“رفیف “زیاد داریم! هنرمند و فعال حقوق بشر فلسطینی مقیم کانادا، شعری را در این ویدیو میخواند. وی میگوید به هنگام بمباران غزه در سال ۲۰۰۸، خبرنگاری از وی در یک برنامه تلویزیونی پرسید: «آیا بهتر نبود شما آموزش نفرت را به فرزندانتان متوقف میکردید؟». خانم «رفیف زیاده» اظهار میدارد که سعی کرده مودبانه پاسخ دهد و پس از این گفتوگوی تلویزیونی، شعر زیر را در پاسخ ژورنالیست سوال کننده مینویسد:
امروز تمام وجودم به یک قتلعام تلویزیونی بدل شد
امروز تمام وجودم به یک قتلعام تلویزیونی بدل شد
که میبایست در نیش اصوات و محدودیت واژگان بگنجد
امروز تمام وجودم به یک قتلعام تلویزیونی بدل شد
که میبایست در نیش اصوات و محدودیت واژگانی
که البته برای پاسخگویی با آمار کافی بودند
بگنجد
و من زبان انگلیسیام را تکمیل کردم
و من قطعنامههای سازمان ملل را فهمیدم
اما هنوز
او از من میپرسد:
«خانم زیاده،
فکر نمیکنید همه چیز حل میشد
اگر شما آموزش نفرت را به فرزندانتان متوقف میکردید؟»
مکث…
من به اعماق درونم مینگرم
قدرتی میخواهم تا صبور باشم
اما صبر بر نوک زبانم نمیماند وقتی بمبها روی غزه فرود میآیند
صبوری تنها مرا گریزاند
مکث…
لبخند…
«ما زندگی درس میدهیم آقا»
“رفیف”، لبخند یادت نرود
مکث…
«ما زندگی درس میدهیم آقا
ما فلسطینیها
زندگی درس میدهیم پس از آنکه آنان آخرین آسمان را اشغال کردند
ما زندگی درس میدهیم پس از آنکه آنان
مسکنها و دیوارهای آپارتایدشان را ساختند
بعد از آخرین آسمانها
ما زندگی درس میدهیم آقا»
اما امروز تمام وجودم به یک قتلعام تلویزیونی بدل شد
که میبایست در نیش اصوات و محدودیت واژگان بگنجد
«و فقط برای ما داستانی بگو
یک داستان از انسان
ببین
این یک موضوع سیاسی نیست
ما فقط میخواهیم به بقیه داستانی بگوییم از تو و مردمانات
پس برای ما یک داستان از انسان بگو
و واژگانی چون آپارتاید و اشغال را بر زبان مران
این، سیاسی نیست
تو باید به من روزنامهنگار کمک کنی
تا من به تو مدد رسانم که داستانت را بگویی
فقط سیاسی نباشد»
امروز تمام وجودم به یک قتلعام تلویزیونی بدل شد
«چطور است تو به من داستان یک زن در غزه را بگویی که محتاج داروست؟
تو چطور؟
آیا تو دست و پای له شده و استخوان خرد شدهای را میشناسی
که آفتاب را بپوشانند؟
آمار کشتهگانت را بده
سیاهه نامهای کشتهگانت را بگو
یکهزار و دویست کلمه جا داری»
امروز تمام وجودم به یک قتلعام تلویزیونی بدل شد
که میبایست در نیش اصوات و محدودیت واژگان بگنجد
و آنانی را بجنباند که با خون تروریست فلج شدهاند
اما آنها فقط احساس تاسف کردند
آنها احساس تاسف کردند برای جمعیت غزه
پس من به آنان قطعنامههای سازمان ملل و آمارها را دادم
و ما مجکوم کردیم و ما دلسوزی کردیم و ما رد کردیم
و اینها دو سوی مساوی نیستند
اشغالگر و اشغالشده
و یکصد مرده
دویست مرده
هزار مرده
و میان آن
جنایت جنگی و قتل عام
من کلمات را تخلیه کردم
و لبخند زدم
بیگانه نیست
تروریست نیست
و من برشمردم
یکصد کشته را
یکهزار کشته را
آیا کسی آنجا هست؟
آیا کسی خواهد شنید؟
ای کاش میتوانستم بر پیکرشان شیون کنم
آرزو داشتم میتوانستم پابرهنه
به سوی تمام اردوگاههای پناهندگان بدوم
و هر کودک را در آغوش بگیرم
گوشهاشان را با دستانم بپوشانم
تا باقی عمرشان صدای بمب نشنوند آنگونه که من شنیدم
امروز تمام وجودم به یک قتلعام تلویزیونی بدل شد
و بگذار من
تنها بگویم
چیزی نیست که قطعنامههای سازمان ملل تو
کاری برای آن کرده باشد
و نه هیچ نیش صدایی
نه هیچ نیش صدایی که من مطرحاش کنم
مهم نیست چقدر زبان انگلیسیام خوب بگویدش
هیچ نیش صدایی
هیچ نیش صدایی
هیچ نیش صدایی
آنان را به زندگی بازنمیگرداند
هیچ نیش صدایی آنرا درست نخواهد کرد
ما زندگی درس میدهیم آقا
ما زندگی درس میدهیم آقا
ما فلسطینیها
هر صبح بیدار میشویم تا به تمام دنیا درس زندگی دهیم آقا»
ترجمه : کامبیز غفوری
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.