انتشار هفتهنامه «مهد آزادی آدینه» که به همت صمد و یارانشصورت گرفت نقطهی عطفی در زندگی صمد و شکلگیری بعدی حلقهچریکی تبریز است.
اولین شمارهی این هفتهنامه در روز پنج شنبه اول مهر ماه ۱٣۴۴ وآخرین شماره آنکه شمارهی هفدهم است، تاریخ هیجدهم شهریور۱٣۴۵ را برخود دارد. همچنان که خواهد آمد علت قطع و عدم انتشار آن نه توقیف و یا مانع از سوی رژیم شاه که به اشتباه در بعضی از منابع ذکرشده بلکه به دلایل مشکلات و درگیریهای داخلی بوده است.
روزنامه مهد آزادی جزو نشریات قدیمی و با سابقه تبریز بوده که از سال ۱٣۲۹ به صاحب امتیازی سیداسماعیل پیمان منتشر میشده و انتشار آن نسل به نسل در خانواده پیمان ادامه داشته و دارد.[۱]
صمد و دوستانش قبل از اینکه هفته نامه مهد آزادی ویژه آدینه را نشر کنند قبلاً چندین مقاله در روزنامه مهد آزادی نوشته بودند که از نمونه مقالات صمد میتوان به «سخنی از سر صدق دربارهی آرش» با اسم مستعار داریوش نواب مراغی[۲] و مقاله زیبا و طنزآمیز «آقای چوخبختیار» با اسم مستعار بابک بهرامی[٣] اشاره کرد.
اما به خاطر دخل و تصرف در نوشته اش از سوی دستاندرکارانروزنامه، صمد دلخوشی از آنها نداشت و در نتیجه اختلاف پیدا میکند. صمد در نامهای به برادرش به این مسئله اشاره میکند:
«مهد آزادی شاید دو سه هفتهای نباشد یعنی اختلافی پیش آمده بین… و روزنامه چی. سر تنظیم صفحه که از خودشان چیزهایی دخل و تصرف هم که اصلاً نباید بکنند، میکنند»[۴].
به نظر میرسد پس از درج مقاله «آقای چوخ بختیار» صمد با روزنامه مهد آزادی اختلاف اساسی پیدا میکند، چرا که تا یک سال بعد که به اتفاق دوستانش، خودشان هفتهنامه «مهد آزادی آدینه» را به دست میگیرند، دیگر هیچگونه مقالهای و نوشتهای از صمد در روزنامه مهد آزادی دیده نمیشود. در این زمینه صمد در نامهای به اسد،برادرش مینویسد:
«… روزنامه مهد آزادی هم از دستمان رفته است و فحشها و ناسزاها را تو دلمان تلنبار میکنیم…»[۵].
بسیاری از نویسندگان از جمله اسد بهرنگی جملات بالا از نامه صمد را به اشتباه به پس از تعطیلی و به قول خودشان توقیف هفته نامه مهد آزادی آدینه نسبت میدهند در حالی که این نامه تاریخ بهمن۱٣۴٣ را در پای خود دارد و در این تاریخ اصلاً آدینه مهد آزادی بهوجود نیامده بود[۶].
عجیب اینکه این اشتباه را منابع دیگری نیز ذکر کرده اند چرا کهحداقل زحمت خواندن نامه ی صمد و تاریخی که در پای آن درج شده رابه خود نداده اند[۷].
انتشار «مهد آزادی آدینه»
غلامحسین فرنود و رحیم رئیسنیا مرحوم پیمان، مسئول روزنامهمهد آزادی را راضی کردند که صفحاتی از روزنامه را در اختیار آنها بگذارد، اما «صمد گفت که این را قدری مفصل کنیم و در این جریان بود که آدینه به وجود آمد» بدین ترتیب اولین شماره مهد آزادی آدینه در پنج شنبه اول مهر ماه ۱٣۴۴ منتشر شد. انتشار آدینه نقطه عطفی در زندگی صمد و دوستاناش بود، به طوری که برجسته ترین همفکرانشاز جمله بهروز دهقانی، غلامحسین فرنود، کاظم سعادتی، رحیم رئیسنیا، غلامحسین ساعدی، علیرضا نابدل، مناف فلکی در آنجا گردهم میآیند تا بعدها حلقه چریکی تبریز را تشکیل دهند.
در اولین شماره آن صمد و دوستانش هدف از انتشار این هفته نامه را چنین ذکر میکنند:
«… به همت دوستانی که نمونه ی آثارشان را میبینید هفتهنامه مهد آزادی در دست شما است که هفتهای یک بار،برای همه ی آنان که دلباخته هنر راستین هستند منتشر میشود.برای همهی کسانی که رنگین نامههای چشم فریبنده آزارشان میدهد.
احساس تهی بودن چنین نشریه ای ما را بر آن داشت با اندک بضاعت خود حلقه پیوندی باشیم بین همه آنانی که تلاشهای پراکنده دارند.
ما خویش را نه دارای آنچنان حکمت بالغه انگاشته ایم که دعوی رهبری در سر بپرورانیم و نه آنچنان که قصه خوان قشری باشیم که درمان محرومیتهای جنسی خود را در میان صفحات رنگین نامهها جستجو میکنند.
اینست که ما تخم دو زرده نخواهیم کرد و چون دهان بگشاییم از آن اشرفی نخواهیم ریخت. بیهیچ ادعا کوششی میکنیم برای نمایاندن آنچه در دنیای هنر میگذرد… »[٨]
در خصوص هویت هفته نامه شایان عرض است که محل انتشارش تبریز و به صورت دو رنگ سیاه و سفید بوده؛ تصاویری متعدد بهخصوص در صفحه اول که اکثراً جلوه های خشن فقر را درج نموده. تعداد صفحات هشت صفحه بوده و تنها شمارهی ۱۵ آنکه به «انقلابمشروطیت» اختصاص یافته ۱۲ صفحه است[۹].
زبان هفتهنامه فارسی است اما برای اولین بار پس از کودتای ۲٨مرداد ۱٣٣۲ مطالبی در خصوص فولکلور آذربایجان، بایاتیها، تاپماجا و شعرها به زبان ترکی درج شده است. علاوه بر دو زبان یاد شده بندرت نیز ضربالمثلها و فولکلور به زبان کردی با ترجمه فارسی در زیرِ مطالب کردی آمده است[۱۰].
نویسندگان اصلی و دائمی هفته نامه علاوه بر نام اصلی خود از نامهای مستعار نیز برای بعضی از مقالات استفاده میکردند غلامحسین فرفود که خود مطالب مربوط به سینما را مینوشت درمورد علت برگزیدن نام مستعار میگوید:
«در آن زمان شرایط آذربایجان طوری بود که هم ما میترسیدیم از اینکه معروف و شناخته شویم… فکر میکردیم مشخص شدن یعنیهدف قرار گرفتن… [ علاوه بر این] صمد میخواست این مسئله را هم بگوید که این یک نفر نیست که این چیزها را مینویسد بلکه تعداد اینافراد زیاد است و یک دو تن نیستند…»[۱۱].
صمد با نامهای مستعاری (مانند قارانقوش، چنگیز مرآتی، داریوش نواب مراغی، آدی باتمیش، بهرنگ… )مینوشت و بهروز دهقانی با اسامی مستعار (بهروز تبریزی، آیدین) و علیرضا نابدل با اسم مستعار (اوختای)، غلامحسین ساعدی با (گوهر مراد) و غلامحسین فرنود با اسممستعار (علی سیاهپوش) مطلب مینوشتند.
ساعدی علاوه بر نوشتن نمایشنامه و داستان، نوشتههایی از نویسندگان مشهور در تهران از جمله داریوش آشوری، منوچهر آتشی و غیره را به هفته نامه میفرستاد.
انتشار این هفتهنامه بر خلاف آنچه تصور کردهاند صرفاً یک اقدام ادبی و یا روزنامه نگاری نبود، بلکه گامی بود آگاهانه در جریان یک مبارزه پیشبینی شده و به منظور فراهم آوردن مقدمات یک کار تشکیلاتی و در عمل نیز منجر به همین نتیجه شد. نابدل که خود در جریان همین نشریه به جرگه دوستان صمد پیوسته بود، در بیانی غلوآمیز نشریه آدینه را با نقشی که روزنامه پیشاهنگ ایسکرا در انقلاب بلشویکی شوروی بازی کرده بود مقایسه میکرد[۱۲].
مقالات غنی و متنوع و بخصوص رادیکال، شعرها و داستانهایی که محتوای همگی آنها آشکارا گرایش به چپ و نگاهی تند انتقادی به وضع موجود داشتند، به زودی خوانندگان خود را در محافل مختلف مدارس، دانشگاهها و از طبقه روشنفکری پیدا کرد و از تنگنای محدود محلی خارج شده به تهران و شهرهای دیگر ایران سرک کشید. فرج سرکوهی که در دانشگاه تبریز مشغول تحصیل بوده در این مورد مینویسد:
«سال اول دانشگاه در تبریز (۱٣۴۲) به واسطه ی کاظم(سعادتی) که دوست نزدیک و هم کلاس ام بود، بختِ آن رایافتم که به محفلِ صمد (بهرنگی) راه یابم و به تحریریه ی گاهنامهی ادبی آدینه (ضمیمهی ادبی روزنامهی مهدِ آزادی تبریز)که به همت صمد و بهروز (دهقانی) و علیرضا (نابدل) و بهپشتیبانی ساعدی و شاملو هر ۱۵ روز یک بار در تبریز منتشر میشد. در همین نشریه بود که «توپ» ساعدی اول بار به عنوانِ پاورقی چاپ شد. زمانه ی محفلها بود و گاه نامههای محلی که گاه پر بارتر از نشریات فرهنگی مرکز بودند. بهروز دبیر انگلیسی بود. آثاری از ارنست همینگوی، شون اوکیسی و لنگستون هیوز به فارسی ترجمه کرده بود. علی رضا حقوق خوانده بود. شاعر بود. شعرهایش اغلب به ترکی و به ناممستعار اوکتای، چاپ میشد صمد با بهروز در زمینهی فولکلورِ آذربایجان چند کتاب منتشر کرده بود… شعرهایی از نیما، فروغ، شاملو و اخوان و جملههای ادبی آذربایجان شوروی آن روزگارچاپ میشد و نقش کارسازی داشت در معرفی ادبیات معاصرِ مادر آن سوی ارس… »[۱٣]
اشتباه جزیی که در نوشته سرکوهی به چشم میخورد این است که تاریخی که او برای ورود به «تحریریه گاه نامهی ادبی آدینه» ذکر میکند درست نیست زیرا یک سال قبل از آمدن سرکوهی به دانشگاه تبریز یعنی تاریخ هیجدهم شهریور ۱٣۴۵ آخرین شماره این نشریه بوده همچنین هیچ نوشته ای از سرکوهی در مجله به چشم نمیخورد.«شاملو در خوشه چند صفحه به چاپ آثار بچههای تبریز اختصاص دادهبود. شعرهای مناف و علیرضا و آثار دیگر بچههای محفل صمد درهمان سالها در خوشهی شاملو چاپ میشد که نقدها و مقاله های پویان (امیرپرویز پویان) با نامِ واقعی یا مستعار.»[۱۴] نیز درج میشد.
داریوش عبادالهی مینویسد:
«تابستان ۱٣۴۵ ش برای اولین بار در محل روزنامه مهد آزادی تبریز با صمد آشنا شدم… صمد را توسط یکی از دوستانحروفچین که در همان روزنامه کار میکرد، شناختم. جلو رفتم…جوانی را دیدم با اندامی نحیف، چهرهای مهربان، صورتی سوخته از تابش آفتاب روستا با سبیلی پُر پشت و عینکی به چشم داشت حروفچینی میکرد که هر چه زودتر شماره «آدینه ویژه هنر واجتماع» را منتشر کند»[۱۵].
هفتهنامه در تمام موضوعات خود شدیداً انتقادی و نسبت به وضع موجود معترض است:
«در زمین و زمانی زندگی میکنیم که درد، کارگرتر از درمان مینماید و فراموشی جستن و گوشه گرفتن و به دامان تخدیر پناه بردن چاره درد انگاشته میشود. روزگاری که سنگ را بستهاند و سگ را گشوده و دیدیم و دیدید که هنرمند زمان (یک دست جام باد، و دستی به زلف یار) در قتلگاه انسان رقصید و از گلهای رنگارنگ سخن گفت و هر شب پروانه شوریده را دور شمع به گردش در آورد. حتی نخواست ورقی از دیوان ده منی خود را به زندگی واقعی بیالاید و خون آشامانی چون چنگیز و تیمور را رسوا کند».
هفتهنامه آنگاه به عرفا و صوفیهای زمانه حمله میکند که به جایجستن درد در زندگی اجتماعی و نظام سیاسی برای درمان به درون فردیت رجوع میکنند:
«میدانیم که دردها همه بیرونی است و چاره آنها نیز در بیرون از ماست و نیز گرگ با پند و اندرز انسان نمیشود.
راهی که بر گزیدهایم راه شاعران و ادیبان بزرگوار (بخوانید درباری)نیست. راه اندیشههای مردگی آموز نیست. بدون انتظار پاداشی پای در راه نهادیم و…»[۱۶]
نوع فلسفهای که هفتهنامه از آن دفاع میکند ماتریالیسم، مدرنیسم،هنر و شعر مدرن، مبارزه با کهنه گرایی، ارتجاع، تبعیض و نابرابری است.
موضوعاتی که به طور کلی در هفتهنامه بدانها پرداخته شده بهصورت زیر میتوانیم جمعبندی کنیم:
هنر
شاید بیشترین صفحات هفته نامه به هنر اعم از سینما، شعر و داستان، فولکلور اختصاص یافته و در آن به شدت از هنر متعهد دفاع و بر هنر غیرمتعهد تاخته شده، در اولین صفحه از اولین شماره این جمله از شاملو با تیتر درشت درج شده است:
«امروز دیگر هنرمند تماشاچی میدان سیرک نیست…»
الف ـ شعر: رویکرد مجله به شعر، متعهد و نو است و شعرهای شاعرانی چون شاملو، نیما یوشیج، منوچهر آتشی، حسن روزپیکر،فروغ فرخزاد، مفتون امینی، لانگستون هیوز، برتولت برشت، تیاس الیوت، پابلو نرودا و علیرضا نابدل با تخلص اوختای به ترکی و غیره درج شده است.
وقتی که رژیم، ذکر مناقب انقلاب سفید و نتایج پیشرفتهای آن را در بوق و کرنا کرده در اولین شماره هفته نامه،این شعر شاملو با تخلص ا. بامداد برای اولین بار درج شده:
«اگر با چشمانی به گشادی چشمان
من بنگری
وطنت را زباله دانی خواهی یافت
که از آزها و عقده ها، از سیری های
سیری ناپذیر و از آلوده ترین بسترها
سرشار است
آنچنان پلشتی یأسباری که، شست و ـ
شوی آن را آب تمام دریاها بس نیست
دریغا! وطنت به پیر زالی مانده است
که شادمانه شکمش را آماده تسلیمی
کرده باشد
به خاطر شهوتی، نه راز طبیعی،
بل تنها لذتی نفرتانگیز»[۱۷]
ب ـ سینما: آخرین صفحه یعنی صفحه ٨ هفتهنامه به سینما اختصاص داده شده بود. مقالات سینمایی را غلامحسین فرنود با اسم مستعار علی سیاهپوش مینوشت. نویسنده در مقاله «درباره سینمایهند» به فیلمهای مبتذل و سطحی میتازد که سراسر سینماهای ایران به خصوص سینماهای تبریز را فراگرفته است. نویسنده ضمن بر شمردن چند فیلم هندی که بر روی پرده سینماها بوده، مینویسد:«…نمونههایی هستند که از انحراف و ابتذال که یخشان سخت در ایرانگرفته است با یک مضمون و تکرار آن ـ که یک نکته بیش نیست و تکرارش همیشه نامکرر است… عشق در هیچ سرزمینی بدین شکل زننده جلوهگر نشده و بدین سان دست و پای کارگردانان هیچ ولایاتی را نبسته است جز ایران و هندوستان…»
و آن وقت حساب کارگردانبرجسته هند یعنی «ساتیا جیت رای» را از بقیه جدا میکند:
«ساتیا جیترای تنها کارگردان هنرمندی است که صاحب سبک مستقل و دید سینمایی است…»[۱٨]
در مقالهای که در خصوص «سینمای ایتالیا و فلینی» نوشته است،نویسنده گریزی میزند برای حمله به فاشیسم و نتایج وخیم و تأسف بارسانسور بر هنر و اهالی هنر:
«موسولینی و حکومت فاشیست آن زمان، به خصوص پس ازآنکه در وزارت کشور ادارهای برای کنترل فیلمها تأسیس کرد.چنان باعث رکورد سینمای ایتالیا شد که فیلمهای آن کشور درخارج از مرزهای خود، یکسره بازارهای خود را از دست داد.
بعد از جنگ بینالملل دوم و پس از حصول آزادیها و فروریختن قیودی که به دست و پای کارگردانان و تهیه کنندگان نهاده شد با الهام از فقر و بیکاری جامعه ایتالیا، در سینمای آن کشور نهضتی بهوجود آمد که با نام نئورآلیسم شناخته شد.نئورآلیسم درخشان دورهای از عمر سینمای ایتالیا است. پیرواناین مکتب از فقر اجتماعی و استثمار اقتصادی مردم تمها و مواد اولیه فیلمهایشان را برداشت میکردند…»[۱۹].
در نقدی که بر فیلم «در بارانداز» به کارگردانی الیاکازان کارگردانچپ و سوسیالیست امریکایی نوشته شده عنوان «سینما در تسخیر مأموران» انتخاب شده و چنین عنوان حساسیت برانگیزی با تیتر درشت در صفحه اول درج شده است[۲۰].
صفحه هشتم هفته نامه افزون بر معرفی فیلمها، نقبی نیز به وضعیت سینماهای شهر تبریز میزند و به نقد آشفتگی نمایش فیلمها و بلبشوی موجود در آن میپردازد و مینویسد، تماشاگران غالباً به فیلمهایی علاقه دارند که «امیال واپس زده آنان را اشباع سازد. تو بگو از محرومیتهای جنسی گرفته تا محرومیتهای اجتماعی. شتر در خواببیند پنبهدانه!…»[۲۱]
ج ـ داستان و نمایشنامه: هفته نامه مهد آزادی مثل هر نشریه مارکسیستی مشحون از نویسندگان به نام مارکسیست و چپگرا بود و با درج داستانهایی با مضامین آزادیخواهی، مبارزه با فقر و بیعدالتی در اصل نقد و حمله به خودکامگی بود. در واقع دستاندرکاران هفتهنامه از این پند گرانسنگ برتولت برشت به روزنامهنگاران جوان پیرویمیکردند که «وقتی که به دیکتاتوری نمیتوانید حمله کنید بهدیکتاتورهای مشابه حمله کنید».
در این هفتهنامه آثار متعددی از نویسندگان مارکسیستی چون ماکسیم گورگی و برتولت برشت به چشم میخورد. از ماکسیم گورگیآثاری مانند: «آشنایی من با کتاب» با ترجمه پویان، «جادوی ریز سیاهرنگ» و «هیولا» به ترجمه بهروز دهقانی به چشم میخورد.
«هیولا» داستان زن ماهیگیری است که تازه ازدواج کرده در حالیکه بچهای در شکم دارد شوهرش به دریا میرود و هرگز باز نمیگردد.زن در اوج فقر و فاقه بچه ای شبیه هیولا میزاید که اشتهایی وصفناپذیر برای بلعیدن غذاها دارد و زن مدام برای پر کردن شکم«سیریناپذیر بیانتهای هیولا و آرواره هایی که پیوسته میجنبید و غذا میخواست» کار و تلاش میکند وقتی آهنگر پیری دهان هیولا مانندبچه را میبیند. خطاب به زن میگوید:
«این دهان را که میبینم یاد «آنی» میافتم که همه تاب و توان مرا بلعیده. انگار زندگی و مرگ همه ما به خاطر انگلهاست…»[۲۲]
و از برتولت برشت نیز چندین آثار شعری و نمایشنامه درج شدهاست. آثاری مانند: «ننه دلاور و فرزندان او»، «نهال زردآلو» با ترجمهصمد بهرنگی و «نغمه سلیمان» با ترجمه عباسعلی رضایی به چشممیخورد و در معرفی برتولت برشت آمده است:
«بگذار هوای تازه دمیده شود به کالبد مرغانی که در این باغ افتاده اند و صدای غراب از همه سو به گوش میرسد. میدانیم که گلهای شهرباران نمیتوانند در باغ اندیشههای این ویرانه سرا، چند صباحی بیشدوام بیاورند ولی چاره چیست؟ آدمی را هر حال از اندیشه و احساسگریز نیست..»[۲٣]
همچنین میتوان به ترجمه آثار متعددی از نویسندگان ترکیه ای،مانند عزیز نسین اشاره کرد. آثاری مانند «میلیونر»، «جانباز کاباره»ترجمه با اسم مستعار سولماز و «کفش تنگ» با ترجمه صمد بهرنگی.همچنین قصه ای کوچک از عزیز نسین تحت عنوان «خرابکار» بدون ذکر مترجم آورده شده که حتماً ترجمه خود صمد بهرنگی بوده است و در صفحه اول، عنوان این قصه با خط درشت و قابل تأمل چنین درج شده:
«چطور شد اسم خرابکار روی من گذاشتند؟»
بدیهی است در زمانی که جنبش مسلحانه در کردستان شروع شده و در جاهای دیگر ایران در حال نضج گیری است و از سوی دستگاه حاکمانگ «خرابکار» بر آنان زده میشود انتخاب چنین عنوانی با خط درشت آن هم در وسط صفحه اول مجله نمیتواند اتفاقی باشد.
در کنار آثار فوق میتوان به آثار ادبی دیگری از نویسندگان پیشرو و مشهور مانند: معرفی و نقد آثاری از ارنست همینگوی، آثاری از ژان پلسارتر به ترجمه ابوالحسن نجفی، و آثاری از چخوف و شون اوکیسی به ترجمه بهروز دهقانی اشاره کرد.
از نویسندگان ادبی داخلی میتوان به آثاری از جلال آل احمد مانند«ارزیابی شتابزده» و غلامحسین ساعدی با آثاری مانند: «چوب بهدستهای ورزیل»، «شهادت» و «تکهای از سفرنامه سایه های هوش در حاشیه خلیج» اشاره کرد که اکثراً با اسم مستعار گوهرمراد درج شدهاند.
افزون بر نویسندگان فوق الذکر در حوزه ژانر ادبی میتوان به آثار خود بهروز دهقانی مانند «ملخها»، «بزهای ملارجب»… و آثار صمدبهرنگی، مانند «بینام» که با اسم مستعار قارانقوش آمده است اشاره کرد.
بخشی از صفحات هفتهنامه همیشه اختصاص به ادبیات، شعر،ترانه های عامیانه، بایاتی ها، فولکلوریک و آذربایجان اختصاص داشتکه میتوان از «کفش آهنی و عصای آهنی»، «اسطوره دلی دومرول»،«دده قورقود» و غیره اشاره کرد که اکثراً توسط صمد بهرنگی و بهروزدهقانی نوشته میشد.[۲۴]
امری که تقریباً به خاطر ممنوعیت زبان ترکی از زمان سقوط فرقهدموکرات آذربایجان بیسابقه بود. البته بهروز دهقانی با اسم مستعار ب. د. به صورت زیرکانه در معرفی پانتومیمِ (لال بازی) غلامحسینساعدی، در هفتهنامه گریزی بر این مسئله زده است:
«در ایران «گوهر مراد» تنها کسی است که پانتومیم مینویسد…مارسل ارسو شاعر خاموش در وطنش فرانسه و همه جای دنیا که به هنر حقیقی ارزش می نهند، با زبان پانتومیم شعرهایش را میسراید واینجا تا آنچنانی پیدا شود و محیط مناسبی ایجاد گردد باید تنها بهخواندن لال بازی اکتفا کنیم…»[۲۵]
نسل عصیانگر صمد در زمانه ای میزیست که زبان ترکی و فولکلور و فرهنگ آن ممنوع و قرق شده بود. این نسل تنها یک سال در دوره حاکمیت فرقه دموکرات آذربایجان لذت نوشتن و خواندن به زبان مادری خود را چشیده بود و پس از شکست آن و به دنبال کشتارهای قساوتبار، مجبورشان کرده بودند به همراه شاگردان مدارس دیگر، کتابهای درسی که به زبان مادری بود به آتش بسپارند. امری که صمد و حلقه او را برای همیشه داغدار زبان از دست رفته شان ساخته بود[۲۶].
پس بیهوده نیست که علیرغم سانسور و بریدن زبان و ممنوعیت های شدید، در گوشه و کنار و داخل صفحات برای این که کمتر به چشم بزند، با آوردن اساطیر و فولکلوریک ترکی، بایاتیها، آوازها…این نوستالژی نسبت به زبان تحقیر شده را به نمایش میگذارد ومیکوشد اسطوره های مدفون شده قومی و ملی خود را از گمنامی نجات دهد و اگر به دلیل ممنوعیت زبان ترکی امکانش نیست آن را به زبان فارسی عملی میکند.
اما گردانندگان هفتهنامه علیرغم سمپاتی شدیدی که به زبان و فرهنگ بومی و قومی خود داشتند، هرگز در دایره ی تنگ و تار پانیستی گرفتار نبودند که غیر از خود قادر به تحمل فرهنگ و حضور دیگری نباشند. به طوری که افراد متعددی از ادبا و محققین قومیتهای دیگر ایرانی که امروزه در حوزه قومی خود سرآمد هستند. پس از ارتباط با هفته نامه، به تشویق صمد به نوشتن به زبان و فرهنگ بومی خود روی آوردهاند[۲۷].
همچنین میتوان به تک جملههایی گزیده ولی گزنده اشاره کرد که از منابع مختلف انتخاب میشد و در گوشه ای کمتر محسوس و آشکار صفحات داخلی هفته نامه درج میشد مانند:
ضعف و نادانی همیشه موجباتی برای حکومت استبداد است.
توده های مردم هستند که نژاد بشری را تشکیل میدهند و گروه بسیار معدود طبقه ممتاز که شایسته به حساب آمدن نمیباشند جزو مردم نیستند[۲٨].
گویند چون اجل حجاج فرا رسید؛ وزیر را گفت:
در دیوان بنگر تا چند کس کشتهام؟
نگاه کرد. چهل هزار سوار ولی هزار غلام از آن خویش کشته بود.
وزیر گفت؛ غم مخور، که همه را به حجت کشتی.
حجاج گفت: اگر روز قیامت امیر من باشم و وزیر تو، چنین باد!
… برای چه بیمارستان بیشتر و کلیسا کمتر نمیسازیم؟ چه، خدا را همه جا میتوان پرستید اما عمل جراحی را در کوچه نمیتوان انجامداد.
د ـ تاریخ: مباحث تاریخی، بهخصوص تاریخ مشروطیت جایگاهی مهم در هفته نامه داشته به طوری که شماره بیست و یک مرداد که صدور فرمان مشروطیت نیز در این زمان اتفاق افتاده، این شماره به طور ویژه به تاریخ مشروطیت اختصاص یافته[۲۹] و افزون بر آن در شماره هایمتعدد نیز نظیر «گوشه هایی از تاریخ مشروطیت: بلوای تبریز» براساسخاطرات و یادداشتهای روزانهی حاج محمد باقر ویجویه ای درجشده است. رئیس نیا که در تدوین شماره پانزدهم ویژه انقلاب مشروطیت نقش زیادی داشت، در این مورد میگوید:
«صمد پیشنهاد کرد که یک شماره مخصوص انقلاب مشروطیت در آوریم. به اواسط مرداد ماه ۱٣۴۵ رسیده بودیم کهکتابهای بسیاری پیدا کردیم و نشستیم موضوعها را تقسیم کردیم و بنا شد که صمد نقش آذربایجان در جنبش مشروطه را بنویسد و من زمینه اجتماعی و اقتصادی جنبش مشروطه را بنویسم و بهروز دهقانی هم نقش لُمپن ها در انقلاب مشروطه را نوشت. دو سه تا مقاله هم ساعدی از تهران گرفته و فرستاده بود. داریوش آشوری هم مقاله ای داده بود که همه اینها را بینخودمان تقسیم کردیم که بخوانیم و نظر بدهیم. صمد میگفت:نوشتن مقاله هایی درباره نقش اقتصاد در جنبش مشروطه خیلی مهم است. به هر حال این مطالب را وقتی آماده کردیم نشستیم به خواندن آنها. صمد وقتی مقاله مرا میخواند رسید به واژه(ترکتازی) برگشت و به من گفت تو نباید از این کلمه استفاده کنی. این توهین به ماهاست… »[٣۰]
شماره پانزده، ویژه انقلاب مشروطیت، برعکس بقیه شماره های هفته نامه که همگی در هشت صفحه منتشر شدهاند، در ۱۲ صفحهمنتشر شده است.
همچنان که ذکر شد علاقه نویسندگان هفته نامه به مباحث تاریخیباعث شده بود که صفحات متعددی از شماره های هفته نامه به مباحث تاریخی اختصاص یابد که از برجسته ترین مقالات میتوان به مقالاتی چون «چرا دولت ساسانی برافتاد: ریشه های تاریخی و اجتماعی شکست ایرانیان از اعراب[٣۱]» و «میرزا کوچک خان» به قلم رحیم رئیسنیا[٣۲]؛ و«مزدک و مزدکیان» برگرفته از سیاستنامه خواجه نظامالملک[٣٣] اشاره کرد. افزون بر مقالات تاریخی مذکور که در خصوص تاریخ ایران به تحریر در آمده میتوان به سلسله مقالاتی با عنوان «در مرز علوم قدیمه و دانش نو» به قلم صمد بهرنگی[٣۴] اشاره کرد که به جدال بین کلیسا وخداوندان اسکولاستیک با فیلسوفان و آزاداندیشان و دنیای جدیدی کهدر حال شکفتن بود، میپردازد.
هـ ـ نقد و معرفی کتاب و مطبوعات: پاسخ به نامه های خوانندگان که کمکم تعدادشان زیاد میشد، برعهده خود صمد بود و نقد و معرفی کتابهای تازه منتشر شده، همچنین به چالش کشیدن مطبوعات پایتخت که با چاشنی طنز قوی صمد همراه بود، در شمارههای متعدد هفتهنامه به چشم میخورد. صمد با اسم مستعار آدی باتمیش (گموگور)در بخش ویژه هفته نامه تحت عنوان: «ته و توی مطبوعات» مینویسد:
«برای اینکه خوانندگان عزیز از دیگر روزنامهها و مجله ها بی بهره نمانند و به فیض اعظم برسند هر هفته ته و توی چند تای مطبوعات را در میآوریم… نخست ته و توی «تهرانمصور» شماره ۱۱۵۲ (نهم مهرماه ۴۴) را در میآوریم. اینگرامی نامه از همان قدیم و ندیم خود را وقف بر آوردن نیازهایجنسی خوانندگانش کرده و آنی از وظیفه سنگین خود غفلت نکرده است… میگویید نه؟ لطفاً به تکه های انتخابی زیر توجهکنید:
هنرپیشه گانی که میشناسید: الهه نام حقیقی اش بهار عبدالحسین است. وی در سال ۱٣۱۰ در تهران متولد شده است،قد او ۱۶۵ سانتیمتر وزنش ۷۰ کیلو، رنگ اصلی مویش مشکی و رنگ چشمش میشی است معروفترین آهنگ او جمیله یکسوار است… »[٣۵]
جدال پلمیکی و نقد بیرحمانه مطبوعات مبتذل و سطحی و روشنفکران کافه نشین بیتعهد، از سوی دست اندرکاران هفته نامه چنانحدت و شدت داشت که حتی در مطلب کوتاهی که به مناسبت عید غدیر تحت عنوان «از علیآموز» درج شده از حمله به «روشنفکر بازی» دریغ نمیکند:
«… علی مرد عمل بود. از «روشنفکر بازی» به سبک امروزی گریزان بود. مثل «دانشمندان و خیل شاعران بسیار غصهدار» وطنی آن هم غصه دوری فلان رنگ قرتی و «هر» «تر» به انزوای روشنفکرانه نمینشست که از لابلای تشک پر قو فتوی صادر کند و کاری به کار خلایق نداشته باشد…»[٣۶]!
صمد در نقد طنزآمیز کتاب «دانستنیهای عمومی» نوشته محمد مصری، پیشنهاد میکند که جایزه نوبل را به خاطر این «شاهکار بی بدیل و مسلم» به نویسنده اش اهداء کنند!
«حقیر، محض ادای وظیفهمقدس هموطنی یک وقت ذکر خیری از این کتاب در دوره های قدیم«مهد آزادی» کرد و مولف را سخت سطود[!] از آن وقت تاکنون منتظر چاپ و نشر شاهکار مسلم نویسنده بودم که آن را کاندیدای جایزه نوبل کنم و بدین وسیله وظیفه هموطنی را تمام و کمال ادا کنم.
اکنون که شاهکار بی بدیل و مسلم ایشان چاپ شده است به اطلاع شورای اعطای جوایز نوبل میرسانم که «دانستنیهای عمومی» را در صدر کتابهای واصل به شورا قرار دهند… کتاب حاضر دوازده بخشدارد و به صورت سئوال و جواب تدوین شده است، برای استفاده بیشتر خوانندگان چند تا از سئوالها و جوابها را عیناً نقل میکنیم:
س ـ باران چگونه تولید میشود؟
ج ـ اگر هوا سردتر شود ذره های آب همچنان که در ابر است از سرما میبندد و به جای برف میبارد. (صفحه ٣۶)
س ـ کوههای ایران به چند دسته میتوان تقسیم کرد؟
ج ـ به دو قسمت: رشته های شمال به نام البرز و رشته های باختری و دنبال آنها به نام زاگرس «پاطاق» (صفحه ۹۹)
معلوم میشود که کوههای سهند و ساوالان و رشته کوههای شمال خراسان و کوههای مرکزی دیگر قدیمی شدهاند وگر نه مولف آنها را هم در تقسیم خود میآوردند…
اکنون چند لغت و معنی از بخش «معانی کلمهها و ترکیبهای تازه»نقل میکنیم که باعث مزید فایده و تفریح خاطر شود:
ابا = مخفف با ( تعجب نکنید که چرا مخفف لغت از خودش درازتراست. از علائم ظهور باشد شاید).
انگشت = زعال (البته بچه «زعال» را زودتر از «انگشت» میفهمد که یعنی چه).
یکایک = ناگهان (این دیگر فرهنگستان است که از یکایک معنای ناگهان هم در آورد. شما چرا زحمت کشیدید)
یارا = توانایی (دانشآموزان عزیز زحمت قبول فرموده توانا بخوانند که لطمهای به جایزه نوبل مولف نخورد…[٣۷])
در کنار نقدهای طنزآمیز صمد بر کتابهای سطحی، شایان عرضاست که معرفی و تبلیغ کتابهای وزین و خواندنی نیز از موارد عدیده ای بوده که هرگز نویسندگان هفته نامه فروگذار نکرده اند.
از نکات دیگری که در طول حیات کوتاه مدت هفتهنامه قابل ذکراست میتوان به جدال قلمی و پلمیکی هفته نامه با روزنامه «خاک وخون» به رهبری ایرج پزشکپور اشاره کرد. در چهاردهمین شمارههفتهنامه مقالهای به قلم علیرضا نابدل با عنوان «آقای پان واحوالاتش» درج شده بود که به زودی عکسالعمل روزنامه «خاک وخون» را برانگیخت. نابدل در این مقاله مینویسد که دوران نژاد برتر،زبان برتر، مذهب برتر و مرام برتر و… سپری شده و پانها هرگز قادر نیستند گرهی از کار ملل آسیایی بگشایند. به نظر نابدل ادعای«شوونیستها و پروفاشیستها» کاملاً دعوت به بازگشتِ دوران توحشو کینههای قبیلهای و نوعی ارتجاع محسوب میشود:
«باری، پان عربیستها، پان ایرانیستها و پان ترکیستها و پانهای دیگر از این قبیل هرگز قادر نیستند. گرهی از کار مللآسیایی بگشایند، اینان سنگریزه هایی هستند بر مسیر گردونه تاریخ و عروسکهایی هستند که خیمهشب بازان روزگار دربعضی شرایط مساعد روی صحنه میآورند. اما در ایران متأسفانه مسأله تنها به «پانهای رسمی» ختم نمیشود، بلکه بقایای انواعی از شوونیسم و ناسیونالیسم افراطی مسخ شده، در بسیاریاز شئون اجتماعی ما اثر گذاشته بهخصوص در فرهنگ، این اثر بارزتر است.
در کتابهای رسمی ما به «عرب سوسمارخوار» اشار همیشود و در واقع باید گفت قسمتی از هموطنان ما از سوسمار خوارانند! همینطور مطالب کتب درسی ما در مورد سایر ولایات هم اغلب براساس طرز فکرهای فوقالذکر است… »[٣٨]
مقاله انتقادی «پان و احوالاتش» از سوی نابدل که از موضع مارکسیستی نوشته شده بود به زودی خشم ناسیونالیستهای پایتخت را برانگیخت. در آن دوره که باستانگرایی و ناسیونالیسم افراطی جزو ایدئولوژی رسمی رژیم حاکم بود، این خشم امری قابل پیشبینی بود«روزنامه خاک و خون» در پاسخ به نقد نابدل نوشت که:
«جوجههای مارکس از تبریز سر برآورده اند و آن را باید در حد یکی از انشاء های بچهگانه ای دانست که سابقاً معلمهای مارکسیست کودکان را به نوشتن آن وا میداشتند» و مطالب روزنامه را باید تکراری و همانند مطالب نشریات دوره پیشه وری دانست.»[٣۹]
همچنان که قبلاً ذکر شد شمارهی ۱۷ مورخه شهریور ۱٣۴۵ آخرین شماره هفته نامه بود و علت قطع انتشار آن به طور واضح و مشخصبیان نشده است و جسته و گریخته در بعضی از منابع علت عدم انتشار هفتهنامه، توقیف از سوی رژیم حاکم ذکر شده است که درست نیست،بلکه علت عدم انتشار به خاطر اختلافات درونی هفته نامه با صاحب امتیاز و سردبیر آن بوده است[۴۰]. بسیاری از منابع درج مقاله «خاک وخون» از سوی روزنامه مربوط به پزشکپور را علت توقیف هفته نامهذکر کردهاند[۴۱].
در حالی که اگر مقاله روزنامه خاک و خون به عنوان «تیر خلاص…»هفته نامه مهد آزادی میبود، چگونه پس از درج مقاله یاد شده همچنان انتشار هفته نامه ادامه داشته و حتی شمارهای از آن استثنائاً در ۱۲صفحه به انقلاب مشروطیت اختصاص داشت. مقاله «خاک و خون» در۱٨ مرداد ۱٣۴۵ درج شد، در حالی که هفته نامه مهد آزادی تا یک ماه بعد از آن منتشر میشده و سه شماره ی ۱۵، ۱۶ و ۱۷ در طول این یکماه منتشر شده است.
در پایان باید گفت اگرچه مقاله روزنامه «خاک و خون» در ذهنیت مرحوم پیمان صاحب امتیاز نشریه مهد آزادی ممکن است تأثیر داشتهباشد، اما بازماندن هفتهنامه از ادامه انتشار ربطی به توقیف از سوی رژیم نداشت بلکه صرفاً به تشدید اختلاف بین دست اندرکاران هفته نامه با صاحب امتیاز مهد آزادی کمک کرد[۴۲].
اگرچه هفته نامه مهد آزادی در سیاهنای خودکامگی رژیم پهلوی،دولتی مستعجل بود اما خوش درخشید. در زمانه ای که نسل جوان در تب و تاب انقلابی و افراطیگری میسوختند به زودی خوانندگان مشتاقی نه تنها در تبریز بلکه از شهرهای مختلف ایران پیدا کرد موفقیت آن مرهون موضوعات جذابش بود و دقیقاً بر دردها و معضلات جامعه انگشت مینهاد و منبع تغذیه سیاسی و فکری جوانانی آرمانگرا به شمار میآمد که تشنهی مدینه فاضله و بیزار از وضع موجود و درنتیجه در پی راههایی برای برون رفت از آن بودند و میخواستند فلکرا سخت بشکافند و طرحی نو دراندازند.
پس از توقف هفته نامه مهد آزادی آدینه، از نشریه ی دیگری که یاران صمد مانند علیرضا نابدل، بهروز دهقانی، مفتون امینی و غیره در آن مدت کوتاهی قلم زدند باید از «مهد آزادی ویژه هنر و اجتماع»نام برد که نخستین شماره ی دو هفته نامهی «مهد آزادی ویژهی هنر واجتماع» به سردبیری حسین محمدزاده صدیق روز شنبه مهر ماه۱٣۴۷ منتشر شد و این زمانی بود که تقریباً یک ماه قبل از آن صمد به ارس پیوسته بود. سردبیر در سرمقاله خود ضمن اشاره به حادثه مرگ صمد مینویسد:
« … آغاز کار ما مصادف بود با انجام زندگی صمد بهرنگی، با روزهای تلخ مرگ این قهرمان ناکام سرزمین مان که برای ما تکیهگاهی بود به استواری چنلی بئل، راه صمد را که از آن دورها چشم بر ما دوخته است به گرامی باد یادش و به یاد کین ستانی اش می پیمائیم، چرا که تلاشها، امیدها و آرزوها تنها بهخاطر این است که فرصتها را رنگ آرزو بخشیم، و ساعتها را از خون دلهایمان و اشک دیده هایمان، با افتخارها و محبتها و یکدلی هایمان پر کنیم، تا چه پیش آید… دانست.»
معرفی شعرا و فولکلوریک آذربایجان همچنین گرایش به مشی مسلحانه در حالی که حدود یک سال به سیاهکل مانده است به صورتجسته و گریخته در آن به چشم میخورد. مخصوصاً در شماره ۵ در بخش مربوط به «در پاسخ چند نامه» که از طرف سردبیر نوشته شده و خود همین مطالب بعدها برای محاکمه سردبیر با اتهام «تحریک مردم به قیام مسلحانه» در دادگاه نظامی شاه عنوان شده تکههایی از آن به صورت زیر بود:
«نامه ات را خواندم. از تو و هم از همکلاسان نوجوانت که این همه به ما و به اجتماعتان دلبستگی نشان دادهاید، سپاسگزارم، برادرجان،راست میگویی. اجتماعمان با همه پستی و بلندیها و کج وراست هایش و آیندهی میهنمان با شما نوجوانانی است که اکنون رویاروی شکم گرسنه ی آنان و به روی زمین پر برکتمان تحصیلمیکنید. حیفم میآید بر معصومیت شما، بر صداقت شما که دیر یا زود و خواه و ناخواه چشم باز خواهید کرد و واقعیات تلخ زندگی اجتماعیمان را لمس خواهید نمود. خواهید دید که طبقهی عظیمی از مردم جهان،توده های زحمتکش، برهنه و گرسنه هستند و عده ای معدودی مثل زالو دار و ندار آنها را میمکند. خواهید دید مردمانی در دنیا هستند که از ترس سرنیزه قادر به تکلم و کتاب به زبان مادری خود نیستند، خواهید دید کهسوغاتی های غرب ـ اروپا و امریکا مثل زهر هلاهل رنگ رخسار مردمان زجر کشیدهی آسیا و آفریقا را بنفش میکند. خواهید دید کهبرادران بزرگتان، برادران قهرمانتان، در سیاه چالها میپوسند و چه مغرور میشوم وقتی فکر میکنم شما، شما نوجوانان امروز، فردا بهکین ستانی برادران دیروزی تان تیغ کمر خواهید بست فخر بر شما!»
پس از این شماره است که در شماره ششم دوستان صمد را میبینیم که با اسامی مستعار به یاری سردبیر میآیند و آثاری از آنان مانند: ب.آیدین (بهروز دهقانی)، ع. اوختای (علیرضا نابدل)، م. ا. آذرنگ (مفتون امینی)، علی کاتبی، احمد شریفی، علی سیاهپوش و غیره… بهچشم میخورد. در صفحه اول همین شماره عکس یک سرباز امریکایی پشیمان از جنگ همراه یک کودک ویتنامی با مطلبی تحریک کننده درج شده است.
پس از انتشار شماره هفتم مأموران ساواک به دفتر روزنامهی مهدآزادی یورش بردند و در ۷/۹/۱٣۴۷ سردبیر، مدیر مسئول و صاحب امتیاز روزنامه را دستگیر و تحویل دادگاه دادند و پرونده روزنامه نیز برای همیشه بسته شد[۴٣].
[۱] . مجیدی، موسی «تاریخچه و تحلیل روزنامههای آذربایجان: ۱۲٣۰ ـ ۱٣٨۰». ـتهران: کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، ۱٣٨۲ص۱۶۹.
[۲] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه ٨ شهریور ۱٣۴٣ شماره ٨٣۰.
[٣] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه ۱۹مهر ۱٣۴٣ .
[۴] . بهرنگی، اسد «نامههای صمد بهرنگی». ـ تهران: امیرکبیر، (بیتا).ص٣۷.
[۵] همان…ص٣۹.
[۶] .اسد بهرنگی، «برادرم صمد بهرنگی: روایت زندگی و مرگ او». ـ تبریز: نشر بهرنگ،۱٣۷٨.ص۱۱۹.
[۷] .به عنوان مثال بتگرید به: باژن، کیوان «مجموعه تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران: صمد بهرنگی». ـ تهران:روزنگار، ۱٣٨٣.ص۲۶.
[٨] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه اول مهر۱٣۴۴ شماره اول.ص .اول
[۹] .قیمت هفته نامه تا شماره پنج ۴هار ریال و از شماره ۶ به بعد سه ریال ذکر شده همچنین عنوان هفته نامه تا شماره ۶ “مهد آزادی آدینه” ذکر شده ولی شماره ۷ به بعد کلمه ی آدینه حذف شده و تنها واژه “مهد آزادی “در بالا و وسط صفحه اول درج شده است. در شماره های اولیه مدیر مسئول سید اسماعیل پیمان و سردبیر سید مسعود پیمان ذکر شده و در شماره های آخری”زیر نظر شورای نویسندگان”اضافه شده است.
[۱۰] .فاصله انتشار از شماره اول تا شماره ۶ بصورت منظم هفتگی است و هر پنجشنبه منتشر شده و از شماره ۷ تا آخرین شماره یعنی ۱۷ فاصله انتشار نامنظم شده و چه بسا بصورت دو هفته در میان منتشر شده اند.
[۱۱] . درویشیان، علی اشرف «یادمان صمد بهرنگی». ـ تهران: کتاب و فرهنگ، ۱٣۷۹.ص۵۶۲.
[۱۲] . ـ دهقانی، اشرف «راز مرگ صمد». ـ (لندن)… ص٣۹.همچنین: درویشیان، علی اشرف «یادمان صمد بهرنگی». ـ تهران: کتاب و فرهنگ، ۱٣۷۹.ص۵۶۲.
[۱٣] . سرکوهی، فرج «یاس و داس». ـ سوئد: نشر باران، ۲۰۰۲.صص۱۱الی۱۲.
[۱۴] .همان…ص۱٣.
[۱۵] . روزنامه کیهان «ویژهنامه صمد بهرنگی» مورخه ٨ شهریور ماه ۱٣۵٨.ص۷.
[۱۶] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه ۷آبان ۱٣۴۴ .
[۱۷] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه اول مهر ۱٣۴۴ شماره اول.ص۵.
[۱٨] .همان…ص٨.
[۱۹] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه ٣تیر ۱٣۴۵ شماره ۱۲ص٨.
[۲۰] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه ۱۷تیر ۱٣۴۵ شماره۱٣ص ٨.
[۲۱] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه ٣۱تیر ۱٣۴۵ شماره۱۴ص ٨.
[۲۲] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه۱۵مهر ۱٣۴۴ شماره٣ص ٣.
[۲٣] .همان…ص۵.
[۲۴] .این مجموعه بعدها کامل گشت و پس از انقلاب بصورت یک کتاب تحت عنوان”افسانه های آذربایجان”منتشرشد بنگرید به:افسانه های آذربایجان،روایت صمد بهرنگی و بهروز دهقانی،تهران:روزبهان و دنیا،۱٣۵۹.
[۲۵] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه ۱۵مهر ۱٣۴۴ شماره٣ص ۲.
[۲۶] . اسد بهرنگی، «برادرم صمد بهرنگی: روایت زندگی و مرگ او». ـ تبریز: نشر بهرنگ،۱٣۷٨.ص۶۱.
[۲۷] .آقای احمد شریفی پژوهشگر مهابادی که با هفته نامه مهد آزادی همکاری میکرد به من گفت که فکر نوشتن به زبان کردی و اساطیر و ادبیات کردی را اولین بار صمد به فکر او انداخت و قبل از این به به ذهنش خطور نکرده بود که به زبان قومی خود مطلب بنویسد .
[۲٨] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه ٣تیر ۱٣۴۵ شماره۱۲ص ٨.
[۲۹] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه ۲۱مرداد ۱٣۴۵ شماره۱۵.
[٣۰] . درویشیان، علی اشرف «یادمان صمد بهرنگی». ـ تهران: کتاب و فرهنگ، ۱٣۷۹.ص۵۵۵.
[٣۱] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه ۱۷تیر ۱٣۴۵ .شماره۱٣.
[٣۲] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه ۲۵مهر ۱٣۴۴ شماره۴.
[٣٣] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه ٨مهر ۱٣۴۴ شماره۲.
[٣۴] .با اسم مستعار صمد بهرنگی.
[٣۵] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه ۱۵مهر ۱٣۴۴ .شماره٣.
[٣۶] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه آبان ۱٣۴۴ .شماره۷.
[٣۷] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه ۱۵مهر ۱٣۴۴ شماره٣.
[٣٨] . هفتهنامه مهد آزادی، مورخه ٣۱تیر ۱٣۴۵ شماره۱۴.
[٣۹] . مجله خاک و خون، شماره ۱۱۶، مورخه ۱٨ مرداد ۱٣۴۵.
[۴۰] .اشرف دهقانی در مورد عدم انتشار هفته نامه به اشتباه می نویسد«هر چند آدینه مهد آزادی نشریه سراسری نبود ولی پربارترین و رادیکالترین نشریه ایی بود که در آن زمان در ایران منتشر میشد و به همین دلیل به مذاق مرتجعین سخت تلخ می نمود و بالاخره مانع انتشارش شدند.»بنگرید به:راز مرگ صمد،اشرف دهقانی …صص٣٨الی٣۹.
[۴۱] .اسد بهرنگی نیز هر چند نه به روشنی بلکه به تلویح اشاره به توقیف هفته نامه از سوی رژیم می کند:
«صمد و بهروز و فرنود که گردانندگان اصلی روزنامه بودند تا آخرین شماره روزنامه که مجبور به توقف شدند،راه کج نکردند. از کسی نان قرض نگرفتند،تا آنجا که میدان بود تاختند و آنگاه مجبور به توقف شدند،بدون یاس و سرخوردگی از اسب فرود آمدند…تا اینکه مقاله مستقلی در روزنامه”خاک و خون”که ارگان انشعاب کنندگان از حزب پان ایرانیستها به رهبری پزشکپور بود تکلیف روزنامه را یکسره کرد…این مقاله ها تیر خلاص را شلیک کرد. دیگر نه کسی می توانست آن را پنهان کند. چون در پشت آن مقامات امنیتی و کلیه زخم خوردگان از نشر آدینه ایستاده بودند.»بنگریدبه: «برادرم صمد بهرنگی: روایت زندگی و مرگ او» نوشته اسد بهرنگی. ـ تبریز: نشر بهرنگ،۱٣۷٨.ص۱۱۶الی۱۱۷.
البته در کنار منابع یاد شده،متاسفانه استاد رئیس نیا نیز بازماندن هفته نامه از ادامه انتشار را “توقیف”ذکر میکند، اگر چه ایشان در گفتگوهای متعددی راجع به هفته نامه مهد آزادی از بکار بردن کلمه تویف پرهیز کرده. به عنوان مثال بنگرید به:یادمان صمد بهرنگی،عل اشرف درویشیان…صص۵۵۴الی۵۵۵.
اما رئیس نیا در منبعی دیگر ضمن اشاره به درگیری پلمیکی هفته نامه و مقاله علیرضا نابدل با نشریه خاک و خون می نویسد: «مهد آزادی آدینه،پس از انتشار شماره ۱۷(۱٨شهریور ماه ۱٣۴۵)توقیف شد»بنگرید به: ماهنامه نامه «بهرنگی؛ وجدان بیدار یک فرهنگ تبعیدی» شماره ٣۱.
[۴۲] . آقای دکتر رضا نابدل برادر علیرضا نابدل نیز که از نویسندگان هفته نامه بود در گفتگو با من،ضمن رد نظر “توقیف هفته نامه از سوی رژیم”به اختلاف داخلی هفته نامه و به خصوص نقش زیاد یحیی شیدا اشاره میکند.
[۴٣] .به خود این روزنامه دسترسی نداشتم و آنچه نقل شد برگرفته از:ماهنامه دیلماج”ویژه مطبوعات”شماره ٣۲مورخه اردیبهشت٨۶مقاله”مهد آزادی ویژه ی هنر و اجتماع”نوشته احسان الله شکرخدا،صص۶۶-۶۵بوده است
اگر عضو یکی از شبکههای زیر هستید میتوانید این مطلب را به شبکهی خود ارسال کنید:
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
[Forwarded from بیداری آذربایجان]
تداوم دغلبازی های مهدآزادی در سکوت
مسوولان فرهنگی و نظارتی !
✍️بیداری آذربایجان – ابوالفضل وصالی: در حالیکه معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بعد از سال ها بی توجهی به #تقلب مدیر روزنامه ی مهد آزادی با مدیریت مسعود پیمان که سابقه ی انتشار آن به سال های بعد از انقلاب برمی گردد، مبادرت به ابلاغ نامه ای با رونوشت به اداره ی استان مبنی بر غیرقانونی بودن ربط سوابق این نشریه به روزی نامه ای #همنام و #بدنام سال های قبل از انقلاب به مدیریت پدر خائن و متملق اش به #دربار_پهلوی برای پر قدمت نشان دادن نشریه اش کرده است، اما این فرد که سیره ای چون پدر خلع لباس شده از لباس روحانیت دارد و تفکرات شاه پرستانه اش نیز بر اساس محتویات روزی نامه هایش اظهر من الشمس است، هم چنان در هر فرصتی بصورت رندانه و با دغلبازی به صرافت تعدی از این ابلاغ قانونی برای تقدیس پدر متملقش و مبارز جا زدن او می افتد !
( پسر کو ندارد نشان از پدر / تو بیگانه خوانش مخوانش پسر )
در این راستا وی با درج مطلبی تحت عنوان « هفتاد سال گذشت » به چاپ تصویری از خود در کنار پدر چاپلوس که امتیاز نشریه ی خود را در سال ۵۴ به قیمت « ۱۵۰ هزارتومان » به وزارت اطلاعات و جهانگردی فروخت ، بازهم او را مبارز و تلویحاً #جریده ی خود را ماهیتاً ادامه همان نشریه پهلوی پرست قلمداد کرده است !
گفتنی است که هویت نشریه ی موسوم به #مهدآزادی همان #فروغ_آزادی است که بعد از انقلاب به مدیریت برادر وی « سید جواد پیمان » منتشر می شد و بعد از فوت او به جهت عدم شرایط قانونی فرزندان آن مرحوم ؛ عمویشان سید مسعود پیمان با توصیه ی برادرزاده هایش موقتاً مدیریت نشریه را برعهده گرفت اما در سال ۶۸ بعد از واجد شرایط شدن آنان وی در نهایت خیانت بر امانت و بد اخلاقی های محض، از انتقال امتیاز و بازگرداندن نشریه ی فوق امتناع ورزید و با ترفندهایی نام آن را علیرغم مغایرت های قانونی به « مهد آزادی » تغییر داد !
در مورد ترفندهای ثروت اندوزی این نشریه ی از منابع بیت المال که میزان آن سر به فلک می زند ، ذیل تیتر « ورود نشریه ی مهد آزادی به هتل داری » مفصلاً در پایگاه خبری بیداری آذربایجان صحبت شده است ( لینک پیوست می باشد) ، اما وی با تمسک بر نزدیکی به برخی مسوولان ازجمله نمایندگان به طریق چاپ تصویر و تبلیغ آنان و تاسی به روش هایی که پدرش چاپلوسانه برای خوشایند دربار پهلوی اعمال می کرد، نه تنها خود را از هرگونه پیگیری های جدی مصون نگه می دارد بلکه به ثروت های به غایت مشکوک نجومی نیز دست یافته است !
البته آنچه بیش از دغلبازی مدیر نشریه ی مهد آزادی و نحوه ی ثروت اندوزی های نجومی وی جای تامل دارد سکوت مسوولان فرهنگی و دستگاه های نظارتی علیرغم وجود و انتشار علنی مستندات است که جامعه ی فرهنگی را دچار تاسف و یاس می کند !
لینک مطالب مرتبط
https://t.me/oyaqliq/68111
https://t.me/oyaqliq/51749
شما هم در بیداری آذربایجان سهیم هستید:
اینستاگرام
Instagram.com/oyaqliq
تلگرام
http://t.me/joinchat/AAAAADvGKrT_oYqWS-wrxQ
سه شنبه, ۲۵ام شهریور, ۱۳۹۹
به مناسبت ۱۷ مرداد ( روز خبرنگار ) :
یادداشت/ ?نگاهی اجمالی به سوابق روزنامه نگاری و فعالیت های مطبوعاتی ابوالفضل وصالی
۱۲ مرداد ۱۳۹۸ – ۰۷:۴۱:۲۱ ب.ظ
یادداشت/ ?نگاهی اجمالی به سوابق روزنامه نگاری و فعالیت های مطبوعاتی ابوالفضل وصالی
خبرگزاری آریا- ابوالفضل وصالی ( متولد ششم آذر ۱۳۳۹ تبریز ) روزنامه نگار مستقل و منتقد آذربایجانی فعالیت های رسمی مطبوعاتی خود را از سال ۶۴ با روزنامه محلی « فروغ آزادی » شروع کرد و درمدت حضورتقریباً یکساله در این موسسه موجد تحولات فنی در انتشار این نشریه شد ، در این راستا برای اولین بار در تاریخ مطبوعات ادواری آذربایجان تغییر روش چاپ سنتی حروف چینی ( مسطح ) به « افست» که امکان چاپ تصاویرنامحدود و آگهی های تبلیغاتی مصور را فراهم کرده و در عین حال با انتشار مطالب تولیدی بکر و به روز و اطلاعات ضروری جامعه تحول چشمگیری در روند انتشار وجذب مخاطب وافزایش تیراژ این نشریه محلی که پیش از این عمدتاً به عنوان یک جریده ی مخصوص چاپ آگهی های ثبتی و حصروراثت شناخته می شد ، ایجاد کرد .
انتشار اولین نشریه ی اختصاصی ورزشی در تاریخ مطبوعات آذربایجان با نام « فروغ ورزشی » در سال ۱۳۶۴ که روزهای پنجشنبه منتشر و با استقبال جوانان ورزش دوست استان مواجه بود ، از جمله یادگارهای به یاد ماندنی ابوالفضل وصالی دراین موسسه بشمار می رود . وی بعد ازچند سال فعالیت حرفه ای که توام با مطالعات مستمر تخصصی برای کسب مهارت های اصولی و علمی روزنامه نگاری بود ، با درج مقالات تحقیقی و تحلیلی در حوزه های سیاسی ، اجتماعی و ورزشی در روزنامه ها و جراید مختلف راه جدیدی را در روند مطبوعات منطقه بنیان نهاد، وصالی در سال ۶۸ و بعد از اندک زمانی همکاری ضمنی به عنوان خبرنگار باروزنامه رسالت و هفته نامه ی محلی اوحدی ، سرپرستی روزنامه ابرار را در آذربایجان شرقی برعهده گرفت و در طول سه سال حضور دراین مسوولیت رقیب جدی برای رسانه ها و موسسات معظم مطبوعاتی ملی و منطقه ای شد ، بطوریکه در آن برهه ی زمانی که تعداد نشریات به مراتب محدود بود و هنوز فن آوری ورود رسانه ها به فضای مجازی و سایبری فراهم نبود ،با حضور فعالانه و منحصر به فرد درعرصه ی روزنامه نگاری و درج اخبار و گزارش های خاص نام خود را مطرح کرد. وی درسال ۱۳۷۱ هم زمان ضمن همکاری با جراید مختلف مدیریت اجرایی و سردبیری هفته نامه ی محلی « کار و نیرو » راکه آن زمان مانند دیگر نشریه ی محلی که – ذکرش رفت -صرفاً شکل یک آگهی نامه ی دولتی با چاپ سنتی داشت ، متقبل شد و ازهمان بدو فعالیت تحولات چشمگیر در طراحی و محتوای این نشریه به وجود آورد . استقلال عمل ابولفضل وصالی در هفته نامه ی « ندای آذرآبادگان » در سال ۷۶ که جایگزین « کارنیرو » شده بود با چاپ مطالب تولیدی و گزارش های اختصاصی در حوزه های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و ورزشی و نیز جذب نویسندگان مجرب و صاحب نظر و مستعد و جلب همکاری تنی چند از کارشناسان امور فرهنگی و اجتماعی موجب افزایش روز افزون تیراژ این نشریه شد . اختصاص صفحات ویژه ی تُرکی با محتوای تاریخی و ادبی و تحقیقی و نیز ایجاد صفحه ی مخصوص کودکان با نام اوشاقلار باغچاسی از دلایل اقبال مردم به این روزنامه محسوب می شد که البته با اخطارهای پی درپی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی مواجه بود اما او با استناد به اصل ۱۵ قانون اساسی این اخطار هارا مغایر با حق قانونی روزنامه می دانست و ضمن مکاتبات توجیهی با وزارت به اتشار آن صفحات ادامه می داد . وصالی همزمان با مدیریت این نشریه مبادرت جدی تر به کسب معلومات تخصصی در امر روزنامه نگاری داشت و با موفقیت در ترم های آموزشی و آزمون تخصصی مرکز مطالعات و تحقیقات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال ۱۳۶۴ اولین پروانه ی تخصصی خبرنگاری را در سطح استان اخذ کرد . درادامه ی این فعالیت ها ی مطبوعاتی اولین تشکل حقوقی و صنفی فروشندگان جراید و محصولات فرهنگی استان را با عنوان « تعاونی توزیع جراید آذربایجان شرقی » در سال ۱۳۷۵ با مشارکت کیوسک داران تبریز تاسیس کرد که موج تازه ای در فضای مطبوعاتی استان به وجود آورد و انعکاس پر رنگی در روزنامه های سراسری رقم زد . وصالی هم چنین از سال ۷۶ ۱۳ در کنار دیگر فعالیت های مطبوعاتی خود سرپرستی روزنامه سراسری « سلام » را در کارنامه خود دارد که در تیرماه سال ۱۳۷۸ از سوی دادگاه ویژه روحانیت به علت چاپ نامه ی جنجالی منتسب به « سعید امامی » از مسوولان رده بالای وزارت اطلاعات و متهم اصلی قتل های زنجیره ای ، چندی بعد در زندان به طرز مشکوکی خودکشی کرد، به محاق توقیف رفت.
از جمله موفقیت های بزرگ دوران روزنامه نگاری ابوالفضل وصالی انتخاب مقاله ی تحلیلی وی تحت عنوان « مطبوعات ، مشکلات و راهکارها » در رتبه ی اول نخستین سمینار سراسری « آسیب شناسی مطبوعات محلی » با حضور اساتید و اعضاء هیئت های علمی دانشگاه ها و روزنامه نگاران سرشناس کشور بشمار می رود که از جمله دکتر محسنیان راد رئیس دانشکده ی روزنامه نگاری علامه طباطبایی ، دکتر یونس شکرخواه استاد دانشگاه ، دکتر ابوترابی و دکتر عابدینی ، عباس سلیمی نمین ، حسین نصیری ، خانم مینو بدیعی و جمعی دیگر از روزنامه نگاران و محققان استانی مانند مرحوم دکتر سردارنیا درآن سمینار مقاله داشتند . بروشور این سمینار حاوی اطلاعات مذکور که از سوی دببرخانه ی جشنواره منتشر شده ، سند ماندگاری از این رویداد مهم مطبوعاتی است .
هم چنین مقاله ی « سوگند بر قلم » که با ادبیات خاص به تحلیل و بررسی شفاف شرایط مطبوعات منطقه ای می پردازد و در عین حال جهت بهبود نسبی اوضاع در این حوزه راهکار ارائه می کند ، یکی دیگر از آثار تحقیقی ابوالفضل وصالی است که در دومین سمینار آسیب شناسی مطبوعات آذربایجان شرقی ( تیر ۸۹ ) با کسب نمره ی ۱۷ از سوی هیئت داوران در رتبه ی دوم قرار گرفته است . نکته جالب در کسر ۳ نمره از مقاله ی فوق که در نامه ی شماره ی ۵/۹۵۵۳ مورخه ی ۹۸/۴/۳۰ اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی آذربایجان شرقی مسطور است ، توجیهات غیر منطقی و برداشت سطحی از روح مقاله می باشد و مثلاً بدیهیات ذکر شده در مقاله مبنی بر اینکه که ۹۰ درصد نشریات محلی اهداف غیر حرفه ای و اقتصادی را دنبال می کنند و نیز اشاره به سابقه ی درخشان و تاثیر گذار مطبوعات محلی در دوران مشروطیت که به عنوان سند تاریخی و منبع استفاده شده است و انتقاد از صدور امتیاز نشریات به صرف داشتن هرنوع مدرک لیسانس و بدون برخورداری از تجربیات و آموزش های تخصصی که اتفاقاً از فرازهم مهم مقاله می باشد ، نقاط ایراد قلمداد گردیده ، در حالیکه ارزیابی نهایی این نامه در تناقض آشکار با به اصطلاح ایرادهای مذکور به تمجید و تحسین موکد از ساختار محتوایی مقاله ختم می شود و صراحتاً می نویسد : « پایان بندی خیلی خوبی دارد ، نتیجه گیری و محتوا بسیار خوب است » ! ، و معلوم نیست چرا مقاله ای که به تایید هیئت داوران و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی، هم محتوای [خیلی خوبی ] دارد و هم از نتیجه گیری و پایان بندی [ بسیار خوب ] برخوردار است به رتبه ی دوم تنزل داده شده است!
رویکرد مطبوعاتی روزنامه ندای آذر آبادگان در سال ۱۳۷۷ با کناره گیری مرحوم لطف الله تمکینی از مسوولیت های این نشریه روند حرفه ای تر و جسورانه تری را با مدیریت مطلق« ابوالفضل وصالی » در پیش گرفت و با چاپ مطالب چالش برانگیزهویت طلبانه و مطالبات فرهنگی و سیاسی از یک طرف و نشرگزارش های انتقادی وافشاگرانه ازسوء عملکرد مسوولان و ایفای رسالت حرفه ای و دفاع بی ملاحظه و بی مماشات ازحقوق مردم از سوی دیگر به اوج خود رسید که البته این شرایط هزینه های زیادی از جمله تهدید و شکایت و احضارهای متعدد به محاکم و برخوردهای قضایی در پی داشت ، بطوریکه تعداد برگ های احضاریه برای او به عنوان مدیر و سردبیر در فاصله ۸ ساله ی زمانی ۱۳۷۷ تاخرداد ۱۳۸۵ که امتیاز روزنامه به خاطر چاپ مراتب اعتراضات فعالان سیاسی و مدنی با درج تیترهایی چون « مرگ بر شوونیسم فارس » ، « هارای ، هارای من تورکم » ، « خاموش باد صدای شوم دشمنان آذربایجان » بطور دایمی لغوشد و وی دستگیر و چند مدتی بدون ملاقات بازداشت و سپس به تحمل شش ماه زندان محکوم گردید ، بر حسب موجود از۱۰۰ برگ متجاوزاست .
تعطیلی روزنامه و بیکاری ابوالفضل وصالی در عین حال فرصتی شد که وی درکنار فعالیت های ادبی و علمی به تدوین و آماده کردن چند جلد کتاب در زمینه های شعر و طنز و موضوعات اجتماعی و نیز تکمیل مطالعات و تحصیلات غیر حضوری وارتباط با مراکز علمی داخلی و بین المللی و تطبیق سوابق حرفه ای و بخشی از هزاران آثار و مقالات منتشره خود به واحدهای درسی به اخذ مدرک سطح چهارم دانشگاهی علوم ارتباطات معادل دکترای حرفه ای نایل گردد .
ابوالفضل وصالی در پرتو گسترش و رواج فضای رسانه های مجازی و تحقق عصر شهروند روزنامه نگاری که ثمره ی فن آوری های سحر انگیز ارتباطات است و لاجرم امکان بلا واسطه ی و سریع نشر اندیشه و نقد و تحلیل را برای همگان فراهم کرده است ، حضوری فعال در این عرصه داشته و درج و تحریر صدها مقاله و یادداشت درموضوعات مختلف و در اغلب موارد بابازتاب های موثر اجتماعی و سیاسی حاصل آن است . انتشار تمام رنگی ۸ صفحه ای لایی و رویی روزنامه ( ندای آذر آبادگان ) در برهه ای از سال ۸۳ برای اولین بار در تاریخ مطبوعات روزنامه ای آذربایجان به رغم عدم برخورداری از امکانات مستقل چاپی ، اخذ اولین پروانه تخصصی و حرفه ای خبرنگاری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال ۷۴ ، انتخاب مقام اول مقاله در نخستین سمینار سراسری مطبوعات محلی سال ۷۷ در حضور اساتید دانشگاه و روزنامه نگاران برجسته ی کشور ، تشکیل اولین موسسه حقوقی برای مالکیت امتیاز روزنامه در سال ۷۶ بنام شرکت فراز نشر تبریز ، تاسیس اولین شرکت تعاونی توزیع جراید آذربایجان شرقی سال ۷۵ ، رواج روش چاپ افست برای انتشار روزنامه در سال ۶۴ برای اولین بار در آذربایجان ، ابداع و ترویج قطع نیم ورقی چاپ روزنامه برای اولین بار در سال ۷۱ در نشریه ی کارو نیرو جهت انسجام صفحات و صرفه جویی در زینگ و کاغذ و هزینه های چاپ که الگوی برخی نشریات دیگر شد،انتشار اولین نشریه ی اختصاصی ورزشی در سال ۶۴ بنام فروغ ورزشی و دایرکردن ستون ثابت و حرفه ای طنز با نام « چرت و پرت » و با امضاء « فلفلی و بچه فلفلی » که مورد توجه خاص مخاطبان روزنامه بود ، از افتخارات ویژه ی دوران روزنامه نگاری ابوالفضل وصالی محسوب می شود که جزء اولین رویدادهای تاریخ مطبوعات استان نیز قلمداد می شوند.
این روزنامه نگار از سال ۸۹ لغایت ۹۰ به مدت حدوداً ۲۰ ماه جهت استمرار پرداخت حق بیمه ی مطبوعاتی خود جهت بازنشستگی بصورت ناپیوسته با هفته نامه ی ساقی شروع به همکاری کرد که تاثیر حضور وی در تحول کمی و کیفی این نشریه علیرغم اختیارات اندک و مواضع ملاحظه جویانه مدیر مسوول آن نشریه ، تاحدودی مشخص است و در آن برهه ی زمانی ۲۰ ماهه آثار متعددی عموماً مبتنی بر محوریت آذربایجان در قالب مقاله ، یادداشت ، گزارش و خبر و شعر و طنز از ابوالفضل وصالی در نشریه ی ساقی درج شده است که منجمله از ماندگارترین های این مطالب چاپ گزارش مستند ی حاوی اقرار کارشناسان وزارت صنایع با تیتر اول « ارزش اقتصادی معادن آذربایجان معادل چاه های نفت ایران » می باشد که حتی انعکاس بین المللی نیز پیدا کرد ابوالفضل وصالی بالاخره در خرداد سال ۱۳۹۴ از سوی سازمان تامین اجتماعی تبریز بازنشسته شد و فعالیت های غیر رسمی روزنامه نگاری خود را در فضای مجاز ی که در برخی سایت ها و رسانه ها ی مستقل خصوصاً هویت طلب و از جمله پایگاه خبری « بیداری آذربایجان » بازتاب بیشتری دارد ، ادامه داده است وی در ادامه فعالیت های حرفه ای خود برای اولین بار در تاریخ مطبوعات آذربایجان همانگونه که اشاره شد فکر تاسیس هویت حقوقی برای هفته نامه ی « کارو نیرو » را با ثبت شرکت « فراز نشر» به مدیرعاملی خود و مشارکت صاحب امتیاز قبلی حقیقی (مرحوم لطف الله تمکینی ) و انتقال پروانه ی نشریه به نام آن شرکت را درسال ۱۳۷۷ عملی کرد تا راه برون رفت از تهدیدهای قایم به شخص بودن امتیاز نشریات را پی ریزی کند ، بطوریکه چند زمانی بعد از این اتفاق نشریات دیگری این روش را پیش گرفتند .
البته یک سال پیشتر در سال ۱۳۷۶ با تقاضای مدیریت این نشریه مبنی بر تغییرنام « کارو نیرو » به « ندای آذرآبادگان » و تبدیل آن از هفتگی به یومیه از سوی هیات نظارت بر مطبوعات موافقت شده بود .
لازم به ذکراست با صدور حکم تعطیلی روزنامه ندای آذرآبادگان در سال ۸۵ که در واقع به منزله ی اعدام شخصیت حقوقی موسسه بود ،علاوه بر خود او ، چندین نفر از همکاران وی نیز بیکارشدند و تنها ممرمعاش ابوالفضل وصالی در قبال بیش از دو دهه فعالیت حرفه ای مستمر روزنامه نگاری عبارت بود ازچندماهی دریافت حقوق بیمه بیکاری وعایدات یک باب کیوسک مطبوعاتی که با کسر حقوق مباشر و کارگر و مالیات و عوارض شهرداری و سایر هزینه ها برای تامین معاش خانواده چهار نفری وی هرگز کفاف نمی کرد و از طرفی او دعوت برخی نهاد های بین المللی و سازمان های حقوق بشری را به رغم سهولت شرایط پناهندگی و برخورداری ازمزایای حمایتی آن ها به واسطه ی حکم قضایی توقیف روزنامه نپذیرفته بود و آخرین چاره ی او برای امرار معاش تبدیل حیاط و بخشی از فضای مسکونی خود به دوباب مغازه ی کوچک بود که برای تامین عوارض و پروانه ساخت مجبور به فروش سرقفلی یکی از همین دو مغازه شد .
لازم به ذکر است که مجوز کیوسک مطبوعاتی وی درسال ۷۲ به ازای بدهی شهرداری در قبال سفارش چاپ رپرتاژ آگهی های مفصل و مصور مناطق و شرکت های زیر مجموعه ی شهرداری تبریز در مجاورت درب اصلی باغ گلستان صادر شده بود که بعد از برچیدن دیوارهای این پارک جمع آوری شد تا به پیشنهاد مالک آن به یک محل هم سطح و مناسب منتقل گردد که نهایتاً در سال ۷۷ به دنبال افزایش تعداد کیوسک های تبریز و واگذاری امتیاز آن ها اولویتاً به نشریات محلی ( که اکثراً بعد از دریافت واگذارکردند ) ، با تصویب در کمیته ویژه شهرداری درمکانی بلامانع در مجاورت چهارراه آبرسانی مستقر و پروانه کسب صنفی با طی مراحل قانونی برای فعالیت های آن صادر شد.
این کیوسک البته بعدها برای جلوگیری از افشاگری های ابوالفضل وصالی مدیر روزنامه ندای آذرآبادگان ازتخلفات برخی از اعضاء شورای شهر و مدیران شهرداری به ابزار فشارعلیه وی تبدیل شده بود که در سال ۸۴ بطور غیر قانونی توسط شهرداری جمع آوری شد اما بعد از مدتی بنا به وجود مجوزهای رسمی و مستندات محکم قانونی با حکم قضایی به جای خود عودت و برای مدیریت وقت شهرداری و سازمان میادین به اتهام تعدی به حقوق صنفی قرار مجرمیت صادر شد که البته بعد از جبران خسارت و تایید کتبی و رسمی شهرداری و سازمان میادین به عنوان متولی ساماندهی مشاغل شهری مبنی بر مالکیت ابوالفضل وصالی برکیوسک فوق ، ادامه روند قضایی متوقف گردید.
ابوالفضل وصالی منش خاصی در فعالیت های روزنامه نگاری حرفه ای از خود بجای گذاشته است و همواره در دادگاهایی که برای محاکمه وی ترتیب می یافت بر ایفای رسالت روزنامه نگاری و دفاع از حقوق مردم تاکید می کرد بطوریکه چاپ گزارش مراتب دفاعیات وی دراین محاکم به روشنی گویای این واقعیت است . وصالی عنصر شرافت ، صداقت و شجاعت را اساس روزنامه نگاری می داند و اعتقاد دارد بدون برخورداری از این خصوصیات ، تخصص های روزنامه نگاری نمی تواند به تنهایی در توفیق حرفه ای و اخلاقی و ایفای مسوولیت های اجتماعی روزنامه نگاران موثر باشد .
ابوالفضل وصالی صاحب دو فرزند است که فرزند پسر وی دانشجوی رشته ی پزشکی می باشد و دختر وی نیز در مقطع کارشناسی ارشد رشته ی معماری تحصیل می کند.
خرداد ۹۸
سه شنبه, ۲۵ام شهریور, ۱۳۹۹