آنچه تاکنون مبنای بررسی تاریخ ایران و قدرت گیری اسلام بود؛ کتب نوشته شده یکی دو قرن بعد از آن واقعه می باشد. اکنون تعدادی از کتبی که همان سال‌های قدرت‌گیری اعراب توسط ارامنه و یا مردمان منطقه به زبان سریانی نوشته شده بودند در حال ترجمه هستند. این کتب دریچه‌های جدیدی را باز می‌کنند. اول اینکه نشان می‌دهند آنچه در آن کتب پس از اسلام توسط ایرانیان و… نوشته شده چندان دور از واقعیت نیست و احتمالا یا نویسندگان به نوعی با این کتب آشنا بوده‌اند و یا داستان‌ها به طریقی به آنها رسیده که چندان از ماجرا دور نبوده‌اند.اما بعضی موارد در کتب نویسندگان یکی دو قرن بعد از اسلام، عمدا یا سهوا نیامده است. این نکته‌ای است که اینجا بدان پرداخته می‌شود.

در کتاب “شهادت نامه‌های سریانی مسیحیان ایران”، تعداد زیادی شهادت نامه است از کسانی که توسط ساسانیان دستگیر شده و تحت فشار قرار گرفتند تا از مسیحیت برگردند. ساسانیان که دین دیگری داشتند تنها راه نجات را بین تغییر دین و گرایش به دین خودشان و یا تنبیه شدید حتی انتخاب مرگ می‌گذاشتند، و اکثر آنها مرگ را قبول می‌کردند. در متون نوشته شده بعد از اسلام توسط ایرانیان، خسرو شاهنشاه ایران، منذر (مونذر) یکی از شاهان بزرگ عرب را می کشد که این باعث بزرگترین کینه آنها نسبت به ساسانیان می‌شود. در این کتب اخیر هر چند اشاره مستقیم به کشتن منذر نمی‌شود ولی او را مسیحی می‌نامند. ساسانیان معتقد بودند که مسیحی بودن، آنها را بطرف رومیان و حتی جاسوسی می‌برد. قابل توجه اینکه این مردمان ساکن عراق و سوریه کنونی، اکنون عرب نامیده می‌شوند، آنگاه که مسلمانان آمدند آنها‌ را مسلمان و یا عرب نمی‌نامیدند بلکه اسمع‌ییلی (به غلط اسماعیلی گفته می‌شوند) یا فرزندان اسمع‌ییل می‌نامیدند که نشانگر نزدیکی آنها با یهودیان و ریشه عربی آنهاست. این نکته نشانگر تفاوت میان ساکنین منطقه با اعراب/اسمع‌ییل‌یان علیرغم داشتن همبستگی ریشه‌ای با یکدیگرند.

آنچه من از مطالعه کتب اخیر نتیجه گرفته‌ام اینست:

کشتار مردمان منطقه تحت شاهنشاهی ساسانی که ریشه‌اشان با آریاییان یکی نبود و بهمین دلیل مسیحیت را که با ریشه نژادی و زبان و فرهنگ آنها نزدیک بود به عنوان دین پذیرفته بودند، باعث خشم، تنفر و دوری از شاهان ایران کرد. در نتیجه آنگاه که اعراب جنوبی قدرت گرفتند و به سرزمین‌های ساسانی حمله کردند اینها به اعراب/فرزندان اسمع‌ییل پیوستند. این مردمان که در خط مقدم جبهه ایران و روم بودند با این کار تمام خط دفاعی اول ایران را تسلیم کردند و از آن فراتر به فرمان آنها درآمدند. فروپاشی این خط اول جبهه که اتفاقا مقر شاهنشاهی هم بود (اگر مقر حکومتی صدها کیلومتر آنطرف‌تر درون ایران بود آنگاه داستان کاملا فرق می‌کرد) باعث فروپاشی ساسانیان و سطله اعراب گردید. از همین جا نیز می‌توان فهمید که چرا آنها به روم که مرکز مسیحیت بود توجه یا حملات جدی نکردند. شاید و به احتمال زیاد در موقع حمله و جنگ اسمع‌ییلیان و سایر مسیحیان با ساسانیان, در پشت پرده و یا حتی علنی، رومیان به آنها کمک می‌کردند.

نکته ای که درباره سقوط ساسانیان به واسطه پشت کردن مردمان مسیحی منطقه، به حکومت ایرانیان در اینجا نوشته‌ام, پیشتر در هیچ کتابی یا جایی ندیدم و این برداشت و تحلیل من از وقایع است، زیرا این نکات اخیرا در این دسته کتب قابل دیدن/خواندن هستند. در این کتب مسائل بسیار زیادی توجه را جلب می‌کنند مثلا فتنه‌انگیزی یهودیان برای کشتار مسیحیان، و در مقابل قاتل مسیح نامیدن یهودیان از جانب مسیحیان و…

بهرحال نکات جالب و جدید در این کتب آنقدر زیاد است که انسان را وادار می‌کند آنها را چندین بار بخواند.

نکته: این کتب سالها پیش (بعضی حدود ۱۰۰ سال پیش) توسط غربی ها ترجمه شده بودند، بدین جهت آنها تاریخ را بهتر از ما می‌دانستند.

وظیفه اصلی دولت ها گسترش علم است تا بتوان تاریخ و سایر علوم اجتماعی و فنی را یاد گرفت.

مارچ ۲۰۲۲ اسپند ۱۴۰۰

اپسالا – سوید

م. حسن بایگان

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)