غم مده و آه نده،
جز به طرب راه مده،
آه ز بیراه بود،
ره بگشا ﺑﺎﺭ بده!

مولانا

بایستی در برابر تغییر و تحولات زندگی سکوت کرده، نظاره گر و پذیرا بود، این عمل سبب صبر و هشیاری شده، که همان فضا داری در وجود است؛ و به تغییر رفتار منتهی میشود. در این واکنش خرد بیدار شده، هشیاری غالب می گردد. در این فرصت زیبائی های زندگی به عشق و محبت  تبدیل گشته، و به بیرون سرریز میشوند. و با فروکش کردن من ذهنی، ذهن خاموش می شود؛ و جسم رها شده از بار ذهن ساده نگر، چرخ زنان و در یگانگی با هستی، غوطه ور در مهر و شعف می گردد.

اینجا این توضیح ضروریست که عرفان و تمایلات صوفیانه، شهود ، یعنی پی بردن به اسرار و دانش و شناخت ناخودآگاه، صرفا در انسانها  بشکل فردی آن با رسیدن به عشق ناب و جاویدان و وحدت وجود یعنی یکی شدن با هستی، تعریف شده است. البته امروزه قدرت شهود در زمینه های شهودی مانند زیبایی‌شناسی یا توانایی‌هایی از این دست هم با خلاقیت های بشر  پیوند دارد. در جامعه و عرف آن ولی برای پرداختن به خوب و بد و حل مشکلات و معضلات بین انسان‌ها، تصمیم ها و اعمال از طریق عقل مشترک و به تعبیری دیگر  به واسطه تعیین تجربی اصول و وضع قوانین که برای همه  قابل فهم و منطقی است، انجام گرفته و پذیرفته می شوند. من در تفسیر این نوع اشعار سعی کرده ام جسارتا و بجهت علاقه شخصی خود، با ایجاد یک پل ارتباطی همراه با انسانیت و مهربانی و عشق، از خرد انسان و رسیدن به عقل نسبی هم کمک گرفته و تفسیری دیگر را داشته باشم. این تفسیر من البته از منظر عرفانی که نیاز به استدلال در آن نیست،  صحیح نمی باشد.

ارسلان

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)