بیست سال پس از انقلاب ۱۹۷۹ در ایران، گلاره آسایش و تارا بهرامپور زندگینامه کودکی خود را، که در ایران گذشته بود، منتشر کردند؛ بازخوانی تاثیرات انقلاب بر زندگیشان و نقلمکان دردناک آنها به خارج از کشور. آسمان زعفرانی: زندگی مابین ایران و آمریکا۱ نوشته آسایش در ۱۹۹۹ و دیدن و بازدیدن: زندگی در ایران و آمریکا۲ نوشته بهرامپور خط مقدم آن چیزی بودند که امروز تبدیل به پدیدهای غیرقابل انکار در خودزندگینگاریهای زنان مهاجر ایرانی به زبان انگلیسی شده است۳. خاطرات آنها اولین مجموعه مکتوب نوشته شده توسط نسلی از زنان ایرانی ـ آمریکایی است که بسیاری از آنها انقلاب ۱۹۷۹ را پیش از جوانی یا در جوانی از سر گذرانده و همراه خانواده خود به ایالات متحده مهاجرت کرده بودند. یک دهه پس از انتشار این کتابها، ما شاهد تداوم نوشتهشدن خودزندگینگاری توسط زنان ایرانی به زبان انگلیسی هستیم۴.
بخش اول این نوشته بر دو نوشته دیدن و بازدیدن و آسمان زعفرانی متمرکز خواهد بود. هر دو این خودزندگینگارهها میتواند زیر عنوان آنچه «جیلیان وایتلاک۱۱» روایتهای «نسلی» مینامد، گذاشته شود؛ روایتهایی که اغلب توسط نسلی از زنان تولید شده است که لطمه روحی ناشی از انقلاب را در «مقطعی بحرانی از شدن در تاریخ زندگی شخصی خود۱۲» تجربه کردهاند. آنچه که این متون را به هم ربط میدهد، تجربه مشترک آنها و توصیف انقلاب به عنوان یک رویداد آسیبزا، یک زخم در دوران کلیدی زندگی نویسندگان است. درک انقلاب به عنوان یک لطمه روحی، ما را به شناختن طریقهای رهنمون میشود که در آن «لطمه روحی به سادگی [و تنها] در دل یک رویداد خشن یا نخستین در گذشته فرد جای ندارد، بلکه آن طریقهایست که طبیعت همگونیناپذیر آن – که در بدو امر دقیقا به آن شناخته نمیشود – بازمیگردد تا بعدها دائما در پیشِ چشمِ بازمانده پدیدار شود۱۳.»
در کتاب دیدن و دوباره دیدن، اعلام بهرامپور به والدینش مبنی بر بازگشت به ایران برای دیدار منجر به پاسخی بسیار شفاف و قاطع از جانب مادر میشود: «مادرم به سمت من برگشت، تلاش میکرد آرام باشد، اما تلخیای در صدایش بود که من هرگز قبلا نشنیده بودم، به من گفت: به دنبال چه چیزی هستی؟ کودکیت؟ نمیتوانی آن را بازگردانی۲۰.» واکنش نسبتا خشن مادر میتواند با هراس او از بازتاب آنچه بهرامپور احتمالا به دنبال آن بود توضیح داده شود: شاید مادر نگران این بود که دوباره دیدن جایی که او [دخترش] کودکی خود را در آن گذرانده، او را از خانه فعلی دور میکند و باعث میشود او گذشته و هویت فرهنگی را اعاده کند که مادر آمریکایی او دیگر به آن دسترسی ندارد.
درحالیکه متن بهرامپور، مانند متن آسایش، خاطرهای نوستالژیک از دوران کودکی فوقالعادهاش در ایران ارائه میکند، ارتباط او با هویت دیاسپوراییاش ستودنیتر از چیزی است که آسایش در کتاب خود به واسطه عنوانهایی که برای کتابش انتخاب کرده ارائه میدهد. استفاده از حرف ربط «و» نشاندهنده تلفیق میان دو فرهنگ به جای پل زدن میان دو فرهنگ است. این ایده به واسطه این واقعیت که بهرامپور خود محصول هر دو فرهنگ است بیشتر واضح میشود، چرا که او مادری آمریکایی و پدری ایرانی دارد. به جای احساس خارجی بودن در هر یک از دو زمینه [اجتماعی-فرهنگی]، او آزادانه میان مرزها حرکت میکند – اشتباهات اجتماعی موردی در بستر فرهنگی ایرانی از او سر میزند، جایی که قواعد رفتار اجتماعی سختگیرانهتر از نوع آمریکایی آن است. خاطرات بهرامپور از کودکی خود در ایران پیش از انقلاب مانند آسایش فوقالعاده تصویر میشود اما در عین حال او از این موضوع نیز آگاه است که تجربه کودکی او در آن زمان تجربهای معمول نبوده.
احساس بیگانگی فرهنگی در حال و هوای سیاسی ایالات متحده در ۱۹۸۰ شدیدتر شد؛ این سال مصادف بود با بحران گروگانگیری در ایران و تشدید احساسات ضد ایرانی در ایالات متحده.
انقلاب و پساخاطره
کتاب جهاد رژلب، نوشته معاونی، باید کمی جدا از کار آسایش و بهرامپور در نظر گرفته شود. در حالیکه متن معاونی، همانند متون آسایش و بهرامپور، با نوستالژی و خاطرات ایران درهمآمیخته میشود، اشتیاق معاونی برای «خانه» پیش از دیدار او از کشوری اتفاق میافتد که اولین بار در پنجسالگی دیده بود. سفر او نوستالژی او را برای ایرانی میسازد که از رهگذر خاطرات نسل پیشین و حسرتهای آنها برای سرزمینی که از آن گریخته بودند، ساخته شده بود. بنابراین، کتاب او به شدت از رابطه با واسطه او با ایران آگاه است: «من در پالوآلتو، متولد شدم، در میان خانوادهای که در میان جامعه دیاسپورای ایرانی زندگی میکرد، [جامعهای] که آکنده از نوستالژی و اشتیاق برای ایرانی که هزاران مایل از آن فاصله داشت. به عنوان یک دختر، در [میانه] افسانهای تحریف شده از تبعید زندگی کردم، خودم را شاهزادهای پارسی تصور میکردم، دور شده از سرزمین مادری ـ سرزمین نور و شعر و هزاردستان ـ به واسطه نیروهای شیطانی یک انقلاب. من داستان را از جنگ ستارگان وام میگرفتم و خودم را قانع کرده بودم که این داستان ایران است۲۴.»
نوستالژیای معاونی برای ایران از خلال پساخاطره شکل میگیرد، اصطلاحی که «به ویژه ارتباط فرزندان بازماندگان از یک فرهنگ یا یک لطمه روحی جمعی را با تجربههای والدینشان پیوند میدهد، تجربههایی که آنها تنها به عنوان روایتها و تصویرهایی از آنچه در آن رشد یافتهاند «به خاطر میآورند»، اما آنچنان قدرتمند و آنچنان نامیرا که برساختن خاطرات را حق خود میداند۲۵.» متن معاونی به شیوهای رسا نشان میدهد که چطور میتوان این مفهوم را در مورد خاص ایرانیان به کار برد. اشتیاق او برای ایرانِ ایدهآلسازی شده پیش از انقلاب، نوستالژیایی را میسازد که توسط نسل پیش از او به او منتقل شده است، نسلی که در سالهای تروماتیک انقلاب در ایران و در سالهای بحران گروگانگیری در آمریکا زندگی کرده است.
پس آنچه هر سه زندگینامه با یکدیگر در آن مشترک هستند، تشریح شرایط دیاسپورایی زیرمجموعه ازدستدادن است – از دست دادن کودکی، از دست دادن هویت فرهنگی، و از دست دادن خانه (ملی). معاونی، نوستالژی خود را برای ایران از طریق ابراز اشتیاق برای کودکی و خانهای بیان میکند که دسترسی دیگری به آن غیر از سفری کوتاه به تهران در پنجسالگی نداشته است، سفری که در خاطرات او از بالارفتن از درخت توت در یک «باغ … آنچنان پر از درخت، که من از شاخههای درختی به درخت دیگر میپریدم و دانههای درشت و آبدار توت را همینطور که از این درخت به آن درخت میرفتم میچیدم، درختانی که تا جایی که چشم کار میکرد گسترده بودند، جنگلی باشکوه از توت که وقتی انها را میچیدم، رسیده بودند۲۶.» رومانتیک میشود.
. ایده «به خانه رفتن» از رفتن به مکانی که تا حد زیادی برای او خارجی است، نمونهای است از طریقهای که در آن شرایط تبعید و اشتیاقی مداوم برای بازگشت به کشور مادری، با تاثیرات تروما، اتفاقی که «دیرتر از زمان معمول آن» تجربه میشود و در مالکیت تکرار شونده کسی است که آن را تجربه کرده، به هم میپیوندند. این در واقع تاخیر بیشاز اندازه در تجربه تروماتیک است که اجازه میدهد مفهوم پساخاطره شکل بگیرد.
انتخاب معاونی برای زندگی، کار، ازدواج و داشتن فرزند در ایران شاید روش او را برای دسترسی به ایرانی بودنی باشد، [ایرانی بودنی] که دیگر در جامعه ایرانیان خارج از کشور در کالیفرنیا در دسترساش نیست. آسایش و معاونی به جای ستودن موقعیت دیاسپورایی در جهت بازشناسی خود درون مرزهای قومی و ملی تلاش میکنند و این کار را با تلاش برای تحکیم هر چه بیشتر میراث ملی و فرهنگی ایرانی خود میکنند. سیاستهای مهم فرهنگی دیاسپورایی بر ایجاد تنش میان خانه و کشور میزبان متمرکز است، کاری که منجر به مورد پرسش قرار دادن مفهوم دولت-ملت میشود مفهومی که تمایل تاکید بر مرزها، جانمایی مرزها و محترم شمردن فضای مرزی دارد، فضایی که تولید اَشکال دوگانه فرهنگی را تسهیل میکند۲۷.
اما در این اتصال تاریخی زخمهای انقلاب هنوز تازه هستند و ما در مراحل مقدماتی تسخیر و فراوری احساس از دست دادن باقی میمانیم قبل از آنکه بتوانیم موقعیتهای دیاسپورایی را از رهگذر امکانپذیریهای لطمههای روحی ناشی از انقلاب بازتعریف کنیم.
هرچند، هر لحظهای که ما فرایند کارکردن بر روی ترومای انقلاب را آغاز کنیم، این فرایند با تعریف دومینیک لاکاپرا۲۸ مشخص خواهد شد «توانایی فراخواندن در حافظهای که در آن چیزی برای کسی اتفاق افتاده (برای کسی یا بستگان کسی)، در حالیکه درمییابیم که شخص حالا اینجا زندگی میکند و حالا با دریچهای باز نسبت به آینده.» میتوانیم امکانپذیری تروما را به عنوان زخمی کارآمد ببینیم، شخصی که وادار میشود تنظیمات هویتهای ملی و جنسیتی ایرانی خود را تغییر دهد۲۹. در زمینه فرهنگی و اجتماعی ایرانی، از همگسیختگی رادیکال ایجاد شده به واسطه انقلاب در ساخت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ملت میتواند و در واقع توانسته است اَشکال جایگزین و متفاوتی از تصویرسازی از خود را شکل دهد.
بازتعریف ملت، از فرهنگ و از نقشهای جنسیتی، خود را در هر دو شکل گسیختگی و امکانپذیری در نوشتههای زنان ایرانی نشان میدهد، [نوعی] قرار دادن زنان ایران در خارج از کشور به عنوان بازیگران کلیدی فرایند بازسازی تصویر ذهنیات زنان ایرانی در خلال ترومای انقلاب.
- ۱.Saffron Sky: A life between Iran and America
- ۲.To See and See Again: A life in Iran and America
- ۳.Gelareh Asayesh, Saffron Sky: A Life between Iran and America (Boston: Beacon, 1999); and Tara Bahrampour, To See and See Again: A Life in Iran and America (New York: Farrar, Straus and Giroux, 1999).
- ۴.A handful of examples include Davar Ardalan’s My Name Is Iran: A Memoir (New York: Henry Holt, 2007); Firoozeh Dumas, Funny in Farsi: A Memoir of Growing Up Iranian in America (New York: Villard, 2003), and Laughing Without an Accent: Adventures of an Iranian American at Home and Abroad (New York: Villard, 2008); Farideh Goldin, Wedding Song: Memoirs of an Iranian Jewish Woman (Lebanon, NH: Brandeis University Press, 2003); Roya Hakakian, Journey from the Land of No: A Girlhood Caught in Revolutionary Iran (New York: Crown, 2004); Afschineh Latifi, Even After All This Time: A Story of Love, Revolution, and Leaving Iran (New York: HarperCollins, 2005); Nahid Rachlin, Persian Girls: A Memoir (New York: Penguin, 2006), and Persepolis 2: The Story of a Return (New York: Pantheon, 2004).
- ۵.Stevlana Boym
- ۶.The Future of Nostalgia
- ۷.Svetlana Boym, The Future of Nostalgia (New York: Basic Books, 2001), 8.
- ۸.Ibid., 41.
- ۹.تروما
- ۱۰.Nancy K. Miller has argued that “memoir writing…participates in an important form of collective memorialisation, providing building blocks to a more fully shared national narrative.” See her “Reading Spaces: ‘But Enough About Me, What Do You Think of My Memoir?” Yale Journal of Criticism 13 (2000): 424.
- ۱۱.Gillian Whitlock
- ۱۲.Gillian Whitlock, Soft Weapons: Autobiography in Transit (Chicago: University of Chicago Press, 2007), 164.
- ۱۳.Cathy Caruth, Unclaimed Experience: Trauma, Narrative, and History (Baltimore: Johns Hopkins University Press, 1996), 4.
- ۱۴.Lipstick Jihad: A Memoir of Growing Up Iranian in America and American in Iran
- ۱۵.Katharine Hodgkin and Susannah Radstone, “Transforming Memory: Introduction,” in Contested Pasts: The Politics of Memory (New York: Routledge, 2003), 27.
- ۱۶.Marianne Hirsch
- ۱۷.Marianne Hirsch, “Surviving Images: Holocaust Photographs and the Work of Postmemory,” Yale Journal of Criticism 14 (2001): 5-37.
- ۱۸.in-betweenness
- ۱۹.Asayesh, Saffron Sky, 213.
- ۲۰.Bahrampour, To See and See Again, 201.
- ۲۱.Ibid., 348.
- ۲۲.Kai Erikson
- ۲۳.Erikson, “Notes on Trauma and Community,” ۱۸۵.
- ۲۴.Moaveni, Lipstick Jihad, iv.
- ۲۵.Hirsch, “Surviving Images,” ۹. Although Hirsch uses the term in her work on Holocaust survivors and their descendants, she states that she does not intend to “restrict the notion of postmemory to the remembrance of the Holocaust” (۱۱).
- ۲۶.Moaveni, Lipstick Jihad, 3.
- ۲۷.Nasrin Rahimieh’s recent “Border Crossing” offers a poignant exploration of the politics and poetics of the in-between by theorizing her own border crossings from iran to the United States, Canada, and back to the United States, where she currently resides. Her analysis grapples with the critical questions of citizenship and belonging, trauma and memory that preoccupy the current generation of Iranian American women writers. See her “Border Crossing,” Comparative Studies of South Asia, Africa, and the Middle East 27 (2007): 225-32.
- ۲۸.Dominick Lacapra
- ۲۹.Dominick LaCapra, Writing History, Writing Trauma (Baltimore: Johns Hopkins University Press, 2001), 21-22.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.