یک تجربهی فردی
هنوز در تهران هرازچندگاهی راهپیمایی برگزار میشد. هنوز میتوانستی گوشه و کنار شهر، حضور جدی گارد را به چشمهایت ببینی و حضور نیروهای وزارت اطلاعات و بسیج را. دفتر یکی از نشرهای تهران نشسته بودیم، مدیر نشر نگاهی به مچ دست چپم انداخت و پرسید، شما جنبش سبزی هستید؟ سوال صرفِ کنجکاوی بود. گفتم نیستم اما نمیتوانم این دستبند را نبندم و توضیح دادم. درحقیقت هیچوقت عضو جنبشهای سیاسی نبودم، من از سیاست سردرنمیآورم که بخواهم عضو یک جنبش سیاسی باشم.
آن روزها، من هنوز لباس تیره بر تن داشتم. ماجرای دستبند سبز به اولین مسجد ترحیم مادرم مربوط میشد. وقتی خبر دادند چند مقام شهری، از جمله شهردار مشهد در مراسم ترحیم خواهند بود. بعدازظهر لباس پوشیدم، دستبند سبز انداختم به مچ دست و در مسجد ایستادم.
مادر من دوازده سال از سرطان رنج کشید. ابتدا سرطان پستان و جراحی مربوط به آن را تحمل کرد. بعد شیمیدرمانی و تشعشعدرمانی را گذراند. ما سه نوع سرطان داریم، سرطان خوشخیم، بدخیم و متاستاتیز. مادرم مدل سوم سرطان را داشت، سرطان در یک قسمت بدن خوب شد اما در بخش دیگری از بدن شروع شد: در استخوانها. مادرم سالها با سرطان استخوان جنگید تا آخرسر سرطان در کبد مادر ظاهر شد. مادر سه سال دیگر را هم جنگید تا دیگر توانی نمانده بود.
دو سال آخر، کارهای مربوط به درمان مامان بیشتر توسط من انجام میشد، از جملهی آنها، خرید دارو بود. داروهای شیمیدرمانی بهراحتی فروخته نمیشوند. شما باید نسخهای از پزشک داشته باشید، باید یک داروخانه پیدا کنید که داروی موردنظر شما را داشته باشد، شما باید به ادارهی بیمه بروید و مهر بزنند که این نسخه برابر پروندهی مخصوص بیمار است و بعد میتوانید دارو را بخرید. بیمهی مامان هفتاد درصد هزینهی دارو را پرداخت میکرد اما سی درصد قیمت برای ما برابر رقمی نزدیک به ۷۵۰ هزار تومان بود. هرچند بیمهی تکمیلی، بخشی از این هزینه را نیز پرداخت میکرد.
بخشی از داروها تولید داخل ایران بود اما اصل داروی شیمیدرمانی ساخت فرانسه بود و آمپولهایی همراه دارو تزریق میشد تا مانع از حالت تهوع شدید بشود که ساخت آلمان بود. یک مرتبه قیمت این آمپولها دو برابر شده بود، من هرچه پول داشتم پرداخت کردم و ۱۵ هزار تومان ماند، مجبور شدم صبر کنم تا پول کارت به کارت بشود تا بتوانم دارو را بگیرم. قیافهی پیرمردی از خاطرم نمیرود که کنار من ایستاده بود، من دسته دسته چکپول و اسکناس گذاشتم و آخرسر کم آوردم.
البته، من دسترسی به حسابهای بانکی داشتم و آن اتفاق دیگر رخ نداد. خانوادهی ما، مشکلی در تامین هزینههای درمان نداشت اما اگر دارو در بازار نبود چه؟
مادر من نه روز آخر زندگی خود را در کما گذراند. بتدریج بدن مادر تسلیم میشد. گفته بودند میتوانید مادر را در بیمارستان بستری کنید اما در خانه هم در حضور پرستار میتوانند باشند. ما خانه را انتخاب کردیم. هرگونه حرکت دادن مادر به بهای شکستگی بیشتر استخوانهای او بود.
در یک زمان، ما باید سرم غذایی به مادر تزریق میکردیم. البته این قبل از کمای مادر بود، هنوز مامان بهوش بود اما دیگر کبد غذا هضم نمیکرد. سرم غذایی، غذای هضم شده است که در خون جاری میشود و این سرمها را از کشور آلمان یا سوئد وارد میکردند. دو مرتبهی اول خرید دارو راحت بود، داروخانهی بیمارستان امام رضا دارو را داشت. به بهایی کمتر از ۳۰ هزار تومان همراه سرمها و موارد دیگر خریدیم. داروها برای سه روز بودند و باید مرتب خریده میشوند.
هرچند دفعهی بعد به داروخانه رفتم و گفت دارو را موجود نداریم. هفتهی دیگر بیایید. هفتهی دیگر یعنی مادر من سه روز نتواند سرم بزند، یعنی سه روز هیچگونه انرژی وارد بدن مامان نشود. همان روز در صفحهی فیسبوکم نوشتم، نزدیک است سرم را بکوبم به دیوار. البته، به کمک دوستم که در کار توزیع دارو بود، یک داروخانه پیدا کردم و دارو را خریدم، به شش برابر قیمت واقعیاش.
مشکل وقتی جدی شد که همان داروخانه نیز دیگر دارو را ارائه نمیداد.
آخرین مرتبه، من با قیمتی گرانتر از همیشه دارو خریدم: البته تاریخ مصرف داروها همان هفته تمام میشود ولی هیچ گزینهی دیگری نداشتم. هرچند آخرسر همان داروها هم بیشتر استفاده نشده باقی ماندند و روز بعد از فوت مامان، آنها را در اختیار یک بیمار دیگر قرار دادیم.
یک تجربهی عمومی
سالهاست گفته میشود غنیسازی ۲۰ درصدی بهخاطر رآکتور تهران است. رآکتور تهران، جنبهی پزشکی و تحقیقی دارد. قبل از انقلاب در تهران نصب شده است و زندگی نزدیک به ۱ میلیون نفر بیمار ایرانی – چه سرطانی، چه موارد شکستگی، چه موردهای خاص دیگر – به این رآکتور بستگی دارد. هرچند مهمتر از آن، جان بیش از ۷۵ میلیون ایرانی به وجود دارو در داروخانهها بستگی دارد، البته به قیمتی که توان خریدن آن را داشته باشند.
به تازگی در اینترنت فهرستی از ۹۰ قلم دارو منتشر شده است که در ایران نایاب شدهاند. فهرست برای من تکاندهنده بود، از آنتیبیوتیک تا داروهای آرامبخش تا داروهای خاص مانند داروهای درمان سرطان. این خبر فاجعه است و دوباره مرا به یک تصویر برمیگرداند.
مقابل صفحهی تلویزیون نشستهام. تصویر بمباران بغداد پخش میشود. یورش غرب به عراق در کمتر از شش هفته تمام میشود. صدام حسین سقوط میکند. جنگ داخلی در عراق شروع میشود. در هنگام تماشای بمباران بغداد فکر میکردم مردم این سرزمین سالهاست چه احساسی دارند؟ درحقیقت نزدیک به ۲۷ میلیون نفر شهروند عراق سالها بود – بیش از یک دهه – تحریمهای غرب را تحمل میکردند. از جمله فروش و عرضهی دارو در این کشور محدود شده بود. آمارهای سازمان ملل میگویند در این دهه، فقط بیش از ۵۰۰ هزار کودک عراقی به قتل رسیدهاند، چون امکان درمان نداشتهاند.
مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجهی وقت امریکا در جواب خبرنگاران گفت: «این بهایی بود که ارزش پرداختاش را داشت.» امروز فرقی نمیکند باراک اوباما یا میت رامنی رئیسجمهور امریکا بشود: هر دو آماده هستند تا بهای محو رژیم ایران را پرداخت کنند. حتی اگر این بهای، مرگ ۱ میلیون و پانصد هزار کودک از مجموع ۱۶ میلیون کودک ایرانی و از مجموع ۷۵ میلیون نفر مردم ایران باشد.
من ماهها بعد از فوت مادرم با دستبند سبز در خیابانها حرکت میکردم، چون تحریمها نبود که سرم غذا را از بازار دارو حذف کرده بود، بلکه بازار سیاهی بود که شرکتهای پخش دارو در کشور حاکم کرده بودند. آنها دارو را موجود داشتند اما نمیخواستند آن را به قیمت واقعی دارو بفروشند. میخواستند قیمت دارو تا ۱۰ برابر بالا برود تا سود بیشتری به جیب خودشان بریزند.
شرایط ایران به آنها چنین اجازهای میداد. امروز البته انبارهای شرکتهای دارو به هزار و یک دلیل خالی میشود: چون بخش عمدهای از آنها ورشکست شدهاند، چون پول نمیتوانند خارج از مرزهای ایران جابهجا کنند، چون جهان از خرید و فروش با ایرانیها وحشت دارد.
همانطور که مجازات مردم عراق بهخاطر حکومت صدام حسین عملی کاملاً اشتباه بود، مجازارت مردم ایران نیز بهخاطر سیاستهای دولت و رژیم، عملی سراسر اشتباه است. مردم هیچکدام از این دو کشور اجازه ندارند تا در سیاست تاثیرگذار باشند و اجازه ندارند در امور حکومت خود نظر بدهند. چگونه مجازات آنها میخواهد به گفتهی غرب به فشار به حکومت منجر بشود؟
امریکای شمالی، غرب، کشورهای عضو ناتو، کشورهای عضو جنبش عدم تعهد و غیره، مشعوف هستند دولت ایران فلج شده است و امکان حرکت و سیاستگذاری را از دست داده است اما درحقیقت به چه قیمتی؟ به قیمت جان چند شهروند ایرانی قرار است امنیت کشورهای دیگر برقرار شود؟ من نمیخواهم تماشا کنم ایرانیها، چه مرد، چه زن، چه کودک بهخاطر کمبود امکانات به قتل میرسند.
به کشورهای دیگر بگویید نباید شهروندان ایران را بهخاطر سیاستهای دولت خود مجازات کنند. بگویید نباید شهروندان ایران را به قتل برسانند همانطور که صدها هزار شهروند عراق به قتل رسیدهاند. به جنگ، تحریمها و فشارها علیه مردم ایران «نه» بگویید.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.