پیر مرد از ایران آمده بود. ته ریش سپیدی داشت و دکمههای یقه پیراهنش را هم تا بیخ گلویش بسته بود. آمده بود چند روزی امریکا بماند و نوه نتیجههایش را ببیند و برگردد برود سر کار و زندگیاش. میپرسم: چه میکنید؟ میگوید: قلیان میکشیم و تسبیح میزنیم! میخندم و میگویم: عجب؟ یعنی بقول سعدی: غم موجود و پریشانی معدوم ندارید؟ دست توی جیب جلیقهاش میکند و بریده روزنامهای را بیرون میآورد و بدستم میدهد و میگوید: بخوان! روزنامه را میخوانم: ” به گزارش خبر گزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران در یکسال گذشته تنها در بازار مشهد بیش از پانصد میلیون دلار جانماز؛ مهر و تسبیح؛ قبله نما؛ رکعت شمار و صلوات شمار ساخت چین بفروش رسیده است… ” میگویم: عجب؟ پانصد میلیون دلار یا پانصد میلیون تومان؟ میگوید: دلار آقا جان! دلار! حالا کجایش را دیدهای؟ چینیها سنگ قبرهایی به ایران صادر میکنند که در هر شبانه روز دو سه بار برای مردگان حمد و سوره میخواند و اذان میگوید! بخودم میگویم: آخر کسی نیست به این خلق پر شکایت گریان بگوید که:ای پدر آمرزیدهها! سنگ قبر اذان گو آخر به چه درد مردهای میخورد که همه استخوانهایش هم خاک شده است؟ یعنی این سنگ قبر اذان گوی تسبیح خوان؛ مرده مادر مرده شما را یکراست به بهشت میبرد؟ سنایی غزنوی آیا خطاب به شما نیست که میفرماید: هر که را در عقل نقصان اوفتاد کار او فی الجمله آسان اوفتاد
تسبیح میزنیم و قلیان میکشیم
دوشنبه, 4ام بهمن, 1400
اضافه شده توسط مطالب دریافتی نویسنده مطلب: حسن رجب نژاد ( گیله مرد)مطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.