پیام یزدانجو در صفحه فیس بوک خود مطلبی نوشته که در آن از سیاست زدایی از جامعه دفاع کرده است. نوشته او را از صفحه خودش می توانید بخوانید اما در اینجا چند نکته در مورد دعویها و دلالتهای ضمنیای که این دعویها دارند مطرح میکنم.
ایشان در مورد سیاست زدایی از جامعه نوشته اند ” حالا، به این نتیجه رسیدهام که این هم [سیاست زدایی] حرف بیپایه و بحث بیربطی است. به نظرم، استدلال اباذری ادامهی اشتیاق روشنفکران ما به سیاسیسازی هرچیز و همهچیز، و در راستای بسیج تودهها برای خلق «سیاست مردمی» و اینگونه اوهام انقلابی و ارتجاعی است “. اول این که چطور سیاست مردمی مستقیما به ارتجاع و اوهام انقلابی وصل می شود. نبود استدلال و وصل کردن هر چیز خلاف عقیدهمان به توهم و ارتجاع چیزی نیست جز نوعی از ارتجاعی که یزدانجو خود آن را نقد می کند. او می نویسد ” وگرنه جامعه بهتر است و باید تا حد زیادی سیاستزدوده باشد.“ معناها و دلالتهای ضمنی این جمله اتفاقاً ارتجاعیتر از آنچیزی است که او ارتجاعی میخواند. زیرا جامعهی سیاست زدوده شده جامعهای است که عنان آن به دست عدهای محدود و به قول او ”نماینده مردم“ ــ که تنها کاری که نمی کنند همین نمایندگی مردم ــ است. جامعه سیاست زدوده شده همان جامعهی آمریکا و انگلستان است که به قول یزدانجو دیگر نقش سیاسی مردم محول شده به انتخابات، و محول کردن نقشهای سیاسی یا به عبارتی محول کردن تصمیم برای سرنوشت خود و دیگران به نهادها و ”نمایندگان مردم“. اما همین جامعهی سیاست زدوده که قرار است تصمیمهای درست و سیاسی در آن ها گرفته شود به دولتهایشان اجازه میدهند به عراق و افغانستان حمله کنند، چیزهایی مانند طالبان بوجود آورند، از صدها کودتاگر حمایت کنند، دهها جنگ در سراسر دنیا به راه اندازند و هزاران کار دیگری انجام دهند که صدها هزار نفر را قربانی سازند.
یزدانجو از نظامی صحبت میکند که آزادی در آن همچون نظامهای کنونی غربی فرمال و انتزاعی است. همه آزاد اند رای دهند و نماینده داشته باشند اما این نمایندهها بر خلاف خواست مردمشان رای به حملهها و تحریمها میدهند. کاش واقعا با انتخابات میشد نقشهای سیاسی را به ”نمایندگان مردم واگذار” کرد. اما در لیبرالیسم واقعا موجود سیستم و نظام رای گیری به شکلی تنظیم میشود که عموما جناحهای مخالف و مردمی بیشتر به کنار زده میشوند تا حضور داشته باشد. نظام رایگیری در آمریکا به شکلی است که اجازه نمیدهند هیچ حذب دیگری به غیر دو حذب موجود پا بگیرید و رشد کنند، نظام رای گیری در انگلستان به شیوهای است که تعداد افراد رای دهنده تعیین کننده نتایج انتخابات نیست بلکه رایها بر اساس منطقههای رای گیری شمرده میشود. به این صورت ممکن است حذب کارگر طرفداران بسیار بیشتری به لحاظ عددی داشته باشد اما نتواند برنده انتخابات باشد.
ایشان مدعی شده اند که ” جامعهای که به نمایندگان و نهادهای سیاستورزیاش (احزاب، رسانههای همگانی، تشکلهای دانشجویی، و …) «آزادی» عملی برای کنشهای سیاسی نمیدهد، سیاستورزی روزمره را به مشغلهی بیدلیل مردم مبدل میکند.“ اگر چنین چیزی درست باشد چرا در کشورهایی چون عربستان و امارات که به نمایندگان و نهادهای سیاستورز آزادی عمل داده نمیشود و به مراتب ارتجاعیتر از حاکمیت ایران اند سیاست به مشغلهی مردم بدل نشده است؟ دلیل چنین صورتبندیهای غلط و به ظاهر شسته و رفته عدم حضور نگاه انضمامی و تاریخی به پدیدههاست، همان نگاهی که موجب طرفداری از آزادی به شکل فرمال آن میشود، صورتبندیها را هم بیشتر فرمال میسازد تا عینی. در نگاه یزدانجو سیاست هم همچون یک علم پوزیتیویستی نوعی تخصص است که باید به دیگر ”محول“ شود.
باید در جواب آقای یزدانجو گفت روشنفکران ایرانی میل ندارند همه چیز را سیاسی سازند بلکه همه چیز به واقع سیاسی شده است. این سیاست است که در تمام زندگی ما نقش بازی میکند و نه این که بازیای باشد که ما بتوانیم آن را به دیگری واگذار کنیم چرا که در همین بازی است که سرنوشت ما رقم میخورد. او یا آن جامعهای که از سیاستزدایی دفاع میکند به واقع به ما میگوید سرنوشت خود را به دیگری واگذار کن و به دغدغه ها و مشکلات شخصی خودت بچسب. اما کسی که رنج دیگری برایش اهمیت دارد و نمیتواند تنها به ”سعادت فردی“ خود بیندیشد، یعنی همان هدف ایدئولوژیکی که توسط جهان سرمایهداری تبلیغ و ترویج میشود، نمی تواند تن به این سیاست زدایی بدهد نمی خواهد اجازه دهد کشورشان به نام دفاع از آنها دیگران را در رنج و عذاب قرار دهند. برای همین افرادی که به سعادت جمعی فکر میکنند و نه سعادت صرفا شخصی به وهم و ارتجاع محکوم میشوند.
سیاست مردمی در جامعهی ایران که مد نظر اباذری بوده است و یزدانجو آن را نقد میکند به زبان ساده یعنی اهمیت دادن به مردم سیستان، یعنی اهمیت دادن به رنج و درد کردها، اهمیت دادن به حقوق اقلیتها، نه سپردن آن به دست یک عده و پا پس کشیدن به عزلت تنهایی و سعادت و خوشبختی فردی. چرا که سعادت تنها جمعی است و به صورت فردی یک توهم محض است.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.