مقدمه
آرش دکلان
فایل پی دی اف متن
ورقی کاغذی را در نظر بگیرید که از دو طرف کشیده میشود. همانطوریکه نیروی کشش از دو طرف بیشتر و بیشتر میشود نشانههای گسست در نقاط میانی دو حد پدیدار میگردد. با زیادتر شدن نیروی کشش بالاخره کاغذ از روی خطی که چندان هم راست نیست از هم خواهد گسیخت. هر نقطه واقع بر روی این خط نقطهای است که کمتر از همسایگان خود تحمل آن حد از کشش وارده را داشته است. تا قبلاز از هم گسیختن در مورد نقاط روی این کاغذ؛ در مورد اینکه هر نقطهای در کدام طرف این گسست واقع خواهد بود، میشد پیشبینیهایی به دست داد. نقاط واقع در منتهیالیه (یعنی آن نقاطی که نیروی کشش از روی آنها بر صفحه وارد میآید) یا نقاط واقع در همسایگی آنها به یقین بعد از گسیختن کاغذ در همان سمتی خواهند ماند که به آن متعلقند. اما هرچه به نقاط میانی کاغذ نزدیکتر میشویم عدم یقینمان در مورد اینکه بعد از گسست کامل کاغذ به کدامین سو تعلق خواهند داشت بیشتر و یبشتر خواهد شد، تا جایی که عملاً بدون در دست داشتن اطلاعات بسیار زیاد در مورد آنها به هیچ وجهی با اطمینان نمیتوان گفت بعد از هم گسیختن این کاغذ به دو نیمه به کدامین تکه تعلق خواهند دشت. اما در این شکی نیست که این کاغذ از هم خواهد گسیخت، و در این هم تردیدی نیست که بعد از گسیختن این تکه کاغذ دیگر جایی به عنوان حد وسط وجود نخواهد داشت. هیچ نقطهای به هر دو طرف این گسل تعلق نخواهد داشت، بلکه هر نقطهای بر روی این کاغذ، دقیقاً و قطعاً تنها و تنها بر روی یک نیمه خواهد بود. البته اینکه این کاغذ چگونه و از روی کدام خط به دو نیم تبدیل شود، به پارامترهای زیاد بستگی دارد. اما تکرار میکنم؛ در این تردیدی نیست که این کاغذ به دو نیم تقسیم خواهد شد، و در این هم تردیدی نیست که در پایان این فرآیند نقطه میانهای وجود ندارد. نقاط میانی این تکه کاغذ در فرآیند، آنهایی هستند که بیشتر از سایر نقاط دچار تنش و کشش خواهند شد، اما در پایان بر اثر وارد آمدن کشش به یک و تنها یک طرف تعلق خواهند داشت. این آن چیزی است که در خاور میانه در شرف وقوع است. خاورمیانه دارد به دو نیمه تقسیم میشود و در این فرآیند حد وسطی وجود نخواهد داشت.
خاورمیانه شقه شقه
آنچه در عمل در خاورمیانه دارد رخ میدهد این است که گروهی به نام داعش به نام اسلام دست به حمله همزمان به خاک دو کشور زده و تاکنون در حال گسترش قلمرو بوده است. واقعیت جالب دیگر این است که این گروه نه تنها ادعای برقراری خلافت اسلامی دارد، بلکه تاکنون حتی یک عمل هم برخلاف دستورات صریح قرآن انجام نداده. آنچه داعش میکند دقیقاً همان است که در متن داستانها و روایات باقی مانده از حمله اسلام به کرات و نسل اندر نسل و سینه به سینه نقل شده است. روایاتی که یادمان داده بودند به آنها شک کنیم. در طرف مقابل داعش دو گروه از افراد قرار درند. آنهایی که ماهیت اسلامی داعش را میبینند و آن را همانطوریکه هست بازگو میکنند، و آنهایی که به هر دلیلی از رو در رو شدن با ماهیت اسلامی داعش طفره میروند. در عمل آنهایی که از هر نوع قدرتی در مقابله عملی با داعش برخوردارند؛ از جبهه کرد گرفته که در شهر کوبانی در عمل در برابر داعش ایستاده تا ایالات متحده که هنوز از بیسیاستی در قبال داعش در رنج است، همه و همه بدون استثناء یا در این مورد اشتباه میکنند یا به طرز بیشرمانهای دروغ میگویند. خواهم گفت چرا. اینها همه نه تنها از رو در رو شدن با ماهیت اسلامی داعش فرار میکنند، بلکه به من و افرادی مانند من هم هشدار میدهند که ما اسلام را بد تفسیر میکنیم. در سوره نساء عملاً زن برده مرد است و داعش در عمل با زنان مانند برده مردان رفتار میکند. اگر متن قرآن را ملاک قرار دهیم انصافاً داعش از آنهایی که ادعا میکنند اسلام با حقوق زنان سازش دارد صادقتر است. اگر من شخصاً قرار باشد به اسلام گرایش داشته باشم، اگر قرار باشد بین رهبران مختلف در جهان اسلام کسی را به عنوان رهبر اسلامی انتخاب کنم، انصافاً ابوبکر بغدادی از همه آنهایی که داعیه رهبری مسلمانان را دارند به متن صریح قرآن نزدیکتر است. هرچند نظام جمهوری اسلامی اخیراً میرود که خود را هرچه بیشتر با نص صریح قرآن تطبیق دهد، اما چیزی در داعش هست که در هیچ جای جهان اسلام نیست: جهاد. عدم توجه به این نکته سبب میشود که در تحلیل این مسئله که چرا این همه مسلمان از سرتاسر جهان به داعش میپیوندند دست به تحلیلهای سطحی بزنیم. کسانی که به داعش میپیودند نه انسانهای ابلهی هستند، و نه آدمهایی که از شدت فقر و بدبختی به داعش پیوسته باشند. ما با این نوع تحلیلها که گرایشات سیاسی و ایدئولوژیک انسانها را به پایگاه اقتصادی و فقر آنها نسبت میدهد آشنایی داریم. هم جمهوری اسلامی ایران و هم ترکیه در مورد کردها سالهاست که چنین تحلیلهایی را رائه میکنند؛ تحلیلهایی سر تا پا نادرست که در عمل به حل مشکل کمک نکرده است. آنچه در سال ۲۰۰۷ در جریان عملیات ناتمام بمبگذاری در فرودگاه بینالمللی گلاسکو همه را متحیر کرد این بود که افراد مسئول این عملیات نافرجام همگی سابقه خیلی خوبی داشتند. دانشجویان خوب و نسبتاً موفقی بودند و حتی در پرداخت کرایه خانه خود هیچگاه تعلل نکرده بودند. در ضمن در محیطی هم که زندگی میکردند انسانهای قابل احترامی بودند. یعنی در قالب آنچه تاکنون شناخته شده است نه مشکل خاص روانی داشتند و نه گرایششان به اسلام و قصدشان از عملیات تروریستی نفع مالی آن بوده است. آنها صرفاً مسلمانان معتقدی بودند که برای انجام دستورات دین خود میخواستند چند تن تی.ان.تی را در یک فرودگاه بینالمللی منفجر کنند؛ همین. ایجا تنها و تنها یک فاکتور است که تا جایی که من اطلاع دارم در متن هیچ تحلیل عمدهای وارد نشده است. همه حدسها زده شده است. از اینکه ممکن است اینها فریب خورده باشند، ممکن است بیماری روانی مزمنی داشته و یا کودکی سختی را از سر گذرانده باشند. همه این حدسها زده شده جز در نظر گرفتن این فاکتور اساسی که اینها مسلمانند. به محض اینکه بگوئید آنها به دلیل اسلام این کار را کردهاند، فوراً در واکنش به شما هشدار داده میشود که چرا پس همه مسلمانها این کار را نمیکنند. این نمیتواند ناشی از اسلام باشد، چون همه مسلمانها چنین اعمالی را مرتکب نمیشوند. در این مورد حرف خواهیم زد. آنچه در این قسمت قصد بیان آن را دارم این است که آنچه خاورمیانه را از وسط از هم کشیده و میرود که آن را به دو شقه تقسیم کند نه منافع اقتصادی این یا آن گروه، بلکه دین اسلام است. در این جنگ دو جبهه داریم: هر شخص، گروه یا حزبی یا با اسلام است، یا بر علیه اسلام. حد وسط نداریم. در واقع آنهایی که در حد وسط قرار دارند، یا سعی دارند نقش میانه بازی کنند، تنها این شقه شدن را به عقب میاندازند و این شقه شدن هرچقدر بیشتر به تعویق بیفتد ضررش برای خاورمیانه بیشتر و بیشتر خواهد بود. استدلال خواهم کرد چرا.
آنچه بنیادگرایان اسلامی در آن مورد برحقند
باراک اوباما در متن سخنرانی خود چندی پیش به صراحت اعلان کرد که داعش یک گروه مسلمان نیست و این یک دروغ بیشرمانه است. کدام عمل داعش برخلاف نص صریح قرآن است؟ از این دو کدام مسلمانترند. یکی ادعا میکند که مسلمان است، اما حجاب ندارد، برخی اوقات گوشت خوک هم میخورد و اجازه میدهد دخترش به مدرسه هم برود و شوهرش را خودش انتخاب کند. حتی برخی آنقدر غربی شدهاند که به دخترانشان اجازه میدهند دوست پسر هم داشته باشند. این واقعاً از نظر اسلامی بیشرمانه است. اگر من یک مسلمان باشم هرگز به دخترم چنین اجازهای را نخواهم داد. البته که اگر مسلمان باشم هرگاه و از هر فرصتی که بتوانم هرگونه که دلم بخواهد از هر زنی که مطابق آداب اسلامی جایز باشد لذت جنسی خواهم برد. دخترم هم اگر با فردی قبل از ازدواج رابطه داشت مستحق مرگ است. این آنچه است که اسلام است. من کتاب قرآن را باز کرده و بر اساس آن عمل خواهم کرد. شاید گفته شود که این برخلاف آنچه است که اکثر مردم از اسلام میفهمند. اما مگر اکثر مردم ملاکند؟ در مورد امور واقع که از مردم نظر نمیپرسند. دو ضربدر دو چهار است و همیشه چهار خواهد ماند مستقل از اینکه مردم در مورد آن چه نظری داشته باشند. زمین همواره به دور خورشید میچرخید، چه اکنون و چه دو هزار سال پیش و مردم همواره اشتباه میکرده و میکنند اگر نظری غیر از این داشته باشند. همین مردم مسلمان تا زمان صفویه از اسلام چه میفهمیدند. به رستمالتوارخ و سایر کتابهای نوشته شده در آن زمان نگاه کنید، به اصول کافی نگاه کنید. اینها آن چیزی بود که مردم از اسلام میفهمیدند و دقیقاً مطابق آنچه بود و هست که داعش امروز اجرا میکند. آنچه اکثریت مردم امروز از اسلام میفهمند اشتباه است. آنها بیشتر آرای خود را نه از دل کتاب قرآن که از داخل شبکههای ماهوراهای گرفتهاند، اما در ضمن عادت هم کردهاند که به کلمه «اسلام» واکنش نشان داده و خود را مسلمان بخوانند. آنها وقتی که میگویند مسلمانند منظورشان این نیست که وقتی میخواهند در مورد ازدواج دخترشان تصمیم بگیرند به کتاب قرآن مراجعه خواهند کرد. آنها بر اساس عقل روزمره و مدنی خود در این مورد تصمیم میگیرند، اما در عین حال نسبت به کتابی به نام قرآن هم شرطی شدهاند. در هنگام تصمیمگیری ممکن است با آن استخارهای هم بکنند، همانطوریکه از کتاب حافظ هم برای استخاره استفاده میکنند. اما آن را هر طوری که دلشان بخواهد معنی میکنند. برخوردشان با کتاب قرآن اصلاً آن چیزی نیست که در داخل خود این کتاب آمده. در مقابل عدهای هم هستند که متن کتاب قرآن را خواندهاند و خودشان را هم نمیفریبند. آنها زن زانیه را سنگسار میکنند. امروزه شاید گفته شود در قرآن آیهای در تأیید حکم سنگسار نیست. اما آیه ۴۱ سوره مائده تا همین ۵۰ سال پیش اینگونه فهمیده میشد. چه کسی بود که به ما فهماند که از این آیه تفسیر دیگری ارائه کنیم؟ آیا هیچ کسی در تمام دوران اسلام تا قبل از مواجهه با غرب متوجه شده بوده است که سنگسار کردن عملی خلاف انسانیت است؟ هیچ یک از بزرگان ما قبل از مواجهه با غرب حتی یک کلمه راجع به بدی سنگسار نگفته و ننوشتهاند. یعنی دین اسلام در تمامی این سالها به این صورت فهمیده شده است و تحت تأثیر آشنایی با کسانی تغییر کرده است که اصولاً طبق تعریف خود این فرهنگ کافر هستند. یعنی ما مسلمانان در مواجهه با کفار تعابیر کفرآمیز از اسلام ارائه کردهایم. این آنچه است که طالبان میگوید و درست هم میگوید. این آن چیزی است که القاعده و امروز داعش میگوید. بیاییم برای چند لحظه هم که شده آنها را درک کنیم. ما کتاب و سنت و تاریخی داریم و طبق این سنت روشی خاص برای تفسیر آیات قرآن هم وجود دارد. روشهای مدرن تفسیر همگی تحت تأثیر مواجهه با دشمنان اسلام و کفار صورت گرفته است. همان صلیبیونی که میخواستند جهان اسلام را براندزند، همانهایی که امپراتوری اسلامی عثمانی را تکهتکه کردند، امروز آنچنان بر اذهان ما چیره شدهاند که اسلام را و تفسیر آن را تغییر دادهاند. اسلامی که امروزه در جهان اسلام رایج است یک اسلام آمریکایی است و نه آن اسلام حقیقی دوران پیامبر، آن اسلامی که تمام این سالیان دراز فهمیده میشد. لااقل در این مورد که نباید به خودمان دروغ بگوئیم که آیه ۴۱ سوره مائده دستور صریح محمد است برای سنگسار کردن زن زانیه. این ادعا که داوری پیامبر در این ماجرا درست بوده، اما قصد این آیه تشویق حکم سنگسار نیست، الحق و والانصاف که غیر منطقی است و مسلمانی که دقیقاً حکم سنگسار را از این آیه میفهمد هم باهوشتر است و هم صادقتر از آن مسلمانی است که میخواهد برای من نقش مسلمان مدرن را بازی کند. من اگر بخواهم مسلمان بشوم واقعاً به کتاب قرآن نگاه میکنم و میبینم تفسیر چه کسی منطقاً با سطح و ظاهر معنای آیات همخوانی بیشتری دارد. در سوره نساء آمده است که مرد میتواند زنش را کتک بزند. واقعاً من اگر مسلمان باشم باید حرف ابوبکر بغدادی را باور کنم که این آیه را به همین صورت برایم میخواند و معنا میکند، یا آن کسی که با هزار صغری و کبری چیدن و با استفاده از تفکرات کفرآمیز جان لاک کافر و تامس هابز از خدا بیخبر این آیات را به شیوه صلیبیون برایم تفسیر میکند؟ حال باید روشن باشد که چرا مسلمانانی که در کشورهای غیراسلامی زندگی میکنند تندروترند تا آنهایی که در خود کشورهای اسلامی زندگی میکنند، به این دلیل که اینها بیشتر از مسلمانان ساکن در کشورهای مسلمان به متون دینی مراجعه میکنند، بیشتر در این مورد فکر میکنند و با فکر خود تصمیم میگیرند. در واقع هر دو طرف به اندازه کافی به امور اطراف توجه میکنند. مسلمانان ساکن کشورهای اسلامی همه روزه با دین مواجهاند و امور دینی برایشان به امر عادی تبدیل میشود، آنها بیشتر به فرهنگ غربی توجه کرده و از آن اقتباس میکنند. اما مسلمانان ساکن در غرب و کلاً کشورهای غیر اسلامی برای دریافتن اسلام ناچارند مدتها با خود منابع اصلی درگیر باشند. یک مسلمان که در کشور اسلامی زندگی میکند لازم ندارد برای تک تک کارهای زندگی روزمرهاش به کتاب قرآن رجوع کند. او میتواند با طیب خاطر از همسایه مسلمانش تبعیت کند. اما مسلمانی که در کشوری اروپایی زندگی میکند، اگر بخواهد بر طبق قواعد اسلامی عمل کند نمیتواند به راحتی از همسایهاش تقلید کند، او باید به متن کتابش توجه کرده و در جمع کوچکی که با اکثریت جامعه متفاوت است به کشف دوباره قرآن و اسلام بپردازد. این کشف دوباره و تحقیق در منابع اصلی اسلام است که به آن چیزی ختم میشود که داعش است. این کشف میتواند در هر جایی رخ دهد، اما احتمال اینکه یک فرد مسلمان در اروپا در تنهایی خود به این کشف نائل آید بیشتر است تا یک فرد مسلمان در کشور اسلامی که دارای همسایگان اسلامی است.
در واقع آنچه بنیادگرایی اسلامی نامیده میشود، کشف دوباره حقیقت و جوهر راستین دین اسلام است. این آن چیزی است که بنیادگرایان ادعا میکنند و شواهد تاریخی هم به درستی ادعای آنان گواهی میدهند. اسلام میانهرو یک اسلام تحریف شده توسط صلیبیون است و این هم ادعای درست دیگری است که توسط بنیادگرایان اسلامی مطرح شده است.
اسلام میانه رو یک دروغ بیشرمانه است
اسلام میانهرو یک دروغ بیشرمانه است و این هم چیزی است که بنیادگرایان اسلامی در آن مورد برحقند. اما دلیل دیگری هم برای بیشرمانه بودن این دروغ هست. آنچه در فضای جاری رخ میدهد ترس و واهمه شدید است از مواجه با واقعیت. هیچ کسی تنها مسئله در شرف وقوع را بر زبان نمیراند. داعش به نام اسلام میجنگد، آدم میکشد، به زنها تجاوز میکند، حتی آنان را میفروشد و من دوستان نزدیکی دارم که حاضرند به هر استدلالی متوسل شوند که داعش زنان را به بردگی نگرفته است، که داستان جهاد نکاح دروغ است و از این قبیل و همه آنهایی که چنین ادعاهایی را مطرح میکنند خود را وابسته به چپ سیاسی میدانند و این ازدواج چپ و اسلام در من وحشت ایجاد میکند چون به نظرم باززایی حوادث انقلاب ایران است که حاصل ازدواج نامیمون چپ و اسلام بود و هیچکدام از این دو هنوز هم که هنوز است مسئولیت خودشان را نپذیرفتهاند و جالب این است که به شیوهای بسیار مشابه برای رفع مسئولیت متوسل میشوند. برای مسلمان این شیطان است که او را از هرگونه مسئولیتی میرهاند و برای چپ استعمار و جهان سرمایهداری. منظورم این نیست که همه چپها با اسلام همدستند، اما بسیاری از آنها چنین هستند.
اصطلاح «اسلام سیاسی» و تلاش برای ایجاد تمایز میان آن و اسلام مردمان عادی یا اسلام میانهرو یکی از اشتباهات بسیار خطرناکی است که همه سعی تمام دارند مبادا لحظهای از ارتکاب به آن جان سالم به در ببرند. اما این اصطلاح برای چه ساخته شده است؟ آن احزابی که اکنون با داعش درگیر جنگ هستند همه به خوبی میدانند که دارند با اسلام میجنگند و به خوبی هم آگاه هستند که اسلام اسلام است و میانهرو و تندرو ندارد، اما هرگز این را بیان نمیکند. چرا؟ چون از این میترسند که بیان آن سبب شود همراهی عده بسیار زیادی از مردم مسلمان را که هنوز بنیادگرا نشدهاند از دست بدهند. این عملی است سیاسی. با خود این عمل، آنها اسلام را به دینی سیاسی تبدیل میکنند. به این طریق اسلام کلاً به دینی سیاسی بدل شده است، چون برای حفظ قدرت سیاسی آن احزاب درگیر نبرد با داعش، یک مرزبندی عمدی مورد پذیرش قرار گرفته است. مرزی که وجود ندارد. اما این امر سبب حفظ اسلام و متون مقدسی خواهد شد که یک نگاه دقیق به آن مشخص میکند که تنها یک تعبیر درست از آن وجود دارد و آن اتفاقاً بنیادگرایانهترین تعبیر است. در واقع چیزی به اسم تعبیر بنیادگرایانه وجود ندارد. تنها یک تعبیر وجود دارد و آن همان تعبیری است که قدرتهای حاکم بر جهان آن را بینادگرایانه میخوانند تا تعبیر خودشان را در کنار آن به عنوان یک تعبیر درست در میان انواع تعابیر مختلف جا بزنند. در واقع قدرت حاکم بر جهان با ارئه تعبیر کفرآمیز از دین سعی دارد آن را از میان بردارد، اما متوجه این نکته نیست که با این کار نمیتوان دین را از بین برد. دین با این کار ممکن است مدتی به محاق برود، اما چون همیشه کتبش مقدس باقی میمانند همیشه راهی برای بازگشت خواهد یافت. قدرت گرفتن بنیادگرایی مسیحی در غرب باید گواه این امر باشد. با دین تنها به یک صورت میتوان برخورد کرد. کتاب قرآن باید در حد کتابی باشد مانند شاهنامه فردوسی یا ایلیاد و اودیسه هومر یا هری پاتر. همه آزادند آن را بخوانند اما کسی حق نداشته باشد آنها را جدی بگیرد. کسی که کتاب هری پاتر را جدی بگیرد و جدی جدی به درگاه مرد عنکبوتی دعا بخواند انسان سالمی نیست.
دوشقگی نزدیک است
به زودی همه در جهان در مقابل اسلام خود را در یکی از این دو جبهه خواهند یافت. یا مسلمانند یا مخالف اسلام. حد وسطی موجود نیست. تعبیر میانهروانه معنی ندارد و این را چندی پیش رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، بیان کرده است. شکست پروژه اصلاحات در ایران هم باید این را نشان داده باشد که ما اسلام میانه نداریم. ما یا با اسلام هستیم یا علیه آن. هر موضع میانهروانه تنها بیماریای به نام اسلام را به طور مزمن حفظ کرده و به بقا وشیوع آن کمک میکند. اسلام و تمام داستان قرآن نباید با داستان مرد عنکبوتی متفاوت باشد. با انسانی که اسلامش را جدی بگیرد باید همانگونه برخورد که با کسی که به خاطر هری پاتر بخواهد عدهای را دور خود گرد آورده و جنگ راه بیندازد.
تمامی آنهایی هم که هنوز مطمئن نیستند، به زودی در یکی از این دو طرف خواهند بود. وقتی دامنه جنگ بالا بگیرد، دیگر بیطرفی عین طرفداری از طرف ناحق خواهد بود. یک طرف کسانی هستند مانند من که جنگ خود را با نادانی و جهالتی با نام اسلام به صراحت بیان کردهاند و طرف دیگر همه آنهایی هستند که چه خواسته و چه ناخواسته با اسلام همکاری میکنند. اینها ممکن است حتی کسانی باشند که امروز دارند جان خود را برای مبارزه با داعش فدا میکنند. تمام آنهایی که به صراحت به اسلام که ریشه شر است نمیتازند، در ایجاد مشکلی که در خاورمیانه وجود دارد سهیمند.
آنچه در خاورمیانه میگذرد …
آنچه در خاورمیانه در جریان است زبانه کشیدن آخرین شعلههای باقیمانده از اسلام است. در واقع اسلام دارد برای آخرین بار قدرتنمایی میکند. در این قدرتنمایی یا پیروز میشود که این احتمالاً آخرین پیروزیاش خواهد بود و خود و تمدن بشری را با هم نابود میکند؛ چیزی که احتمالش را هنوز بسیار بعید میدانم. یا اینکه خودش برای ابد نابود میشود. اگر اسلام در این آخرین نبردی که آغاز کرده است شکست بخورد، دیگر هرگز برنخواهد خواست و مانند بسیاری از سایر دورههای تاریخی که آغاز و پایانی دارند، دوره حیاتش به اتمام خواهد رسید. کلاً قرن بیست و یکم را قرن حل مشکل دین میدانم. برخلاف آنچه ممکن است تاکنون از ظاهر کلامم به نظر رسیده باشد بدبین نیستم، برعکس فکر میکنم دلایل و نشانههای زیادی برای خوشبینی وجود دارد. نه فقط اسلام، بلکه دین تاریخ مصرفش تمام شده و در جهان جدید آخرین تلاشش را برای زنده ماندن میکند و به احتمال بسیار زیاد از بین خواهد رفت. در واقع داعش در حال نابودی اسلام است. هرچند این ویرانگری قربانیانی هم میگیرد، و خود من هم ممکن بود و هنوز هم هست که یکی از قربانیان این فرآیند باشم، اما در نهایت به نفع نوع بشری خواهد بود. در این میان هرچقدر در مبارزه با دین صریحتر باشیم به گذر سادهتر این روند بیشتر کمک میکنیم. هر تلاشی برای زنده نگه داشتن دین، هر نوع مماشاتی با آن، ویروسی به نام دین را به مغزهای بیشتری سرایت داده و دردی را که بشر میکشد بیشتر خواهد کرد.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.