در جستجوی عاطفه ی ناب بوده است.
در جستجوی خاطره ی آب وُ آفتاب.
با “نوزده”، ترانه ی پَرپَر،به سینه اش.
بیدار، از کنارِ سپیدارها گذشت.
با دستی از سپیده وُ با چشمی از بهار-
سرشار، با سپید ترین آرزو نشست.
دنیا درون ِچشمه ی جانش شکفته بود.
حتا برای تازه ترین آرزوی آب
شعری به روشنایی ِ یک عشق، گفته بود.
جانی، شکفته داشت.
یعنی: برای هرتپش ِشاد وُ مهربان
شعری نگفته داشت.
یک شب که آسمان ِ سحرگاهی
باچشم ِ سوگوار
گُل را به سوی عاطفه ی ماه، می کشید
سر را به روی سینه ی سردش نهاد وُ گفت:
ریحانه ی زمانه ی بیداد !
زیبایی ِ زنانه، ترا آه…می کشید.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.