****** دیشب پریشبها کم مانده بود ما با جناب آقای ابوالقاسم فردوسی دعوای مان بشود. خدمتشان عرض کردیم: آخر قربانتان برویم! این چه حرفی است که شما میزنید که: چو ایران نباشد تن من مباد؟ شما با شکم گرسنه در آن روستای یخ زده ” باژ ” نشستهاید و تگرگ آمده است و گندم و جو و همه دار و درختهایتان را داغان کرده است آنوقت هنوز میفرمایید چو ایران نباشد تن من مباد؟ تازه توقع هم دارید که آن ” شاه محمود کشور گشای ” که انگشت در جهان کرده و قرمطی میجست و میکشت؛ بیاید فرمایشات حضرتعالی را حلوا حلوا بفرماید و توی کیسه خالیتان هم مقادیری زر و فیروزه و طلا و الماس بریزد؟ شما فکر نسلهای بعدی را نکرده بودید؟ آخر با چنین پند حکیمانهای چطوری برویم یکشاهی صنار اختلاس بفرماییم؟ها؟ از همه اینها گذشته؛ شما با چه دل و جراتی مقابل چنان شاه عدالت گستر قدر قدرتی که میگوید ” همه شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست ” میایستید و سینه سپر میکنید و چشم در چشم چنان شاهنشاه آدمخواری میدوزید و میگویید ” ندانم اندر سپاه او چند مرد چون رستم باشد؛ اما این دانم که خدای تعالی خویشتن را هیچ بنده چون رستم دیگر نیافرید ” (۱) حالا نمیشد حضرتعالی بجای ” چو ایران نباشد تن من مباد “میفرمودید که: چو اسلام نباشد تن من مباد؟ وزن شعرتان بهم میخورد؟ خب بهم بخورد! سو وات؟ مگر آسمان به زمین میآمد؟ بقول این فرنگیهای پدر سوخته Who Cares چطور است دستکم میگفتی: چو ملا نباشد تن من مباد؟ در آنصورت نه در پیرانه سری مجبور میشدی از فقر و ناداری و گرسنگی بنالی و بگویی: الاای بر آورده چرخ بلند به پیری چه داری مرا مستمند و نه آن مذکر طبرانی بجرم اینکه رافضی هستی از دفن جنازهات در گورستان مسلمانان جلو گیری میکرد. (۲). از آن گذشته؛ وزن و قافیه شعرت هم بهم نمیریخت و حالا در عصر فرمانرایی عمله جور؛ نامت میشد حجت الاسلام و المسلمین آ سید ابوالقاسم فردوسی طوسی و گنبد و بارگاه و یک فقره شجره نامه معتبر داشتی که نسبات را به امام زین العابدین بیمار میرسانید و خلایق هم میآمدند در بارگاهت دخیل میبستند و نذر میکردند و خودت هم حالا یک امپراتوری داشتی عینهو امپراتوری آقام امام رضا (گیرم امپراتوری با ط دسته دار!) جناب آقای فردوسی! این رفیق مان – ابن محمود – حق دارد که میگوید: این بیتی که سرودهای دور از منزلت یک ایرانی فهمیده است. خودت درستش میکنی یا اینکه بدهیم یکی از بزرگان اهل تمیز درستش کند؟ جناب فردوسی پاکزاد! در زمان و زمانه ما: هدف از کائنات ما هستیم – ما نباشیم هست و نیست مباد! ***********
۱- تاریخ سیستان
۲- چهار مقاله عروضی
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.