قریب به هزار و چهارصد سال است که از واقعه کربلا و مقاتله امام حسین، سومین امام، میگذرد. شک و تردید نباید داشت که در طول این زمان آلایش و پالایش بسیار یافته و با اسطوره و افسانه در هم آمیخته است. یعنی هر آنچه در اصل بوقع پیوسته است با آنچه که رسم و رسوم و سنت گردیده و از نسلی بدیگر نسل انتقال یافته است، تفاوتهای بسیار است. آنچه که یک دعوای ایلی و قبیلهای وخاندانی بوده است، تبدیل گردیده است بیک واقعه تراژیک و غم و اندوه سازی که تحمل هر درد و شکنجه و ریختن هر خونی را در انتقامش بیرنگ میسازد.
داستان سفر امام حسین بطرف عراق بدعوت مردم آندیار وسپس رویگردانی آنان از امام و سرانجام مقاتله وی تحقیقا یک واقعهی دنیوی و تاریخی ست، مبارزه بر سرقدرت و حکمرانی، پیروزی حاکم ظالم و شکست محکوم مظلوم، جوهر اصلی داستان غم انگیز عاشورا است. حتی بعضی از محققین بر آنند که دشمنی امام حسین و یزید تا اندازهای نیز ریشه در حسادت و رقابتهای عشقی و خصومت و کین خواهی بین دو خاندان هاشم و عبدالشمس، دو طایقه از قبیله پرقدرت قریش، داشته است. بنابراین عشق و حسادت، خیانت و توطئه، اختلافات دیرینه بر سر کنترل ثروت و قدرت و تامین سلطه خانوادگی از جمله عواملی هستند که منجر به واقعه کربلا میگردد. البته بدون تردید با پایانی تراژیک و غم انگیز.
تاریخ عرب همانند تاریخ جوامع بشری مملو است ازوسوسهها و دسیسهها و توطئهها، درگیریها و زد و خوردهای خونین، بمنظور در آغوش کشیدن عروس زیبا و فریبندهی قدرت. شاید بینیاز از بیان است که همآغوشی با عروس قدرت مستی آورد و مدهوشی، حرص وآز و بیخبری. پس حاکم، شر شود و نماینده بدی و زشتی و آنکه ناکام ماند، به نیکی نام آورشود و نماینده خوبی و پاکی.
بنابراین دشوار است که واقعه کربلا را یک پدیده استثنائی و بیش از حد تکان دهنده انگاشت، بویژه در مقایسه با آنچه در شرایط کنونی در عراق یعنی همان سرزمینی که امام در آن بهلاکت رسید، واقع میشود. روزی نیست که صدها نفر انسانهای بیگناه از زن و مرد گرفته تا پیرو جوان تکه پاره نشوند و بخاک و خون خود نغلتند. اما داستان کربلا، داستانی ست دیگر. پس از گذشتن قرنها هنوز احساس درد و رنج و محنت را در درون امام پرستان برانگیزد. صدها سال است که مردم در ماه محرم بعزا نشینند، در غم و اندوه فرو روند، گریه و شیون و زاری کنند، نه برای لحظاتی کوتاه و زود گذر، بلکه چندین روز متوالی. عزا داری و سکواری رسما از روز اول ماه محرم آغاز میگردد، اما بنرمی و آرامش. در روز نهم و دهم و یا در تاسوعا و عاشورا به اوج خود میرسد. در عاشورا ست که امام حسین و هفتاد دو تن از همراهان و اعضای خانوادهاش در نبرد با لشگر خلیفه یزید به قتل میرسند، آنگاه فرو نشیند عزا داری تا «اربعین» چلهی امام.
عاشورا، دهمین روز و روز نهائی ست. روزی که فرزند پیامبر خداوند بامر خلیفه یزید و بدست شمر، بطرز فجیعی به خاک و خون کشانده شود. در این روز نهائی است که عزا سطح جامعه را بپوشاند. سیاهی و خاموشی فراگیر شود. کمتر کسی است که شرکت نجوید در غم و اندوه جمعی، چنانکه جامعه یکی شود و یگانه. حتی اگر درحاشیههای جامعه هم که قرار گرفته باشی غرق شوی در امواج نالههای سوزناک و دل آزار عزا دارن. عزاداران در آفرینش صحنههای درد انگیز و هولناک از یکدیگر سبقت جویند. بعضی تیغ بر جان خود کشند و سر و روی خود را خونین سازند. برخی دیگر برسر و سینه خود سخت کوبند یا با دستهای سنگین یا با زنجیرهای تیز و درد انگیز. منبر نشینان، موعظه گران، خطبه گویان، سخنرانان، روضه خوانان، تعزیه گردانان، مرثیه سرایان، مدحان و نوحه خوانان را نیز باید بخش عمده صحنه آفرینان درد و رنج، محنت و مصیبت عاشورا دانست.
واقعیت آنست که کمتر داستانی میتوان در امتداد تاریخ یافت که از نسلی به نسلی دیگر انتقال یابد و معانی متعدد و متضاد و متغیر نیابد، و رفته رفته باسطوره تبدل نشود، بویژه اگر غور و تفحص و نقل و انتقال آن بشکل حرفهای پر نفوذ و قدرت در آید و مولد ثروت و درآمد شود. در دست صحنه آفرینان حرفهای، از فقها و مجتهدان گرفته تا مداحان و روضه خوانان، داستان کربلا بیک اسطوره مابعدالطبیعی و دینی تبدیل یافته است. حادثه کربلا از یک واقعه تاریخی و بشری و نسبتا عادی بیک پدیده آسمانی و الهی در آمده است. اسطوره سازان شخصیت اصلی داستان کربلا، حسین را از یک انسان بیک موجود غیر انسانی، بیک فرشته الهی در ارتباط با عالم دیگر، مبدل ساختهاند. ریشه و نسبت او، نه انسانی که الهی است.
آقای آیت اله محمد حسین حسینی طهرانی در کتاب امامشناسی خود (۷مجلد) اظهار میدارد که:
عثمان بن عفان از پیغمبر اکرم روایت کرده است که آن حضرت فرمود: خداوند تبارک و تعالی چهارده هزار سال پیش از آنکه آدم بوالبشر را خلق کند من و علی را از نورواحد بیافرید، چون آدم را خلق کرد من و علی را از نور واحد بیافرید، چون آدم را خلق کرد آن نور را در صلب او قرار داد و دائما آن نور نسلا بعد نسل واحد بود تا درصلبب عبدالمطلب بدو قسمت منقسم شد نیمی به من و نیمی به علی بن ابیطالب منتقل شد پس خداوند نبوت را درمن قرار داد و وصایت و ولایت را در علی قرار داد (جلد اول ص ۲۶).
واضح است که مرگ امام حسین (امامان بطور کلی نی) مرگ یک انسان عادی نیست که در نبرد عشق و قدرت، جان خود و خانوادهاش را برحسب رسم و رسوم جامعه عرب از دست دهد. او فرزند معصوم و مظلوم خداوند است که بدست نابکاران و شمر ملعون هلاک میشود. او تبلور خوبی است و شجاعت و تجسم جهاد است و شهادت. عالم هرگز مثلش ندیده است و نخواهد دید. هزاران هزار روایت است مبنی بر آسمانی بودن امام حسین و ارتباط او با فرشتگان الهی. آیت الله شیخ عباس قمی در تالیف «ذکر تاریخ چهارده معصوم» نقل میکند که جبرییل، هرگاه که بدیدار پیامبر برزمین مینشست حسین (حسنین) را در آغوش میکشید و مسرتش را با اهدای میوههای آسمانی بجای میآورد. روایت است که وقتی امام متولد میشود جبرییل فرود آید و به پیغمبر ابلاغ کند که اراده حق تعالی بر آن است که او را حسین بنامی (منتهی الامال، ذکر تاریخ چهارده معصوم، ص ۳۹۲).
جیرییل نیز مانند پیامبر از سرنو شت محتوم حسین آگاه بود. این اراده الهی بود. آنها بدان آگاهی داشتند که حسین را خداوند برای شهادت برگزیده است. روایات بسیاری ست مبنی برگریستن پیامبر بر شهادت حسین هنگامیکه حسین گام بعرصه وجود نهاد. امام حسین بالا و برتر ازانسان است. او فرشته شهادت است. او ساخته شده از نور الهی است. تاسوعا، خاموشی نور الهی ست. عاشورا پایان خوبی و رحمت الهی است. حتی اگر ولایت بحکومت رسد. مرگ حسین آغاز دوران غم و اندوه است و سیاهی و تاریکی. مرگ او مرگ یک موجود مقدس است و الهی نه انسانی عادی.
بر این اسطوره است که جامعه، از زیر تا زبر، از پائین تا بالا، از دارا و ندار، از قوی و ضعیف، اشک میریزند. آنچه آنان را غمگین و اندو هناک میکند و بهم پیوند میزند، احساس عجز و ناتوانیست در برابر مرگ نور و رحمت الهی. کیست که توان کسب فضائل و خصائل امام حسین را در خود جوید. چگونه ممکن شود از انسانی زمینی ناپاک و آلوده آن برآید که از امام حسین بر آمده است. برخلاف امام که تلخی مرگ را بر زندگی تحت ستم ترجیح دهد، عزادار، زندگی را دوست دارد و برای ماندن و بقا و بهتر زیستن تلاش کند. این دلبستگی بزندگی حتی در دوران تاریکی و سیاهی، در دوران استبداد و ستمگری، او را لبریز از گناه کند. بار این گناه را اسطوره سازان و صحنه آفرینان درد و رنج و محنت، – با مداحی و ثنا و ستایش امام بعنوان یک فرشته الهی- چنان سنگین سازند که توان اعتراف به دون همتی و پستی را از آدمی سلب سازد. تنها با خود آزاری و خود ستیزی، شیون و گریه و زاری در مرگ امام است که میتوان انتظار رحمت الهی را داشت. روایت از حضرت صادق است که:
هرکه شعری در مرثیهی حضرت حسین (ع) بخواندو پنجاه کس را بگریاندذ بهشت او را واجب گردد. و هرکه سی کس را بگریاند بهشت او را واجب گردد. و هرکه بیست کس را، و هرکه ده کس را و هرکه پنج کس راو هرکه یک کس را بگریاند، بهشت او را واجب گردد. و هرکه مرثیه بخواند و خود بگرید بهشت او را واجب گردد. و هرکه مرثیه بخواند و خود بگرید بهشت او را واجب گردد. و هرکه او را گریه نیاید، پس تباکی کند بهشت او را واجب گردد. (منتهی الامال ص۴۰۴)
از آغاز محرم، صحنه آفرینان درد و رنج و محنت، روضه خوانان و مداحان، واعظین و خطبه خوانان، مصائب امام گویند، یک به یک و جزئیات بخون غلتیدن یک و یا چند تن از هفتاد دو تن، بویژه دو فرزند امام حسین، اصغر و اکبر به شرح و یا با آوایی حزن برانگیز، شور و غوغا در دلها برپا کنند. احساسات را چنان برانگیزانند که سوکواران خاک بسرخود ریزند، پیکر خود را زخمین و خونین سازند و صحنههای دردآلود و درد انگیز بوجود آورند. اعتراف بگناه در مذهب کاتولیک فردیست در خلوت واقع شود و در حضور پدر روحانی. در مذهب شیعه بشکل فستیوال درد است و غم و اندوه، اشک ریزی و سوکواری جمعی است و اجتماعی. در این فستیوال آنچه امامپرستان را در کنترل خود در آرد، احساس است و عواطف انسانی. چون راه حسین یک راه الهی است نه یک راه انسانی. ناتوان در پیمودن این راه همراه است با احساس شرمندگی. عزاداری را نباید فرصتی برای گشودن عقدهها دانست، بلکه باید آنرا یک اعتراف بگناه جمعی تلقی نمود که شکل فستیوال بخود گیرد. در این فستیوال بازار روضه خوانها و خطبه گویان و واعظان، نوح خوانان و مرثیه سرایان رونق گیرد. همه فعالیتها و جنب و جوشها در جامعه شکل نمایشی بخود گیرد و همه چیز تماشائی شود: پرچمهای رنگین، علامات تزئینی، دستههای مرتب و منظم سینه زنی و زنجیر زنی همراه موزیک سنج و دهل و نوحه خوانی، انواع و اقسام تعزیه گردانی، در خاتمه طعامهای مجلل و خوشبو و اشتها آور، همه هم تماشائیست، هم عزاداری.
آنچه حائز اهمیت است اینست که این فستیوال درد و رنج همچون تیغی دولبه است. هم میتواند مورد بهره برداری قدرت قرار گیرد و هم علیه قدرت بکار گرفته شود. اما ماهیت اسطورهای واقعه کربلا تغییری نکند. در دوران حکومت شاهان حداقل از دوران آل بویه بعد یا بیش از یکهزار سال، برگزاری فستیوالهای غم و اندوه برگزار گردیدهاند صرفنظر از ماهیت ستمگرانه قدرت. هماکنون که در راس صحنه آفرینان حرفهای آیت اللهها بقدرت رسیدهاند، بیش از همیشه ساختار قدرت نیازمند است بر برگزاری هرچه باشکوهتر این فستیوالهای درد و رنج و محنت.
خداوند خامنهای، جانشین امام در زمان غیبت، نیازمندی ساختار قدرت به تداوم آفرینش صحنههای درد و رنج و محنت اشاره و تاکید دارد که:
روضه خوانی وذکر مصیبت نه تنها منسوخ در جامعه نیست، بلکه لازم است و یاد امام حسین (ع) و ذکر مصیبت و بیان فضایل آن بزرگوار – چه بصورت روضه خوانی و چه به شکل مراسم عزاداری گوناگون- باید بشکل رایج و معمول و گریه آور وعاطفه براانگیز وتکان دهنده دلها، در بین مردم ما باشد و از آنچه که هست، قویتر هم بشود (۲۰/۴/۷۰، بنقل از کارگزاران، یازدهم بهمن ۱۳۸۵).
حضرت ولی فقیه بخوبی میداند که حرفه اسطوره سازی بر اساس شور و احساس و عاطفه است که میتواند تداوم یابد. در نتیجه امام حسین هرگز نمیتواند صورت انسانی بخود گیرد. چگونه توانی قرنها در سوک انسانی زمینی و خاکی، خود بیازاری و مجروح سازی و غبار غم واندوه برچهره خود پاشی. بقا و تداوم حرفه اسطوره سازی نیازمند غلیان شور و احساس است، نه فعال سازی عقل و اندیشه. عاشورا، اسطوره ایست که دریافت آن تنها از راه احساس است که میسر گردد، نه از راه عقل و خرد و چند و چون و چرا. زیرا که امام حسین و عاشورا در ما نهادین است و انتقالی از یک نسل به نسل دیگر. که امام یک موجود ماورایی ست. روشن است که کردار و گفتار امام و یا امامان را که نتوان در ترازوی عقل انسانی وزن کرد و سنجید. اراده الهی برآن بوده است که از میان دوازده امام فقط یکی را برای شهادت در میدان نبرد برگزیند و یازده امام دیگر را بمدارا و مصالحه با قدرت وادارد. البته امام علی نیز به دست یک ضارب نه در میدان جنگ بلکه هنگام نماز. شهادت دیگر امامان از جمله امام دوم سراسر ظن و تردید است. روشن است که هرچه کندی عقل وخرد عمیقتر، شور و احساسات شدیدتر، و در نتیجه بهره برداری از آن بسود ثروت و قدرت بیشتر، نیز تحمل واقعیت و مقاومت ضعیفتر. تعصب و نابینایی نهادینه، بسنر استبداد مضاعف دین و قدرت است.
برای این نوشته از منابع زیر بهره گرفته شده است.
۱.. امامشناسی، تالیف حضرت علامه آیت اله سید محمد حسین حسینی طهرانی انتشارات حکمت.
۲. منتهی الآمال، ذکر تاریخ چهارده معصوم، تالیف ثعت المحدثین مرحوم حاج شیخ عباس قمی، ویراستهی کاظم عابدینی مطلق، مؤسسه پخش کامکار.
۳. اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، حمید عنایت، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، انتشارات خوارزمی.
ا
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
درتاریخ و فرهنگ هر کشور وملتی ، گاه حادثه ای آنچنان اثر گذار و ماندگار است که در سرنوشت آن کشور و ملت تا قرن های طولانی نقشی مؤثر و تاثیر گذار خواهد داشت .حادثه عاشوراء که دردهم محرم سال ۶۱ هجری قمری در صحرای کربلا اتفاق افتاد از نمونه های برجسته حوادثی است که به خاطر عمق فاجعه آن هیچگاه از حافظه تاریخی ملتهای مسلمان بویژه شیعیان فراموش نگردیده و اکنون که بیش از هزار و سیصد و اندی سال از آن ماجرا گذشته است در هر محرمی شیعیان در هر کجا که باشند به سوگواری پرداخته و در هیئت ها و دسته جات عزاداری یاد و خاطره آنرا زنده نگاه می دارند.
عاشوراء راه گشای مبارزات ضد استبدادی و استعماری در مناطق مسلمان نشین بویژه شیعیان بوده است و مسلمانان با تبعیت و پبروی از حسین بن علی (ع) همواره در جهت احیای حقوق از دست رفته خود به پا خاسته و با فدیه کردن جان خود حماسه هایی بزرگ خلق کرده اند و به همین خاطر حکومتها همواره سعی در مسخ فلسفه عاشورا ء داشته و هیچگاه نخواسته اندمردم جوهره فلسفه عاشوراء را بیاموزند . همانطور که امروزه شاهد حرکاتی شنیع و به دور از راه حسین هستیم .مانند مراسم قمه زنی که هیچ ارتباطی با قیام حسین و راه او و هدفش نداشته و نخواهد داشت .و اینجاست که مظلومیت حسین و مجهول ماندن راه و هدفش عیان تر می گردد.جاهلان دوست نمایی که نه حسین را شناخته اند و نه پی به فلسفه و جوهره حرکت ضد استبدادی او برده اند.
در عصری که در هرگوشه ای از این جهان پر آشوب ، ظلم و ستم فرزند زادگان ابوسفیان بیداد می کند ، ابا عبدالله الحسین نیازی به شله زرد وطبخ غذاهای نذری ندارد ، بلکه او به یاری ، یاری کنندگانی نیاز دارد که به ندای تاریخی او در واپسین لحظات زندگیش که از هر سو در تنگنا و محاصره قرار گرفته بود و در آن لحظه تاریخی بانگ ” هل من ناصرآً ینصرنی ” را سر داد، پاسخ مثبت دهند.
او حتی نیازی به اموال اشخاصی که از بذل جان در راهش دریغ می ورزند نیز ندارد چرا که عملاًاین موضوع را در طی مسیر حرکت خود از مدینه تا کربلا ، با عمل و گفتارش به خوبی نشان داده است .به طور مثال ، هنگامی که گروهی از قوم بنی فزاره از مکه بسوی عراق حرکت میکردنددرمسیرراه به کاروان حسین برخورد کردند ، رئیسشان زهیر بن قین بجلی بود که از بزرگان قبیله خویش و مقیم کوفه و از هواداران عثمان بن عفان بود این گروه بنا بر مناسبات سیاسی آن روز و نیز از ترس حکومت شام مایل نبودند که با امام ، هم منزل شوند ، به همین جهت سعی داشتند در یک محل با او هم منزل نشوند ، اما سرنوشت برای زهیر گونه ای دیگر رقم زده بود . پس بناچار در محلی با حضرت فرود آمدند و هم منزل شدند. مردی از قوم بنی فزاره می گوید : “ما در چادرهای خود مشغول صرف غذا بودیم که فرستاده ابا عبدالله نزدیک ما آمد و گفت : ای زهیر ، ابا عبدالله الحسین ترا می خواهد ، لقمه را از دست فرو نهادیم و حیرت همه را فرا گرفت ، زهیر در رفتن تعلل می ورزید ، همسرش که نا خرسندی و سرپیچی زهیر را از این دعوت دید گفت : ای زهیر ، آیا پسر پیامبر خدا به دنبال تو می فرستد و ترا بسوی خود می خواند و تو در رفتن تعلل می کنی ؟
زهیر به ناچار و با کراهت نزد حسین بن علی رفت و لحظاتی بعد با صورتی افروخته از خیمه امام بیرون آمد و گفت که خیمه اورا نزدیک خیمه های امام بر پا کنند ، آنگاه به همسرش گفت : ترا رها کردم ، بسوی قوم خود بازگرد و از مال دنیا نیز مقداری به او بخشید و گفت :راضی نیستم از طرف من به ناراحتی دچار گردی و سپس اقوام و همراهانش را مخاطب قرار داده و چنین گفت : من راه خود را انتخاب کردم و مصمم به پیروی از راه امام هستم ، هر که می خواهد به دنبال من بیاید و هر کس می خواهد با او وداع کنم .”
الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور . والذین کفروا اولیا ئهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون .(سوره بقره- آیه ۲۶۵)
وچنین بودکه زهیر در واپسین روزهای عمر خویش در یک تغییر و تحولی ناگهانی به درک این نور نائل گردید و به همراه امام به سوی لیله القدر خود شتافت .و چه نیکوست که انسانی بدین پایه بیدار دل و روشن ضمیر باشد که تنها با یک اشاره و برخوردی چنین کوتاه به چنان رستگاری رسد که از تمام دنیا و مافیها دست بشوید و جان خویش را فدیه هدفش نماید .اما افسوس که انسانها در پذیرفتن راه حق همانند هم نیستند، چرا که امام بعداً نیز در طی راه درقصر بنی مقاتل چادری بر پا دید که بر درش نیزه ای بر زمین کوفته و شمشیری از عمود خیمه اش آویخته و اسبی تنومند بر در آن ایستاده بود.
گفتند :این خیمه گاه از آن عبیدالله بن حرّجعفی که از بزرگان و شجاعان کوفه است ، می باشد .وی نیز از هواداران عثمان بود که پس از کشته شدن وی به نزد معاویه رفت و در جنگ صفین در صف لشکریان او با علی (ع) جنگید .
امام ؛ (ع) نخست حجاج بن مسروق جعفی را به طلب او فرستاد ، حجاج پیغام حسین را به او رسانید و گفت : ای فرزند حرّ ، هدیه گرانبها و ارمغان پر ارجی را برای تو آورده ام اگر بپذیری ، اینک حسین بن علی به اینجا آمده است و تو را به یاری می طلبد، اگر به او بپیوندی به ثواب بی حدی رسیده ای و اگر کشته شوی به شهادت نائل شده ای .
عبیدالله بن حر گفت :به خدا سوگند ! من از شهر کوفه بیرون نیامدم مگر اینکه اکثر مردم این شهر ، خود را به جنگ او و سرکوبی شیعیانش آماده می کردند و برای من مسلم است که او در این جنگ کشته خواهد شد و من توانائی یاری و کمک به او را ندارم و اصلاً دوست ندارم که او مرا ببیند و من اورا !
حجاج به نزد امام بازگشت و پاسخ او را به عرض وی رسانید ، امام خود با چند تن از اصحابش به نزد عبیدالله بن حرّ جعفی آمد و او از امام استقبال کرده و به او خوش آمد گفت .
امام به او گفت : معاریف و بزرگان شهر تو به من نامه نوشته اند و مرا بسوی خود دعوت کرده اند و اکنون می شنویم که عبیدالله بن زیاد در نظر آنان تغییر ایجاد کرده است ، ولی تو ای عبیدالله بن حر جعفی دانسته باش که :هر چه از خیر و شر می کنی مسؤل آن هستی و من این ساعت تو را به بازگشت و امانت دعوت میکنم ، تا گناهان تو آمرزیده گردد و تو را به یاری و همکاری خود دعوت میکنم ، می خواهم به اندازه قدرت خود ما را در این کار مهم که در پیش داریم یاری کنی .
عبیدالله گفت : به خدا سوگند! من میدانم که هرکس از فرمان تو پیروی کند،به سعادت و خوشبختی ابدی نائل شده است ولی چون وضع راچنین می بینم حتم دارم که دراین درگیری مغلوب خواهی شدوبه خداسوگندت می دهم که از این امر معافم بداری زیرا که من از مرگ سخت گریزانم ولی آرزومندم که این اسب مرا ، که با آن از عقب هر دشمنی تاخته ام و به او رسیده ام و هیچ دشمنی با داشتن این اسب مرا تعقیب ننموده است جز اینکه از چنگال او نجات یافته ام و این شمشیر مرا ، بر من منت نهاده از من قبول فرمائی .
امام فرمودند : من به طمع اسب و شمشیر تو نیامده ام ، بلکه خواستم به یاری من برخیزی و رستگار گردی، مرا به مال شخصی که از نثار جان خود امتناع می ورزد نیازی نیست ، و برخاست .ودر حین بیرون رفتن از چادر عبیدالله این آیه را می خواند :و ما کنت متخذ المضلین عضدا … ( سوره کهف – آیه ۵۱)
اری امام که می بیند عبیدالله هدف و انگیزه حرکت وفلسفه قیام اورادرک نکرده وپیشنهادپذیرفتن اسبی رامی نماید که در روز سختی می تواند اورا از میدان جنگ و از برابر تیرها و شمشیرها نجاتش دهد و با دیدی مادی و منفعت گرا و بر اساس معادله شکست و پیروزی به قضایا می نگرد فرمودند: من نه به تو و نه به اسب تو نیازی ندارم، زیرا که من از افراد گمراه برای خود نیرو نمی گیرم .
و چنین است تفاوت میان راه یافتن و گمراهی . برخوردها یکی است ، حسین بن علی هم زهیر و هم عبیدالله را به رستگاری دعوت کرده و پیام خود را به طور شفاف به هر دو ابلاغ می کند . کلمات بر یک نفر بواسطه شرایط درونی اش چون تیر کارگر می افتد و چون جرقه جانش را به حریق می کشد آنگونه که موجب تولدی دیگر در ماهیت وجودی او گردیده و باعث میشود همه وابستگی های مادی و تعلقات فکری و عاطفی خود را ترک کرده و یک سره به نور می پیوندد، اما همین کلمات بر شخصی دیگر که ضمیرش زنگار گرفته و نگاهش به جهان هستی مصلحت گرایانه و منفعت جویانه و عافیت طلبانه است بی اثر بوده و تنها به نثار اسبی و شمشیری رضایت داده تا از این طریق به گمان خود وظیفه اش را انجام داده اما غافل از این است که از زیر بار مسئولیت اجتماعی شانه خالی کرده است .
و البته امام نیز در پی پاک ترین و پاکبازترین نفراتی بود که او را در این راه بی بازگشت همراهی کنند بویژه آنکه آن زمان نیز همانند همه زمانها ی دیگر اولی ترین کمبود حرکتهای انقلابی که خواهان تحولات عمیق اجتماعی بوده و هستند وجود انسان های شایسته و فداکار بود و لذا تنها اسب و سلاح و یا امکانات مادی دردی را چاره نمی کرد.
و این است که هنوز بعد از گذشت چهارده قرن پی به ماهیت و جوهره فلسفی آنچه در روز عاشوراء و در صحرای کربلا بر حسین و یارانش گذشت پی نبرده ایم و هنوز نتوانسته ایم تبین دقیقی از آن ماجرا به عمل آوریم .
همیشه با آن به شکلی کاملاً احساسی برخورد کرده ایم و آنرا به طور عوامانه و ناشیانه برگزار می کنیم ، در پشت دستجات عزادار در روزهای تاسوعا و عاشوراء افراد بیکاره ای را می بینیم که گویی به تماشای کارناوالی آمده اند و در پیاده روها صفوف بی دردانی را می بینیم که به ظاهر عزادارنداما در عمل ، اکثریت آنان به تنها چیزی که نمی اندیشند حقانیت راه حسین بن علی ونحوه برخورد زینب کبری با مسئله ظهر عاشوراءو بعد از ظهر عاشوراء است .
مارکس در کتاب هجدهم برومر می نویسد :” هگل ، در جایی ، بر این نکته انگشت گذاشته است که همه رویدادها و شخصیتهای بزرگ تاریخ جهان ، دو بار به صحنه می آیند ، وی فراموش کرده است اضافه کند : که بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی .(مارکس ، کارل /هجدهم برومر لوئی بناپارت/ ترجمه : باقر پرهام /چاپ اول ۱۳۷۷/صفحه ۱۰)
چهارده قرن پیش ، بعد از فاجعه ظهر عاشوراء سر بریده حسین بن علی و یاران پاکبازش را در کوچه های کوفه و سپس در شام همراه با اسیران بازمانده که بعضاً زنها و کودکان کاروان حسین بودند را گردانیدندو افراد رجاله و بیکاره همچون دیگر مواقع مشابه در طول تاریخ به نظاره ایستادند و با سکوت خود مهر تأئیدی برآن جنایت نهدند.
و حال نیز در عصر حاضر شاهد حضور همان افراهستیم اما این بار به ظاهر سوگوار و عزادار او…!
گوئیا تاریخ تکرار مکررات است و بس !
اما ظهر عاشوراء را می توان زیباترین تصویری دانست که برای نمایش دادن حالات روحی انسان هادر تمام اعصار نمایش داد. حالاتی که از مقامات تبتل تا فنا شروع میشود و آرام آرام تا ملاقات خدا پایان می یابد . حربن یزید ریاحی یکی از همین گونه افرادی بود که در جریان زندگی خود سرانجام چنان تحولی در او ایجاد گردید که در صبح عاشوراء ، آگاهانه و با بینشی کاملا ً تحول یافته پای به راهی نهاد که ظاهرش کشته شدن بود و مصادره اموال و دربدری و آوارگی بازماندگانش و باطنش رهیدن از قفس تن و گریز از مرداب زندگی و پیوستن به اقیانوس الهی …
حرّ آزاد مرد آزاده ، آنچنان پرشور و صادق بود و با اینکه از عواقب ظاهری عمل خود آگاه بود اما جوانمردانه راهش را انتخاب می کند و به توفیق توبه نائل می گردد تا شاهدی باشد از خیل شهیدان و الگوئی باشد برای تمام دوران ها که اگر در مصاف حق و باطل بخواهی تن به عافیت دهی و بیطرفی را موضع خود سازی با آن کس که در کنج میخانه به شرابخواری مشغول است و یا اینکه در کنج مسجد به اعتکاف و عبادت ، هیچ تفاوتی نخواهی داشت زیرا هر دو عمل دو روی یک سکه اند!(نقل به مضمون از دکتر شریعتی در جزوه پس از شهادت/ صفحه ۹ / انتشارات حسینیه ارشاد / اسفند ۱۳۵۰)
اما آنچه که مسلم است حسین وار زیستن و در صف حسین جنگیدن و پایمردی کردن هزینه ای سنگین در بر دارد و باید به خاطر آن بهای لازم را پرداخت و این امر جز با خودآگاهی وپذیرفتن تاریخی مسئولیت اجتماعی و به گردن گرفتن تبعات آن ، تنفر از زورمداران وزر طلبان تاریخ و به رسمیت نشناختن طاغوت به هر شکل آن و ایمان راستین به پیروزی میسر نیست .
و این تنها از کسانی بر می آید که درک درستی از پدیده ها و روابط بین آن دارند ، نه آن فرصت طلبانی که طمع به خوردن گندم ری داشته و نان را به نرخ روز می خورند و کاسه لیس زنا زادگانی چون عبیدالله بن زیادهایی هستند که منطقشان بر مبنای زور و تزویر است .
چنین کسانی با آنکه به حقانیت حسین و راه او واقفند ولی آنچنان غرق شهوات دنیوی اندکه آخرت را در قبال دو روز زندگی دنیوی به فراموشی سپرده اند و غافل از انتقام شمشیر مختارند که تا در فرصتی مناسب بی هیچگونه ترحمی آنان را به قصاص کشد.ان ربک لبا لمرصاد…
چهارشنبه, ۱۴ام آبان, ۱۳۹۳