یوحنا نجدی: حسین رونقی ملکی، وبلاگنویس و فعال حقوق بشر ۲۹ ساله، روز ۲۲ آذر ۱۳۸۸ در منزل پدریاش در شهرستان ملکان در استان آذربایجان شرقی توسط ماموران اطلاعات سپاه پاسداران بازداشت شد و پس از ماهها تحمل شکنجههای سنگین فیزیکی و روحی در بند دو-الف زندان اوین، از سوی صلواتی، قاضی شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به تحمل ۱۵ سال حبس محکوم گردید. او که تا پیش از بازداشت، هیچگونه مشکل و بیماری جسمی نداشت، در زندان اوین با بیماری کلیه روبهرو شد که با عدم رسیدگی به موقع به این بیماری چیزی نمانده بود که کلیههایش را به طور کامل از دست بدهد. او که با وجود چندین عمل جراحی، همچنان با این بیماری دستوپنجه نرم میکند، از شهریورماه گذشته با موافقت اطلاعات سپاه پاسداران به مرخصی اعزام شد و در حالی که قرار بود این مرخصی دائمی باشد، روز ۹ اسفندماه بار دیگر با دستور خدابخشی، معاون دادستان تهران روانهی زندان اوین شد. در گفتگو با زلیخا موسوی، مادر حسین رونقی، آخرین وضعیت فرزندش را جویا شدم. گفتگویی که بارها قطع شد تا خانم موسوی در پایان با صدایی برافروخته بگوید: «صدای من را پخش کنید؛ اینها نمیگذراند من حرف بزنم.»
یوحنا نجدی: خانم موسوی، لطفا درباره آخرین وضعیت فرزندتان برای ما توضیح دهید.
زلیخا موسوی: الان که در زندان است و گهگاه با ما تماس میگیرد؛ متاسفانه به داروهایش دسترسی ندارد و فقط به ما گفته است که خونریزی کلیه دارد.
یوحنا نجدی: گویا حسین متاسفانه به بیماریهای دیگری هم مبتلا است…
زلیخا موسوی: بله؛ ناراحتی معده و مشکل ضربان قلبش هم همچنان پابرجا است.
یوحنا نجدی: الان حسین در کدام بند محبوس است؟
زلیخا موسوی: او را به بند هشت منتقل کرده بودند که دست به اعتصاب غذا زد و الان در بند هفت زندان اوین نگهداری میشود.
یوحنا نجدی: شما آخرین بار چه زمانی با فرزندتان صحبت کردید؟
زلیخا موسوی: امروز زنگ زده بود و صحبت کردیم. کلیهاش همچنان خونریزی دارد چون در زندان هیچگونه دسترسی به دارو و درمان ندارد. روزی که حسین بازداشت شد، ما با حسین برای آزمایش و مراجعه به دکتر به تهران رفته بودیم که حسین را ناگهان به زندان بردند. بنابراین هیچ دارویی به حسین ندادیم چون هنوز دکتر دارویی ننوشته بود و وسایلی به حسین نداده بودیم. مسوولان زندان هم هنوز حسین را به بیمارستان نبردهاند و به ما هم اجازه ندادهاند تا داروها را به دست حسین برسانیم چون ما هم الان در آذربایجان هستیم.
یوحنا نجدی: فرزندتان در روزهای نخست بازداشت، دست به اعتصاب غذا زده بود. الان که مجددا در اعتصاب غذا نیستند؟
زلیخا موسوی: حسین چیزی درباره اعتصاب غذایش به من نگفته بود چون به او گفته بودم که این کار را نکند؛ بعد از اینکه در روزهای نخست، اعتصاب غذا کرد، پدرش از او خواهش کرد که به اعتصاب غذای خود پایان دهد چون حسین به شدت بیمار است. معدهاش خیلی ناراحت است و به خاطر گشادی رگهای قلب، ضربان قلبش بسیار بالاست چون قلبش اکو شده است.
یوحنا نجدی: شما بعد از اینکه حسین بازداشت شد، موفق به ملاقاتش شدید؟
زلیخا موسوی: من یک بار دیدمش. زمانی که حسین بازداشت شد، ما خودمان پیشش در تهران بودیم. ما قرار بود که حسین را ببریم دکتر و پزشک قانونی و اصلا قرار نبود بازداشت شود. گفته بودند که حسین قبل از عید برای تست و برخی آزمایشها به پزشکی قانونی مراجعه کند اما اجازه ندادند و بازداشتش کردند. من بعد از بازداشت حسین، برگشتم آذربایجان اما دوباره به تهران برگشتم و رفتم حسین را دیدم. پنجمین روز بازداشتش بود که حسین را دیدم و بعدش دیگر به آذربایجان برگشتم و الان هم همین جا هستم.
یوحنا نجدی: همسر شما تاکنون چندین بار درباره وضعیت حسین با دادستان و معاون دادستان تهران صحبت کردهاند. شما غیر از این دو مقام، با مقامهای دولتی دیگری صحبت نکردهاید؟
زلیخا موسوی: چرا؛ پدرش مرتبا با همه جا تماس میگیرد. با قوه قضاییه و حتی دفتر رهبری تماس گرفته؛ ما همهجا رفتهایم و تقریبا جایی نمانده که نرفته باشیم. به دفتر ریاست جمهوری هم رفتیم.
یوحنا نجدی: در دفتر ریاست جمهوری به شما چه گفتند؟ پاسخی دادند؟
زلیخا موسوی: نه؛ ما قبلا هم زیاد به دفتر ریاست جمهوری رفتیم تا وضعیت جسمی حسین را به آنها اطلاع دهیم. پدر حسین، امروز بعدازظهر هم با زندان تماس گرفت و خواست که اجازه بدهند پسرمان برای درمان به بیرون از زندان انتقال داده شود. اما نمیگذارند. اصلا نمیگذراند که پسرم برای درمان از زندان خارج شود.
یوحنا نجدی: شما امیدی دارید که برای نوروز، برای مدت کوتاهی به حسین مرخصی داده شود و فرزندتان در کنارتان باشد؟
زلیخا موسوی: نه؛ امیدی ندارم. نمیدهند. من خودم با دادستانی تماس گرفتم و با آقای خدابخشی (معاون دادستان تهران و دادیار ناظر بر زندان اوین) صحبت کردم؛ یک خانمی هم در آنجا حضور دارد که با ایشان هم صحبت کردم. گفتم الان شش سال است که حسین در زندان است. عید را به حسین مرخصی بدهید. اما گفتند نه، نمیشود و بعد از عید هم دوباره باید برود پزشکی قانونی. از مسوولان دادستانی پرسیدم مگر حسین چه کاری کرده است؟ گفتند هیچ کاری نکرده. من التماسشان کردم که لااقل امسال را اجازه بدهید که حسین، عید در کنار ما باشد. گفتند نه، نمیشود.
یوحنا نجدی: فکر میکنید که دقیقا چه نهادی مانع آزادی یا حتی مرخصی چند روزه فرزندتان میشود؟
زلیخا موسوی: من فکر میکنم قوه قضاییه مانع میشود چون…
(تماس تلفنی قطع میشود و بعد از چندین بار تماس، مادر حسین رونقی ملکی با حالتی برافروخته صحبت میکند)
یوحنا نجدی: ببخشید؛ تماس تلفنی ناگهان قطع شد.
زلیخا موسوی: نه؛ اینها نمیگذراند و قطع میکنند خودشان.
یوحنا نجدی: پس به عنوان آخرین سوال، برای سال نو، چه آرزویی دارید؟
زلیخا موسوی: من برای خودم، نه، آرزویی ندارم. من یک مادرم. خیلیها در زندان هستند. من فقط آرزوی آزادی همه زندانیان را دارم. فقط همین. من…
تماس تلفنی بار دیگر قطع میشود و در تماس مجدد، مادر حسین رونقی بلافاصه میگوید: فقط خواهش میکنم که شما صدای من را پخش کنید و از طرف من به همه زندانیها عید را تبریک بگویید. اینها نمیگذارند…
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.