سیاسی کرد (که اتفاقاً مادرش ترک و پدرش کرد است)، وقتی هنوز رفاقتکی با هم داشتیم، به من گفت «من و تو بالاخره یه روز مقابل هم قرار میگیریم». منظورش این بود که من و ایشان بر سر “خاک” منطقهای که امروز “آذربایجان غربی” نامیده میشود، با هم خواهیم جنگید!
از او البته انتظار چندانی نداشتم، اساساً گرایش ناسیونالیستی، به خصوص از نوع افراطیاش، چیزی جز «هنر فکر نکردن» نیست و این احتمالاً تنها هنر آن دوست سابق ماست. اما برایام تلخ بود که کسی فکر کند من بهخاطر “خاک” دست به جنگ بزنم. نمیدانم بگذارم به حساب “هنر فکر نکردن” او یا اشتباههای خودم در حرف زدن و موضعگیری و شاید نوشتن….
(متن کامل را در لینک بخوانید.)
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.