سران جمهوری اسلامی،پانیک کرده اند. یک آیت اله گفته است، مردم بالاخره آنها را به دریا میریزند. یکی دیگر بر لبه پل صراط با یاس و درماندگی اعلام کرده است: “هر آخوند در مواجهه با سرنوشت تلخی که در انتظارشان است، باید یک قرص “سیانور”، در دهانش داشته باشد که “زنده” بدست مردم گرفتار نشود. آشکارا نوشته اند که آخوند و هر آدمک با سر و وضع اسلامی، در مترو و اتوبوسها، امنیت ندارد، چون “انگشت کردن” آنها به یک امر عادی تبدیل شده است.

 “آیت اله موسوی تبریزی” که مقام او درموقعیت رئیس دادگاه انقلاب در دهه ۱۳۶۰، صفحاتی از جنایت و قتل عام را به کارنامه خونین اسلام سیاسی اضافه کرد، اخیرا فرموده است: “انزوای بین المللی جمهوری اسلامی باعث میشود که از موضع ضعف” با جهان ظاهر شویم. جلاد دهه ۶۰ خوب میداند که همانوقتها که او فتوا داد که درجریان اتفاقات پس از خرداد ۱۳۶۰، “دادگاه و شاهد و اقرار و مدرک” لازم نیست، از “موضع قدرت”، همانجا افراد مشکوک را سینه دیوار بگذارید و اعدام کنید، رژیم اسلام حتی نسبت به “انزوا” از جامعه بین المللی، افتخار میکرد. چه، خمینی همانوقتها گفته بود، هزاران نفر را بالای دار ببرید، “بگذار دنیا هر چه میگوید، بگوید”.

 از این نظر مشکل رژیم اسلامی، ظاهر شدن از “موضع ضعف” نیست، مشکل “انزوای بین المللی” در شرایطی است که همه “قاطعیت”ها و بی رحمی های اسلامی، طی چهار دهه آزگار، مردم ایران را ساکت نکرده است. شتاب اعتراضات وسیع از طرف کل جامعه، از جمله حضور دائمی کارگران در عرصه دفاع از حق حیات، و اعتصابات وسیع دیگر اقشار جامعه، اثبات کرده است که آخرین حربه های سرکوب و جنایت، قادر به بقاء رژیم اسلام نبوده است. مشکل، این است که “جامعه بین المللی”، که مراد آمریکا و کشورهای غرب است، چگونه و با کدام سناریوها، رژیم اسلامی را از مهلکه هجوم مردم، خارج کنند؟ چگونه اقدامات و سیاستهائی را در پیش بگیرند که هجوم و یورش و تعرض جامعه به هر آنچه با اسلام و اسلام سیاسی تداعی میشود، از انگشت کردن در متروها به سمبل ها و آدمک های اسلامی تا کتک کاری ماموران کنترل حجاب و سد معبر، به جائی نرسد که در یک مصاف تعیین کننده و در یک تعیین تکلیف نهائی به یک شورش همگانی، به مرحله ای برسد که هر طلبه و آخوند و هر جنایتکار این چهار دهه، ناچار شوند که برای اینکه بدست مردم تکه تکه نشوند و به دریا سرازیر نشوند، یک “قرص سیانور” در دهان داشته باشند.

 برای عبور با دنده خلاص از این وضعیت، برنامه ها و سناریوهای بسیار کارشده ای، طرح ریزی شده است. همزمان که غرب و آمریکا، از جمله در تلاش برای “احیاء برجام”، سعی کرده اند که از عمق غلیان در جامعه ایران خود را به بی خبری بزنند، و انظار “جامعه بین المللی” را نیز بسوی “دمکراسی” و تعامل و فاصله گرفتن از اسلام “خشونت” منحرف کنند، سالهاست انواع رسانه ها و تلویزیونهای اجاره ای را در حاشیه و در کنار رسانه هائی چون بی بی سی و رادیو آمریکا و … راه انداخته اند با هدف تصویر کردن مردم ایران به عنوان یک مشت عافیت طلب و ابن الوقت که دارند “زندگی عادی” را میگذرانند و مشکل شان فقط “آشپزی”، “روانشناسی”، تغذیه و ورزش، تعقیب شبانه روزی سلبریتی مآب های هنری و ورزشی، رژیم لاغری و تناسب اندام؛ و “جایگاه ایرانیان و فرهنگ ایرانی”  در جهان امروز است.

 اشتباه محض است که به این توهم دچار شد که این ماشین های پیچیده و تو در توی “تصویر سازی” از جامعه کنونی ایران، کار ساز نیستند؛ و اشتباه است اگر به این خیالات دچار شد که جامعه بطور خودبخودی، در “سیر اجتناب ناپذیرجبر تاریخ” و بر اثر مکانیسمهای خود جوش در جامعه، به یک مسیر “انقلاب” هدایت خواهد شد. برعکس، اگر یک نیروی سیاسی حاضر به یراق و یک حزب سیاسی رادیکال و سوسیالیست، وجود عینی خود را در معرض انتخاب مردم قرار ندهد، مردم در لحظات “بلبشو” و آنگاه که سران اسلام سیاسی دنبال سوراخ موش اند، به یک وضعیت “ثبات” و “آرامش” و نقطه پایانی بر چهل سال سرکوب و اختناق و گرز چرخانی اسلام سیاسی، خواهند چرخید. مردم، کشته مُرده “مبارزه تا آخرین قطره خون” نیستند، منطق آنها “زندگی” و ادامه حیات در یک شرایط بهرحال نرمال و قابل تحمل است که آنان را از این وضعیت بلاتکلیف، محروم از هر حداقل حقوق مدنی، درگیر با صدها تباهی جسمی و روحی ناشی از سیطره یک مشت لومپن اسلامی، خارج کند. اینجاست که تلاشهای این چندین ساله رسانه های مورد اشاره در راستای سناریوهای هدفمند، که “دمکراسی” و “حقوق بشر” را در کشورهای تحت بلوک “تمامیت خواه” شوروی سابق، به پیروزی رساندند، به ثمر خواهد رسید. 

 باید هوشیار بود و نه با احساسات و منشهای خود ترویجی و سانتی مانتال روشنفکر خورده بورژوا، که با چشم دوختن به واقعیت، سیر تحول اوضاع را ترسیم و با مردم در میان گذاشت. هیچ چیز بدتر از خود فریبی و ساده پنداری نیست.  این نوع سلوک و رفتار سیاسی، خاک پاشیدن به چشم مردم و هیپنوتیسم جامعه است. این مردم در ایام انقلاب ۵۷ به سناریوهای پشت پرده توجه نکردند و همه، از جمله چپ موجود و “کارگر نفت ما”، خود را فریب دادند و یک “رهبر انقلاب” مهندسی شده در سناریو کمتر پیچیده تر، به نسبت نقشه های امروز دوایر “رژیم چینج”، را پذیرفتند و به این ترتیب، راه “انقلاب” را قاچ کردند و به “ثبات” و “آرامش” تحت ترور و ارعاب اسلام سیاسی گردن گذاشتند که چندی طول نکشید که با قربانیهای بی شمار و قتل عامهای رژیم اسلام، تاوان آن خودفریبی و ساده لوحی سیاسی را پس دادند.

 درست است که مردم ایران، کارگران و شهروندان معترض به رژیم اسلام، خود آگاهتر، سازمانیافته تر و بسیار با تجربه تر شده اند.  درست است که یک شکاف نسلی بین جامعه ایران و توقعات مردم با حاکمان اسلامی، اوضاع را در مقایسه با مبارزات در دوره شاه، بسیار متفاوت کرده است، اما در عین حال هم رژیم اسلام و دوایر اطلاعاتی و امنیتی آن و هم دولتهای غرب و آمریکا، طی این چهار دهه نیز، مسیرهای پیچیده ای را از سر گذرانده اند: فروپاشی دیوار برلین، جنگ خلیج و دو جنگ ویرانگر علیه مدنیت جامعه عراق،  فقط چند نمونه اند. آدم ربائی، مثل موارد روح اله زم و قاضی منصوری، تصفیه مخالفان و ناراضیان، حتی خودی ترینها، مثل سر به نیست کردن رفسنجانی در “استخر فرح” و اقدام به ترور حجاریان و “تواب سازی” از او در پی اتفاقات سال ۱۳۸۸، مطلقا قابل مقایسه با عملیات ساواک و “کمیته مشترک” و ترور و قتل جزنی و یاران در “تپه های اوین”، نیستند. رژیم اسلامی در تلاش برای بقاء بهر قیمت، “صدای انقلاب” کسی را نمیشنود. مردم، فقط و صرفا با جمع بندی تجارب خود، و با چشم پوشی از تحولات و رویدادهای بزرگتر در سطح جهان و منطقه، به یک راه برون رفت روشن نخواهند رسید. باید بسیار هوشیار بود. مکانیسم های پیچیده رژیم اسلامی، در هماهنگی و “رایزنی” با دوایر جاسوسی و ضد جاسوسی کشورهای غرب، در راستای “بقاء” بهر قیمت، به همان سادگی ایام جلال و جبروت پنجاه سال حکومت پهلوی پدر و پسر نیست.

 

ایرج فرزاد

۲۲ ژانویه ۲۰۲۲

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)