محمود بادوام تحصیلات دانشگاهی خود را طی سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۴ در پلیتکنیک تهران گذراند و موفق به کسب مدرک لیسانس در رشتهی مهندسی الکترونیک شد. سپس به آمریکا رفت و مدرک فوقلیسانس خود را در رشتهی مهندسی هستهای از دانشگاه امآیتی گرفت و در سال ۱۳۵۷ به ایران بازگشت. وی در کار حرفهای خود در صنایع مختلف، از جمله در صنایع نفت و گاز و پتروشیمی در حوزههای طراحی و مدیریت پروژه، فعالیت داشته است. او تدریس در دانشگاه مجازی بهائیان را به طور افتخاری از سال ۱۳۶۸ آغاز کرد. متأسفانه، وی به اتهام تدریس در این دانشگاه در سال ۱۳۹۰ دستگیر و به چهار سال زندان محکوم شد. بادوام دوران محکومیت خود را در زندان رجاییشهر طی میکند …
روزهای زندان چهار رقمی بود
یادش به خیر در سال ۱۳۵۰ که در پلیتکنیک تهران الکترونیک میخواندم استادی داشتیم به نام دکتر نمینی که به ما فیزیک درس میداد. وقتی رسیدیم به موضوع سرعت، میگفت: «سرعت مسافت طیشده در واحد زمان است.» ولی وقتی از او خواستیم تا زمان را تعریف کند، گفت: «هیچ فیزیکدانی تا به حال نتوانسته زمان را تعریف کند.» چند سال بعد در کمبریج وقتی در امآیتی تحصیل میکردم، به دیدار پروفسور جوانی که مخترع لیزر گازی بود رفتم و از او همین سؤال را پرسیدم و پاسخی کمابیش مشابه شنیدم. بعدها که خودم در در دانشگاه فیزیک تدریس میکردم دیدم زمان بیشتر به مفهومی متافیزیکی شبیه است تا فیزیکی. همین طور، سرعت سپری شدن زمان نیز مفهومی غریب بود. در فیزیک معمولاً برای اندازهگیری کمیتها میشود به اتفاق نظر رسید. وقتی در مورد طول حرف میزنیم، کمابیش میدانیم و میتوانیم به وحدت نظر برسیم. مثلاً بین دو نفر کدام قدش بلندتر است، یا وقتی دو اتومبیل در جاده حرکت میکنند میتوانیم اندازه بگیریم که سرعت کدام بیشتر یا کمتر است. اما وقتی بحث در مورد سرعت گذشت زمان است احساس هرکسی متفاوت از دیگری است.
فرق است میان آن که یارش در بر با آن که دو چشم انتظارش بر در
از نظر من، سرعت گذشت زمان به خوشی و ناخوشی جسم و روح وابسته میشود. آن که بر سفرهی رنگین و و شهد انگبین نشسته است با آن که در کاسهی گلین خود خون دل میخورد احساسشان در مورد سرعت گذشت زمان متفاوت است.
حال که خود در زندان هستم، سرعت گذر زمان از هر زمانی برایام کندتر شده است. خیلی طول میکشد تا صبح ظهر شود و ظهر شب. در زندان، هرقدر تلاش میکنی، کتاب میخوانی، در هواخوری راه میروی، دعا میخوانی، باز عقربهها لاکپشتوار روی هم میلغزند و جان تو را به لب میرسانند تا ساعتی سپری شود. قدیمها هم، وقتی بچه بودیم، سرعت گذر زمان برایمان کند بود. خیلی طول میکشید تا عید و سال نو از راه برسد و پدر برایمان لباس نو بخرد. خیلی طول میکشید تا قلکهایمان پر شود. اما همپای بزرگتر شدن ما، انگار گذر زمان نیز سرعت میگرفت. از این که موهایمان با سرعت بیشتری به سپیدی میگرایید خوشحال نبودیم. انگار زمان مثل رودخانهای در جریان است، با امواج خروشان اما با سرعتی ثابت.
بچه که بودیم، با برگ درخت یا کاغذ قایقی میساختیم و به آب میسپردیم و با جستوخیز کودکانه در کنار رودخانه به دنبال قایق میدویدیم و و همیشه قایق از ما عقب میماند و سرعت آب برای ما کم بود. بزرگ که شدیم، در کنار همین رودخانه با قدمهای آهسته راه میرویم و به نظرمان میرسد امواج با سرعت بیشتری در حرکت اند و ما از آن عقب میمانیم. در واقع، سرعت رود تغییر نکرده، فقط نگاه و احساس ما به سرعت آب تغییر کرده. حال، در زندان، نگاه ما به سرعت گذر زمان به دوران کودکیمان شبیه شده. خیلی طول میکشد تا چهارشنبهها بیایند تا بتوانی از پشت شیشههای ضخیم و کثیف زندان همسر و فرزند خود را ببینی. خیلی باید منتظر باشی تا خبر خوشی بشنوی. آن اوایل، تعداد روزهای زندان چهار رقمی بود. مثلاً یک هزار و چهار و پنجاه و شش روز. ما صبر میکردیم و روزهای زیادی را با سرعت کم به شب میرسانیدم تا رسید به ۹۹۹ و سه رقمی شد. سالها باید بگذرد تا دو رقمی و سپس یک رقمی شود و آزادی رخ بنماید.
زمان مفهومی جهانی است. زمان را قدر بدانیم و سرعت رشد و بالندگی خود و جامعهمان را با سرعت طی شدن آن متناسب سازیم.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.