در جریان هستید که روز چهارشنبه گذشته، ۲۹ آوریل ۲۰۱۵ آقای جواد ظریف وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران در مصاحبه با خبرنگار مشهور آمریکایی چارلی رز دروغ بیپردهای گفت که بعید است حتا مسئول محترم روابط عمومی بیت رهبری را هم به خنده نیندازد: «ما کسی را به خاطر نظراتش زندانی نمیکنیم.» (۱)
فریبا داوودی مهاجر، مسیح علینژاد، فرشته قاضی، شهرام رفیعزاده، محمد جواد اکبرین، و سیامک قادری، همگی از زندانیان سیاسی سابق ایرانی برای افشای این دروغ نامههای سرگشادهای منتشر کردند.
داوودی مهاجر نوشت که شخصا شاهد بازداشت و زندانی شدن و شکنجه بسیاری از خبرنگاران و اصحاب رسانه بوده است. او از کسانی مثل ستار بهشتی و هادی صابر سخن گفت که در بازداشت زیر شکنجه جان سپردند. به نوشته داوودی مهاجر برای نویسندگان ایرانی حتا آزاد شدن از زندان هم تنها به مثابه ورود به زندانی بزرگتر است که در آن به طور مداوم تحت فشار و مراقبت امنیتی هستند. (۲)
شهرام رفیعزاده در نامه خود یادآوری کرد که چند سال پیش در محل روزنامه اعتماد بازداشت شده و صریحا به اتهام مطالبی که منتشر کرده به مدت چند ماه در بازداشتگاههای سری و در زندان اوین مورد بازجویی قرار گرفته است. (۳)
فرشته قاضی علاوه بر اشارهای به بازداشت شخص خودش در بازداشتگاه سری که با نام زندان خیابان کتابی از آن اسم میبرد، از روزنامهنگارانی نوشت که در حال حاضر یعنی همزمان با مصاحبه آقای ظریف در زندان به سر میبرند؛ امثال بهاره هدایت، عبدالفتاح سلطانی، احمد زیدآبادی، مسعود باستانی، محمد صفیزاده، و بسیاری دیگر. او همچنین اشاره کوتاهی میکند به فجایعی که در دهه شصت در زندانهای نظام جمهوری اسلامی اتفاق افتاده و یادمان میاندازد که وظیفه رئیسجمهور ایران علاوه بر مذاکرات هستهای نظارت بر اجرای قانون اساسیست، یعنی کمترین کاری که ایشان میتواند برای صدها زندانی سیاسی ایرانی انجام دهد. (۴)
مسیح علینژاد هم در نامه خود به یادمان آورد آقای وزیر در دروغ گفتن سابقهدار هستند. او از پیامهای خانوادههای زندانیان سیاسی محکوم به اعدام نوشت بعد ازینکه آقای ظریف در نوبت قبل منکر وجود اعدام زندانیان سیاسی در ایران شده بود. علینژاد نوشت بعد از آن دروغ شخصا با خانواده بیش از ۲۰ زندانی سیاسی اعدام شده مصاحبه کرده است. مسیح علینژاد نوشت: «در پس لبخند آقای ظریف کوهی از اشک و زخم خانوادههاییست که بر خلاف روزنامهنگاران زندانی، کسی اسم آنها را هم نشنیده است. من گریه آنها را در خلوت شاهد بودهام. خانواده زندانیان سیاسیای که فریادرسی نه در رسانههای بینالمللی و نه در رسانههای داخلی ندارند.» (۵)
محمد جواد اکبرین از تجربه شخصی خود نوشت که چگونه به اتهام نوشتن چند مقاله بازداشت و در دادگاهی که از نظر عدم رعایت تشریفات قانونی به کمدی شباهت داشته به زندان محکوم شده. در نامه سرگشاده سیامک قادری نیز میخوانیم که دادگاهی در ایران او را به جرم انتشار مقاله به چهار سال زندان محکوم کرده است. (۶) و (۷)
در واکنش به این نامههای سرگشاده علی علیزاده با انتشار یادداشتی به نویسندگان حملات شدیدی کرد. علیزاده استدلال کرد که قبلا سیاستمداران آمریکایی و اسرائیلی همچون جرج بوش و دیک چینی و بنیامین نتانیاهو در مصاحبه با چارلی رز مطالب دروغی گفته بودند و چارلی رز آن دروغها را نیز همچون دروغ جواد ظریف به چالش نکشیده بود و اصولا رسانههای غربی اگر «دغدغه آزادیخواهی» داشتند به جنایتهایی که در گوانتانامو و ابوغریب روی داده میپرداختند. علیزاده تحلیل کرد که نوشتن چنین نامههای ازین جهت که به نفع «دولتهای متخاصم» میشود به صلاح نیست و به اصطلاح حرام است: «شکایت را نمیتوان پیش کسی برد که خود ظالم بس بزرگتری است.»(۸)
مشخص نیست که چرا از نظر علیزاده اثبات «دغدغه آزادیخواهی» رسانههای غربی پیششرطی برای بیان حقیقت درباره دروغ آشکار وزیر خارجه جمهوری اسلامی محسوب میشود. آیا ما نسبت به اینکه خود علی علیزاده دارای چنین دغدغهای هست یقین داریم یا اینکه میبایست از سخن گفتن با او تا زمان اثبات دغدغه آزادیخواهی خودداری کنیم؟ از سوی دیگر خود علیزاده بارها در رسانههای فارسیزبان غربی از جمله بیبیسی فارسی که بودجه آن برای سالها از وزارت خارجه بریتانیا تامین میشد ظاهر شده و صحبت کرده. آیا علیزاده درباره دغدغههای آزادیخواهانه بیبیسی پرشین یقین داشته؟ حضور در رسانههای «دولتهای متخاصم»، که علیزاده مکررا انجام داده، در چه شرایطی جایز و حلال خواهد بود؟
اما این تناقضات هم در مقایسه با منطقی که در پشت استدلالهای علیزاده است اهمیت چندانی ندارد. این همان منطق ارتجاعی است که مسائلی همچون آزادیهای دموکراتیک و مدنی را صرفا حاشیهای بر متن ماجرای اصلی یعنی منطق ژئوپولوتیک روابط بین قدرتهای بزرگ و ایران تلقی میکند. زینتی و حاشیهای بودن این امور هیچ کجا عریانتر از سطرهای پایانی نوشته خود علیزاده هویدا نمیشود آنجا که علیزاده حد مجاز مخالفت با سیاستهای حکومت را با توجه به شرایط حساس کنونی که مذاکرات مهم هستهای در جریان است پست کردن استتوس فیسبوکی ارزیابی میکند. این منطق ارتجاعی است و وقتی که آنچه خود «منافع ملی» میداند را نسبت به بیان واقعیتهای بدیهی دارای اولویت تلقی میکند، ما میبایست نسبت به تمام اشکهایی که در غم گوانتانامو و ابوغریب میریزد هم شک کنیم. مگر ژورنالیستهای فاقد «دغدغه آزادیخواهی» غربی بلد نیستند یا عقلشان نمیرسد به نام منافع ملی سکوت درباره واقعیت ابوغریب و گوانتانامو را توجیه کنند؟ معروف است که هنری کیسینجر گفته است آمریکا در دنیا فقط منافع دارد و نه دوست و رفیق. منطق ارتجاعی نیز همین را میگوید به همراه اندکی چاشنی روضه حضرت ابوغریب.
البته که این ارتجاع پدیده تازهای نیست و به صورت موسمی هربار که تضادهای ژئوپولیتیک بین قدرتهای غربی و ایران عمده میشود و خواستههای دموکراتیک و ضداستبدادی ایرانیان را به حاشیه میراند دوباره از گوشه سرباز میکند. بنیادهای این ارتجاع را باید در گفتارهای بیمارگونه ریشهدار در بسیاری از کشورهای جهان سوم ارزیابی کرد، واکنشهای غریزی به پروسههای بلندمدت تاریخیای که به توزیع شدیدا نابرابر ثروت و رفاه و دانش و حق و حقوق در دنیای ما منتهی شده است. این ارتجاع را هم میبایست به انضمام انواع دیگر رد کرد. برای ارزیابی کنش سیاسی عدهای روزنامهنگار در مقابل دروغ آشکار یک سیاستمدار نیازی به نطقهای عظیم درباره غرب و شرق نیست.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.