نوابغ ادبی در میان مشاهیر ادبی غرب.

 

نبوغ یعنی استعدادی قوی و فوق العاده در یک زمینه ای. همه اسطورهها با نیمه خدایان شروع شدند. نبوغ، خدای درونی است، به این دلیل تعریف ماتریالیستی، بقول متافیزیک ها، از آن غیرممکن است. پرسش در باره هرنویسنده اینست که آیا او میتواند موجب رشد آگاهی خواننده گردد و چگونه؟ مطالعه لذتی است در چهارچوب یک استتیک عمومی، و لذت مطالعه امری است شخصی یا اجتماعی و بدون انتظارات ایدئولوژیک. دانشنامه بیوگرافی نویسندگان جهان باید برخورد و اشتغالی انتقادی با ادبیات هومانیستی و مترقی جهان باشد. انسان نسبت به طبیعت یا خالق یک مرگی را بدهکار است، فرصتی برای بد زیستن و  بدخواندن نیست، زمان بی رحم است. انسان زمینی، خدایی است فناپذیر، و خدای آسمانی، انسانی است ابدی. سوسیالیست ها میگویند ایکاش انتخاب و ارزش گذاری آثار ادبی بر اساس ماتریالیسم تاریخی-دیالکتیکی میبود، یا بر اساس شناخت یک نقد پیشرو و مترقی. در دانشنامه های چپ نویسندگان مهم جهان،گاهی به  ۱۸۰۰ نام  اشاره میشود که در طول ۲۶۰۰ سال گذشته جاودانه و کلاسیک شده اند. یک دانشنامه ادبی جامع باید به معرفی همه نویسندگان مترقی و هومانیستی جهان و آثارشان بپردازد. هر اثر پرفروش سرگرم کننده در درازمدت، نمی تواند جزو ادبیات مترقی و هوانیستی بشمار آید. در پاسخ سئوال نابعه ادبی قرن حاضر چه کسی خواهد شد؟ ادعا میشود که یک منقد تیزبین ادبی یا استتیک قادر است نوابغ را در هر دوره ای بشناسد و معرفی کند. وطن نویسنده جامعه است و نه دانشگاه. در جامعه ای که بجای فرهنگ و ادبیات، لباس زنانه یا جنگ و خشونت تبلیغ شود، اخلاق مطالعه بوجود نخواهد آمد. مطالعه باید خلاق باشد. برای زیباشناسان و استتیک ها استانداردهای مطلق وجود ندارد. آثاری که از طریق یک نقد ادبی مارکسیستی ارزش گذاری شوند معمولا واقعگرایان اجتماعی و انتقادی هستند تا سرگرم کننده  و سودجویانه. امرسن میگفت همه امریکایی ها، شاعر یا عارف هستند و استعدادی طبیعی برای این دوعنوان دارند!

ویلهلم دیلتای فیلسوف ،در سال ۱۹۰۶ در کتاب “مشاهده، تجربه، و نویسندگی” مدعی شد که ادبیات، نمایش و بیان زندگی است،یعنی نشان و معنی زندگی است. او میگفت زندگی و آثار یک نویسنده، وحدتی ضرورتی را نشان میدهند، اثر ادبی محصول یک پروسه تاریخی است که مدام در حال تغییر است. بعدها پوزیویتیست ها این نظریه را یک تفکر غیرعلمی و بیگانه با واقعیات نامیدند. نازی ها برای درک آثار ادبی اشاره به خلوص نژادی و بیولوژیک نویسنده میکردند. سوسیالیستها اثر ادبی را در رابطه با زیربنای اقتصادی و کارگری نقد میکردند که در صورت ضرورت میتواند روبنای ایدئولوژیک را بشکل انقلابی کنار بزند. در فرانسه ادبیات اگزیستنسیالیستی بعد از ۱۹۴۵  بتدریج جای ادبیات مقاومت را گرفت. در انگلیس یک نگاه ادبی روانشناسانه سایر جریانات ادبی را کنار زد. بر اثر اینگونه تحولات و نقدها، تاریخ ادبیات غرب ،از وضعیت پوزیویستی نخستین خود فاصله گرفت و روش های بیوگرافیک، فرای مواضع پوزیویستی، دارای وزن و ارزش شناختی گردیدند. ژان پیاژه، روانشناس فرانسوی در سال ۱۹۶۸ نوشت که هر تحولی، تحول میان سیستم هاست و خود تحولی قابل توصیف است. بیوگرافی نویسنده در ساختارگرایی، عضوی از عنصر سیستم است که در یک متن قرار دارد و خیلی آهسته از طریق یک شناخت جدید بشکل مثبت تغییر میکند.

کسانی که به تئوری نابغه باور دارند، در ادبیات به نامهایی مانند شکسپیر، دانته، سروانتس، هومر، گوته، ورژیل، افلاتون، وایتمن، بایرن، فروید، اسکار وایلد، دیکنز، و غیره اشاره میکنند. امرسن در کتاب” نمایندگان بشریت “خود از افلاتون، مونتگنی، شکسپیر، گوته، ناپلئون، و سودنبورگ، نام میبرد. او میگفت پروست، میلتون، شکسپیر، سروانتس، دانته، و مونتگنی، در تاریخ ادبیات و فرهنگ جهانی، فرازمانی هستند. سروانتس، نخستین رمان نویس بود. مونتگنیی نخستین مقاله نویس خودنگر بود. میلتون نخستین نوگزا در روایت و حماسه سرایی بود. تولستون توانست رمان و روایت را در سبک نویسندگی اش مخلوط کند. شکسپیر و دانته جزو نوابغ استتیک هستند. زردشت، بودا، عیسی، و محمد، جزو نوابغ مذهبی بودند. کنفسیوس و سقراط جزو نوابغ سکولار اخلاقگرا بودند. امرسن را از جمله متفکران امریکای شمالی بشمار می آورند.. او میگفت شاعر امریکا، وایتمن است، رمان نویس امریکا، هنری جیمس است. گروهی هم مدعی هستند که فراز و صعود شکسپیر به قله مشهوریت ادبی، محصول دوران استعمار گرایی و کلنیالیسم بریتانیا در جهان است.

هارولد بلوم، ادیب و منتقد امریکایی در کتاب ” نبوغ، صد نام از مهمترین نویسندگان جهان” در طول ۲۶۰۰ سال تاریخ ادبیات جهان نام میبرد که در ژانرهای داستان، رمان، شعر، نمایشنامه، و مقاله، قلم زدند و آثاری کلاسیک و جاودانه آفریدند. او سقراط و محمد را جزیو ادبیات شفاهی میداند گرچه اسلام مدعی است که قرآن را خدا نوشته و نه محمد. غیر از کتب مذهبی، آثار نویسندگانی مانند سقراط، افلاتون، یاهوسین، پاولوس، و محمد را نیز جزو ادبیات عالمانه بشمار می آورند. رقیب دیگر شکسپیر در نبوغ ادبی، دانته، زوار ایتالیایی است که کتاب شعر کمدی الهی را نوشت.

هارولد بلوم صد نابغه ادبیات جهانی، پیشنهادی خود را، به ۱۰ گروه زیر تقسیم میکند. گروه اول شامل – شکسپیر، سزوانتس و مونتگنی و میلتون، تولستوی، ورژیل، آگوستین،و دانته. گروه دوم شامل- سقراط، افلاتون، محمد، گوته، فروید، و توماس مان. گروه سوم شامل- نیچه، کیرکگارد، کافکا، پروست، بکت، مولیر، ایبسن ،چخوف، اسکار وایلد،و پیراندلو. گروه چهارم شامل – پوپ، سویفت، آوستن، موراساکی،ملویل، ویرجینا ولف. گروه پنجم شامل – امرسن، دیکینسن،فروست، استون، الیوت، شلی، وردورث، شلی، کیستس، لئوپاردی، تنیسون. گروه ششم شامل-  روزتی، پاتر، هافمنتال، ویکتور هوگو، نروال، بودلر ،و پاول والری. گروه هفتم شامل – هومر، جویس، پاز، استاندال ،مارک تواین ، فالکنر، همینگوی، و اوکونور.

گروه هشتم شامل- وایتمن ، کرانه ، لورکا ، الیوت ، وارتن ، فیتزجرالد ، و ایریس موردوخ. گروه نهم شامل-  فلوبر ، بورخس ، کالوینو و بلک، لاورنس، ویلیامز، و ریلکه . گروه دهم شامل- بالزاک ، کارول ، هنری حیمز ، برونینگ ، ییت ، دیکنز ، داستایوسکی ، بابل، سلان ، و الیسون.

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)