبات هویتی تن دهد. او سرگردانیهای هویتی را پس از کامینگ اوت تجربه میکند. از میان یکی به دیگری، و شاید تنها آماده این باشد که کسی به او بگوید این بازی هویتی را رها سازد. بیش از آنکه به آن ها تن دهد به میلاش وفادار بماند.
بنا بر مسائلی که طرح شد، سوژه تبهکار (اگر وجود داشته باشد) ناچار از بازی ناممکنی در یک ماتریکس از پیش نهاده شده است. او از سویی در برابر تقدیرگونگی گفتمان «کامینگ اوت» قرار دارد که راه رسیدن به «حق» را پیوند خوردن به «هویت» و بنابراین آشکارسازی میداند. و از سوی دیگر ناخرسند از خشونتی است که «هویتسازی» بر سیالیت بیپایان میل میافکند. در میان دوگانگی میل و حق وضعیتی تراژیک شکل میگیرد که به مدد خرد سیاسی قابل رفع نیست. چرا که از قبل زبان چنین فراروی ممتنع شده است. تضادهای بنیادی در برابر اوست که هم اراده به گذر از آنها وجود دارد (مادامیکه میل و سیالیتاش مفروض باشد) و هم ابزار نظری و زبانی برای چنین گذری هنوز وجود ندارد. تصور سوژهی تبهکار همچون ابرانسان نیچه بسیار زودهنگام خواهد بود، اگر اساسیترین بافت اندیشه به امر جنسی یعنی زبان مبتنی بر نظامی دوگانه باشد که کامینگ اوت و فرمهای «بسی انسانی»اش را ضروری میسازد.
این امر منجر به یکسری «مشغله»ها و «کلنجار»ها برای سوژه تبهکار میشود که در برابر اوست:
نخست اینکه چگونه باید از سیاست زبان جنسی فراتر رود. زبانی که از طریق طرد و جذب شکل می گیرد. زبانی که برای کسب حق ناچار از فرض گونههای «شر» است تا با چنین فرضی اشکال مشروع دیگری را پیش نهد؛ همجنسگرا به جای همجنسباز، بیمار اختلال هویت جنسی (GID) به جای بیمار منحرف جنسی، ترنسکسوال به جای منحرف و غیره. هر شکلی از تلاش برای کسب مشروعیت میل در زبان جنسی ناچار از چنین دوگانهسازیهایی بوده است. این دوگانهسازی همواره از یک گونهی تبهکار به یک گونهی مشروع حرکت میکند تا در بازی رتبهبندیهای اجتماعی به گروه مرجع پیوند بخورد. سوژه تبهکار با این مشغله سروکار خواهد داشت که چگونه میتواند از این بازی مشروعیت فراتر رود و درون این زبان نقبی بزند.
دوم آنکه او مشغول به تقدیر دوگانه درون/بیرون خواهد بود. ما سعی کردیم نشان دهیم که چگونه تمایز درون/بیرون، تاریکی/روشنایی، خصوصی/عمومی شرطِ تفسیریِ برساختهشدن هویت در نظام کامینگاوت است. توزیعِ مکانیای که طی آن، در واقع صرفاً این فرد نیست که با عبور از تاریکی به نور هویت خود را میسازد، بلکه در عین حال این نظام است که در فرد ساخته میشود. تمایز مکانی میان فضای تاریکی و روشنایی که اساس ساختار هترونرمال است به مثابه یک انتخاب محتوم پیش روی او گذاشته میشود. این نوع دیگری از قالبریزی میل و کنترلپذیری آن است که تبهکار با آن کلنجار میرود. اگر جهانِ پیشاروشنایی مستلزم یک سیاست پوشیدگی بود تا گزندی از هراسهای مذهبی و عرفی به فرد نرسد، شاید سوژه تبهکار باید اصلِ بازی روشنایی و تاریکی، برون و درون، عمومی و خصوصی را به پرسش بکشد؛ چه کسی حق دارد من را در برابر دوربین قرار دهد و چه کسی حق دارد من را به سکوت وادارد. شاید به جای چنین بازی سادهانگارانهای که فرد را میان پوشیدگی و آشکارسازی قرار میدهد میتوان امیدوار بود به سیلان گفتارهایی که از دگرجنسگراهنجاری (هترونروماتیویته) فراتر میروند اما نه به سوژهی «همجنسگرا» اشاره میکنند نه «دو جنسگرا»، نه «تراجنسی» و نه هیچ هویت نامگذاریشدهی دیگری؛ افرادی که مبدلپوشی میکنند اما مبدلپوش نیستند، افرادی که به همجنس عشق میورزند اما لزوماً به سوژهی «همجنسگرا» که برآیند نیروهای گفتمان است دلالت نمیکنند، کسانی که ادبیات همجنسگرایانه میسازند اما «نویسندهی همجنسگرا» نیستند، آنها فقط به جریانی بیرون از «کیستی» خود پیوستهاند بدون نامی که قرار است مخفی یا آشکار شود.
سوم اینکه گفتمان تبهکارانه چالشی دائمی با فرض «زمان خطی» در نظام کامینگ اوت دارد. چنان فرض شده است که گویا هویتهای «هنوز آشکارنشده» در مسیر آشکارسازی هستند که در برابرش مقاومت میکنند. فرض شده است که هویتهای هنوز کامینگ اوت نکرده اگر موانع مرتفع شود آشکارخواهند شد. معنی این انتظار این است که اگر شرایط فراهم شود آن نامی که ما به آنها میدهیم را می پذیرند. چنان فرض شده است که این امیال پوشیده «بالقوگی»هایی هستند در انتظار فعلیت یافتن؛ تبهکارانی در انتظار اصلاح و بازپروری برای بازگرداندن به آغوش جامعه. این درکی خطی و متافیزیکی از تاریخ میل را ارائه میدهد که به مثابه تقدیر در برابر ما قرار داده شده است. چالش بعدی تبهکار این است که چگونه با این تقدیرگونگیِ زمان خطی کامینگ اوت درافتد.
این امر بخصوص در یک سوژهی همجنسگرای تبعیدی رخ مینماید که حرکت او از نظام تاریکی/سکوت به نظام نور/بیان نه صرفاً یک حرکت مکانی بلکه یک حرکت در زمان هم هست. حال او قادر است «آینده»ی همسرشتهایش در ایران را برای آنها مجسّم کند. گویا انگارهی «پیشرفت» که الگوی فلسفه روشنگری و نظریات اقتصادی قرن هجدهم و نوزدهم بود، امروز به شکل دیگری اقتصاد سیاسی جنسی را تعریف میکند. این بیش از آنکه نشانهی بحرانی در بهرسمیتشناختن گرایشهای جنسی در کشورهای پیرامونی باشد، نشانهی بحرانی در خودِ زمانمندی کوییر در غرب است. ما در حالی که گامی به پیش برداشتهایم و به لحاظ تاریخی رویتپذیر شدهایم، حال با پرسشی در مورد زمانمندیِ خودمان مواجه گشتهایم.
این تصور از زمان خطی موجب میشود جنبش کوییر غربی جهان «پیرامونی» (خاورمیانه و شمال آفریقا) را به مثابه گذشتهی خویش بازنمایی کند؛ این امر عملاً چیزی تحت عنوان «سیاستِ کوییر» را فلج کرده و آن را به ضمیمهای بر سیاست خارجی کشورهای توسعهیافته تبدیل میکند. شاید امروزه ما کوییرهای تحت ستم صرفاً آن چیزی باشیم که آنها در گذشته بودند و میل داریم در آینده به چیزی تبدیل شویم که آنها امروز هستند. شاید این یکی از بازیهای میل است که ما را در پشت دروازههای قانون به جنبش وامیدارد. اما در این صورت آیا میتوان گفت یک زمان خطیِ هومونرماتیو نیز به وجود آمده؟ یعنی حرکت خطی زمانِ کوییر از گذشته به سوی آینده در واقع حرکتیست به سوی نظام کامینگ اوت، که پیامدهای حقوقی آن عبارت باشند از برخورداری از حق ازدواج و تشکیل نهاد خانواده، حل مسئلهی مالکیت حقوقی بر اموال شریک زندگی، حق بچهدارشدن به روشهای نوین علمی، و غیره؟ این همه ما را دلمشغول این پرسش بنیادین کرد که آیا همهی این تلاشها به سوی آینده مسئلهای بنیادینتر را در حیات کوییر برای ما پنهان نمیکند؟ اینکه زمان کوییر از الگوی پیشرفت تبعیت نمیکند.
اما برغم این چالشها و افقهایی که پیشاروی سوژهی تبهکار است مناسبات کارخانه هویتسازی به صورتی نیست که بتوان به سادگی دستور ایست داد، بیرون از این چرخه ایستاد و پیاده شد. آنچنان تجربه نیروانا گونهای برای خروج از ماشین دوقطبی هویتسازی ممکن به نظر نمیرسد. در هر نقطه از امر اجتماعی ایستادن ما را به سوژهای برای ماشین هویتسازی مبدل میسازد. حتی همین نوشته در چرخه هویتسازی میافتد و به ضدّ خود مبدل میگردد. به محض آنکه منتشر شود. جز به مدد دستهبندیِ ما این نوشته برای خواننده قابل فهم نیست. او باید نامی برای ما انتخاب کند؛ چپگرا، رادیکال، روشنفکر، و شاید چند فحش روشنفکرانهی دیگر. اما شاید تا زمانی که منفذهای این دستگاه راه خروجی به ما نشان دهد بهتر است به عنوان «تبهکار» قناعت کنیم.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.